بحث اخلاقی
خوشرفتاری (2)
و ألبِسْنِي زِينَةَ المُتّقينَ في... حُسْنِ السِّيرَةِ.[1]
یکی از زیورهای متقین که در این فراز از دعای نورانی مکارم اخلاق آمده است حُسن سیرت است.
گفتیم «سیره» در لغت به معنای رفتار و روش انسان در زندگی است، پس سبک زندگی انسان، سیره اوست. بر این اساس، ـ چنانچه شهید مطهری فرمودهاند ـ بسیاری از کتابهایی که نامشان را سیره گذاشتهاند، مانند سیرة ابن هشام، سیرة ابن اسحاق، السیرة الحلبیة و... کتاب سیر، یعنی تاریخ هستند نه سیره و رفتار. کتاب سیره به کتاب سنن النبی علامه طباطبائی و دیگر کتبی که به سبک و روش پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) پرداختهاند، میگویند و کاملترین آنها کتاب سیره پیامبر خاتم است .
به هر حال، حُسن سبک رفتار در زندگی که در این دعا درخواست شده است، به معنای برخورد خوب انسان با خدا، خود و خلق خداست، اعم از اعضای خانواده، یعنی همسر و فرزند و والدین؛ و دوستان و حتی شامل برخورد انسان با دشمن خود نیز میشود، چنانچه سبک رفتار انسان با حیوانات را هم شامل میشود، یعنی انسان باید با حیوانات هم رفتار خوبی داشته باشد. این مطلب در روایات متعددی تأکید شده است.
در روایت جالبی از پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) چنین نقل شده است:
إنَّ اللَّهَ كَتَبَ الإحسانَ على كُلِّ شيءٍ، فإذا قَتَلتُم فَأحسِنوا القِتلَةَ، و إذا ذَبَحتُم فَأحسِنوا الذِّبحَ، و لْيُحِدَّ أحَدُكُم شَفرَتَهُ و لْيُرِحْ ذَبيحَتَهُ.[2]
خداوند، در هر موردى، به نيك عمل كردن فرمان داده است. پس هر گاه مىكُشيد، نيكو بكُشيد و هر گاه ذبح مىكنيد، نيكو ذبح كنيد. هر كس، بايد كارد خود را خوب تيز كند و ذبيحه خود را راحت كند.
در اینجا این سؤال مطرح میشود که معیار حُسن رفتار چیست؟
در پاسخ میگوییم: معیار عقل و شرع است. هم در روایات و هم در قرآن، رفتار انسان به عقل حواله داده شده است. پس هر رفتاری که منطبق با موازین عقلی و شرعی باشد و عقل و شرع، نیکویی آن را تصدیق کند، رفتار خوبی است؛ به همین جهت خداوند به طور مطلق به عدل و احسان فرمان میدهد و از هر نوع بدی و منکری هم نهی مینماید:
﴿إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الْإِحْسانِ وَ إيتاءِ ذِي الْقُرْبى وَ يَنْهى عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْكَرِ وَ الْبَغْي﴾[3]
خداوند به عدل و احسان فرمان مىدهد و همچنين به بخشش به نزديكان؛ و از فحشا و منكر و ستم، نهى مىكند.
خوبی عدل و احسان و بدی ظلم و منکر را عقل درک میکند، پس علاوه بر شرع، عقل هم معیار حُسن رفتار خواهد بود.
بحث فقهی
موضوع: اضرار به نفس (3)
یادآوری
بحث در تبیین حکم ضرر زدن به خود بود. گفتیم در بخش مربوط به «قاعده لا ضرر» از کتاب الرسائل الأربعة که تحت اشراف آیت الله سبحانی نوشته شده نویسنده این بخش،[4] اضرار به نفس را به این هفت مرتبه تقسیم کرده است: 1 ـ قتل نفس، 2 ـ قطع عضو، 3 ـ از بین رفتن یکی از قوای جسمانی یا حواس بدن، 4 ـ بیماری، 5 ـ اتلاف مال معتدٌ به، 6 ـ تحقیر و تذلیل نفس، 7 ـ سختی و خستگی.
