برکات حمد الهی (1)
اللّهُمَّ اجعَل... ما أجرى عَلى لِساني مِن لَفظَةِ فُحشٍ... نُطقا بِالحَمدِ لَكَ.[1]
در تبیین این فراز از دعای نورانی مکارم الاخلاق، در جلسات گذشته نکاتی در باره «حمد الهی» اشاره شد. نکتهای دیگر در این رابطه فایده تحمید و ستایش خدای سبحان است، به تعبیر دیگر، علت تأکید خداوند متعال بر تحمید خود چیست؟
در پاسخ به این سؤال، توجه به این مطلب لازم است که حمد الهی برای انسان برکات فراوانی دارد که با در نظر داشتن این برکات، معلوم میشود چرا خداوند، بر ستایش خود تأکید نموده است. از جمله برکات حمد الهی این است که تحمید خدای سبحان ـ چنانکه گذشت ـ نشانه انسان بودن انسان است و هر چه معرفت انسان بیشتر باشد، عقل او حکم میکند که سپاسگزاریاش بیشتر باشد. بنا بر این، سود ستایش الهی به خود شخص بر میگردد، اگر کسی خدا را حمد میکند در واقع خود را تحمید کرده است، چرا که ستایش کردن خدا برای خدا سودی ندارد، خداوند، غنی بالذات است:
﴿إِنْ تَكْفُرُوا أَنْتُمْ وَ مَنْ فِي الْأَرْضِ جَمِيعاً فَإِنَّ اللَّهَ لَغَنِيٌّ حَمِيدٌ﴾[2]
اگر شما و هر كه در روى زمين است، همگى كافر شويد، بىگمان، خدا، بىنياز ستوده است.
مـادح خورشـید، مـدّاح خـودسـت کـه دو چشـمم روشـن و نامرمدسـت
ذمّ خـورشـید جهـان ذمّ خـودست که دو چشمم کور و تاریک و بد است[3]
خلاصه اینکه راز تأکید بر حمد از سوی خداوند متعال، اين است كه او مىخواهد انسانها هر چه بيشتر از عقل خود استفاده كنند و از چارپايان، فاصله بگيرند و بدين ترتيب به فلسفه آفرينش خود نزديكتر شوند.
در اینجا برای روشن شدن بهتر این مطلب، به برخی دیگر از برکاتی که در روایات، برای حمد الهی بیان شده است، اشاره میکنیم.[4]
یکی از برکات تحمید، کامل شدن نعمتهای الهی است. امیر المؤمنین (عَلَیْهِالسَّلامِ) طبق نقل میفرماید:
أحمَدُهُ استِتماما لِنِعمَتِهِ، وَ استِسلاما لِعِزَّتِهِ.[5]
او را مىستايم كه خواهان كامل شدنِ نعمت او و گردن نهادن در برابر قدرتش هستم.
ایشان در ادامه، به یکی دیگر از برکات حمد، یعنی جلوگیری از نافرمانی خدا اشاره نموده است:
وَ استِعصاما مِن مَعصِيَتِهِ.[6]
و مصون ماندن از نافرمانىاش.
حمد و ستایش خداوند موجب جلب عنايات و الطاف و امدادهاى او براى حفظ از گناهان خواهد شد.
[1] الصحيفة السجّاديّة، دعای 20.
[3] مثنوی معنوی، مولوی: دفتر پنجم، بخش اول.
[4] برای دیدن روایات مربوط به برکات حمد الهی ر. ک: نهج الذكر، محمد محمدی ریشهری: ج2، ص: 225.