بعد از یک سال زندان به شهر بیرجند تبعید شدم. یکی از شبها که بسیار دلتنگ بودم،به حضرت عبدالعظیم متوسّل شدم و با چشم گریان به خواب رفتم. در رؤیا دیدم وارد مجلسی شدم که جالسین همه روحانی بودند، و صدر مجلس، سیّد عبدالعظیم با صورتی نورانی و مجلّل نشسته است. جلو رفتم ...
با حسابهایی که من دارم، باید جانشین امام، فردی سیّد و از اولاد فاطمه علیها السلام باشد.
امام خمینی در آغاز نهضت، در سال 1342 مرا خواستند و دَه نامهای را که برای شماری از علمای بزرگ شهرهای: سمنان، شاهرود، مشهد، بیرجند، تربت و زاهدان، نوشته بودند، به من دادند که برای آنها ببرم
نزدیک اذان ظهر یکی از مدرسان جوان مدرسه همراه با دخترخانمی که لباس عروسی به تن داشت وارد مجتمع شدند.
مطمئن هستم که این گلوله به زودی دفع میشود و نیازی به عمل جراحی نیست.
ناگهان جوانی برای انجام کاری وارد سالن درخت حاوی نامهای شهیدان شد، و دید که شاخههای پیشتر بریده شده، برگ دادهاند و برگهای سبزی بر آنها روئیده است. شگفتتر اینکه تعداد برگهای سبز شده، ۴۳ برگ به تعداد نامهای آویختۀ شهیدان بود.
تو پسر من نیستی و آدم بیغیرتی هستی چون به دو زندانی خود، اجازه ملاقات دوستانشان را نمیدهی.
روایتهای جالبی از تشریف فرمایی امام خمینی(ره) به شهر ری برای زیارت حرم عبدالعظیم(ع) در روزهای منتهی به پیروزی انقلاب اسلامی نقل شده است. در ادامه سه روایت از ابوالفضل توکلیبینا، محسن رفیق دوست و علیاصغر سبزعلی که از جزئیات این ماجرا اطلاع داشتند و خود شاهد ...
روز پنجشنبه صبح رفتیم سامرا. یک حجره توی مدرسه علمیه گرفتیم که چند روز هم سامرا بمانیم. بعد رفتیم زیارت. قبل از ظهر رسیدیم به صحن مطهر امام حسن عسکری و امام علی النقی علیهما السلام و زیارت خواندیم. حرم این قدر خلوت بود که فقط چند تا گنجشک لب ضریح این امامان نشسته ...
دیدم سید جلیل القدری بالای منبر مشغول تدریس است و در پای درس ایشان شهید مرحوم آیة الله دکتر بهشتی، شهید مفتح، شهید دستغیب، شهید اشرفی اصفهانی و علمای معدود دیگری که هنوز به شهادت نرسیده بودند، نشستهاند. خواستم وارد شوم شخص مکلّایی پشت در آمد و اظهار داشت که ممنوع ...