و سپس میگوید: در اینکه مرتبه اول، دوم و ششم حرام است، اختلافی نیست، چنانچه در جایز بودن مرتبه هفتم بحثی نیست؛ اما در مرتبه سوم، چهارم و پنجم مشهور فقها قائل به حرمت هستند؛ ولی در مقابل، قول شاذ آیت الله خویی است که آنها را جایز میداند. پس مشهور اضرار به نفس را حرام میدانند، مگر در ضررهای خیلی کم؛ ولی آیت الله خویی اضرار به نفس را جایز میداند، مگر در مثل قتل نفس و قطع عضو.
ایشان فرمایش آیت الله خویی در مصباح الاصول را ذکر کرده و به آن اشکال وارد میکند. قبل از بررسی این اشکالات، این نکته را متذکر میشویم که به نظر میرسد، در حرام بودن مرتبه پنجم یعنی اتلاف مال معتدٌ به نیز اختلافی نیست، زیرا در تمامی این موارد فرض این است که ضرر در مقام تزاحم با ضرر مهمتر نیست و ضرر رسانی نیز غرض عقلایی ندارد، در چنین فرضی، اتلاف مال حتی اگر غیر معتدٌ به هم باشد، اسراف است و در حرام بودن اسراف هم کسی شک ندارد.
شاید به همین دلیل است که نویسنده در صفحات بعد وقتی دوباره محل نزاع را بیان میکند، به اتلاف مال اشارهای نمیکند.[5]
اشکالات وارده شده به فرمایش آیت الله خویی
عبارت آیت الله خویی را در جلسه قبل خواندیم، در اینجا به بررسی سه اشکالی میپردازیم که به این فرمایش وارد شده است.
اشکال اول
مستشکل میگوید: آیت الله خویی اطلاق این فرمایش شیخ انصاری را نپذیرفتند که فرمود: «ضرر رساندن به نفس مانند ضرر رساندن به دیگران، بر اساس ادله عقلی و نقلی حرام است»، در حالی که تنها شیخ انصاری نیست که چنین ادعایی کرده؛ بلکه این نظر مشهور فقهاست و حتی بر آن ادعای اجماع شده است.
در پاسخ میگوییم: ـ چنانچه در جلسه قبل بیان شد ـ نه شیخ انصاری و نه غیر ایشان، نمیخواهند بگویند مطلقا حرام است، مراتب ضرر را اصولاً مطرح نکرده اند ؛ بلکه آنها مبنا را عقل قرار دادند که بر اساس آن، اگر ضرر معتدٌ به باشد، حرام است.
اشکال دوم
مثالهایی که آیت الله خویی بیان کردند که در اضرار به بدن یا مال مادامی که به حدّ اسراف نرسد، عقل محذوری نمیبیند از محل نزاع خارج است، زیرا اضراری که داعی عقلایی داشته باشد، ضرر منجبر خواهد بود و عرفاً ضرر محسوب نمیشود، چه اینکه سیره عقلا در تحمل ضررهای سفر تجاری است، پس ادله حرمت اضرار از این موارد منصرف است. بنا بر این، نزاع ایشان با مشهور، نزاع لفظی است. و اگر نزاع لفظی نباشد، پس چرا فتوای ایشان مثل مشهور است، اما در این بحث اصولی بر خلاف مشهور قائل به عدم حرمت شدهاند؟
در پاسخ میگوییم: اتفاقاً نزاع، نزاع لفظی است و در واقع، نظر ایشان با نظر مشهور فرقی ندارد، به نظر ایشان هر جایی که عقل ضرر را معتدٌ به نبیند، ضرر زدن به نفس اشکال ندارد، ازکلام مشهور هم همین معنا استفاده می شود.
اشکال سوم
اینکه آیت الله خویی فرمودند دلیل نقلی بر حرمت اضرار به نفس وجود ندارد، عجیب است، زیرا چنانچه خواهد آمد ادله اربعه بر حرمت آن دلالت دارد.
در اینجا برای روشن شدن مطلب، باید ببینیم آیت الله خویی چگونه استدلال به روایات را ردّ کرده است و آیا از روایات، حرمت اضرار به نفس به طور مطلق استفاده میشود یا خیر؟ و از همین جا وارد بحث ادله میشویم.
