بحث اخلاقی
پیشتازی در کسب فضایل
وَ ألبِسْنِي زِينَةَ المُتّقينَ في... السَّبقِ إلى الفَضيلَة.[1]
یکی دیگر از زیورهای مردم صالح و باتقوا که در دعای نورانی مکارم الاخلاق از خداوند درخواست شده، پیشتازی در آراستن خود به فضایل اخلاقی و عملی است.
چند مطلب در این رابطه قابل توجه است:
مطلب اول این است که این فراز از دعا، ریشه در آیات متعددی از قرآن کریم دارد. مثل: ﴿فَاسْتَبِقُوا الْخَيْراتِ﴾؛ «سبقت بگیرید به کارهای خیر» که در دو آیه از آیات قرآن تکرار شده است.[2]
خداوند منان در این آیه و دیگر آیات مشابه، تأکید میکند بر مسابقه دادن در امور معنوی، نه اینکه فقط در امور مادی و دنیوی مسابقه بگذارید. اگر انسان فقط در کارهای دنیوی سبقت بگیرد، در کارهای اخروی عقب میماند. امیر المؤمنین (علیه السّلام) جملهای دارند که در خطبه 113 نهج البلاغة آمده است، ایشان با تعجب میفرمایند:
ما بالُكُم تَفرَحونَ بِاليَسيرِ مِنَ الدُّنيا تُدرِكونَهُ ولا يَحزُنُكُمُ الكَثيرُ مِنَ الآخِرَةِ تُحرَمونَهُ، ويُقلِقُكُمُ اليَسيرُ مِنَ الدُّنيا يَفوتُكُم حَتّى يَتَبَيَّنَ ذلِكَ في وُجوهِكُم، وقِلَّةِ صَبرِكُم عَمّا زُوِيَ مِنها عَنكُم؛ كَأَنَّها دارُ مُقامِكُم وكَأَنَّ مَتاعَها باقٍ عَلَيكُم؟![3]
شما را چه مىشود كه به اندك چيزى از دنيا كه به دست مىآوريد، شادمان مىشويد؛ ولى از دست دادن بسيارى از آخرت، شما را اندوهگين نمىسازد؟! و اندكِ دنيا كه از دستتان مىرود، شما را ناراحت و بىتاب مىسازد، چندان كه اين بىتابى در چهرههاى شما و در ناشكيبايىتان بر آنچه از شما گرفته شده است، آشكار مىگردد. گويى دنيا اقامتگاه دائمى شماست و كالايش برايتان ماندگار است!
برخی به خاطر از دست دادن موقعیتهای معنوی اصلاً ناراحت نمیشوند؛ اما برخی از اینکه مثلا قرار بوده کار خیری انجام دهد، ولی نتوانسته، بسیار اندوهگین میشوند. در حالات حضرت امام (رحمة الله علیه) نقل شده که هر گاه نماز شبشان فوت میشد، خیلی گریه میکردند.
میتوان گفت دلیل اینکه انسان در خیرات مسابقه نمیگذارد یا به خاطر شدت علاقه به دنیاست و یا عدم اعتقاد به آخرت است.
بحث فقهی
موضوع: مسائل شرطیت استطاعت (ادامه مسئله 48)
یادآوری
بحث در فرع دوم از چهل و هشتم تحریر بود که اگر کسی که حج بر او مستقر شده، تصمیم بگیرد که برود؛ ولی به خاطر وجود مانعی مانند مریضی نتواند مباشرتاً حج کند، باید نایب بگیرد یا نه؟
آنچه به ذهنمان رسید همان فتوایی است که در فرمایش حضرت امام است، یعنی وجوب استنابه.
برای اثبات این مطلب به چند گروه از روایات تمسک میکنیم. گروه اول، روایات اول، سوم، چهارم، ششم و هشتم باب 24 از ابواب «وجوب الحج و شرائطه» بود که در جلسه قبل مورد بحث قرار گرفت و نتیجه گرفتیم که در مجموع مربوط به جایی هستند که حج مستقر شده، ولی مانع وجود دارد و بر وجوب استنابه دلالت دارند.
