حدیث روز : «
عن الحسين عليهالسلام إنه قال: سَأَلتُ أبي عليهالسلام عَن ... مَجلِسِهِ [أي رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله] فَقالَ: كانَ رَسولُ اللّهِ صلىاللهعليهوآله لا يَجلِسُ ولا يَقومُ إلّا عَلى ذِكرٍ. »
[1] از حضرت امام حسین علیه السلام نقل شده که فرمود: از پدرم درباره چگونگی نشستن او [رسول خدا صلى الله عليه و آله] پرسیدم. فرمود: پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله نمىنشست و بر نمىخاست مگر در حال ذکر و یاد خدا.
نکاتي که درباره سيره عملي پيامبر خدا صلي الله عليه و آله است در واقع همان سبک زندگي اسلامي را نشان مي دهد. يکي از سيره هاي عملي ايشان اين بود که نشست و برخاست ايشان با ياد خدا بود. در روايت است يکي از اصحاب اميرالمومنين عليه السلام در محضر ايشان که خواست بنشيد، صندلي اش لغزيد و به زمين خورد و حضرت علت زمين خوردن وي را نگفتن «بسم الله الرحمن الرحيم» دانستند. و بعد فرمودند دوستان ما اينطورند که اگر يک خطاي کوچکي هم انجام دهند خداوند متعال مشکلي برايشان به وجود مي آورد تا متوجهشان نمايد.- ما اصاب من مصيبه فبما کسبت ايديکم-.
اينکه پیامبر صلی الله علیه و آله چه ذکري در هنگام نشستن و برخاستن مي فرمودند در روايتی از امام صادق علیه السلام آمده است:
« پيامبر خدا هرگاه از مجلسى برمىخاست، اگر چه زمانى كوتاه در آن جا نشسته بود، بيست و پنج مرتبه از خدا آمرزش مىطلبيد.»
[2] همچنین از امام باقر علیه السلام نقل شده که فرمودند:
هر كه مىخواهد با پيمانه پُر مزد گيرد، بايد هنگام برخاستن از جاى خود چنين بگويد: «سبحان ربّك ربّ العزّة عمّا يصفون و سلامٌ على المرسلين و الحمد للّه ربّ العالمين (اى پروردگار عزّت و شكوه! پاك و منزّهى از هر توصيفى؛ درود بر فرستادگان خدا و ستايش از آنِ خدايى است كه پروردگار جهانيان است)».
[3] بحث فقهي: موضوع: حکم نماز جمعه در عصر غيبت
سخن پيرامون فرمايش آيت الله خويي درباره وجوب تخييري نماز جمعه بود. ايشان چهار قرينه ذکر کرد براي اينکه مقصود از روايات وجوب نماز جمعه وجوب تخييري است. اين قرائن عبارت بود از: (1) لو کان لبان (2) سيره اصحاب ائمه (3) عدم وجوب نماز جمعه بر کساني که در دو فرسخ به بعد هستند (4) عدم وجوب نماز جمعه براي قراء و روستاهايي که خطيب ندارند. بعد از بيان اين چهار قرينه گفتند دو طايفه از روايات هست که قابل حمل بر وجوب تخييري نيست و ظاهرش وجوب تعييني است. يک روايت را در جلسه گذشته خوانديم و توضيح آن به امروز موکول شد. متن روايت عبارت بود از:
«
وَ بِإِسْنَادِهِ عَنْ زُرَارَةَ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي جَعْفَرٍ عليه السلام عَلَى مَنْ تَجِبُ الْجُمُعَةُ قَالَ تَجِبُ عَلَى سَبْعَةِ نَفَرٍ مِنَ الْمُسْلِمِينَ وَ لَا جُمُعَةَ لِأَقَلَّ مِنْ خَمْسَةٍ مِنَ الْمُسْلِمِينَ أَحَدُهُمُ الْإِمَامُ فَإِذَا اجْتَمَعَ سَبْعَةٌ وَ لَمْ يَخَافُوا أَمَّهُمْ بَعْضُهُمْ وَ خَطَبَهُمْ. »
[4] مرحوم آقاي خويي مي گويد: از ذيل روايت که مي فرمايد « فإذا اجتمع سبعه... » استفاده مي شود که اگر هفت نفر جمع شدند نماز جمعه واجب مي شود و مقتضاي اطلاق روايت هم این است که فرقي ميان زمان حضور و غيبت نيست.
