بحث اخلاقی
خوشرفتاری (3)
وَ ألبِسْنِي زِينَةَ المُتّقينَ في... حُسْنِ السِّيرَةِ.[1]
بحث در یکی از مهمترین مکارم اخلاقی یعنی حُسن سیره یا همان نیکویی رفتار بود. در این باره چند سؤال مطرح است:
سؤال اول این بود که معیار حُسن رفتار چیست؟ گفتیم هر رفتاری که عقل و شرع نیکویی آن را تصدیق کند، رفتار خوبی است.
سؤال دوم این است که بهترین الگو برای حُسن رفتار چیست؟ پاسخ این است که بهترین الگو و بهترین سیره برای الگو قرار دادن که عقل و شرع به بهترین شکل در آن رعایت شده است، سیره رسول گرامی (صلّی الله علیه و آله و سلّم) است. رفتار پیامبر خدا در زمینههای مختلف فردی، اجتماعی، سیاسی و اخلاقی بهترین الگوست؛ و از دو نظر آشنایی با این سیره اهمیت دارد: یکی به جهت ارزش معرفتی و دیگری به لحاظ ارزش تربیتی.
رفتار پیامبر در کنار سخنان آن حضرت یکی از منابع مهم و معتبر معارف اسلامی است. همان طور که گفتار پیامبر حجّت است، رفتار او نیز حجّت است و قرآن کریم با صراحت مسلمانان را به پیروی از سیره ایشان دعوت میکند:
﴿لَقَدْ كانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ﴾[2]
بیگمان برای شما در رفتار رسول خدا نمونهای نیکوست.
از سوی دیگر، یکی از راههای اساسی و بنیادین تربیت و رشد شخصیت، آشنایی با سبْک زندگی فرزانگان و نخبگان است؛ و پیامبر خدا در صدر انسانهای حکیم و فرزانه قرار دارد. بنا بر این، سیره و رفتار ایشان بالاترین ارزش تربیتی را دارد، چه اینکه از خود ایشان چنین نقل شده است:
خَيرُ السُّنَنِ سُنَّةُ محمّدٍ.[3]
بهترين سنّتها، سنّت محمّد است.
امیر المؤمنین (علیه السّلام) هم در نهج البلاغه میفرماید:
لَقَد كانَ فى رَسولِ اللَّهِ صلى الله عليه و آله كافٍ لَكَ فِى الاسوَةِ.[4]
قطعاً براى تو در پيامبر خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم)، الگويى بسنده است.
بحث فقهی
موضوع: اضرار به نفس (4)
یادآوری
بحث این بود که آیا اضرار به نفس مطلقا حرام است یا فقط در مراتب بالای ضرر مثل قتل نفس و قطع عضو؟
گفتیم آنچه از سخنان فقها قدیماً و جدیداً استفاده میشود این است که اگر ضرر معتدٌ به باشد مثلا خود را در معرض مریضی قرار دهد که عقلاً چنین کاری قبیح باشد، حرام است؛ اما اگر ضرر معتدٌ به نباشد و در حدّی نباشد که عقل آن را قبیح بداند، مشکلی ندارد و این همان مطلبی است که آیت الله خویی نیز بدان معتقدند، از این رو، این سخن که نظر آیت الله خویی در مقابل مشهور قرار دارد صحیح نیست.
در فصل دوم از دو فصلی که در خاتمه بحث قاعده «لا ضرر» این کتاب بیان شده است، به ادله اربعه برای حرمت اضرار به نفس استدلال شده است. در رابطه با اجماع میگوییم: با توجه به آنچه قبلا بیان شد، ثابت شد که اجماع بر حرمت مطلق صحیح نیست. سه دلیل دیگر را نیز در اینجا بررسی میکنیم و خواهیم دید که نمی توانند حرمت مطلق اضرار به نفس را چنان که ادعا شده اثبات کنند .
مناقشه در ادله قرآنی حرمت اضرار به نفس
گفته شده آیات زیادی از قرآن دلالت بر حرمت ضرر زدن به نفس میکند؛ ولی مهمترین آنها، دو آیه است:
آیه اول
﴿إِنَّما حَرَّمَ عَلَيْكُمُ الْمَيْتَةَ وَ الدَّمَ وَ لَحْمَ الْخِنْزِيرِ وَ ما أُهِلَّ بِهِ لِغَيْرِ اللَّهِ فَمَنِ اضْطُرَّ غَيْرَ باغٍ وَ لا عادٍ فَلا إِثْمَ عَلَيْهِ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحيم﴾[5]
جز اين نيست كه [خداوند]، مردار و خون و گوشت خوک و آنچه را جز به نام خداوند ذبح شده باشد، بر شما حرام كرده است؛ پس كسى كه ناگزير [از خوردن اين چيزها] شده باشد در حالى كه افزونخواه و متجاوز نباشد بر او گناهى نيست، همانا خداوند آمرزندهاى بخشاينده است.
