حدیث روز :
عن مولانا امیرالمومنین علیه السلام :
«...
وما برح لله عَزَّت آلاوهُ فی البرهَةِ بَعدَ البُرهَةِ و فی اَزمانِ الفَتَراتِ عبادٌ ناجاهم فی فِکرِهِم و کلَّمَهم فی ذاتِ عُقُولهم فاستَصبحوا بنور یَقظَةٍ فی الابصار و الاَسماعِ و الاَفئِدَة ...
[1] »
(( برای خداوند که نعمتهایش گرامی باد در هر برهه ای از زمان و در فاصله های زمانی میان بعثت پیامبران همواره بندگانی بوده است که با آنان در اندیشه هایشان نجوا کرد و در درون خردهایشان با آنان سخن گفت و بدین سبب آنان چشم ها و گوش ها و دل هایشان از نور بیداری تابناک گردید .))
در جلسه گذشته قسمتی از این روایت نورانی را که یکی از روایات بسیار مهم در تبیین آثار یاد خدا در خودسازی است توضیح دادیم که در آن فرازحضرت فرمودند : خدای متعال ذکر را سبب جلای دل ها قرار داد و بوسیله تداوم ذکر ، انسان حواس باطنی پیدا می کند یعنی چشم دلش بینا می شود و گوش دلش شنوا می شود و دل آماده شنیدن حقایق می گردد .
اما در این قسمت از روایت حضرت امیر علیه السلام می فرماید : کسانی که چشم و گوش دل آنها باز شده و از رجال ذکر شده اند ، هم سخن با خدا می شوند. اهل معرفت می گویند که یک نبوت انبائی داریم و یک نبوت تشریعی ، نبوت تشریعی بعد از پیامبر خاتم ختم شد و پیامبر دیگری نخواهد آمد و خداوند با کسی ارتباط تشریعی نخواهد داشت ولی نبوت انبائی ختم نشده و یکی از دلایلش همین خطبه نهج البلاغه است .
خداوند با یک عده در متن اندیشه سخن می گوید وقتی که چشم دل انسان ها باز می شود و به آن مرحله از کمال می رسد خداوند در متن عقول با آنها صحبت می کند .
بر اساس این فرمایش نورانی رجال ذکر این استعداد را دارند که از الهام غیبی الهی برخوردار شوند. خداوند به همه ما توفیق دهد که اینچنین باشیم .
**********
موضوع : شرائط خطبه (( وحدت خطیب و امام و جلوس بین دو خطبه ))
مسئله 12 - ... یجب وحدة الخطیب و الامام فلو عجز الخطیب عن القیام خطب غیره و أمهم الذی خطبهم و لو لم یکن غیر العاجز فالظاهر الانتقال الی الظهر نعم لو کانت الجمعه واجبة تعییناً خطبهم العاجز عن القیام جالساً و الاحوط الاتیان بالظهر بعد الجمعه و یجب الفصل بین الخطبتین بجلسةٍ خفیفه.
[2] در جلسه گذشته عرض کردیم که مسئله دوازدهم مشتمل بر 4 فرع است که سه فرع آن را بررسی کردیم اما قبل از اینکه به ادامه فرع چهارم بپردازیم استدراکی از فرع سوم داریم .
در فرع سوم گفتیم اگر خطیب جمعه از قیام عاجز شد دو حالت دارد یا قائل به وجوب تخییری نماز جمعه هستیم یا قایل به وجوب تعیینی نماز جمعه هستیم حضرت امام رضوان الله علیه فرمود : اگر قایل به وجوب تخییری شدیم اینجا فریضه منتقل می شود به ظهر یعنی دیگر نماز جمعه واجب نیست بلکه تعیّن پیدا می کند در نماز ظهر ولی اگر قایل به وجوب تعیینی نماز جمعه شدیم خطیب نشسته خطبه ها را می خواند و احتیاط مستحب این است که نماز ظهر را هم بخوانند .