گروه دوم
گروه دوم، روایات دوم، پنجم و هفتم همان باب است که در آنها به ترتیب چنین آمده بود:
عَنِ الْحَلَبِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع فِي حَدِيثٍ قَالَ: وَ إِنْ كَانَ مُوسِراً وَ حَالَ بَيْنَهُ وَ بَيْنَ الْحَجِّ مَرَضٌ أَوْ حَصْرٌ أَوْ أَمْرٌ يَعْذِرُهُ اللَّهُ فِيهِ فَإِنَّ عَلَيْهِ أَنْ يُحِجَّ عَنْهُ مِنْ مَالِهِ صَرُورَةً لَا مَالَ لَهُ.[4]
عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ كَانَ عَلِيٌّ ع يَقُولُ لَوْ أَنَّ رَجُلًا أَرَادَ الْحَجَّ فَعَرَضَ لَهُ مَرَضٌ أَوْ خَالَطَهُ سَقَمٌ فَلَمْ يَسْتَطِعِ الْخُرُوجَ فَلْيُجَهِّزْ رَجُلًا مِنْ مَالِهِ ثُمَّ لْيَبْعَثْهُ مَكَانَهُ.[5]
عَنْ عَلِيِّ بْنِ أَبِي حَمْزَةَ قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنْ رَجُلٍ مُسْلِمٍ حَالَ بَيْنَهُ وَ بَيْنَ الْحَجِّ مَرَضٌ أَوْ أَمْرٌ يَعْذِرُهُ اللَّهُ فِيهِ فَقَالَ عَلَيْهِ أَنْ يُحِجَّ مِنْ مَالِهِ صَرُورَةً لَا مَالَ لَهُ.[6]
برخی به این سه روایت نیز برای اثبات مطلب فوق استناد کردهاند؛ ولی اشکالاتی به این استدلال وارد شده که در اینجا آنها را بررسی میکنیم.
اشکال اول
این روایات مربوط به کسی که حج بر او مستقر بوده نیست، بلکه ظهور در کسی دارد که سال اول استطاعت مانع برایش پیدا شده است، یعنی همان فرع بعدی.
در جواب میگوییم:
در مورد صحیحه «محمد بن مسلم» ظهور آن در سال اول را قبول نداریم، بلکه اطلاق دارد، میفرماید: «لَوْ أَنَّ رَجُلًا أَرَادَ الْحَجَّ... فَلَمْ يَسْتَطِعِ الْخُرُوجَ» که هم شامل کسی میشود که حج بر او مستقر شده بوده و هم کسی که سال اولش هست.
آیت الله خویی نیز این اطلاق را قبول دارند؛ ولی در اینجا اشکال دیگری بیان میکنند، میفرمایند: این روایت اصلا ناظر به استحباب استنابه است، زیرا فرموده: «لَوْ أَنَّ رَجُلًا أَرَادَ الْحَجَّ...» و اگر مراد حج واجب بود که نمیفرمود «اگر بخواهد...»، پس مراد، حج تطوعی ارادی است.[7]
ولی در جواب میگوییم: دو قرینه در این روایت است که نشان میدهد بر وجوب دلالت میکند: یکی تعبیر «فلیجهّز» است که صیغه امر است و دلالت بر وجوب میکند؛ یکی هم کلمه «مکانه» است که دلالت بر حج نیابتی میکند، یعنی جای خودش کسی را بفرستد.
بنا بر این، مراد از «اراد» فراغت ذمه است، یعنی اگر بخواهد از حج واجبی که به عهده اوست، خارج شود...
