بحث اخلاقی دو ویژگیِ برجسته ی حزب الله عن مولانا الصادق ع أنّه قال: نَحنُ وَ شِيعَتُنا حِزبُ اللَّهِ وَ ﴿حِزبُ اللَّهِ هُمُ الغالِبون﴾.[1] در این حدیث نورانی امام صادق علیه السلام میفرماید: ما ـ یعنی خاندان رسالت ـ و پیروان ما حزب خدا هستند و حزب خدا پیروزند.
عنوان «حزب الله» در این حدیث یک اصطلاح اعتقادی، سیاسی و فرهنگی است که از قرآن اخذ شده است. در دو آیه از آیات قرآن این مسئله مطرح شده است: یکی در آیه 22 مجادله و دیگری آیه 56 مائده. پس این روایت ریشه در این دو آیه دارد.
در سوره مائده میفرماید:
﴿وَ مَنْ يَتَوَلَّ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ الَّذِينَ آمَنُوا فَإِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْغالِبُونَ﴾ و کسی که خدا و رسولش و اهل ایمان را دوست بدارد [بداند] که حزب خدا پیروز است.
در سوره مجادله نیز میفرماید:
﴿لا تَجِدُ قَوْماً يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ يُوادُّونَ مَنْ حَادَّ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ لَوْ كانُوا آباءَهُمْ أَوْ أَبْناءَهُمْ أَوْ إِخْوانَهُمْ أَوْ عَشِيرَتَهُمْ أُولئِكَ كَتَبَ فِي قُلُوبِهِمُ الْإِيمانَ وَ أَيَّدَهُمْ بِرُوحٍ مِنْهُ وَ يُدْخِلُهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدِينَ فِيها رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ أُولئِكَ حِزْبُ اللَّهِ أَلا إِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْمُفْلِحُون﴾ قومى را نمىيابى كه به خدا و روزِ واپسين، ايمان داشته باشند [و] كسانى را كه با خدا و فرستادهاش مخالفت كردهاند ـ هر چند پدرانشان يا پسرانشان يا برادرانشان يا عشيره آنان باشند ـ دوست بدارند. در دل اينهاست كه [خدا] ايمان را نوشته و آنها را با روحى از جانب خود تأييد كرده است و آنان را به بهشتهايى كه از زير [درختان] آن، جوىهايى روان است، در مىآورد. هميشه در آن جا ماندگارند. خدا از ايشان خشنود است و آنها از او خشنودند. ايناناند حزب خدا. آرى، حزب خداست كه رستگاراناند.
در آیه اول، حزب الله ﴿هُمُ الْغالِبُونَ﴾ و در آیه دوم ﴿هُمُ الْمُفْلِحُون﴾ معرفی شدهاند. در این دو آیه دو ویژگی مهم برای حزب الله که حزب اهل بیت هستند، بیان شده است: یکی تولّی و دیگری تبرّی. دوستی با دوستان خدا و دشمنی با دشمنان خدا دو مشخصه بسیار برجسته حزب اللهیها است.
در مورد اولی فرمود: کسی که خدا و رسولش و مؤمنان را ولی خود بداند و در مورد دومی میفرماید کسی که حزب اللهی باشد ولی تبری نداشته باشد را اصلاً پیدا نمیکنی.
بنا بر این، دوستی با دوستان خدا و دشمنی با دشمنان خدا یک اصل اعتقادی و یک تکلیف دینی است و به همین دلیل دشمنی مسلمانان با مستکبران در طول تاریخ بر اساس اصول اعتقادی است. اگر ما با گفتن «مرگ بر آمریکا» یا «مرگ بر اسرائیل» دشمنی خود را با آمریکا و اسرائیل و اذنابشان اعلام میکنیم، این یک شعار سیاسی محض نیست، بلکه شعاری اعتقادی و دینی است.
امکان ندارد دوستان خدا و اهل بیت با دشمنانشان سازش کنند. حزب الله که همان حزب اهل بیت و خاندان رسالتاست امکان ندارد با حزب الشیطان به توافق برسند. و اگر در یک موضوعی مثل موضوع هستهای آمدند سر میز مذاکره نشستند ـ همان طور که مقام معظم رهبری هم فرمودند ـ این یک مسئله جزئی است؛ اما این که دشمنی با آنها به پایان برسد، چنین چیزی امکان ندارد. مگر میشود با استکبار به توافق رسید؟! مگر میشود با دشمنان خدا، آنهایی که با اساس اسلام مخالفاند طرح دوستی ریخت؟!