امّا در کتاب مدارک العروه در این زمینه می فرماید :
« و الحق انّه بناءً علی القول بالوجوب التخییری لا مجال لتمسک بقاعدة المیسور لدوران الامر بین تعیین الظهر و بین التخییر فمقتضی القاعدة تعیّن الظهر علیه و علی القول بوجوب التعیینی ینتقل التکلیف الی الظهر لعدم القدرة علی الجمعه حیث ان المستفاد من الاخبار اشتراط القیام فی الخطبه علی الا طلاق و لا مجال ایضاً لجریان قاعده المیسور و وجوب الجمعه مع الخطبه جالساً کما یقوله المصنف و لا یترک الاحتیاط باتیان الظهر بعد اتیان الجمعه الفاقدة خطبتها »
[3] .
می فرماید : حق این است بنابراین که قائل به وجوب تخییری شویم جایی برای تمسک به قاعده میسور نیست زیرا امر دوران دارد بین اینکه ما بگوییم ظهر معین است یا مخیّر باشد بین نماز جمعه ای که فاقد قیام در خطبه است. بنابراین مقتضای قاعده این است که ظهر معین باشد یعنی اگر قائل به تخییر شدیم باید نماز ظهر را بخوانیم . اما اگر قائل به وجوب تعیینی نماز جمعه شدیم تکلیف منتقل به ظهر میشود زیرا قدرت بر نماز جمعه ندارد چرا که از اخبار اشتراط قیام در حال خطبه را به طور اطلاق استفاده می کنیم یعنی چه در حال اضطرار و چه در حال اختیار قیام شرط خطبه است .
بعد می فرماید : قاعده میسور را هم اینجا نمی توانیم اجرا کنیم و بگوییم خطبه های نماز جمعه را جالساً می خوانیم .ایشان استدلالی نیاورده که چرا نمیتوانیم قاعده میسور را جاری کنیم استدراکی هم که از بحث قبل داریم اینجاست .
مگر قاعده میسور در جایی نیست که امر دایر است بین سقوط تکلیف و یا انجام آن به مقداری که میسور است ؟ اینجا هم که همینطور است .
فرض این است که نماز جمعه وجوبش وجوب تعیینی است یعنی قائل به این هستیم که ظهر دیگر واجب نیست . به چه دلیل شما می فرمایید که اینجا تکلیف منتقل به ظهر می شود . اگر ما قائل به وجوب تخییری شدیم سخن شما درست است و قاعده میسور جاری نمی شود و امام هم همین را می فرماید ولی اگر ما قائل شدیم به اینکه نماز جمعه وجوبش وجوب تعیینی است دیگر نماز ظهر واجب نیست به چه دلیل شما می فرمایید که منتقل به ظهر می شود .
به نظر می رسد که اینجا حق با امام است و در اینجا قاعده میسور جاری است و باید خطبه های نماز جمعه را نشسته بخواند و بنابر احتیاط مستحب ظهر را هم بخواند .
در فرع چهارم از مسئله 12حضرت امام فرمودند : « یجب الفصل بین الخطبتین بجلسةٍ خفیفه » در رابطه با این فرع عبارت مرحوم علامه و صاحب جواهر را نقل کردیم و در پایان عرض کردیم از روایات وجوب جلوس بین دو خطبه فهمیده می شود .
سئوالی که در اینجا مطرح است این است که چه مقدار باید بین دو خطبه بنشیند ؟آیا خطیب می تواند مثلاً نیم ساعت بین دو خطبه بنشیند ؟
در پاسخ به این سئوال عرض می کنیم تعبیری که در برخی روایات استفاده شده بود « هنیئة» یا « قلیل» یا «جلسة خفیفه» بود در بعضی دیگر از روایات آمده بود « بقدر ما یقرأ قل هو الله احد » از همه این تعابیر این استفاده می شود که نشستن باید کوتاه باشد .
مرحوم صاحب جواهر در این زمینه می فرماید : اگر نشستن خطیب بین دو خطبه طولانی باشد به گونه ای که به وحدت عرفی دو خطبه صدمه نزند اشکال ندارد .