مناقشه آیت الله خویی در ادله روایی حرمت اضرار به نفس
آیت الله خویی اصل این بحث را به صورت مجمل ذیل مسئله هجدهم عروة که مربوط به بحث تیمم است، آوردهاند. متن مسئله چنین است:
إذا تحمّل الضرر و توضّأ أو اغتسل فإن كان الضرر في المقدَّمات من تحصيل الماء و نحوه وجب الوضوء أو الغسل و صحّ، و إن كان في استعمال الماء في أحدهما بطل أمّا إذا لم يكن استعمال الماء مضرّاً بل كان موجباً للحرج و المشقّة كتحمّل ألم البرد أو الشين مثلًا فلا يبعد الصحّة و إن كان يجوز معه التيمّم؛ لأنّ نفي الحرج من باب الرخصة لا العزيمة و لكنّ الأحوط ترك الاستعمال و عدم الاكتفاء به على فرضه فيتيمّم أيضاً.[6]
اگر بخواهد ضرر را تحمل کند و وضو بگیرد یا غسل کند، [دو صورت دارد:] اگر ضرر در مقدمات باشد مثلا در تهیه آب و مانند آن باشد، باید وضو بگیرد یا غسل کند و وضو و غسلش هم صحیح است، اما اگر ضرر در استعمال آب باشد، وضو یا غسلش باطل است؛ اما در صورتی که استعمال آب مضرّ نباشد، بلکه موجب حرج و مشقت شود، مثل آنجا که اگر وضو بگیرد باید شدت سرما یا سرزنش دیگران را تحمل کند، در این موارد بعید نیست که وضو و غسل صحیح باشد، هر چند در این صورت، تیمم نیز جایز است، زیرا نفی حرج از باب رخصت است نه عزیمت؛ ولیکن احتیاط مستحب ترک استعمال آب و اکتفا نکردن به وضو و غسل است، پس علاوه بر آن، تیمم هم بکند.
صاحب عروة در این مسئله میان وضو و غسل ضرری و وضو و غسل حرجی فرق گذاشتهاند. در مورد حرج بحث رخصت یا عزیمت بودن رفع را مطرح کردهاند که بحث آن گذشت.[7]
اما در مورد ضرر، طبق نظر ایشان در جایی که استعمال آب ضرری باشد، باید تیمم کند و اگر ضرر را تحمل کند و وضو بگیرد یا غسل کند، وضو و غسلش باطل است، پس معلوم میشود ایشان ضرر زدن به نفس را، حرام میدانند که حکم به بطلان کردهاند؛ ولی سه تن از فقها در اینجا حاشیه دارند:
یکی حضرت امام است که پس آن که صاحب عروة حکم به بطلان وضو و غسل ضرری نمود، میفرماید:
على الأحوط إلّا إذا كان حرجاً فبطل على الأقرب.[8]
باطل بودن آنها بنا بر احتیاط است، مگر آنکه حرجی باشد که بنا بر اقرب باطل است.
از اینکه حضرت امام مانند صاحب عروة فتوا به بطلان نداد؛ بلکه آن را احتیاطی دانست، معلوم میشود به نظر ایشان اضرار به نفس مطلقا حرام نیست؛ بلکه در برخی موارد که ضرر آن کم است، عقلاً تحمل آن محذوری ندارد، لذا وضو یا غسلش صحیح خواهد بود.
حاشیه بعدی، حاشیه آیت الله خویی است که همین مطلب را تصریح فرمودهاند:
فيه إشكال و لا تبعد الصحّة فأي بعض مراتب الضرر.[9]
در باطل بودن آنها اشکال است و بعید نیست که در برخی از مراتب ضرر، صحیح باشد.
آیت الله سید عبدالهادی شیرازی هم که از فقهای بزرگ بودهاند و مدتی بعد از آیت الله بروجردی نیز مرجعیت عامه به دست ایشان بوده، در اینجا این طور حاشیه دارند:
في إطلاق البطلان لمطلق الضرر نظر.[10]
در اینکه در همه مراتب ضرر مطلقا حکم به بطلان شود، اشکال است.
بنا بر این، معلوم میشود که تنها آیت الله خویی نیست که در مواردی که ضرر، ضرر مختصری باشد که تحمل آن عقلا محذوری ندارد، اضرار را حرام نمیدانند؛ بلکه حضرت امام و آیت الله شیرازی نیز نظرشان چنین است.
