سَرورانم ! ستايش شما را نمى توانم بشمُرم و با مدح ، به [ حقيقت ] و ژرفاى شما نمى رسم و با توصيف ، منزلت شما را نمى توانم بيان كنم كه شما : روشنايىِ خوبان و راه نمايان نيكان و حجّت هاى [ خداى ] جبّار هستيد . خداوند ، به [ سبب ] شما ، آغاز كرد و به [ سبب ] شما ، پايان مى دهد و به [ سبب ] شما ، باران فرو مى فرستد و به [ سبب ] شما ، آسمان را نگه مى دارد از اين كه جز به اذن او بر زمين بيفتد و به [ سبب ] شما ، اندوه را مى گشايد و سختى را برطرف مى كند . نزد شماست ، آنچه پيامبرانش فرود آورده و فرشتگانش به زمين آورده اند و روح الأمين به سوى جدّ [1] شما فرستاده شده است . خدا ، آنچه را به شما داده ، به هيچ يك از جهانيان نداده است . هر شريفى ، در برابر شرافت شما ، سرْ فرود آورده و هر متكبّرى ، به فرمان بُردارى از شما ، گردن نهاده است و هر گردنكِشى ، در برابر فضل شما ، فروتن است . هر چيزى ، براى شما خوار است و زمين ، به نور شما ، تابان است . رستگاران با ولايت [ و دوستى شما ] ، رستگار مى شوند . به واسطه شما ، راه بهشتْ پيموده شود و بر هر كه ولايتتان را انكار كند ، خشم [ خداى ] رحمان است .
توضيح واژه ها
اُحصي : به شمار آورم ، شمارش كنم . [2]
كُنْه : نهايت ، ژرفا ، حدّ نهايى ، مُنتها درجه . [3]
الجَبّار : نيرومند ، يكى از صفات خداوند . [4]
الْغَيثْ : باران . [5]
يُنَفِّسُ : آرامش مى بخشد ، مى گشايد ، تسلّى مى دهد . [6]
الضُرُّ : زيان ، سختى ، بدحالى ، آسيب ، گرفتارى . [7]
طَأطَأَ : سر خم كرد ؛ سر فرود آورد . [8]
بَخَعَ : گردن نهاد ، اقرار كرد ، مطيع گرديد . [9]
خَضَعَ : كُرنش كرد ، تعظيم كرد ، خوار شد . [10]
شرح
اين بخش از «زيارت جامعه» ، به نقش تكوينى انسان كامل در نظام هستى ، اشاره دارد . گويا زائر اهل بيت عليهم السلام ، درجات معرفت آنان را از آغاز اين زيارت نامه نورانى ، به تدريج ، پيموده است و اكنون ، در قسمت هاى پايانى آن ، خطاب به آنان ، نهايتِ معرفت خود را نسبت به كمالات و مقامات معنوى آنان ـ كه عقيده به ولايت مطلقه تكوينى خاندان پيامبر صلى الله عليه و آله است ـ ، ابراز مى دارد و پيش از آن مى گويد : اى سَروران من ! من نمى توانم مقامات و كمالات شما را مشخّص كنم و بشمُرم . من نمى توانم به حقيقتِ ستايش شما برسم و آن گونه كه هستيد ، شما را توصيف نمايم ؛ چرا كه هر چه بگويم ، شما بالاتر و والاتر از آن هستيد .
من چگونه مى توانم شما را آن گونه كه هستيد ، توصيف كنم ، در حالى كه شما نور همه خوبان ، راه نماى همه نيكان و حجّت خداوند جبّارى هستيد كه تواناىِ مطلق است و هر كارى را كه بخواهد ، مى تواند انجام دهد ؟ !