در مورد صحیحه «حلبی» نیز میگوییم: این روایت تقطیع شده است و اگر به متن کامل آن توجه شود، میتوان به آن برای حج مستقر نیز استناد کرد. متن کامل آن در تهذیب چنین است:
مُوسَى بْنُ الْقَاسِمِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ حَمَّادٍ عَنِ الْحَلَبِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: إِذَا قَدَرَ الرَّجُلُ عَلَى مَا يَحُجُّ بِهِ ثُمَّ دَفَعَ ذَلِكَ وَ لَيْسَ لَهُ شُغُلٌ يَعْذِرُهُ اللَّهُ فِيهِ فَقَدْ تَرَكَ شَرِيعَةً مِنْ شَرَائِعِ الْإِسْلَامِ فَإِنْ كَانَ مُوسِراً وَ حَالَ بَيْنَهُ وَ بَيْنَ الْحَجِّ مَرَضٌ أَوْ حَصْرٌ أَوْ أَمْرٌ يَعْذِرُهُ اللَّهُ فِيهِ فَإِنَّ عَلَيْهِ أَنْ يُحِجَّ عَنْهُ مِنْ مَالِهِ صَرُورَةً لَا مَالَ لَهُ وَ قَالَ يُقْضَى عَنِ الرَّجُلِ حَجَّةُ الْإِسْلَامِ مِنْ جَمِيعِ مَالِهِ.[8]
شیخ طوسی به اسنادش از «موسی بن قاسم» و او از «محمد بن ابی عمیر» و او از «حماد بن عثمان» و او از «عبدالله بن حلبی» نقل میکند که امام صادق (علیه السّلام) فرمود:
هركس توان حج رفتن داشته باشد، ولى نرود، بىآنكه كارى داشته باشد كه عذر او به حساب آيد، يقيناً دستورى از دستورهاى اسلام را ترک كرده است، پس اگر شخص پولداری باشد و بین او و بین حج بیماری یا زندانی یا امری که خدا او را معذور داشته، مانع شود، باید از مالش کسی را که حج اولش باشد و پولی نداشته باشد، نائب کند تا برای او حج انجام دهد. و فرمود: [اگر بمیرد] از طرف او حجة الاسلام از اصل مالش، قضا میشود.
در منطوق این روایت، دو صورت فرض شده است، یکی آنجا که بدون عذر حج را ترک کند، یعنی حج بر او مستقر شده است، که در این صورت حکمی برای آن بیان نشده است، دوم آنجا که شخص مستطیع شده و میخواهد برود، ولی مانعی دارد که نمیتواند برود، در این صورت میفرماید باید نایب بگیرد. فحوای این منطوق این است که وقتی استنابه برای کسی که در سال اول معذور شده، واجب باشد، به طریق اولی در صورتی که بدون عذر آن را ترک کرده و حالا که میخواهد برود، معذور شده، باید نایب بگیرد.
[روایت «علی بن حمزه بطائنی» نیز شبیه همین روایت است، پس آن هم در کسی که سال اول معذور شده، ندارد]
بنا بر این، این روایات یا با اطلاق یا با فحوا، بر وجوب استنابه بر کسی که حج بر او مستقر شده و اکنون نمیتواند مباشرتاً برود، دلالت دارند.
اشکال دوم
در صحیحه «حلبی» و خبر «بطائنی» شرط نایب این قرار داده شده که حج اول او باشد و فقیر هم باشد، تعبیر آنها چنین بود: «صَرُورَةً لَا مَالَ لَهُ»، در حالی که میدانیم این دو شرط برای نایب مستحب است، پس وقتی این بخش از روایت حمل بر استحباب میشود، بخش دیگر آن هم حمل بر استحباب میشود، بنا بر این، مراد از امر به نیابت، وجوب نیست؛ بلکه استحباب است.
اما در جواب گفته شده: این دو قید در مقام نفی حظر بیان شدهاند، یعنی در ذهن برخی چنین بوده که حتماً باید نایب قبلاً حج رفته باشد تا مثلاً بر احکام آن مسلط باشد، و حتماً باید خودش پولدار باشد؛ ولی این توهم نفی شده و فرموده: اگر صروره و فقیر هم باشد مشکلی نیست، بنا بر این، روایت بر جواز صروره و فقیر دلالت دارد نه استحباب آنها که در این صورت با وجوب هم جمع میشود.
نتیجه این مباحثی که در چند جلسه مطرح شد، این است که با توجه به چند گروه از روایات، در این فرع ما همان نظر حضرت امام که نظر مشهور متأخرین است را میپذیریم، یعنی کسی که حج بر او مستقر شده و اکنون نمیتواند مباشرتاً حج به جا آورد، باید نایب بگیرد تا از طرف او حج انجام دهد.
فرع سوم
فرض کنید یک نفر از نظر مالی امسال مستطیع شده و میخواهد برود حج؛ ولی مانعی مانند مریضی برایش پیش میآید به گونهای که نمیتواند مباشرتاً حج برود، در اینجا آیا حج از او در آن سال ساقط است یا اینکه باید نایب بگیرد؟
حضرت امام (رحمة الله علیه) میفرمایند:
لو لم يستقر عليه لكن لا يمكنه المباشرة لشيء من المذكورات ففي وجوبها و عدمه قولان، لا يخلو الثاني من قوة.[9]
اگر حج به عهده او استقرار نيافته؛ ولی به علّت يكى از اين مواردی که ذکر شد [بیماری، محصور شدن، پیری یا حرجی بودن]، نتواند خودش انجام دهد، در اين كه نايب گرفتن واجب است يا نه؟ دو قول است كه دوّمی (يعنى عدم وجوب) خالى از قوّت نيست.