ایشان پس از معنا کردن «مضطر» که باب افتعال از ماده «ضرر» است، میگوید: استدلال به آیه متوقف بر دو مقدمه است:
یک) بر مضطر استفاده از چیزی که به خوردنش اضطرار پیدا کرده، واجب است، یعنی برای اینکه از خود دفع ضرر کند، واجب است مثلاً گوشت مردار بخورد.
دو) مضطر تنها کسی نیست که از تلف نفس و مرگ بترسد؛ بلکه شامل مراتب پایینتر یعنی کسی که مثلا از قطع عضو یا بیماری نیز میترسد، میشود.
بنا بر این، اضرار به نفس در هر حدّی که باشد، حرام است.
ولی هر دو مقدمه اشکال دارد، زیرا از آیه وجوب استفاده نمیشود، بلکه دلالت بر جواز دارد. خود ایشان هم قبول دارد که دلالت بر وجوب ندارد ولی میفرماید:
ليست الآية بصدد بيانه بل هي بصدد بيان حليّة هذه المحرّمات للمضطرّ لا أكثر، إلّا أنّ الفقهاء نظراً إلى الأدلّة العقلية و النقليّة على وجوب دفع الضرر عن النفس افتوا بوجوب استعمال المضطرّ ما اضطر إليه من تلك المحرّمات بمقدار ما تندفع الضرورة.[6]
آیه در صدد بیان وجوب نیست، بلکه در صدد بیان حلال بودن این محرمات برای مضطر است نه بیشتر؛ ولیکن فقها بر اساس ادله عقلیه و نقلیه مبنی بر وجوب دفع ضرر از خود، فتوا دادهاند که اگر کسی مضطر شد، واجب است به مقدار ضرورت از آن محرمات استفاده کند.
بنا بر این، اولاً از آیه وجوب استفاده نمیشود، ثانیاً بر فرض هم که فقها چنین فتوایی داده باشند مربوط به ضررهای مهم است که مثلا اگر از گوشت مردار نخورد، جانش در خطر است یا مثلا موجب نقصی در یکی از حواس او می گردد ، اما در ضررهای کم که مثلا اگر از آن نخورد، چند روزی دچار سرماخوردگی میشود، حکم به وجوب و حتی حکم به جواز نمیکنند، زیرا عقلاً تحمل این ضرر محذوری ندارد.
در مورد مقدمه دوم هم ایشان میفرماید:
الظاهر أنّ الآية مطلقة من هذه النّاحية فتشمل كلّ نوع من أنواع الاضطرار سواء كان يخاف منه تلف النفس أو دون ذلك.[7]
ظاهراً آیه از این جهت اطلاق دارد و شامل هر نوعی از انواع اضطرار میشود، چه موجب ترس از تلف نفس باشد چه پایینتر از آن.
ولی به نظر ما، از این جهت اطلاق ندارد، زیرا اضطرار، اضطرار عرفی است، پس تا وقتی ضرر معتدٌ به مانند تلف نفس یا از بین رفتن برخی از قوا ، او را تهدید نکند، جایز نیست مثلا از مردار بخورد.
آیه دوم
﴿وَ مَنْ يَعْمَلْ سُوءاً أَوْ يَظْلِمْ نَفْسَهُ ثُمَّ يَسْتَغْفِرِ اللَّهَ يَجِدِ اللَّهَ غَفُوراً رَحِيماً﴾[8]
و هر كس كار بدى كند يا بر خود ستم روا دارد سپس از خداوند آمرزش بخواهد خداوند را آمرزندهاى بخشاينده خواهد يافت.
به این آیه نیز این طور استدلال شده که عمل سوء و ظلم به نفس کار حرامی است، زیرا اگر حرام نبود، نیازی به استغفار نداشت، از طرفی مراد از سوء تعدی به غیر و از ظلم تعدی به نفس است و اضرار به نفس هم از مصادیق تعدی به نفس است، پس اضرار به نفس کار حرامی خواهد بود.