مسئله 13 الاحوط لو لم یکن اقوی وجوب رفع الصوت فی الخطبه بحیث یسمعُ العدد بل الظاهر عدم جواز الاخفات بها بل لا اشکال فی عدم جواز اخفات الوعظ و الایصاء و ینبغی ان یرفع صوته بحیث یسمع الحضار بل هو احوط او یخطب بواسطة السّماعات اذا کان الجماعة کثیرة لا بلاغ الوعظ و الترغیب و الترهیب و المسائل المهتم بها .
[4] « اگر اقوا نباشد ، احتیاط است که خطیب در وقت خواندن خطبه صدایش را بلند کند تا عدد نصاب بشنود بلکه ظاهر این است که آهسته خواندن آن جایز نباشد بلکه بدون اشکال موعظه و سفارش به تقوی الله جایز نیست آهسته باشد و سزاوار است صدایش را بلند کند تا همه حاضرین بشنوند بلکه موافق احتیاط است یا اینکه اگر جمعیت زیاد است ،خطبه ها را با بلندگوها بخواند تا موعظه و تشویق به حسنات و ترساندن از سیئات و ابلاغ مسائل مهم به آنها برسد .»
در این مسئله هم چندین فرع مطرح شده است که عبارتند از :
- احتیاط واجب این است خطیب جمعه صدایش را بلند کند به گونه ای که آن عددی که در نماز جمعه معتبر است صدای او را بشنوند « الاحوط لو لم یکن اقوی وجوب رفع الصوت بحیث یسمع العدد » .
- جایز نیست امام جمعه خطبه ها را آهسته بخواند . « بل الظاهر عدم جواز الاخفات بها» در اینجا حکم ترقی کرده و از حالت احوط به فتوی تبدیل شده است .
- یقیناً جایز نیست امام جمعه « وعظ و ایصاء به تقوی » را آهسته انجام دهد . « لا اشکال فی عدم جواز اخفات الوعظ » در اینجا فتوا محکم تر می شود یعنی در موعظه کردن و ایصاء به تقوی بی تردید اخفات جایز نیست و صدا باید بلند باشد .قبلاً گفته شد که در خطبه چهار چیز واجب است که عبارت است از :
1-حمد و ثنای خدا 2- صلوات 3-ایصاء به تقوی 4- خواندن یک سوره کوتاه
اگر حمد و ثناء و صلوات و سوره را آهسته خواند ممکن است بگوییم اشکالی ندارد و لیکن وصیت به تقوی و موعظه را باید بلند بخواند چون فلسفه وعظ آن است که مستمعین بشنوند .
- احتیاط مستحب این است که خطیب آنقدر صدایش را بلند کند که علاوه بر آن عدد معتبر همه حضار هم بشنوند « و ینبغی ان یرفع صوته بحیث یسمع الحضار بل هو احوط »
مرحوم صاحب جواهر در ذیل این فرمایش صاحب شرایع « ویجب ان یرفع صوته بحیث یسمع العدد المعتبر فصاعداً و فیه ترددٌ » می فرماید :
« لانه المتیقن فی براءة الذمه من الشغل الیقینی بعد الشک فی تناول الاطلاقات لغیره لمعهودیة الاستماع فی سائر الاعصار و الامصار فضلاً عن خصوص النبی و آله صلوات الله علیهم اجمعین و قد روی انه صلی الله علیه و آله کان اذا خطب یرفع صوته کانه منذر جیش بل یمکن منع صدق الخطبه بدون بل هو کذلک فی الوعظ منها الذی هو احد واجباتها بل لا ینکر ظهور « خطبهم» و « یخطب بهم» فی النصوص السابقه فیه و لا مکان دعوی دلالة وجوب الاستماع علی القول به علیه و لغیر ذلک لکن مع هذا کله قال المصنف و تبعه غیره و فیه ترددٌ لضعف هذه الادله عن قطع الاصل و الا طلاقات الاّ انه کما تری
[5] »