پس به نظر ایشان، اینکه گرفتن نایب واجب نباشد و سال بعد، اگر استطاعت داشت برود، خالی از قوت نیست؛ ولی در مقابل، نظر صاحب عروة این است که وجوب استنابه خالی از قوت نیست. متن عبارت ایشان چنین است:
إن كان موسراً من حيث المال و لم يتمكّن من المباشرة مع عدم استقراره عليه ففي وجوب الاستنابة و عدمه قولان، لا يخلو أوّلهما عن قوّة.[10]
اگر به لحاظ مالی دستش باز باشد، ولی نتواند خودش انجام دهد، در صورتی که بر او مستقر نشده باشد، در اینکه نایب گرفتن واجب است یا نه؟ دو قول است که اولی (یعنی وجوب) خالی از قوّت نیست.
در این فرع اختلاف نظر زیاد است، متن حواشی عروة گویای این اختلاف است.
آیت الله فیروزآبادی پس از عبارت «ففی وجوب الاستنابه» این شرط را اضافه میکند:
مع رجاء زوال العذر.[11]
پس طبق نظر ایشان، در این فرض اگر امید داشته باشد که عذرش برطرف میشود، دو قول است، یعنی اگر امید نداشته باشد، قطعاً استنابه واجب است.
حضرت امام در آنجا که صاحب عروة فرموده: «لا يخلو أوّلهما...» میفرماید:
بل ثانيهما.[12]
یعنی قول دوم که عدم وجوب استنابه باشد، خالی از قوت نیست. همان مطلبی که در تحریر فرمودند.
مرحوم آقا ضیاء عراقی نیز مانند حضرت امام، دومی را اقوا دانسته است.[13]
آیت الله بروجردی، آیت الله خوانساری و آیت الله گلپایگانی نیز هر سه درباره اینکه صاحب عروة فرمود: قول اول، یعنی وجوب خالی از قوت نیست، میفرمایند:
لا قوّة فيه نعم هو أحوط.[14]
قوتی در وجوب استنابه نیست، بله احوط آن است که نایب بگیرد.
خلاصه حضرت امام و آقایان آقا ضیاء عراقی، بروجردی، خوانساری و گلپایگانی، به نوعی قائل به عدم وجوب استنابه هستند؛ ولی صاحب عروة و بقیه محشین وجوب آن را خالی از قوت نمیدانند.
قبل از بیان ادله هر گروه، اقوال قدما را در این رابطه میخوانیم:
مرحوم شیخ طوسی در النهایة میفرمایند:
فان حصلت الاستطاعة، و منعه من الخروج مانع من سلطان أو عدو أو مرض، و لم يتمكّن من الخروج بنفسه، كان عليه أن يخرج رجلا يحج عنه.[15]
اگر استطاعت [مالی] برایش حاصل شد، ولی مانعی مانند حکومت یا دشمن یا بیماری، مانع خروج او برای حج شد، به گونهای که خودش نمیتواند خارج شود، باید شخصی خارج شود تا از طرف او حج به جا آورد.
ایشان در کتاب الخلاف هم میفرمایند:
الذي لا يستطيع الحج بنفسه، و أيس من ذلك إما بأن لا يقدر على الكون على الراحلة، أو يكون به سبب لا يرجى زواله و هو العضب، و الضعف الشديد من الكبر، أو ضعف الخلقة بأن يكون ضعيف الخلقة في بدنه لا يقدر أن يثبت على مركب، يلزمه فرض الحج في ماله، بأن يكتري من يحج عنه، فإن فعل ذلك سقط الفرض. و به قال في الصحابة علي عليه السلام، و في الفقهاء الثوري، و أبو حنيفة، و أصحابه، و ابن المبارك، و الشافعي، و أحمد، و اسحاق.[16]
کسی که نمیتواند خودش حج انجام دهد و از اینکه خودش بتواند انجام دهد هم مأیوس شده، حالا یا به خاطر اینکه توانایی قرار گرفتن بر مرکب را ندارد، نمیتواند یا اینکه مشکلی دارد که امید به رفع آن هم ندارد، یعنی زمنیگیر شده و به خاطر پیری ضعف شدید دارد، یا بدن ضعیفی دارد به اینکه نقصی در بدنش وجود دارد که موجب شده نتواند روی مرکب قرار بگیرد، در این صورت، لازم است که از مالش حج واجب را انجام دهد، یعنی کسی را کرایه کند تا از طرف او حج انجام دهد، اگر چنین کند، حج واجب، از او ساقط میشود. اصحاب امام علی (علیه السّلام) همین را گفتهاند، چنانکه در فقهای اهل سنت، ثوری، ابوحنیفه و شاگردانش، ابن مبارک، شافعی، احمد و اسحاق نیز همین را گفتهاند.