ولی این استدلال در صورتی تمام است که اضرار به نفس را به طور مطلق از مصادیق تعدی و ظلم به نفس بدانیم، اما برخی از موارد اضرار به نفس عقلا محذوری ندارد، لذا از مصادیق ظلم به نفس نمیباشد، اگر هم باشد، ظلمی است که از نظر شرع حرام نیست. مثلا فرض کنید اگر کسی که میخواهد برود حج و میداند که مریض هم میشود ـ چنانچه غالباً هم این گونه است ـ عقل تحمل این مریضی را قبیح نمیداند. بله اگر ظلم به نفسی باشد که شرعاً محرّم است، در این صورت، آیه شامل آن میشود. بنا بر این، آیه بر حرمت مطلق اضرار به نفس دلالت ندارد.
مناقشه در ادله روایی حرمت اضرار به نفس
ایشان برای اثبات مطلق حرمت ضرر زدن به نفس به چند دسته از روایات هم استدلال کردهاند که برخی از آنها را در نقل فرمایش آیت الله خویی هم خواندیم. ایشان به اشکالاتی که آیت الله خویی به این روایات داشتند هم جواب داده است، ولی به نظر ما اشکال ایشان وارد نیست و بقیه روایات هم برای اثبات مدعای ایشان کافی نیست.
طایفه اول
طایفه اول ادله قاعده «لا ضرر» است، مانند حدیث مشهور «لا ضرر و لا ضرار».
ولی قبلا به طور مفصل بحث کردیم که این روایت اصلا ناظر به ضرر زدن به خود نیست.
طایفه دوم
دسته دوم روایات مربوط به افطار به خاطر بیماری است. میفرمایند: همه فقها فتوا دادهاند که اگر کسی روزه برای او ضرر دارد، روزه گرفتن برای او حرام است.
ما نیز قبول داریم که روزه گرفتن برای او حرام است و حتی اگر احتمال ضرر هم بدهد جایز نیست روزه بگیرد، ولی این حکم ـ همان طور که قبلا گفتیم ـ دلیل خاص دارد، پس نمیتوان از آن حرمت اضرار به نفس را به صورت مطلق استفاده کرد، زیرا ممکن است، شارع مقدس تحمل برخی از ضررها را اجازه نداده باشد، ولی تحمل برخی دیگر را اجازه داده باشد. همان خدایی که فرموده اگر روزه ضرر داشت، افطار کن، این را هم فرموده که باید امر به معروف و نهی از منکر کنی «و لو بلغ ما بلغ» یا جهاد کن حتی اگر در این راه کشته شوی.
طایفه سوم
طایفه سوم روایاتی است که بر لزوم تیمم هنگام ترس از ضرر دلالت دارد.
ولی این روایات هم بر حرام بودن مطلق اضرار به نفس دلالت ندارد، به همان دلیلی که طایفه قبل دلالت نداشت. در اینجا هم روایت خاص وجود دارد، و با وجود دلیل خاص نمیتوان به اطلاق آن تمسک کرد. به عبارت دیگر، در مورد ضررهای غیر معتدٌ به مثل سرماخوردگی جزئی دلیل بر حرمت نداریم، مگر آنکه مثل تیمم یا افطار روایت خاص داشته باشیم که در آن از تحمل چنین ضرری نهی شده باشد.
طایفه چهارم
این دسته راجع به روایات مرتبط با اطعمه و اشربه است. همان روایاتی که نمونهای از آن در کلام آیت الله خویی آمده بود که امام صادق (علیه السّلام) در پاسخ به این سؤال که چرا خدا شراب، مردار، خون، و گوشت خوک را حرام كرده است، فرمود:
إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى ... خَلَقَ الْخَلْقَ فَعَلِمَ مَا تَقُومُ بِهِ أَبْدَانُهُمْ وَ مَا يُصْلِحُهُمْ فَأَحَلَّهُ لَهُمْ وَ أَبَاحَهُ تَفَضُّلًا مِنْهُ عَلَيْهِمْ بِهِ لِمَصْلَحَتِهِمْ وَ عَلِمَ مَا يَضُرُّهُمْ فَنَهَاهُمْ عَنْهُ وَ حَرَّمَهُ عَلَيْهِم ... ثُمَّ قَالَ أَمَّا الْمَيْتَةُ فَإِنَّهُ لَا يُدْمِنُهَا أَحَدٌ إِلَّا ضَعُفَ بَدَنُهُ وَ نَحَلَ جِسْمُهُ وَ وَهَنَتْ قُوَّتُهُ وَ انْقَطَعَ نَسْلُهُ وَ لَا يَمُوتُ آكِلُ الْمَيْتَةِ إِلَّا فَجْأَةً.[9]
خدای متعال ... مردمان را آفريده است، پس مىداند كه چه چيزهايى براى بدن آنان مفيد است و به سلامتى آنها كمك مىكند، پس آن چيزها را برايشان حلال فرمود و از باب تفضل بر آنها و رعايت مصلحتشان مباح داشت؛ و مىداند كه چه چيزهايى برايشان زيان آور است، پس آنان را از آن چيزها نهى كرد و برايشان حرام نمود... سپس فرمود: اما کسی دائماً از مردار استفاده نمیکند، مگر آنکه بدنش ضعیف میشود و جسمش تحلیل میرود و نیرویش از بین میرود و نسلش بریده میشود؛ و خورنده مردار نمیمیرد، مگر به صورت ناگهانی.