آرى ! شناخت حقيقت امام و معرفت كامل به حجّت خدا ـ كه خليفه و نماينده علم ، قدرت ، كمال و جمال مطلق اوست ـ ، براى جز خداوند متعال و انسان كاملى مانند امام يا بالاتر از امام ـ كه پيامبر خاتم است ـ ، امكان پذير نيست ، چنان كه از امام رضا عليه السلام روايت شده كه فرمود :
فَمَن ذَا الَّذي يَبلُغُ مَعرِفَةَ الإمامِ ، أو يُمكِنُهُ اختيارُهُ ؟ هَيهاتَ ، هَيهاتَ ! ضَلَّتِ العُقُولُ ، وَ تَاهَتِ الحُلُومُ وَ حَارَتِ الألْبابُ وَ خَسِئَتِ العُيُونُ وَ تَصاغَرَتِ العُظَماءُ وَ تَحَيَّرَتِ الحُكَماءُ وَ تَقاصَرَتِ الحُلَماءُ وَ حَصِرَتِ الخُطَباءُ وَ جَهِلَتِ الألبّاء وَ كَلَتِ الشُّعَراءُ وَ عَجَزَتِ الاُدَباءُ وَ عَيِيَتِ البُلَغاءُ عَن وَصفِ شَأنٍ مِن شَأنِهِ أو فَضِيلَةٍ مِن فَضائِلِهِ وَ أقَرَّت بِالعَجزِ وَ التَّقصِيرِ ، وَ كَيفَ يُوصَفُ بِكُلِّهِ أو يُنعَتُ بِكُنهِهِ أو يُفهَمُ شَى ءٌ مِن أمرِهِ ، أو يُوجَدُ مَن يَقُومُ مَقامَهُ وَ يُغنِي غِناهُ ؟ لا كَيفَ وَ أنّى وَ هُوَ بِحِيثُ النَّجمِ مِن يَدِ المُتَناوِلينَ وَ وَصفِ الواصِفِينَ ؟ فَأينَ الاِختِيارُ مِن هذا ؟ وَ أينَ العُقُولُ عَن هذا ؟ وَ أينَ يُوجَدُ مِثلُ هذا ؟ [11] پس چه كسى مى تواند امام را بشناسد يا توانِ گزينش او را دارد ؟ هرگز ، هرگز ! در توصيف شأنى از شئون يا فضيلتى از فضائل او ، خِردها ، بى راه و هوش ها (عقل ها) ، مدهوش و ذهن ها ، سرگردان و چشم ها ، وا مانده اند و بزرگان ، احساس حقارت مى كنند و فرزانگان ، حيران اند و فهيمان ، احساس كوتاهى مى كنند و سخنوران ، درمانده اند و خردمندان ، نمى دانند و شاعران ، زبان در كام كشيده اند و اديبان ، ناتوان اند و فصيحان ، به لكنت افتاده اند . ايشان ، به سبب ناتوانى و كوتاهى خود ، از عجز خود در توصيف يك صفت امام ، اعتراف دارند ، پس چگونه همه صفاتش ، توضيح داده شود و ژرفاى او توصيف گردد و يا از كار او سر در آورند و يا كسى ، جاى او را بگيرد و [ما را] از او بى نياز كند ؟ نه ! چگونه چنين شود ؟ ! او مانند ستاره است . دورتر از دسترسِ ما و توصيفِ توصيف كنندگان . پس كجاست جايگاهِ انتخاب نسبت به آن ؟ و خِردها در كجاى اين امرند ؟ و كجا مانندى براى اين (امام) ، يافت مى شود ؟
زائر اهل بيت عليهم السلام ، پس از اعتراف به اين كه نمى تواند مقامات و كمالات آنان را شمارش نمايد ، به نقش آنان در نظام تشريع و تكوين ، اشاره مى كند .
نقش اهل بيت عليهم السلام در آغاز و انجام هستى
در جمله «بِكُمْ فَتَح اللّهُ و بِكُم يَخْتِم ؛ [ خدا ] به وسيله شما ، آغاز مى كند و به وسيله شما ، پايان مى دهد» ، توضيح داده نشده است كه خداوند ، چه چيزى را به وسيله اهل بيت عليهم السلام ، آغاز مى كند و پايان مى دهد . از اين رو ، احتمالات مختلفى در معناى اين عبارت ، داده شده است . علّامه مجلسى ، در تبيين جمله «بِكُم فَتَحَ اللّه » ، مى گويد :
أي في الوجود أو الخلافة أو جميع الخيرات . [12] يعنى در هستى يا خلافت يا همه نيكى ها .
به سخن ديگر ، خداوند ، آفرينش را با آفرينش نور خاندان پيامبر صلى الله عليه و آله آغاز كرده است ، چنان كه در روايتى از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله آمده :
أوَّلُ ما خَلَقَ اللّهُ نُوري ، ابتَدَعَهُ مِن نُورِهِ و اشتَقَّهُ مِن جَلالِ عَظَمَتِهِ . [13] نخستين چيزى كه خدا آفريد ، نور من بود . از نور خويش ، نوآورى كرد و آن را از بزرگى عظمتش برگرفت .
در حديث ديگرى از پيامبر اعظم صلى الله عليه و آله ـ كه امام رضا عليه السلام از اجداد بزرگوارش نقل كرده ـ ، نخستين آفرينش ، خلقت ارواح اهل بيت عليهم السلام بوده است :
أوَّلُ ما خَلَقَ اللّهُ عز و جل أرواحُنا . [14] نخستين چيزى كه خداوند عز و جل آفريد ، ارواح ما بود .
در حديثى ديگر از پيامبر صلى الله عليه و آله ، تصريح شده است كه همه كائنات ، پس از نور پيامبر صلى الله عليه و آله و امام على عليه السلام آفريده شده اند. چگونگى اين خلقت ، اگر چه براى ما مبهم است و فهميدن آن آسان نيست ، امّا حكايت از پيشتاز بودن آفرينش آن بزرگواران دارد كه خود ، فضيلتِ بى بديلى است كه كسى در آن ، شريك نيست. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرموده است :
أوَّلُ ما خَلَقَ اللّهُ نُوري ، فَفَتَقَ مِنهُ نُورَ عَلِيّ ، ثُمَّ خَلَقَ العَرشَ وَ اللَوحَ وَ الشَّمسَ وَ ضَوءَ النَّهارِ وَ نُورَ الأبصارِ و العَقلَ و المَعرِفَةَ . [15] نخستين آفريده خدا ، نور من بود و نور على ، از آن برآمد . سپس ، عرش و لوح و خورشيد و روشنىِ روز و نور ديده ها و عقل و معرفت را آفريد .