از خدای متعال میخواهیم دوستی با دوستانش و دشمنی با دشمنانش را در همه ما، در همه مردم ایران، هر چه پایدارتر و مستحکمتر کند و همه ما را جزو حزب الله قرار دهد.
بحث فقهی موضوع: خمس غنائم جنگی مأذون و غیر مأذون یادآوری بحث در این بود که آیا خمس غنایم غیر منقول هم واجب است یا فقط به غنائم منقول اختصاص دارد؟ عدهای از فقها مثل شیخ طوسی و مَن تَبع او معتقدند آیه ﴿وَ اعْلَمُوا أَنَّما غَنِمْتُمْ مِنْ شَيْء﴾ مطلق است و شامل غنائم غیر منقول مثل زمین هم میشود. در مقابل عدهای مثل صاحب
حدائق، آیت الله بروجردی و آیت الله خویی قائل هستند یا اصلاً آیه اطلاق ندارد یا اگر هم اطلاق دارد، با روایات اراضی خراج تقیید میخورد، پس غنائم غیر منقول متعلق خمس نیستند.
حضرت امام جزو طایفه اول هستند؛ ولی به نظر ما قول دوم قویتر است. در اینجا به بررسی اشکالاتی میپردازیم که به این قول وارد شده است.
اشکالات آیت الله شاهرودی به فرمایش آیت الله خویی و بروجردی آیت الله شاهرودی ضمن اینکه فرمایش آیت الله خویی و آیت الله بروجردی را قبول میکند که میگویند زمین به غنیمت گرفته شده خمس ندارد؛ ولیکن دو تا اشکال به به فرمایش آنها وارد میکنند که به نظر ما یکی از آنها وارد است.
اشکال اول اشکال اول ایشان به آیت الله خویی و بروجردی این است که میان آنچه در تفسیر آیه فرمودید که مراد مطلق فایده است نه فقط غنائم جنگی و آنچه در این بحث میفرمایید که فقط شامل غنائم غیر منقول میشود، تنافی وجود دارد.
نقد ظاهراً این اشکال وارد است. زیرا کسی که «ما غَنِمْتُمْ» را مطلق میداند و شامل همه انواع فایده از جمله ارباح مکاسب و... اگر آن را مخصوص غنائم منقول بداند، میان حرفش تهافت پیدا میشود. ولی ما که گفتیم مراد از «ما غَنِمْتُمْ» فقط غنائم جنگی است در اینجا نیز میتوانیم آن را مطلق ندانیم و به غنائم غیر منقول اختصاص دهیم.
اشکال دوم اشکال دوم ایشان مربوط به اطلاق آیه است. آیت الله خویی و بروجردی فرمودند: آیه اطلاق ندارد و مخاطب ﴿وَ اعْلَمُوا أَنَّما غَنِمْتُمْ﴾ مجاهدینی هستند که در جنگ شرکت دارند نه همه مسلمانان، پس غنیمت منصرف به غنائمی است که مجاهدان به دست میآورند و شامل غنائمی مثل زمین که متعلق به همه مسلمانان است، نمیشود.
ایشان میفرمایند: با توجه به آیات قبل و بعد از آیه مورد بحث، وجهی ندارد که خطاب آیه را مخصوص مجاهدین بدانیم؛ بلکه ضمیر «غنمتم» به همه مسلمانان بر میگردد. البته اینکه همه غنائم مشمول خمس نیست و فقط غنائم منقول خمس دارد، امری است که از راه دیگر ثابت میشود، ولی وجهی برای محدود کردن خطاب آیه وجود ندارد.
نقد به نظر میرسد این اشکال وارد نیست. زیرا فضای نزول این آیات، فضای جنگی است و مخاطب آیات کسانی هستند که در جنگ شرکت دارند نه اینکه شامل کسانی که در خانه نشستند هم بشود. در آیات قبل از آیه مورد بحث میخوانیم:
﴿وَ قاتِلُوهُمْ حَتَّى لا تَكُونَ فِتْنَةٌ وَ يَكُونَ الدِّينُ كُلُّهُ لِلَّهِ فَإِنِ انْتَهَوْا فَإِنَّ اللَّهَ بِما يَعْمَلُونَ بَصِيرٌ * وَ إِنْ تَوَلَّوْا فَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ مَوْلاكُمْ نِعْمَ الْمَوْلى وَ نِعْمَ النَّصِيرُ﴾
[2] روشن است که امر «قاتلوهم» مربوط به مجاهدین است نه آنها که در مدینه بودند، همچنین اطمینان دهی نسبت به ولایت و نصرت الهی برای روحیهبخشی به رزمندگان است که در جنگ حضور دارند.
