حدیث روز :
عن الصادق عليه السلام: ((
إِنَّ أَعْلَمَ النَّاسِ بِاللَّهِ أَخْوَفُهُمْ لِلَّهِ وَ أَخْوَفَهُمْ لَهُ أَعْلَمُهُمْ بِهِ وَ أَعْلَمَهُمْ بِهِ أَزْهَدُهُمْ فِيهَا.))
[1] همانا خدا شناسترين مردم، خدا ترسترين آنهاست و خدا ترسترين آنها، خدا شناسترين آنهاست و خدا شناسترين مردم، بى رغبتترين آنهاست به دنيا.
هر چه انسان علمش بيشتر باشد خوف و ترسش از خدا بيشتر مي شود و متقابلاً هر کس از خدا بيمناک تر است علمش بيشتر است. يعني علم و خوف ارتباط متقابل دارد. همچنين هر چه علم و معرفت انسان به خدا بيشتر باشد زهد و بي رغبتي انسان نسبت به دنيا بيشتر مي شود. اين روايت هم نشان مي دهد علمي که قرآن آن را معيار ارزش انسان مي داند چه علمي است. آن علم نور است، علمي که انسان را به خوف از خدا و عمل به اوامر الهي وادار مي کند. البته خوف و خشيتي که در قرآن و روايات هست به اين معنا نيست که العياذ بالله خداوند يکي موجود ترسناک است. نقل شده است که : حضرت امير عليه السلام کسي را ديد که خيلي پريشان است فرمودند: چرا اينقدر پريشان هستي؟ جواب داد: از خدا مي ترسم. حضرت فرمودند: لازم نيست از خدا بترسي بلکه از عمل خودت بترس، از گناهانت در هراس باش، از مقام عدل الهي بيم داشته باش که بخواهد بر مبناي عمل انسان، او را کيفر مي نمايد
[2]، «
وَ أَمَّا مَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ وَ نَهَى النَّفْسَ عَنِ الهَوَى فَإِنَّ الجَنَّةَ هِىَ الْمَأْوَى»
[3] و الا خود خداوند متعال که ترس ندارد چرا که جمال و کمال و زيايي مطلق است و چنين موجودي شايسته محبت است.
بحث فقهي:
موضوع: حکم نماز جمعه در عصر غيبت
سخن در سه روايتي بود که تهديد کرده بود کساني را که سه جمعه از شرکت در نماز جمعه غايب باشند. اين افراد مبتلا مي شوند به طبع قلب و بسته شدن مجاري معرفت.
مرحوم آيت الله بروجردي رضوان الله عليه قبول نکردند که اين روايت ناظر به ايجاب نماز جمعه در عصر غيبت باشد. ايشان گفتند از اين سه روايت، آن روايتي که لفظ « امام » دارد منظورش امام عصر عليه السلام است و دو روايت ديگر هم ناظر به نماز جمعه منعقده است که در خارج با شرايطش محقَّق شده و از شرايطش حضور يا اذن و يا نصب امام عليه السلام است.
ولي مرحوم آيت الله خويي بر اين نظرند که ظاهر اين سه روايت وجوب است چرا که طبع و مهر نهادن بر قلب از اوصاف منافقين است و همانطور که قرآن بدان اشاره فرموده کنايه است از روح عصيانگری و نفاق در وجود چنين افرادي: «
رَضُواْ بِأَن يَكُونُواْ مَعَ الْخَوَالِفِ وَ طُبِعَ عَلىَ قُلُوبهِمْ فَهُمْ لَا يَفْقَهُونَ»
[4]؛ «
وَ مِنهُم مَّن يَسْتَمِعُ إِلَيْكَ حَتىَّ إِذَا خَرَجُواْ مِنْ عِندِكَ قَالُواْ لِلَّذِينَ أُوتُواْ الْعِلْمَ مَا ذَا قَالَ ءَانِفًا أُوْلَئكَ الَّذِينَ طَبَعَ اللَّهُ عَلىَ قُلُوبهِمْ وَ اتَّبَعُواْ أَهْوَاءَهُمْ »
[5] و قال المحقق الخويي قدس سره: و دلالتها على الوجوب ظاهرة، فان الطبع على القلب من أوصاف المنافقين، فهو كناية عن العصيان و النفاق كما أُشير إليه في القرآن و تومئ إليه الرواية الآتية.
