اللَّهُمَّ خُذ لِنَفسِكَ مِن نَفسي ما يُخَلِّصُها، و أَبقِ لِنَفسي مِن نَفسي ما يُصلِحُها، فَإِنَ نَفسي هالِكَةٌ أو تَعصِمَها.[۱]
در تبیین جمله آخر این بخش ـ که قرار شد به عنوان مقدمه تبیین دو جمله قبلی بیاید ـ گفتیم در وجود انسان گرایشی درونی قرار دارد که او را به طور طبیعی به سوی بدیها میکشاند. این، یک بُعد انسان است. بُعد دیگر او وجدان اخلاقی اوست که او را به خاطر کارهای زشت، سرزنش میکند، نه تنها سرزنش، بلکه او را به کارهای نیک نیز تشویق میکند.
در این آیات هر دو بُعد درونی انسان به زیبایی بیان شده است:
﴿وَ نَفْسٍ وَ ما سَوَّاها * فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها * قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَكَّاها * وَ قَدْ خابَ مَنْ دَسَّاها﴾.[۲]
سوگند به جان [آدمی] و آنکه آن را بهنجار داشت، پس به او فجور و تقوایش را الهام کرد. بىگمان آنكه جان را پاكيزه داشت، کامیاب شد و آنكه آن را بيالود، نوميدى يافت.
در روایتی از امام صادق(علیهالسلام) در تبیین الهام فجور و تقوا آمده:
بَيَّنَ لَها ما تَأتي و ما تَترُكُ.[۳]
[خداوند] برای نفس روشن ساخت که چه کاری انجام دهد و چه چیزی را ترک نماید.
و در حدیث دیگری آن حضرت در این باره میفرماید:
أي عَرَّفَها و ألهَمَها، ثُمَّ خَيَّرَها فَاختارَت.[۴]
یعنی [خداوند]، به نفْس [خوبیها و بدیها را] شناساند و الهام کرد. آن گاه مخیرش کرد و او برگزید.
بنابراین، الهام تقوا، عبارت است از معرفت فطری نسبت به نیکیها و الهام فجور، به معنای معرفت فطری نسبت به بدیها.