عن الصادق عليه السلام: إِنَّ أَعْلَمَ النَّاسِ بِاللَّهِ أَخْوَفُهُمْ لِلَّهِ وَ أَخْوَفَهُمْ لَهُ أَعْلَمُهُمْ بِهِ وَ أَعْلَمَهُمْ بِهِ أَزْهَدُهُمْ فِيهَ.[1]
همانا خدا شناسترين مردم، خدا ترسترين آنهاست و خدا ترسترين آنها، خدا شناسترين آنهاست و خدا شناسترين مردم، بى رغبتترين آنهاست به دنيا.
هر چه انسان علمش بيشتر باشد خوف و ترسش از خدا بيشتر مي شود و متقابلاً هر کس از خدا بيمناک تر است علمش بيشتر است. يعني علم و خوف ارتباط متقابل دارد. همچنين هر چه علم و معرفت انسان به خدا بيشتر باشد زهد و بي رغبتي انسان نسبت به دنيا بيشتر مي شود. اين روايت هم نشان مي دهد علمي که قرآن آن را معيار ارزش انسان مي داند چه علمي است. آن علم نور است، علمي که انسان را به خوف از خدا و عمل به اوامر الهي وادار مي کند. البته خوف و خشيتي که در قرآن و روايات هست به اين معنا نيست که العياذ بالله خداوند يکي موجود ترسناک است. نقل شده است که : حضرت امير عليه السلام کسي را ديد که خيلي پريشان است فرمودند: چرا اينقدر پريشان هستي؟ جواب داد: از خدا مي ترسم. حضرت فرمودند: لازم نيست از خدا بترسي بلکه از عمل خودت بترس، از گناهانت در هراس باش، از مقام عدل الهي بيم داشته باش که بخواهد بر مبناي عمل انسان، او را کيفر مي نمايد[2]، « وَ أَمَّا مَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ وَ نَهَى النَّفْسَ عَنِ الهَوَى فَإِنَّ الجَنَّةَ هِىَ الْمَأْوَى»[3] و الا خود خداوند متعال که ترس ندارد چرا که جمال و کمال و زيايي مطلق است و چنين موجودي شايسته محبت است.