چرا رفع صوت واجب است می فرمایند : زیرا ما یقین داریم اگر خطبه را بلند بخواند واجب را ادا کرده است اما اگر آهسته بخواند شک داریم که آیا واجب را ادا کرده است یا خیر که در اینجا دوران امر بین تعیین و تخییر است که واجب است بلند بخواند .بعد از اینکه شک داریم که آیا اطلاقات مانند « خَطَبَهم » شامل خطبه آهسته می شود یا خیر زیرا استماع در همه اعصار و شهرها معهود است یعنی خطیب خطبه می خواند و مردم گوش می کنند حال اگر خطیب آهسته بخواند این معهود نیست خصوصاً در زمان پیامبر اکرم که روایت شده وقتی ایشان خطبه می خواندند صدایش را چنان بلند می کرد که انگار هشدار به سپاه می دادند. در ادامه می فرماید بلکه امکان دارد در صورت آهسته بودن به آن خطبه نگویند بلکه در وعظ اگر آهسته باشد ، وعظ صدق نمی کند بلکه « خطبهم» و «یخطب بهم» ظهور در بلند بودن خطبه دارد. دلیل دیگر بر وجوب رفع صوت این است که استماع واجب است یعنی واجب است به خطبه خطیب گوش دهد لازمه این مطلب این است که بلند صحبت کند که مستمع بشنود . مرحوم صاحب جواهر در پایان می فرماید : با همه این دلایلی که برای وجوب رفع صوت ذکر کردیم صاحب شرایع می فرماید ما شک در وجوب رفع صوت داریم زیرا این ادله نمی تواند در مقابل اصل ( اصل عدم وجوب رفع صوت) و اطلاقات مقاومت کند . بعد ایشان فرمایش صاحب شرایع را نمی پذیرد و می فرماید استدلال ایشان ضعیف است .
سئوالی که اینجا مطرح است این است که اگر همه مستمعین یا برخی از آنان ناشنوا باشند چطور باید خطبه خواند ؟
مرحوم علامه در این رابطه می فرماید :
« لو رفع الصوت بقدر ما یبلغ و لکن کانو کلهم او بعضهم صماً فالا قرب الاجزاء و لا یجهد نفسه فی رفع صوت لما فیه من المشقه و لا تسقط الجمعه و لا الخطبه و ان کانوا کلهم حتماً
[6] »
می فرماید اگر خطیب وظیفه خودش را انجام داد ولی همه شنونده ها یا برخی از آنان ناشنوا بودند نماز جمعه صحیح است بعد می فرماید لازم نیست خطیب خودش را برای رفع صوت به زحمت و مشقت بیندازد و در این حالت که همه شنونده ها ناشنوا باشند خطبه و نماز جمعه ساقط نمی شود .
اما نظر اهل سنت در این فرع چیست؟
مرحوم علامه می فرماید :
« ارتفاع الصوت بهما بحیث یسمعه العدد و هو اظهر وجهی الشافعی لان مقصود الوعظ لا یحصل الاّ بالسماع فلا یکفی ان یخطب سرّاً لمنافاة الغرض .... و عن ابی حنیفه عدم الوجوب و هو وجه للشافعی ایضاً »
[7] می فرماید خطیب باید خطبه ها را بلند بخواند به گونه ای که عدد معتبر بشنوند و این ظاهر ترین نظر شافعی است .... و ابو حنیفه می گوید رفع صوت واجب نیست و یک نظر شافعی هم همین است .
اما مسئله چهاردهم از تحریرالوسیله در این مسئله 7 فرع ذکر شده است که عبارتند از :
1-گوش دادن خطبه ها واجب است
2-حرف زدن کراهت دارد
3-حرف زدنی که مانع گوش دادن است حرام است
4-رو به قبله نشستن مستحب است
5-طاهر بودن امام و مأموم مستحب است
6-حرف نزدن غیر مربوط به خطبه در وسط خطبه توسط امام مستحب است
7-حرف زدن بعد از خطبه ها تا نماز اشکال ندارد
[1] نهج البلاغه، خطبه222 [2] تحریرالوسیله، ج1، ص214 [3] مدارک العروه، ج3 ، ص155
[4] تحریرالوسیله، ج1، ص215 [5] جواهر الکلام، ج11، ص240 [6] تذکره، ج4، ص74 [7] تذکره، ج4، ص74