حدیث روز :
((
عن الصادق عليه السلام: وِلايَتي لِعَلِيِّ بنِ أبي طالِبٍ عليه السلام أحَبُ إلَيَ مِن وِلادَتي مِنهُ؛ لِأَنَّ وِلايَتي لَهُ فَرضٌ، ووِلادَتي مِنهُ فَضلٌ.))
[1] نسبت ولايتى خود با على بن ابى طالب عليه السلام را از نسبت ولادتى خود با او، بيشتر دوست دارم ؛ چون ولايت او بر من فريضت است و ولادتم از او فَضيلت!
اين روايت از روايات بسيار زيبا و آموزنده است. ائمه اطهار عليهم السلام نسبت به وجود مبارک امیرالمؤمنين عليه السلام هم فريضه ولايت داشتند و هم فضيلت ولادت ولي ولايت نزد آنها بسيار مهم تر بود چون واجب با مستحب قابل مقايسه نيست و فاصله زيادي از هم دارند. اين روايت ريشه در اين آيه دارد: «
إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذينَ آمَنُوا الَّذينَ يُقيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ راكِعُونَ »
[2]. اين آيه دلالت دارد بر اينکه خداوند متعال ولي و سرپرست جامعه است و بعد از خدا، پيامبر صلي الله عليه و آله و بعد مؤمنيني که مقيّدند به اقامه نماز و دادن صدقه در حال نماز که اشاره دارد به خاتم بخشي حضرت علي عليه السلام در حال نماز. خليفه دوم بارها در حال رکوع صدقه داد که آيه اي هم براي او نازل شود ولي چيزي نازل نشد.
نکته ديگر آنکه امتياز و فضیلت انسان ها به یکدیگر به نسب نيست بلکه به تقواست: «
إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاكُمْ »
[3]. و معيار تقوا هم ولايت اهل بيت عليهم السلام است. اگر ولايت نباشد ساير اعمال هم هباء است.
بحث فقهی موضوع : حکم نماز جمعه در عصر غيبت
يکي ديگر از رواياتي که مرحوم آيت الله بروجردي مطرح کرده است و توجيه نموده روايت ذيل است:
قَالَ وَ قَالَ النَّبِيُّ صصلي الله عليه و آله فِي خُطْبَةٍ طَوِيلَةٍ نَقَلَهَا الْمُخَالِفُ وَ الْمُؤَالِفُ:
إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى فَرَضَ عَلَيْكُمُ الْجُمُعَةَ- فَمَنْ تَرَكَهَا فِي حَيَاتِي أَوْ بَعْدَ مَوْتِي اسْتِخْفَافاً بِهَا أَوْ جُحُوداً لَهَا فَلَا جَمَعَ اللَّهُ شَمْلَهُ وَ لَا بَارَكَ لَهُ فِي أَمْرِهِ أَلَا وَ لَا صَلَاةَ لَهُ أَلَا وَ لَا زَكَاةَ لَهُ- أَلَا وَ لَا حَجَّ لَهُ أَلَا وَ لَا صَوْمَ لَهُ أَلَا وَ لَا بِرَّ لَهُ حَتَّى يَتُوبَ.
[4] نکته قابل توجه اين است که اين روايت را شيعه و سني نقل کرده اند و اصل و سندش در سنن ابن ماجه؛ جلد1 ؛ صفحه357 ؛ حديث1127 است. سند را مي رساند به جابر بن عبد الله. روايت مفصل است و تمام خطبه حضرت صلي الله عليه و آله را نقل کرده است و شهيد ثاني فقره مورد بحث را در رسائل خود نقل نموده است: ... و قوله صلّى الله عليه و آله:
اعلموا أنّ الله تعالى قَدِ افْترضَ عليكم الجمعةَ، فمَنْ تركها في حَياتي أو بعدَ مَوتي و له إمام عادل استخفافاً بها أو جُحُوداً لها فلا جَمَعَ اللهُ شَمْلَه و لا بارَكَ له في أمره، ألا و لا صلاةَ له، ألا و لا زكاةَ له، ألا و لا حجّ له، ألا و لا صومَ له، ألا و لا بِرّ له حتّى يتوبَ.[5] كذا في الوسائل و في الرسالة المفصلة للشهيد، و لكن متن الحديث في رسالته المختصرة هكذا: «
فمن تركها في حياتي أو بعد موتي و له إمام عادل استخفافا.» و لا يخفى أنّ المتبادر منه إمام الأصل لا مطلق إمام الجماعة، مضافا إلى أنّ الظاهر من الحديث كونه بصدد بيان وجوب السعي و الحضور كما مر في نظائره.
[6] به نظر ما همانطور که در این نقل آمده امام با صفت عادل توصیف شده است. آیت الله بروجردی می فرمایند : متبادر از این حدیث «امام اصل» یعنی امام معصوم است، علاوه براینکه حدیث در صدد بیان سعی و حضور در نماز است که با شرایط منعقد شده است.
بنابر این آقای بروجردی از این روایت دو جواب می دهد، یکی اینکه در روایت یادشده قید «امام عادل» یعنی امام معصوم را دارد، جواب دوم اینکه این روایت ناظر به وجوب حضوری در نماز جمعه ای است که با شرایط منعقد شده است.
به نظر ما این روایت قابل استناد نیست چون از لحاظ سند اعتباری ندارد.
بعد از بررسي روايات شيعه، روايات اهل سنت را نيز در اين موضوع بررسي مي کنيم و بعد از آن مي رسيم به بررسي استنباطاتي که از عصر شيخ طوسي تا زماننا هذا از اين روايات صورت گرفته و در انتها جمع بندي خواهيم داشت ان شاء الله.