[6] نظر مرحوم نراقي و نقد آن:
مرحوم نراقي بيان عجيبي در اينجا دارد. ايشان مي گويند اين روايات اکثرشان سنداً ضعيف هستند که به نظر ما سخن ايشان قابل نقد است چون در جلسات قبل سندها بررسي شد و همه سندها درست بود و از جهت « محمد بن عيسي بن عبيد » نيز اشکالي به سندها وارد نبود. مرحوم آقاي بروجردي مي گفتند روايات دلالت بر وجوب مي کند ولي دلالت بر همه زمان ها ندارد وليکن مرحوم آقاي نراقي مي گويد روايات اصلاً دلالت بر وجوب ندارند، ضمن اينکه ايشان بحث را برده روي مباحث اخلاقي و اينگونه دليل آورده: گاهي اوقات که دل انسان مکدر و سياه مي شود، يک مکروهي مرتکب مي شود و يا يک مستحبي را ترک مي کند و دلش تيره مي شود. اگر بخواهيم مثالي بزنيم مانند فرمايش پيامبر صلي الله عليه و آله است که فرمودند: «
إِنَّهُ لَيُغَانُ عَلَى قَلْبِي حَتَّى أَسْتَغْفِرَ اللَّهَ مِائَةَ مَرَّةٍ »
[7] يعني ايشان طبع قلب را از اوصاف منافقين نمي داند چرا که ترک مستحب و انجام مکروه هم گاهي طبع قلب مي آورد. به نظر ما اين سخن مرحوم نراقي صحيح نيست چون « ليغان علي قلبي » از قبيل « طبع قلب» نيست. عبارت طبع قلب نشانه حرمت است نه مکروه .
اشکال ديگري که مرحوم نراقي به دلالت اين روايات دارد اين است: چرا روايت فرموده سه نوبت متوالي «
مَنْ تَرَكَ الْجُمُعَةَ ثَلَاثَ جُمَعٍ مُتَوَالِيَةً طَبَعَ اللَّهُ عَلَى قَلْبِهِ »
[8] ؟ در حاليکه اگر ترک نماز جمعه حرام بود همان ترک در اولين مرتبه باعث طبع قلب مي شد به ويژه اينکه روايات قيد تهاون و من غير علّهٍ دارد يعني بدون عذر و جهت در نماز جمعه شرکت نکند. جواب اين اشکال مرحوم نراقي هم روشن است: طبع قلب و الحاق به منافقين با اصرار بر گناه تحقق مي يابد و نه به مجرد ارتکاب يک مرتبه اي .
اشکال ديگر ايشان هم اين است: معناي حقيقي « الجمعه » در اين روايات همان روز جمعه است و نماز جمعه جزء معاني مجازي آن است. و ما نمي دانيم اين معناي مجازي با امام معصوم عليه السلام شرط شده يا با امام جماعت؟ که ما در اينجا حمل مي کنيم بر امام معصوم عليه السلام ؛ چون همين مقدار که شک داشته باشيم کافي است و استظهار مي کنيم که قدر متيقّن امام معصوم عليه السلام است. ايشان در انتهاي سخنش نظر عجيب تري دارد و آن اينکه احتمال دارد اين روايت که مي فرمايد « من ترک » منظور ترک غسل جمعه باشد. به اين احتمال که هيچ کس اشاره نکرده و بسيار ضعيف است.