در وجه استدلال به این روایت میفرماید: امام (علیه السّلام) در این حدیث یک ضابطه کلی را به سؤال کننده آموزش داد و آن اینکه هر چیزی که برای بندگان مضر باشد از آن نهی شده و حرام است، مردار و خمر و... هم از مصادیق این قاعده هستند. پس عرف از این روایت چنین برداشت میکند که استفاده از چیزی که ضرر دارد هر چه که باشد، موضوع برای حرمت است، پس حرمت دائر مدار ضرر است.
ولی همان طور که آیت الله خویی فرمودند: ضرر، علت حکم به حرمت نیست تا هر جا ضرر باشد، حرمت هم بیاید؛ بلکه حکمت آن است، پس ممکن است، ضرر باشد، ولی در عین حال، حرام هم نباشد. سپس چهار قرینه هم برای این مطلب بیان کردند.
اما ایشان به این قرائن اشکال میکند که باید ببینیم اشکال وارد است یا نه؟
قرینه اول آیت الله خویی این بود که اگر ضرر، علت تحریم باشد، نباید میان یک بار خوردن گوشت مردار و بیشتر از آن فرقی باشد، در حالی که طبق نص همین روایت «إدمان اکل میتة»، یعنی پیوسته خوردن آن مضر است، نه یک بار خوردن آن، پس معلوم میشود ضرر، حکمت حکم است نه علت آن.
به این قرینه اشکال شده که طبق این نقل، حرف شما صحیح است، اما روایت، نقل دیگری هم در الإختصاص دارد که در آن به جای «لَا يُدْمِنُهَا أَحَدٌ»، «لَا يَدنُوَ مِنهَا أحدٌ وَ لَا يَأكُلُ مِنهَا»[10] آمده است که طبق آن دیگر یک بار خوردن را هم شامل میشود.
البته انتساب کتاب الاختصاص به شیخ مفید ثابت نشده است، و چون کتاب معتبری نیست در وسائل چنین نقلی نیامده است، اما در پاورقی به نسخه دیگری اشاره شده که به جای «لَا يُدْمِنُهَا أَحَدٌ»، «لم یَنَل» آمده است، یعنی به آن میل نمیکند. در الفقیه[11] و علل الشرائع[12] این طور آمده است. در این صورت نیز شامل یک بار خوردن هم میشود.
ولی ما میگوییم: با وجود این سه نسخه و اینکه طبق یکی از آنها استدلال به روایت تمام نیست، زیرا با احتمال استدلال صحیح نیست، چرا که «إذا جاء الاحتمال بطل الاستدلال».
قرینه دوم آیت الله خویی این بود که اگر حرمت دائر مدار ضرر باشد، نباید خوردن مردار به مقدار کمی که مطمئن هستیم ضرری بر آن مترتب نیست، حرام باشد، در حالی که بدون شک خوردن مردار حرام است چه کم و چه زیاد.
به این قرینه این طور اشکال شده که چه مانع دارد که دو ملاک در کار باشد، یعنی اگر پیوسته بخورد به دلیل اضرار حرام است، و اگر به مقدار کم بخورد، نه به دلیل اضرار، بلکه به دلیل دیگری که ما نمیدانیم حرام است.
ولی ما میگوییم: اگر هم قبول کنیم که دلیل دیگر داشته باشد، به هر حال، این روایت بر مطلق حرام بودن ضرر دلالتی ندارد.
قرینه سوم این بود که آیت الله خویی فرمود: ما یقین داریم که مردار حیوان به جمیع اقسام خود مضرّ بدن نیست، مثل آنجا که عمداً به طرف قبله ذبح نشده باشد، به لحاظ ضرر داشتن یا نداشتن، فرقی میان این صورت و در صورتی که رو به قبله ذبح شده باشد نیست، پس معلوم میشود، ضرر علت تامه نیست؛ بلکه حکمت است.