آیت الله خویی همین مطلب را در مصباح الاصول خود در تنبیهات قاعده «لا ضرر» به صورت مفصل مطرح کرده است که متن آن را در جلسه قبل خواندیم. ایشان در ادامه آن بحث، به بررسی روایاتی پرداختهاند که برای اثبات حرمت اضرار به نفس به آنها استدلال شده است. میفرمایند:
فانّ أقصى ما يمكن أن يستدل به لحرمة الاضرار بالنفس روايات نتكلّم فيها.[11]
نهایت چیزی که ممکن است برای حرمت اضرار به نفس بدان استدلال شود، روایاتی است که در ادامه به آنها میپردازیم.
سپس به سه روایت اشاره میکنند:
روایت اول
از جمله این روایات، روایاتی است که بر نفی ضرر و ضرار دلالت دارد، یعنی روایاتی که به عنوان مدرک قاعده «لا ضرر» مطرح شد؛ ولی این روایات چنانچه گذشت، ناظر به اضرار به غیر است نه اضرار به نفس. ما نیز در بررسی این قاعده همین را گفتیم و در اینجا آن را تکرار نمیکنیم.
روایت دوم
مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ عِدَّةٍ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ وَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ جَمِيعاً عَنْ عَمْرِو بْنِ عُثْمَانَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِنَا عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع وَ عَنْ عِدَّةٍ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ سَالِمٍ عَنْ مُفَضَّلِ بْنِ عُمَرَ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع أَخْبِرْنِي جَعَلَنِيَ اللَّهُ فِدَاكَ لِمَ حَرَّمَ اللَّهُ الْخَمْرَ وَ الْمَيْتَةَ وَ الدَّمَ وَ لَحْمَ الْخِنْزِيرِ قَالَ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى لَمْ يُحَرِّمْ ذَلِكَ عَلَى عِبَادِهِ وَ أَحَلَّ لَهُمْ مَا سِوَاهُ مِنْ رَغْبَةٍ مِنْهُ فِيمَا حَرَّمَ عَلَيْهِمْ وَ لَا زُهْدٍ فِيمَا أَحَلَّ لَهُمْ وَ لَكِنَّهُ خَلَقَ الْخَلْقَ فَعَلِمَ مَا تَقُومُ بِهِ أَبْدَانُهُمْ وَ مَا يُصْلِحُهُمْ فَأَحَلَّهُ لَهُمْ وَ أَبَاحَهُ تَفَضُّلًا مِنْهُ عَلَيْهِمْ بِهِ لِمَصْلَحَتِهِمْ وَ عَلِمَ مَا يَضُرُّهُمْ فَنَهَاهُمْ عَنْهُ وَ حَرَّمَهُ عَلَيْهِم ثُمَّ أَبَاحَهُ لِلْمُضْطَرِّ وَ أَحَلَّهُ لَهُ فِي الْوَقْتِ الَّذِي لَا يَقُومُ بَدَنُهُ إِلَّا بِهِ فَأَمَرَهُ أَنْ يَنَالَ مِنْهُ بِقَدْرِ الْبُلْغَةِ لَا غَيْرِ ذَلِكَ ثُمَّ قَالَ أَمَّا الْمَيْتَةُ فَإِنَّهُ لَا يُدْمِنُهَا أَحَدٌ إِلَّا ضَعُفَ بَدَنُهُ وَ نَحَلَ جِسْمُهُ وَ وَهَنَتْ قُوَّتُهُ وَ انْقَطَعَ نَسْلُهُ وَ لَا يَمُوتُ آكِلُ الْمَيْتَةِ إِلَّا فَجْأَةً.[12]
«مفضل بن عمر» در این روایت که سند ضعیفی هم دارد، مىگويد: به امام صادق (علیه السّلام) عرض كردم: فدايت شوم، مرا از اينكه چرا خدا شراب، مردار، خون، و گوشت خوک را حرام كرده آگاه فرما. فرمود: این گونه نیست که خدای متعال که این موارد را بر بندگان حرام کرده و غیر آن را حلال کرده، به خاطر این باشد که به آنچه حرام کرده علاقه داشته و به آنچه حلال کرده علاقمند بوده است؛ بلکه او مردمان را آفريده است، پس مىداند كه چه چيزهايى براى بدن آنان مفيد است و به سلامتى آنها كمك مىكند، پس آن چيزها را برايشان حلال فرمود و از باب تفضل بر آنها و رعايت مصلحتشان مباح داشت؛ و مىداند كه چه چيزهايى برايشان زيان آور است، پس آنان را از آن چيزها نهى كرد و برايشان حرام نمود. اما همين چيزهاى حرام را براى شخص مضطر مباح قرار داد و آنگاه كه بدنش جز به آن سالم نمىماند آن را برایش حلال كرد و به او دستور داد كه به اندازه نياز، و نه بيشتر، از آنها استفاده كند. سپس فرمود: اما کسی دائماً از مردار استفاده نمیکند، مگر آنکه بدنش ضعیف میشود و جسمش تحلیل میرود و نیرویش از بین میرود و نسلش بریده میشود؛ و خورنده مردار نمیمیرد، مگر به صورت ناگهانی.