بررسي روايات اهل سنت در موضوع حکم نماز جمعه:
برخي از رواياتي که عامه دارند به سند صحيح در شيعه هم نقل شده است. مثل اين روايت که صحيح مسلم نقل کرده و مضمونش در روايات شيعه به سند صحيح گذشت.
مسلم از عبدالله بن عمر و ابي هريره از پيامبر صلي الله عليه و آله نقل مي کند:
يَقُولُ عَلَى أَعْوَادِ مِنْبَرِهِ لَيَنْتَهِيَنَّ أَقْوَامٌ عَنْ وَدْعِهِمُ الْجُمُعَاتِ، أَوْ لَيَخْتِمَنَّ اللهُ عَلَى قُلُوبِهِمْ، ثُمَّ لَيَكُونُنَّ مِنَ الْغَافِلِينَ.
[7] سه روايت ديگر:
عَنْ أَبِي الْجَعْدِ الضَّمْرِيِّ وَكَانَتْ لَهُ صُحْبَةٌ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلى الله عليه وسلم قَالَ
مَنْ تَرَكَ ثَلَاثَ جُمَعٍ تَهَاوُنًا بِهَا طَبَعَ اللَّهُ عَلَى قَلْبِهِ.[8] عَنْ
أَبِي هُرَيْرَةَ عَنِ النَّبِيِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ قَالَ
أَلا هَلْ عَسَى أَحَدُكُمْ أَنْ يَتَّخِذَ الصُّبَّةَ مِنَ الْغَنَمِ عَلَى رَأْسِ الْمِيلِ أَوْ مِيلَيْنِ فَيَتَعَذَّرَ عَلَيْهِ الْكَلأُ، فَيَرْتَفِعَ حَتَّى تَجِيءَ الْجُمُعَةُ فَلا يَشْهَدُهَا، ثُمَّ تَجِيءَ الْجُمُعَةُ فَلا يَشْهَدُهَا، ثُمَّ تَجِيءَ الْجُمُعَةُ فَلا يَشْهَدُهَا حَتَّى يَطْبَعَ اللَّهُ عَلَى قَلْبِهِ.[9] مَنْ سَمِعَ النِّدَاءَ يَوْمَ الْجُمُعَةِ فَلَمْ يَأْتِ، أَوْ لَمْ يُجِبْ، ثُمَّ سَمِعَ النِّدَاءَ فَلَمْ يَأْتِ، أَوْ لَمْ يُجِبْ، ثُمَّ سَمِعَ النِّدَاءَ فَلَمْ يَأْتِ، أَوْ لَمْ يُجِبْ، طَبَعَ اللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ عَلَى قَلْبِهِ، فَجُعِلَ قَلْبَ مُنَافِقٍ.
[10] این روایات هرچند از نظر سند برای ما قابل قبول نیست ولی با توجّه به اینکه مضمون آنها با روایات معتبر ما هماهنگ است موجب تقویت روایات ما می گردد، لذا مضمون آنها برای ما قابل قبول است.
چند روايت ديگر از اهل سنت:
عن عبد الله بن عمر قال أن النبي صلي الله عليه و سلم قال في قوم يتخلفون عن الجمعة لقد هممت أن آمر رجلا يصلي بالناس ثم أحرق علي رجال يتخلفون عن الجمعة بيوتهم.
[11] البته اين بعيد است که پيامبر صلي الله عليه و آله چنين کرده باشند.
عن النبي صلى الله عليه و آله و سلم قال الجمعة حق واجب على كل مسلم في جماعة إلا أربعة عبد مملوك أو امرأة أو صبي أو مريض.
[12] اين روايت با روايات ما هماهنگي دارد.
همانطور که جلسات قبل گفتيم جمهور اهل سنت نماز جمعه را واجب عيني مي دانند و برخي واجب کفايي و عده اي مستحب ولي مشهور قائل به وجوب عيني آن هستند. سه مذهب اهل سنت مطلقا واجب مي دانند و ابو حنيفه فقط در شهرها واجب مي دانسته لذا در اوائل ورود اسلام به ايران که فقه ابو حنيفه حاکم بوده عمدتا مسجد جامع ها در شهرها بوده و در قريه ها و روستاها نبوده است.
روايت بعدي:
عن النبي صلى الله عليه و آله و سلم قال ﻣﻦ ﺗﺮك اﻟﺠﻤﻌﺔ ﻣﻦ غير ﻋﺬر فليتصدق بدينار ﻓﺈن ﻟﻢ يجد ﻓﺒﻨﺼﻒ دينار.
[13] صدقه بدهد يعني کفّاره بدهد.
روايت ديگر:
قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آله و سَلَّمَ:
الْجُمُعَةُ وَاجِبَةٌ عَلَى كُلِّ قَرْيَةٍ , وَإِنْ لَمْ يَكُنْ فِيهَا إِلا أَرْبَعَةٌ.
[14] اين روايت دلالت دارد که شهر قيد نيست و جمعه براي هر جايي واجب است حتي اگر جز چهار نفر در آن قريه نباشند. بر يک خانوار هم واجب است.
بعد از بيان اين بخش، وارد بحث ديگري مي شويم و آن اينکه اقوال را از زمان شيخ طوسي تا امروز بررسي کنيم و ببينيم فقهاي شيعه از اين روايات چه استفاده و استنباطي داشته اند؟ تا بعد از آن إن شاءالله برسيم به جمع بندي نهايي .