مقصود از دفع مظلومیت
اللَّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ و آلِهِ، و لا اظلَمَنَّ و أَنتَ مُطيقٌ لِلدَّفعِ عَنّي.[1]
پس از واژهشناسی «ظلم»، مطلب دوم در تبیین این فراز نورانی این است که مقصود از دفع مظلومیت چیست؟ آیا مقصود این است که خداوند سبحان جبراً مانع شود که کسی مورد ظلم واقع شود؟ اگر چنین است، پس چرا این دعا درباره خود ائمه(عَلَیْهِالسَّلامِ) مستجاب نشده است، چه اینکه در حق همه آنها ظلم شده است.
پاسخ این است که قطعاً مقصود، دفع مظلومیت جبری نیست، نظیر بحث هدایت که خداوند سبحان میفرماید:
﴿لَوْ يَشاءُ اللَّهُ لَهَدَى النَّاسَ جَمِيعاً﴾.[2]
اگر خداوندبخواهد همه مردم را راهنمايى مىكند.
یعنی قرار نیست خدای متعال جبراً کسی را هدایت کند، و گرنه قطعاً توانایی این کار را دارد. در بحث ظلم و ستم نیز قرار نیست خداوند سبحان به صورت جبری مانع ظلمپذیری افراد شود؛ بلکه مقصود، ـ مانند بقیه فرازهای این دعا ـ این است که خدایا به من توفیق بده تا تلاش کنم که حق خود را بگیرم و مورد ظلم واقع نشوم، در واقع، درخواست میکنیم که بتوانیم با تکیه بر توانایی خداوند متعال، در برابر ظالم مقاومت کنیم.
سومین مطلب در تبیین این فراز، این است که انسانهایی که مورد ظلم واقع میشوند، دو گونه هستند: برخی میتوانند در برابر ظالم از خود دفاع کند، ولی به جهت مصالحی این کار را نمیکنند؛ و گروهی اصلا توانایی دفاع از خود را ندارد و مورد ظلم قرار میگیرند. ظاهراً مقصود از این فراز، گروه دوم است که از خداوند میخواهد توانایی نپذیرفتن ستم را به او بدهد؛ اما گروه اول، اولیای الهی هستند که خداوند، مظلومیت را برای آنان خواسته است. مانند امیر المؤمنین(عَلَیْهِالسَّلامِ) که همواره مورد ظلم و ستم واقع شد، ولی با وجود توانایی دفاع از خود به خاطر مصلحت اسلام و مسلمین چنین نکرد. آن حضرت در پاسخ نامهی معاویه مینویسد:
قُلتَ: إنّي كُنتُ اقادُ كَما يُقادُ الجَمَلُ المَخشوشُ حَتّى ابايِعَ. و لَعَمرُ اللّهِ! لَقَد أرَدتَ أن تَذُمَّ فَمَدَحتَ، و أن تَفضَحَ فَافتَضَحتَ، و ما عَلَى المُسلِمِ مِن غَضاضَةٍ في أن يَكونَ مَظلوما ما لَم يَكُن شاكّا في دينِهِ، و لا مُرتابا بِيَقينِهِ.[3]
گفتى كه من چون شتر افسار بسته، كشيده شدم تا بيعت كنم. به خدا سوگند، مىخواستى مرا مذمّت كنى؛ ولى مدح كردى، و مىخواستى رسوايم كنى؛ ولى رسوا شدى. مسلمان را نقصى نيست كه مظلوم باشد، اگر ترديدى در دينش و دو دلىاى در يقينش نباشد.
اشاره به این که تو هستی که مشکل دینی و اعتقادی داری و باید مذمت شوی نه من، زیرا هر نوع مظلومیتی عیب نیست.
همچنین در باره ایشان چنین نقل شده که:
قَد سَمِعَ صارِخا يُنادي: أنَا مَظلومٌ! فَقالَ: هَلُمَّ فَلنَصرُخ مَعا، فَإِنّي ما زِلتُ مَظلوما.[4]
هنگامى كه فرياد كسى را كه مىگفت: «من مظلومم» شنيد، فرمود: «بيا با هم بناليم؛ چون من همواره مظلوم بودهام».
همچنین گزارش شده که هنگام سخنرانى امام(عَلَیْهِالسَّلامِ)، اعرابىاى فرياد كشيد: واى، ستم [ديدهام]! حضرت، او را به نزديک خود خواند. وقتى نزدش رفت، به وى فرمود:
إنَّما لَكَ مَظلِمَةٌ واحِدَةٌ، و أنَا قَد ظُلِمتُ عَدَدَ المَدَرِ وَ الوَبَرِ.[5]
تو يک ستم ديدهاى و من، به شمارِ سنگها و كُركها [ى چارپايان] ستم ديدهام.
ما این نقلها و نیز گزارشهای شبیه به آن را که حاکی از مظلومیت امام(عَلَیْهِالسَّلامِ) خصوصاً پس از رسول خدا(صَلَّیاللهُعَلَیْهِوَآلِهِ) است، در فصل چهارم از جلد دهم دانشنامه امیر المؤمنین(عَلَیْهِالسَّلامِ) گرد آوردهایم.
[۱] الصحيفة السجّاديّة، الإمام زین العابدین(عَلَیْهِالسَّلامِ)، ص۹۸، الدعاء۲۰.
[۳] نهج البلاغة، السید الشریف الرضی (۴۰۶ ق)، نامه۲۸.
[۴] شرح نهج البلاغة، ابن أبي الحديد المعتزلي (۶۵۶ ق)، ج۹، ص۳۰۷.
[۵] شرح نهج البلاغة، ابن أبي الحديد المعتزلي (۶۵۶ ق)، ج۴، ص۱۰۶.