آیت الله خویی پس از نقل این روایت مینویسد:
ربّما يستدل بها لحرمة الاضرار بالنفس، لكون الظاهر منها أنّ علّة حرمة المحرمات هي إضرارها، فالحرمة تدور مداره. و لكن التأمّل فيها يشهد بعدم دلالتها على حرمة الاضرار بالنفس، فانّ المستفاد منها أنّ الحكمة في تحريم جملة من الأشياء كونها مضرةً بنوعها، لا انّ الضرر موضوع للتحريم. و الذي يدلّنا على هذا اُمور.[13]
چه بسا به این روایت برای حرمت اضرار به نفس استدلال شده است، زیرا ظاهر آن این است که علت حرام شدن محرمات، ضرر داشتن آنهاست، پس ملاک حرمت، ضرری بودن آن است؛ ولی با نگاه دقیق، بر حرمت ضرر رساندن به نفس دلالتی ندارد، زیرا آنچه از آن استفاده میشود این است که حکمت حرام شدن برخی از چیزها این است که نوعاً ضرر دارد نه اینکه ضرر موضوع برای تحریم باشد. شاهد و دلیل ما نیز یکی از این موارد است.
بنا بر این، به نظر ایشان ضرری بودن چیزی، علت تامه برای حرمت آن نیست، یعنی مثل «حُرّم الخمر لأنه مسکر» نیست که مسکر بودن خمر علت حرمت آن باشد؛ بلکه ضرر، حکمت آن است که حکمت هم علت ناقصه است، پس ممکن است، چیزی ضرر داشته باشد؛ ولی حرام نباشد.
سپس چهار قرینه برای اثبات اینکه در این روایت، ضرر حکمت حرمت است نه علت آن بیان میکند:
قرینه اول
اگر ضرر، علت تحریم باشد، طبق نص همین روایت نباید یک بار خوردن مردار حرام باشد، زیرا فرمود: «لَا يُدْمِنُهَا أَحَدٌ إِلَّا ضَعُفَ بَدَنُهُ، کسی دائماً از مردار استفاده نمیکند، مگر آنکه بدنش ضعیف میشود»، یعنی اگر کسی بر خوردن آن إدمان و دوام نداشته باشد، بدنش ضعیف نمیشود، پس برایش ضرر ندارد و حرام نیست! بنا بر این، باید بگوییم: ضرر داشتن حکمت این حکم است نه علت آن.
قرینه دوم
اگر ضرر، علت تحریم باشد، پس حرمت دائر مدار ضرر میشود، به این معنا که اگر در موردی ضرر نباشد، حلال میشود، مثل خمری که مسکر نباشد، در نتیجه باید بگوییم: خوردن مردار به مقدار کمی که مطمئن هستیم ضرری بر آن مترتب نیست، حرام نیست، در حالی که بدون شک خوردن مردار حرام است چه کم و چه زیاد.
فرق این قرینه با قرینه اول این شد که در اولی بحث در قید «إدمان» بود، یعنی اگر کسی مداومت نداشته باشد، بلکه فقط یکبار بخورد، نباید اشکال داشته باشد؛ ولی در اینجا بحث در ملاک ضرری بودن است و میگوییم: بر فرض که یک بار خوردن آن هم ضرر داشته باشد، ولی خوردن مقدار کمی از آن که ضرر ندارد، پس نباید حرام باشد.