[5] ايشان مي گويد هرچند ظاهر روايت قابل حمل بر وجوب تخييري نماز جمعه نيست و دلالت بر وجوب تعييني مي نمايد زيرا فرقي ميان عقد و شرکت هم قائل نشده است ولي بايد ديد که موضوع اجتماع هفت نفر «شرط وجوب» است يا « شرط واجب »؟ در حقيقت هر کدام از اين دو را بگيريم اشکالي لازم مي آيد. اگر اجتماع هفت نفر، شرط واجب باشد ديگر ارتباطي به بحث نخواهد داشت و همين که هفت نفر جمع شدند نماز جمعه واجب مي شود کما اينکه سوال جناب زراره هم همين است « عَلَى مَنْ تَجِبُ الْجُمُعَةُ؟ »- نماز جمعه بر چه کساني واجب است؟- و اگر اجتماع هفت نفر، شرط وجوب باشد لغويت لازم مي آيد زيرا هفت نفر غالبا همه جا پيدا مي شود بنابراين بفرماييد همه جا نماز جمعه واجب است؛ از اين رو براي اينکه از اين شرط- اجتماع هفت نفر- لغويت لازم نيايد بايد روايت را اينطور معنا کنيم: يک وقت هفت نفر جمع مي شوند به صورتي که در نماز جمعه معتبر است که در اين صورت نماز جمعه واجب است اما يک وقت هست که هفت نفر هستند ولي متفرقند و قصد نماز جمعه هم ندارند که در اين مورد نماز جمعه واجب نيست. براي احتراز از لغويت بايد اينطور تحليل و توجيه داشت. از همين جهت است که روايت مي فرمايد اگر هفت نفر اجتماع نمودند نمازجمعه واجب است و الا فلا. روشن است که معناي واجب تخييري هم همين معنا است يعني براي اينکه لغويت لازم نيايد بايد روايت را حمل بر واجب تخييري نمود. بنابراين هرچند ظاهر روايت واجب تعييني است، جمع بين اين روايت و رواياتي که مقيد می کردند وجوب نماز جمعه را به وجود خطيب است که قائل به وجوب تخييري شويم.
[6] البته برخي از علماء اين روايت را طور ديگري توجيه کرده اند که انشاء الله در آينده خواهيم گفت
روايت ديگر: صحيحه منصور بن حازم:
«
وَ عَنْهُ عَنْ صَفْوَانَ عَنْ مَنْصُورٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع فِي حَدِيثٍ قَالَ: الْجُمُعَةُ وَاجِبَةٌ عَلَى كُلِّ أَحَدٍ لَا يُعْذَرُ النَّاسُ فِيهَا إِلَّا خَمْسَةٌ الْمَرْأَةُ وَ الْمَمْلُوكُ وَ الْمُسَافِرُ وَ الْمَرِيضُ وَ الصَّبِيُّ. »
[7] آيت الله خويي مي فرمايد اين روايت همان روايتي است که مي گوييم نمي شود حمل بر وجوب تخييري کرد. چون تعبير « لا يعذر الناس فيها »-عدم معذوريت- در واجبات تعييني انسان صحيح است و در واجبات تخييري انسان مي تواند عِدل ديگر را انجام دهد. تعبير عدم معذوريت- کسي عذري ندارد- كالنص في الوجوب التعييني است.
[8] با اينکه مرحوم آقاي خويي مي فرمايد اين تعبير کالنص است اما باز هم اينگونه جواب مي دهد: متعلق وجوب نماز جمعه چيست؟ اينکه در صدر روايت فرمودند « الجمعة واجبةٌ علي کل أحدٍ » آيا وجوب عقد و اقامه است يا وجوب حضور و شرکت؟ ايشان مي فرمايد: به مقتضاي قرينه هاي داخليه و خارجيه اي که داريم مقصود حضور و شرکت در نماز جمعه است نه عقد و اقامه . قرينه داخلي استثنائاتي است که در روايت فوق ذکر شده - الا خمسه... المسافر-و قرائن خارجي همان چهار قرينه است که در جلسات قبل مفصلا بيان شد. بنابراين در اين رابطه دو بحث داريم: بحث اول: حضور و شرکت در نماز جمعه؛ بحث دوم: اقامه نماز جمعه. ايشان مي فرمايد در بحث اقامه، وجوب تخييري است ولي اگر اقامه شد و نماز جمعه برپا گرديد، شرکت و حضور واجب عيني مي شود.
[9] جمع بندي مباحث و نظر نهايي آيت الله خويي:
ايشان بين عقد و انعقاد تفصيل مي دهند. عقد و اقامه واجب نيست ولي حضور و شرکت-بعد از اقامه شدن نماز جمعه- واجب است. يعني نماز جمعه در عصر غيبت اولا و بالذّات تا قبل از اقامه شدن واجب تعييني ندارد بلکه وجوب تخييري دارد ولي اگر اقامه شد، حضور و شرکت واجب عيني است. از اين رو اگر در صحيحه ابي بصير و محمد بن مسلم فرمودند « اگر کسي نماز جمعه را سه هفته متوالي و بدون علت و عذر ترک کند، مُهر نفاق بر قلبش مي خورد » مربوط به نماز جمعه منعقده است و مقصود ترک حضور و شرکت بعد از انعقاد و اقامه است. « و من هنا يتجه التفصيل بين العقد و الانعقاد، فلا يجب في الأول و يجب الحضور تعييناً في الثاني.»
[10] إنشاءالله در جلسه بعد ادامه مبحث را پي مي گيريم.