همچنین آیه بعد که میفرماید: ﴿إِذْ أَنْتُمْ بِالْعُدْوَةِ الدُّنْيا وَ هُمْ بِالْعُدْوَةِ الْقُصْوى وَ الرَّكْبُ أَسْفَلَ مِنْكُمْ...﴾
[3]حالت جنگجویان مسلمان که در حاشیه نزدیکتر یعنی طرف مدینه بودند و حالت کفار که در حاشیه دورتر یعنی طرف مکه بودند و نیز جایگاه کاروان تجاری ابوسفیان که پایینتر از محل استقرار مسلمانان بود را ترسیم میکند و معلوم است که مخاطب آن رزمندگان هستند نه آنها که در مدینه حضور داشتند.
بنابراین، به نظر ما نیز آیه مطلق نیست و فقط شامل غنائم منقول میشود، لذا برای اثبات این مطلب نیازی به بیان راههای دیگر نداریم. طبق این نظر، یک پنجم غنائم منقول برای اهل خمس و چهار پنجم باقیمانده میان رزمندگان تقسیم میشود، و همه غنائم غیر منقول به مسلمانان اعم از رزمندگان و غیر آنها تعلق میگیرد.
فرع دوم فرع دوم که از متن
تحریر به دست میآید مربوط به غنائم جنگ مأذون و غیر مأذون است. نظر حضرت امام ; چنین است:
يجب الخمس في سبعة أشياء. الأول ما يغتنم قهرا بل سرقة و غيلة إذا كانتا في الحرب و من شئونه من أهل الحرب الذين يستحل دماؤهم و أموالهم و سبي نسائهم و أطفالهم إذا كان الغزو معهم بإذن الإمام عليه السلام. من غير فرق بين ما حواه العسكر و ما لم يحوه كالأرض و نحوها على الأصح. و أما ما اغتنم بالغزو من غير إذنه فإن كان في حال الحضور و التمكن من الاستئذان منه فهو من الأنفال.
[4] خمس در هفت چيز واجب است. اول: آنچه كه به قهر بلكه به سرقت و فريب ـ در صورتى كه اين دو در جنگ و از شئون آن باشند ـ از اهل جنگ، به غنيمت گرفته شود، اهل جنگی كه خون و اموالشان و اسير نمودن زنان و اطفالشان حلال شده است [کافر حربی] در صورتى كه جنگ با آنها به اذن امام باشد. و بين آنچه كه جنگجويان آن را در بر گرفته باشند يا نه مانند زمين و مثل آن بنابر اصح فرقى نمىكند. و اما آنچه كه در جنگى كه بدون اذن امام است به غنيمت گرفته شود، پس اگر در حضور آن حضرت و تمكّن از گرفتن اذن از آن حضرت باشد، از انفال است.
جمله «من غیر فرق... علی الاصح» مربوط به فرع قبلی است که در میان این فرع قرار گرفته است. در این فرع حضرت امام، میان جنگ مأذون و غیر مأذون فرق گذاشتهاند و در صورت دوم نیز میان زمان حضور که میتوان اذن گرفت و زمان غیبت تفصیل دادهاند.
پس طبق نظر ایشان اگر جنگ با کافر حربی با اذن امام صورت بگیرد، غنائمی که به دست میآید ـ چه منقول و چه غیر منقول ـ یک پنجم آن برای امام است و باقیمانده آن، غنائم منقولش میان مقاتلین تقسیم میشود و غیر منقولش به همه مسلمانان تعلق میگیرد؛ ولی جنگی که بدون اذن صورت بگیرد، اگر در زمان حضور باشد از انفال خواهد بود و همه آن برای امام میشود و چیزی به مقاتلین تعلق نمیگیرد، زیرا آنها تمکن برای اذن گرفتن داشتهاند ولی بدون اذن جنگیدهاند. مصداق آن جنگهایی است که در زمان خلفای سه گانه با کفار صورت گرفت یا فتوحاتی که بعد از اما حسن مجتبی علیه السلام در زمان خلفای بنی امیه یا بنی عباس صورت گرفت.