قرینه سوم
ما یقین داریم که مردار حیوان به جمیع اقسام خود مضرّ بدن نیست، مثل آنجا که عمداً به طرف قبله ذبح نشده یا عمداً بدون گفتن «بسم الله» ذبح شده باشد، این موارد به لحاظ ضرر داشتن و نداشتن با زمانی که شرایط رعایت شود، فرقی ندارد و نمیتوان گفت: در صورت اول برای بدن ضرر دارد، اما در صورت دوم ضرر ندارد، پس معلوم میشود، ضرر علت تامه نیست؛ بلکه حرام بودن علتهای دیگری هم دارد که میان این دو مورد فرق گذاشته شده است.
قرینه چهارم
چهارمین قرینه را نیز اینگونه بیان میکنند که در روایات وارد شده که برخی از خوراکیها برای بدن ضرر دارد، مثل خوردن پنیر در روز یا خوردن دائمی ماهی یا خوردن سیب ترش و مانند اینها [14] ، پس اگر ضرر داشتن علت حکم باشد، باید همه این موارد حرام باشد، در حالی که هیچ شکی در جواز خوردن آنها نیست، نهایتاً کراهت دارد.
بنا بر این، از منظر آیت الله خویی با توجه به این قرائن معلوم میشود، ضرر داشتن برای بدن حکمت حرمت است نه علت آن، در نتیجه نمیتوان از این روایت حرمت اضرار به نفس را برداشت نمود.
روایت سوم
روایت دیگری که برای اثبات حرمت اضرار به نفس به آن استدلال شده، روایت مفصلی است از امام صادق (علیه السّلام) که در بخش اول آن، آنچه از زمین میروید به سه دسته: حبوبات، میوهها و سبزیجات تقسیم شده است و حکم کلی حرمت و حلیت خوردن آنها چنین بیان شده است:
كُلُّ شَيْءٍ مِنْ هَذِهِ الْأَشْيَاءِ فِيهِ غِذَاءٌ لِلْإِنْسَانِ وَ مَنْفَعَةٌ وَ قُوَّةٌ فَحَلَالٌ أَكْلُهُ وَ مَا كَانَ مِنْهَا فِيهِ الْمَضَرَّةُ فَحَرَامٌ أَكْلُهُ إِلَّا فِي حَالِ التَّدَاوِي بِهِ.[15]
هر چیزی از اینها [گیاهان] كه موجب تغذيه و تقويت انسان باشد و برایش سودمند باشد، خوردنش حلال است و هر چیزی از آنها که در آن ضرر باشد، خوردنش حرام است، مگر در حال درمان کردن با آن.
این روایت در دعائم الاسلام[16] آمده است و شبیه آن در تحف العقول[17] نیز روایت شده است، چنانچه مضمون آن در فقه الرضا[18] بیان شده است.[19]
به هر حال، ظاهر این روایت که ، سند آن ضعیف است ، هرچند مربوط به بحث خوراکی ها است آن هم چیزهایی است که از زمین می روید ؛ ولی تعلیل آن عام است و طبق آن، هر چیزی که مضر باشد، حرام است، پس اضرار به نفس هم حرام است.
آیت الله خویی در جواب میفرمایند: از این روایت نیز استفاده نمیشود که حرمت دائر مدار ضرر است؛ بلکه اینگونه استفاده میشود که دانهها و میوهها و سبزیها به دو قِسم تقسیم میشوند، یک قِسم آن که برای نوع انسانها ضرر دارد، حرام است، مگر به خاطر درمان؛ و قسم دیگر آن که برای نوع آنها منفعت دارد، حلال است. پس حکمت حرمت و حلیت بعضی از چیزها مضر بودن یا منفعت داشتن آنها برای نوع انسان است.
ایشان در پایان این طور نتیجه میگیرند که:
فتحصل من جميع ما ذكرناه في المقام عدم حرمة الاضرار بالنفس، و صحة ما ذهب إليه المشهور من الحكم بصحة الطهارة المائية.[20]
از آنچه در این مقام بحث شد این نتیجه به دست میآید که اضرار به نفس حرام نیست و همان قول مشهور که در این مسئله، حکم به صحت طهارت مائیة کردهاند، صحیح است.
پس معلوم میشود که ایشان با مشهور همنظر است نه اینکه بخواهد در مقابل مشهور فتوا دهد.