تفاوت نظر ایشان در این دو کتاب این است که در النهایة مطلقا استنابه را واجب دانستند؛ ولی در الخلاف شرط یأس از توانایی را هم اضافه کردند، یعنی وجوب استنابه مخصوص به صورت یأس از زوال مانع است.
ابو الصلاح حلبی نیز در این باره میگوید:
من تعلق عليه التمكن بالسعة في المال فمنعه مانع، فليخرج عنه نائباً.[17]
کسی که امکانات مالی دارد، ولی مانعی او را از انجام حج منع میکند، باید از طرف او نایبی حج انجام دهد.
ابن برّاج هم میگوید:
إذا وجب الحج على المكلف و منعه من الخروج لأدائه مانع- من سلطان أو مرض أو عدو- على وجه لا يمكنه معه الخروج لذلك بنفسه، كان عليه إخراج نائب عنه، فاذا ارتفع المانع وجب عليه الحج بنفسه، فان لم يرتفع ذلك المانع حتى مات كانت حجة النيابة مجزية عنه.[18]
اگر حج بر مکلفی واجب شود و مانعی مثل حکومت یا بیماری یا دشمن، نگذارد که آن را به جا آورد، به گونهای که نتواند خودش برای حج خارج شود، باید نایبی از طرف او خارج شود، و اگر مانع مرتفع شد، حج بر خودش واجب میشود، و اگر آن مانع تا زمان مرگش رفع نشود، همان حج نیابتی برای او کفایت میکند.
اینها فقهایی بودند که قائل به وجوب استنابه بودند؛ ولی در مقابل، شیخ مفید، محقق حلی، ابن سعید، علامه و محقق اردبیلی قائل به عدم وجوب هستند.
شیخ مفید در المقنعه فرموده است:
و من وجب عليه الحجّ فمنعه منه مانع، فلا بأس أن يخرج عنه من يحجّ عنه؛ فإن تمكّن هو بنفسه بعد ذلك من الحجّ، فالواجب أن يحجّ.[19]
کسی که حج بر او واجب شده؛ ولی مانعی نمیگذارد که آن را انجام دهد، اشکالی ندارد که از طرف او کسی خارج شود تا به نیابت از او حج انجام دهد، البته اگر خودش بعد از آن، متمکن از انجام حج شد، واجب است که حج انجام دهد.
پس شیخ مفید با عبارت «لا بأس» استنابه را جایز دانست نه واجب.
ابن ادریس حلّی هم پس از نقل قول شیخ طوسی در النهایة مینویسد:
هذا غير واضح، لأنّه إذا منع فما حصلت له الاستطاعة التي هي القدرة على الحجّ، و لا يجب عليه أن يخرج رجلا يحجّ عنه.[20]
اینکه [شیخ طوسی فرمود که] باید نایب بگیرد، روشن نیست، زیرا هنگامی که نتواند حج انجام دهد، پس استطاعت که همان توانایی انجام حج است، برایش حاصل نشده است، از طرفی بر او واجب نیست که کسی را به عنوان نایب بفرستد.
ابن سعید حلی هم در این باره میفرماید:
من كان مريضا أو منعه ذو سلطان أو عدو من الحج، استحب له ان يحج عنه غيره، فاذا زال المنع وجب عليه بنفسه.[21]
کسی که مریض است یا صاحب قدرتی یا دشمنی او را از انجام حج منع میکند، مستحب است که از طرف او شخص دیگری حج گذارد، پس هنگامی که مانع رفع شد، بر خودش واجب است که حج انجام دهد.
بنا بر این، عدهای از فقها قائل به عدم وجوب استنابه هستند و عدهای دیگر قائل به وجوب، که باید با مراجعه به روایات ببینیم حق با کدام گروه است.
غفر الله لنا و لکم ان شاء الله