اشکال شده که میته در اصطلاح روایات همان میته عرفی است، یعنی «ما مات عن حتف أنفه»، این ضرر دارد، اما حیوانی که تذکیه نشده یعنی شرایط ذبح شرعی را نداشته از نظر لغت و عرف میته و مردار نیست هرچند محکوم به حکم مردار یعنی حرمت اکل است و لذا ایشان فتوا داده که حیوانی که بدون تسمیّّه و استقبال قبله ذبح شده نجس نیست هرچند حرام است . بنابراین میته عرفی مضر است نه حیوانی که تذکیه نشده . علاوه بر این چگونه می توان ادعا کرد که قطعاً حیوانی که روبه قبله ذبح نشده مضر نیست .
ظاهراً اشکال اخیر وارد است و ما نمیتوانیم قاطعانه بگوییم: حیوانی که رو به قبله ذبح نشده، ضرر ندارد؛ ولی با این حال، با توجه به قرائن دیگر، نمیتوان علت بودن ضرر را برای حکم به حرمت از این روایت استفاده کرد.
قرینه چهارم آیت الله خویی برای حکمت بودن ضرر در این روایت این بود که اگر ضرر داشتن علت حکم باشد، باید همه مواردی که در روایات وارد شده برای بدن ضرر دارد، مثل خوردن پنیر در روز یا خوردن دائمی ماهی نیز حرام باشد، در حالی که هیچ شکی در جواز خوردن آنها نیست.
اشکال شده که شاید ضرر اینها کم بوده که خوردنشان جایز شده است، پس حرام نبودنشان به خاطر زیاد نبودن ضرر است، نه اینکه ضرر علت حکم نباشد.
در جواب میگوییم: ما نیز همین را میگوییم، یعنی اگر ضرر معتدٌ به باشد حرام است نه ضرر قلیل و این نشان میدهد که ضرر به طور مطلق علت و تمام الموضوع حکم نیست؛ بلکه حکمت آن یعنی علت ناقصه برای حکم است.
علاوه بر چهار طایفهای که ذکر شد، دو طایفه دیگر را هم بیان کرده است که آن دو طایفه هم مانند این چهار طایفهای که گفتیم، استناد به آنها حرمت اضرار به نفس مطلقا ضعیف تر از طوایف قبلی است ؛ لذا از ذکر آنها خودداری میکنیم.
بنا بر این، به نظر ما در کتاب و سنت، دلیل قویایی نداریم که ثابت کند ضرر زدن به خود به طور مطلق، حرام است. از این رو، اگر کسی بخواهد مثلا با آب سرد وضو بگیرد و این موجب میشود که سرماخوردگی مختصری پیدا کند، دلیلی بر حرام بودن آن نداریم ، مگر آنکه ضرر آن معتدٌ به باشد.
استدلال به عقل
به دو شکل به عقل برای اثبات حرمت اضرار به نفس مطلقا استدلال شده است:[13]
یک) اضرار به نفس از مصادیق ظلم است، و ظلم هم عقلاً قبیح است، پس اضرار به نفس عقلاً و شرعاً حرام است، زیرا «کلما حکم به العقل حکم به الشرع».
دو) عقل به تنهایی حکم میکند که انسان باید جلوی ضرر رساندن به خود را بگیرد، در نتیجه تحمل اضرار به نفس عقلاً کار قبیحی است، زیرا «الحسن ما حسّنه العقل و القبیح ما قبّحه العقل» و مسلّماً «کلما حکم به العقل، حکم به الشرع»، بنا بر این اضرار به نفس حرام است شرعاً.
ما میگوییم: ما هم قبول داریم که اضرار به نفس از مصادیق ظلم است، اما هر ظلمی را عقلا قبیح نمیدانیم، زیرا عقل ضررهای معتدٌ به را قبیح میداند، همچنین قبول داریم که عقل میگوید باید جلوی ضرر رساندن به بدن را گرفت، اما اینکه تحمل هر ضرری عقلاً قبیح باشد، صحیح نیست؛ بلکه تحمل ضررهای کم قبیح نیست، حتی در ضررهای زیاد و معتدٌ به نیز عقل میگوید اگر در مقابلش نفعی میرسد، قبیح نیست، چنانچه در جهاد و امر به معروف تحمل آن واجب شده است.
به هر حال، نظر نهایی ما این شد که ـ همان طور که حضرت امام و آیت الله خویی و برخی دیگر از فقها قائلند ـ مطلق اضرار به نفس حرام نیست؛ بلکه آنجا که ضرر، ضرر معتدٌبه باشد، حرام است، و این چیزی است که هم مشهور میگوید، هم عقل حکم میکند و هم از روایات قابل استفاده است.