بحث مربوط به جنگ در زمان غیبت را مستقلاً بررسی خواهیم کرد.
نظر صاحب ریاض المسائل راجع به این مسئله در کتاب شریف
رياض المسائل في تحقيق الأحكام بالدلائل، مطالب خوبی آمده است. این کتاب نوشته سید علی بن محمد طباطبایی حائری متوفای 1231 ق است که در 16 جلد کتاب
المختصر النافع محقق حلی را شرح کرده است.
محقق حلی در ملحقات بحث خمس به بحث انفال و اموال مخصوص امام علیه السلام پرداخته است که در بخشی از آن با این عبارت به غنائم مورد بحث اشاره میکند: «قيل: إذا غزا قوم بغير إذنه، فغنيمتهم له، و الروایة مقطوعة»
[5]؛ یعنی گفته شده اگر گروهی بدون اذن امام بجنگند، غنائمی که به چنگ میآورند برای امام است، ولی روایت [مستند این قول] مقطوعه است.
صاحب
ریاض در شرح این عبارت مینویسد:
و القائل الثلاثة و أتباعهم كما صرّح به جماعة، للخبر: «إذا غَزا قوم بغير إذن الإمام فغنموا كانتالغنيمة كلّها للإمام، و إذا غزوا بأمر الإمام فغنموا كان للإمام الخمس».[6] قائل این قول ـ چنانچه گروهی تصریح کردهاند ـ آن سه بزرگوار [مراد سه تن از اقدم فقها یعنی شیخ مفید، شیخ طوسی و سید مرتضی است] و پیروان آنهاست، به دلیل این روایت.
متن روایت چنین است:
وَ بِإِسْنَادِهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ الصَّفَّارِ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ يَسَارٍ عَنْ يَعْقُوبَ عَنِ الْعَبَّاسِ الْوَرَّاقِ عَنْ رَجُلٍ سَمَّاهُ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: إِذَا غَزَا قَوْمٌ بِغَيْرِ إِذْنِ الْإِمَامِ فَغَنِمُوا كَانَتِ الْغَنِيمَةُ كُلُّهَا لِلْإِمَامِ وَ إِذَا غَزَوْا بِأَمْرِ الْإِمَامِ فَغَنِمُوا كَانَ لِلْإِمَامِ الْخُمُسُ.
[7] شیخ طوسی از «محمد بن الحسن الصفار» که «امامیٌ ثقةٌ جلیل» است و او از «حسن بن احمد بن یسار یا طبق برخی نسخ بشار» که مجهول است و او از «یعقوب» و او از «عباس الوراق» که این دو نیز مجهول هستند و او از شخصی که نامش معلوم نیست، نقل میکند. میگوید امام صادق علیه السلام فرمود: اگر قومی بدون اذن امام جنگیدند و غنیمتی کسب کردند، همه غنیمت مال امام است؛ اگر با امر امام جنگیدند و غنیمتی به دست آوردند، یک پنجمش برای امام است.
بنا بر این، این روایت از نظر سند معتبر نیست، هرچند از نظر دلالت روشن است.
محقق حلی هم آن را مقطوعه دانسته لذا این حکم را با کلمه «قیل» بیان کرد، ولی صاحب
ریاض میفرماید:
و هذه الرواية و إن كانت مقطوعة أي مرسلة ضعيفة، إلّا أنّها منجبرة بالشهرة العظيمة المقطوع بها، المحكية في التنقيح و المسالك و الروضة و غيرها من كتب الجماعة، بل في الأوّل: أنّ عليها عمل الأصحاب، و في الأخير: أنّه لا قائل بخلافها، و عن الخلاف و الحلّي دعوى الإجماع؛ و هو حجّة أُخرى. مضافاً إلىٰ التأيّد برواية صحيحة مروية في الكافي في كتاب الجهاد في أوّل باب قسمة الغنيمة...[8] این روایت هرچند مقطوعه است یعنی مرسله و ضعیف است؛ ولی با شهرت بزرگ و قطعی ضعفش جبران میشود، این شهرت در
التنقیح الرائع فاضل مقداد،
مسالک الافهام و
الروضة البهیة شهید ثانی و غیر آنها از کتب دیگر نقل شده است، حتی در اولی [
التنقیح] آمده که عمل اصحاب طبق این روایت است، و در سومی [
الروضة] آمده که مخالف آن قائلی ندارد. همچنین شیخ طوسی در
الخلاف و ابن ادریس حلّی هم در این باره ادعای اجماع کردهاند که این اجماع خود دلیل دیگری است غیر از شهرت. علاوه بر آن، این قول با روایت صحیحهای که در کتاب الجهاد
الکافی روایت شده است هم تأیید میشود.
