مصونیت از آسیبهای آزار دیگران
وَ اكْفِنی مَؤُونَةَ مَعَرَّةِ الْعِبٰادِ.[۱]
«مؤونة» به معنای سنگینی است[۲] و «مَعرّة» به معنای اذیت و سختی و بدی و گناه است.[۳]
این جمله، یکی دیگر از خواستههای امام زین العابدین(علیهالسلام) در بند بیستم از دعای مکارم الاخلاق است. برای این جمله دو معنا از سخنان شارحین برداشت میشود. معنای نخست این است که خدایا کاری کن تا از آزاری که از بندگان به من میرسد، آسیب نبینم. به تعبیر عامیانه، آزار زبانی دیگران برای من سنگین نباشد، بلکه بتوانم آن را زیر سبیلی ردّ کنم بدون آنکه در من تأثیر منفی بگذارد.
هیچ کس از آزار زبانی مردم در امان نیست. در روایتی از امام صادق(علیهالسلام) نقل شده است که فرمود:
قالَ موسی: یا رَبِّ أَسأَلُكَ أَن لَا یَذكُرَنِی أَحَدٌ إِلَّا بِخَیرٍ، قَالَ: مَا فَعَلتُ ذَلِكَ لِنَفسِی.[۴]
حضرت موسی(علیهالسلام) گفت: خدایا از تو میخواهم که هیچ کس جز به نیکی از من یاد نکند. فرمود: این کار را در باره خودم انجام ندادم.
سیوطی این روایت و روایاتی شبیه به آن را ذیل آیه ﴿وَ قٰالَتِ الْيَهُودُ يَدُ اللّٰهِ مَغْلُولَةٌ﴾[۵] آورده است.[۶]
بنا بر این، همه ما گرفتار این مشکل هستیم، مهم این است که این آزار زبانی برای ما گران نیاید و موجب آسیب روانی نشود. انسان هر چه هم که خوب باشد، از سوی عدهای مورد سرزنش قرار میگیرد. در روایتی دیگر از آن حضرت، چنین نقل شده است:
إنَّ رِضَا النّاسِ لا يُملَكُ، و أَلسِنَتَهُم لا تُضبَطُ، فَكَيفَ تَسلَمونَ مِمّا لَم يَسلَم مِنهُ أنبِياءُ اللّٰهِ و رُسُلُهُ و حُجَجُهُ عليهم السلام؟[۷]
رضايت مردم به دست نمىآيد و زبانهايشان را نمىتوان نگاه داشت. چگونه از چيزى كه پيامبران الهى و فرستادگان و حجّتهاى خداوند در سلامت و امان نماندند، سالم مىمانيد؟!
در ادامه روایت نیز برخی از نسبتهای ناروایی که به انبیا و اوصیا زده شده است، گزارش شده است.
در حکایتی نیز چنین آمده است که لقمان به پسر خود گفت:
لا تُعَلِّق قَلبَكَ بِرِضَا النّاسِ و مَدحِهِم و ذَمِّهِم؛ فَإِنَّ ذلِكَ لا يَحصُلُ و لَو بالَغَ الإِنسانُ في تَحصيلِهِ بِغايَةِ قُدرَتِهِ.[۸]
به خشنودى و مدح و ذمّ مردم، دل خوش مدار؛ زيرا اين، دستيافتنى نيست؛ هر چند انسان در تحصيل آن، نهايت تلاش خود را به انجام رساند.
سپس پسرش از معناى اين سخن پرسید. لقمان گفت: با هم بيرون برويم، آنگاه خودش سوار حیوان شد و پسرش پياده پشت سر او راه افتاد. بر گروهى گذر كردند كه گفتند: عجب پيرمرد بىرحمى است؛ خودش كه قوىتر است، سوار حيوان شده و بچه را پياده رها كرده! لقمان به پسرش گفت: حالا تو سوار شو تا من پياده بيايم. کمی که رفتند بر گروه ديگرى گذر كردند که گفتند: عجب پدر و فرزند بدى! پدر، بچه را خوب ادب نكرده و او سوار شده و پدر را پشت سر خود، پياده رها كرده، در حالى كه پدر، سزاوار احترام و سوار شدن است. فرزند نيز بد است؛ زيرا او با اين حال، عاقّ پدر شده است. آنگاه، لقمان به فرزندش گفت: هر دو با هم، سوار حيوان مىشويم. سوار شدند و وقتى بر گروهى ديگر گذر كردند، گفتند: عجب! در دل اين دو سوار، رحمى نيست! هر دو، سوار اين حيوان شدهاند و خارج از توانش، از آن بار مىكشند. بهتر بود يكى سوار میشد و ديگرى پياده. لقمان گفت: حال، بيا حيوان را بدون سواره، از پشت سر برانيم. وقتى چنين كردند بر گروهى گذر كردند که گفتند: كارِ اين دو شخص، عجيب است كه حيوان را بدون سواره رها كردهاند و خودشان پياده مىروند. اینجا بود که لقمان به فرزندش گفت: مىبينى كه تحصيل رضايت مردم، محال است. پس به آن اعتنا نكن و به جلب رضايت خداوند جلّ جلاله مشغول باش، كه سعادت و خوشبختىِ دنيا و آخرت، در آن است.
بنا بر این، یک معنای برداشت شده از این دعا این است که خداوند ما را در برابر آزار زبانی مردم به گونهای کفایت کند که از این مشکل، احساس ضعف نکنیم و به تعبیر این شعر مشهور، بگوییم اصلا با ما نبوده است:
و لَقَد أَمُرُّ على اللئيم يَسُبُّنی فَمَضَيْتُ ثُمَّتَ قلتُ لا يَعْنِينی[۹]
به شخص فرومایهای برخورد کردم که مرا ناسزا گفت، از کنارش گذشتم و سپس گفتم: مقصودش من نبودم!