بسم الله الرحمن الرحیم
وَ اجعَلني... مِن صالِحِی العِبادِ.[۱]
صحبت در تبیین این فراز نورانی از دعای مکارم الاخلاق در باره ویژگیهای انسانهای صالح بود که دارای قلب سلیم هستند. گفتیم قلب سلیم نشانههایی دارد که یکی از آنها برخورداری از احساسات سودمند است و در جلسات قبل، به سه نوع از مهمترین احساسات سودمند باطنی اشاره نمودیم؛ اول، احساس تمایل به حق و جانبداری از آن در همه زمینهها بود. دوم احساس محبت به خدا بود که ریشه در احساس اول داشت، چون خدواند سبحان، حق مطلق است و سوم، احساس خوف از خدا بود.
سؤال مهمی که در این زمینه قابل طرح است این است که چگونه محبت به خدا با خوف و خشیت از او قابل جمع است؟ معمولا انسان وقتی کسی را دوست دارد، ترسی از او ندارد، پس چه طور میشود که انسان هم خدا را دوست داشته باشد، هم از او بترسد؟
این سؤال از آنجا ناشی میشود که ما معنای ترس از خدا را نمیدانیم. در روایتی از امیر مؤمنان(علیهالسلام) آمده که آن حضرت شخصی را دید که آثار ترس و اضطراب در چهرهاش نمایان بود، از او احوالپرسی کرد. وی در پاسخ امام عرض کرد: از خدا میترسم!
امام که میدانست او معنای ترس از خدا را نمیداند، خطاب به او فرمود:
يا عَبدَ اللّهِ، خَف ذُنوبَكَ و خَف عَدلَ اللّهِ عَلَيكَ في مَظالِمِ عِبادِهِ و أطِعهُ فيما كَلَّفَكَ و لا تَعصِهِ فيما يُصلِحُكَ، ثُمَّ لا تَخَفِ اللّهَ بَعدَ ذلِكَ فَإِنَّهُ لا يَظلِمُ أحَداً و لا يُعَذِّبُهُ فَوقَ استِحقاقِهِ أبَداً.[۲]
ای بنده خدا! از گناهانت بترس و درباره ستمهایی که بر بندگان خدا کردهای، از دادگری خدا بترس و او را در آنچه تو را موظّف نموده، پیروی کن و از او در آنچه صلاح تو در آن است، نافرمانی نکن. پس از آن، از خدا نترس؛ زیرا او به هیچ کس ستم نمیکند و هرگز کسی را بیش از استحقاقش کیفر نمیدهد.
بر این اساس، مقصود از ترس از خداوند سبحان، ترس از گناهان و بیمناک بودن از عدل الهی است، و گرنه ذات اقدس الهی که جمال مطلق است، ترسی ندارد. بنابراین، خوف و خشیت الهی نه تنها با محبت او منافات ندارد؛ بلکه هر دو از لوازم معرفت حقیقی هستند. هر چه معرفت انسان به صفات جمال و جلال حضرت حق بیشتر شود، به همان اندازه خشیت و محبت حق تعالی برای او افزونتر میگردد، چنان که امام علی(علیهالسلام) در توصیف فرشتگان میفرماید:
و وَصَلَت حَقائِقُ الإِيمانِ بَينَهُم و بَينَ مَعرِفَتِهِ و قَطَعَهُمُ الإِيقانُ بِهِ إلَى الوَلَهِ إلَيهِ و لَم تُجاوِز رَغَباتُهُم ما عِندَهُ إلى ما عِندَ غَيرِهِ. قَد ذاقوا حَلاوَةَ مَعرِفَتِهِ و شَرِبوا بِالكَأسِ الرَّوِيَّةِ مِن مَحَبَّتِهِ و تَمَكَّنَت مِن سُوَيداءِ قُلوبِهِم وَشيجَةُ خيفَتِهِ.[۳]
و حقایق ایمان، آنان را به معرفت خدا وصل نموده و یقین به او، آنان را از همه جا بُریده و شیدای او کرده و تنها به آنچه نزد اوست و نه نزد دیگران، رغبت ورزیده و شیرینی معرفت او را چشیده و جامهای مملو از محبت او را نوشیده و رگههای بیم او تا ژرفای درون دلشان نفوذ کرده است.