و قال المحقق النراقي قدس سره: مع ضعف أكثرها سندا، فبعدم الدلالة على الوجوب أصلا؛ إذ قد تحصل من ارتكاب المكروه أو ترك المستحب كدرة في القلب أيضا، و لذا ورد أشدّ من ذلك في ترك بعض المستحبات أيضا، سيّما مع أنّه رتّب الطبع و ما بمعناه على ترك ثلاث جمع المتّصفة بالمتوالية، و سيّما مع التقييد في بعض تلك الروايات بتركها تهاونا بها. مضافا إلى أنّ إرادة الركعتين مع الخطبتين من لفظ الجمعة- الحقيقة في اليوم- غير معلومة بل إرادتهما مع صدورهما عن الإمام ممكنة، بل يمكن أن يكون المراد غسل الجمعة أيضا.
[9] و اما به نظر ما در مجموع اين سه روايت دلالتش بر وجوب نماز جمعه تمام است. روايت بعدي صحيحه زراره است:
وسائل الشيعه ؛ ابواب صلاه الجمعه ؛ باب 4 ؛ حديث1:
مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بِإِسْنَادِهِ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ عُمَرَ بْنِ أُذَيْنَةَ عَنْ زُرَارَةَ قَالَ: قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ عليه السلام الْجُمُعَةُ وَاجِبَةٌ عَلَى مَنْ إِنْ صَلَّى الْغَدَاةَ فِي أَهْلِهِ أَدْرَكَ الْجُمُعَةَ وَ كَانَ رَسُولُ اللَّهِ صلي الله عليه و آله إِنَّمَا يُصَلِّي الْعَصْرَ فِي وَقْتِ الظُّهْرِ فِي سَائِرِ الْأَيَّامِ كَيْ إِذَا قَضَوُا الصَّلَاةَ مَعَ رَسُولِ اللَّهِ صلي الله عليه و آله رَجَعُوا إِلَى رِحَالِهِمْ قَبْلَ اللَّيْلِ وَ ذَلِكَ سُنَّةٌ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ.
[10] روايت مي فرمايد نماز جمعه بر کساني واجب است که اگر نماز صبح خود را در خانه شان خواندند و راه بيفتند به نماز جمعه برسند- حال با پاي پياده يا سواره در روايت اشاره نشده است-. يعني بيش از اين فاصله نباشد و گرنه نماز جمعه بر آنها واجب نيست. سيره حضرت صلي الله عليه و آله هم چنين بوده که نماز عصر را در روز جمعه در وقت نماز ظهر در ساير ايام اقامه مي کردند يعني نماز عصر را زودتر مي خواندند نه در وقت نماز عصر تا مردم بتوانند قبل از مغرب به منازلشان برسند. ممکن است روايت الآن کاربرد نداشته باشد ولي ظرائف فقهي قابل توجهي دارد.
نظر مرحوم آيت الله بروجردي:
ایشان می فرمایند : علاوه بر اين روايت، رواياتي که مي گويند تا دو فرسخ نماز جمعه ديگري نبايد باشد
[11] گوياي اين مطلب است که اقامه نماز جمعه دست هرکسي نمي تواند باشد و شرايطي دارد و بايد يک نفر را امام المسلمين منصوب نمايد و تا شعاع دو فرسخي هم مردم در يک جا جمع بشوند وگرنه اگر شرايطي در کار نبود مي فرمودند هرکسي خودش با چند نفر با همان اقلّ خطبه در مسجد محلش نماز جمعه بخواند.
و قال المحقق البروجردي قدس سره: و يستفاد من هذه الرواية إنّ إقامة الجمعة ليست بيد كل أحد، و كذلك جميع الروايات الدالة على وجوب حضور الجمعة على من بعد عنها بفرسخين و عدم وجوبه على من بعد بالأزيد كيف و لو لم تشترط بحضور السلطان العادل أو من نصبه و كان لكل أحد عقدها و إقامتها لم يتكلف الناس في تلك الأعصار طيّ الفرسخين مع سهولة اجتماع الخمسة أو السبعة، و أقل الواجب من الخطبة أيضا يسهل تعلمه لكل أحد، و حمل الروايات على الموارد التي لا يتيسر فيها اجتماع العدد المعتبر أو لا يوجد من يقدر على الإتيان بأقلّ ما يجب في الخطبة حمل للأخبار المستفيضة على الموارد النادرة جدا.
[12] ادامه بحث ان شاء الله در جلسه بعد