وَ ألبِسْنِي زِينَةَ المُتّقينَ في... َالقَولِ بِالحَقِّ وَ إن عَزّ.[1]
صحبت در تبیین این فراز نورانی به اینجا رسید که در صورتی انسان میتواند سخن حق را هر چند تلخ باشد، بگوید که حق را بشناسد. پس سؤال مهم این است که معیار شناخت حق چیست؟
گفتیم با عنایت به روایات اهلبیت (علیهم السّلام) مهمترین و اصلیترین معیار شناخت حق، عقل است. در روایتی از امیر المؤمنین (علیه السّلام) طبق نقل چنین آمده است:
أفضَلُ العَقلِ مَعرِفَةُ الحَقِ بِنَفسِهِ.[2]
برترينِ خردمندى، شناخت حق با حق است.
در جریان جنگ جمل، شخصی به نام «حارث بن حوط» وقتى عايشه (امّ المؤمنين) را فرمانده سپاه مقابل يافت و طلحه و زبير را هم که دو تن از یاران مهم پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) و از اعضای شورای شش نفره بودند، دید که در ركاب عايشه شمشير مىزنند، نتوانست تصوّر كند كه آنها در نبرد با على (علیه السّلام) که از دیگر اعضای شورای مذکور بود، به خطا رفتهاند. از اين رو آمد خدمت امام و گفت: «آيا مىپندارى كه من اصحاب جَمَل را بر گمراهى مىبينم؟!»
حضرت در پاسخ جملهای فرمود که یکی از نویسندگان مشهور مصری به نام «طه حسین» میگوید: «بعد از سخن خدا، هیچ سخنی بالاتر از این سخن نیست»[3] ، حضرت فرمود:
يا حارِثُ، إنّكَ نَظَرْتَ تَحْتَكَ و لَم تَنْظُرْ فَوقَكَ فَحِرْتَ، إنّكَ لَم تَعْرِفِ الحقَّ فتَعْرفَ مَن أتاهُ، و لَم تَعْرِفِ الباطِلَ فتَعْرِفَ مَن أتاهُ.[4]
اى حارث! تو پايينت را نگريستهاى و بالايت را نگاه نكردهاى و از اينرو در حيرت و سرگردانى به سر مىبرى. تو حقّ را نشناختى، تا اهلش را بشناسى و باطل را نشناختى، تا باطل گرايان را بشناسى.
این روایت، تفسیر و تصدیق همان روایت قبلی است که فرمود: حق با حق شناخته میشود.
در شروح نهج البلاغة درباره جمله اول حضرت که فرمود: «إنّكَ نَظَرْتَ تَحْتَكَ و لَم تَنْظُرْ فَوقَكَ» نظراتی بیان شده است، ولی هیچ کدام شرح دلچسب و قابل قبولی نیستند. به نظر بنده خود حضرت، این جمله را معنا کردهاند و ظاهراً معنای آن این است که حق را با شخصیتها مقایسه نکن، بلکه اشخاص را با حق تطبیق بده.
توضیح مطلب این است که گاه انسان از دریچه پایین نگاه میکند و قضاوت میکند و گاه با نگاه از بالا به قضاوت میپردازد. اگر از بالا قضاوت کند، چون حق از همه چیز بالاتر است و در واقع، رفتار انسانها زیر مجموعه حق هستند، پس همه چیز را با حق میسنجد. در این صورت، ابتدا حق را تشخیص میدهد و میشناسد، بعد انسانها را با آن تطبیق میدهد و میگوید هر کس رفتارش مطابق حق است، حق با اوست و هرکس مطابق نیست، در جبهه باطل است؛ اما اگر بخواهد از رفتار شخصیت های بزرگ شروع کند و آن را معیار تشخیص حق قرار دهد، دچار تردید و تحیر میشود و نمیتواند قضاوت کند، زیرا رفتار هر کس را حق میداند و در این صورت، چندین رفتار به ظاهر حق در برابر او قرار میگیرد و نمیداند حق واقعی کدام است. از این رو، حضرت به او فرمود اینکه متحیر شدی به خاطر این است که از پایین نگاه میکنی و به بالا توجه نکردهای.
بنا بر این، اگر انسان معیار را که خود حق است، تشخیص داد و دیگران را با آن سنجید، دچار تحیر نمیشود، زیرا برایش فرقی ندارد که طرف مقابلش چه کسی است، بلکه چون معیار در اختیار اوست، جایگاه و مقام اشخاص، قضاوت او را تحت تأثیر قرار نمیدهند و نمیگوید: چون فلان شخص، شخصیت مهمی است، پس هر چه میگوید حق است، بلکه احتمال میدهد که انسانهای بزرگ نیز سخن باطل بگویند، بله! فقط معصوم است که سخن او همیشه حق است و هیچگاه از حق جدا نمیشود.