متن روایت صحیحه چنین است:
وَ عَنْهُ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ مُعَاوِيَةَ بْنِ وَهْبٍ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع السَّرِيَّةُ يَبْعَثُهَا الْإِمَامُ فَيُصِيبُونَ غَنَائِمَ كَيْفَ يُقْسَمُ قَالَ إِنْ قَاتَلُوا عَلَيْهَا مَعَ أَمِيرٍ أَمَّرَهُ الْإِمَامُ عَلَيْهِمْ أُخْرِجَ مِنْهَا الْخُمُسُ لِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ وَ قُسِمَ بَيْنَهُمْ ثَلَاثَةُ أَخْمَاسٍ وَ إِنْ لَمْ يَكُونُوا قَاتَلُوا عَلَيْهَا الْمُشْرِكِينَ كَانَ كُلُّ مَا غَنِمُوا لِلْإِمَامِ يَجْعَلُهُ حَيْثُ أَحَبَّ.
[9] کلینی از «علی بن ابراهیم» و او از پدرش «ابراهیم بن هاشم» و او از «حسن بن محبوب» و او از «معاویة بن وهب» که نقل میکند، پس سند، سند معتبر و صحیحی است. «معاویة بن وهب» میگوید: به امام صادق علیه السلام عرض كردم: گروهی را امام براى جنگ مىفرستد، آنگاه آنان غنيمت بدست مىآورند، چگونه تقسيم مىشود؟ حضرت فرمودند: اگر آن غنيمت را با فرماندهى كه امام بر آنان امير نموده بدست آوردند، خمس آن غنيمت براى خدا و رسول بيرون آورده مىشود و سه پنجم ديگر بين آنان تقسيم مىگردد، ولى اگر آن غنيمت را بدون جنگ با مشرکین بدست آوردند، مال امام است و هر جا مصلحت بداند آن را قرار مىدهد.
در این روایت دو نکته وجود دارد، یکی اینکه پس از اخراج یک پنجم فرمود: «قُسِمَ بَيْنَهُمْ ثَلَاثَةُ أَخْمَاسٍ» در حالی که ظاهراً باید «أربعة أخماس» باشد. این مطلبی است که مصححان دربارهاش سخن گفتهاند ولی خیلیها اشتباه کردهاند که توضیح آن خواهد آمد.
نکته دیگر این است که چرا صاحب
ریاض این روایت را با اینکه سند صحیحی داشت، به عنوان مؤید آورد نه دلیل؟ در حالی که خواهیم گفت آیت الله خویی همین روایت را به عنوان دلیل ذکر کرده است.
ظاهراً دلیل کار ایشان این است که در این روایت تصریح نشده است که اگر جنگ بدون اذن انجام شود، همه غنائم برای امام است، بلکه فرمود: «إِنْ لَمْ يَكُونُوا قَاتَلُوا عَلَيْهَا الْمُشْرِكِينَ» که بر این دلالت دارد که مشرکین بدون جنگ تسلیم شده یا زمینهایشان را رها کردهاند که در این صورت تحت انفال قرار میگیرد، پس بحثی از اذن و عدم اذن نیست، به عبارت دیگر تفصیل میان اذن و عدم اذن نیست، تفصیل میان قتال و عدم قتال است، با این حال چون در اول روایت بحث اذن شده به عنوان مؤید مطلب میتوان از آن استفاده کرد.
به هر حال ایشان پس نقل این دلایل میفرمایند:
و بجميع ذلك يقيّد إطلاق الآية الكريمة بما إذا كان بالإذن، كما هو المتبادر من حال المخاطبين المشافهين بها، و لا بُعد في جعل ذلك أيضاً دليلًا علىٰ ضعف إطلاقها.[10] با توجه به این ادله اطلاق آیه کریمه با قید به اذن امام بودن، مقید میشود، کما اینکه آنچه از حالت مخاطبین آیه به ذهن متبادر میشود چنین است که جنگ آنها با اذن صورت گرفته است. بعید هم نیست که همین حالتی که به ذهن متبادر میشود خود دلیلی بر ضعف اطلاق آیه باشد.