همه احاديثى نيز كه دلالت بر خلافت بلا فصل امام على عليه السلام دارند ، حاكى از آن است كه خلافت پيامبر صلى الله عليه و آله با اهل بيت عليهم السلام آغاز شده است . همچنين ، همه خوبى ها با خلقت نور نخستينِ محمّد صلى الله عليه و آله بوده و پس از ايشان ، نيكى ها آفريده شده است و خير و خوبى ، معنا پيدا كرده است .
جابر بن عبد اللّه انصارى ، صحابى پيامبر خدا صلى الله عليه و آله و راوى راستْ گفتار اهل بيت عليهم السلام ، از پيامبر صلى الله عليه و آله در باره نخستين آفرينش خداوند ، سؤال كرد . پيامبر صلى الله عليه و آله به او فرمود :
نُورُ نَبِيَّكَ ـ يا جابِرُ ـ خَلَقَهُ اللّهُ ثُمَّ خَلَقَ مِنهُ كُلَّ خَيرٍ . [16] اى جابر ! خداوند ، نور پيامبرت را آفريد و سپس از آن نور ، همه نيكى ها را خلق كرد . علّامه مجلسى ، در توضيح جمله «بِكُم يَختِم ؛ به شما پايان مى دهد» ، آورده است :
أي دَوْلَتُكُم آخِرُ الدُّوَل وَ الدَّولَةُ في الآخِرَة أَيضا لَكُم . [17] يعنى : دولت شما ، آخرين دولت است و دولت در آخرت نيز از آنِ شماست .
پدر بزرگوار علّامه ، مجلسىِ اوّل نيز در توضيح دو جمله ياد شده ، گفته است :
[يعنى] اوّلين نورى كه خداوند ، ايجاد كرد ، نور شما (اهل بيت عليهم السلام ) بود ؛ و همچنين ، انبيا و اوصيا و خوبان ، به شما ختم مى شوند . [18]
نقش اهل بيت عليهم السلام در نظام تشريع
به نظر مى رسد هر چند آنچه علّامه مجلسى و پدر بزرگوار ايشان آورده اند ، در جاى خود ، درست است ؛ ليكن در تبيين مقصود از جمله «بِكُم فَتَح اللّهُ وَ بِكُم يَخْتِم» ، نارساست ، زيرا با مراجعه به ساير سخنانى كه از اهل بيت عليهم السلام روايت شده است ، مى توانيم معناى روشن ترى از آن ، در يابيم . براى نمونه ، از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله روايت شده كه فرمود :
يا عَلىُّ ! إنَّ بِنا خَتَمَ اللّهُ الدِّينَ كَما بِنَا فَتَحَهُ . [19] اى على ! خداوند ، دين را با ما به پايان بُرده ، چنان كه آن را با ما ، آغاز كرده است .
امير مؤمنان على عليه السلام نيز در روايتى مى فرمايد :
بِنا فَتَحَ اللّهُ الإسلامَ وَ بِنَا يَختِمُهُ . [20] خداوند ، اسلام را با ما آغاز كرد و با ما ، به پايان مى بَرَد .
در حديثى ديگر ، امام رضا عليه السلام نيز همين مفهوم را در باره «دين » ، بيان مى فرمايد :
بِنا فَتَحَ اللّهُ الدِّينَ وَ بِنا يَختِمُهُ . [21] خداوند ، دين را با ما آغاز كرد و به ما ، پايان مى بخشد . از گِردآورى احاديث در اين نظريه ، در مى يابيم كه جمله «بكم فتح اللّه وبكم يختم» مفهومى شناخته شده در ميراث حديثى شيعه است و اختصاصى به «زيارت جامعه كبيره» ندارد و از سويى اين جمله بيانگر نقش قانونگذارى امامِ معصوم است كه به آن «ولايت تشريعى» گويند و شريعت اسلام از آغاز تا فرجام نيازمند رهبرانى الهى بوده است تا با مراجعه به منابع علم خويش ، قانونِ بى خطاى الهى را در جامعه بگستراند .
نقش اهل بيت عليهم السلام در نظام تكوين
ولايت تكوينى ، يعنى قدرتى كه خداوند به انسانِ كامل ، واگذار كرده است تا او با اذن پروردگار ، در نظام آفرينش ، تصرّف كند. عبارت هاى پيشِ رو ، بيانگر ولايتِ تكوينى خاندان پيامبر صلى الله عليه و آله است .
الف ـ بارش باران
جمله «بِكُم يُنَزِّلُ الْغَيث» ، به نقش حضور انسانِ كامل در جامعه بشرى اشاره دارد ؛ يعنى : به سبب حضور شما خاندانِ پاك پيامبر صلى الله عليه و آله است كه باران ، فرو فرستاده مى شود ، و يا اين كه : به درخواست و دعاى شماست كه آسمان ، رحمت خويش را بر زمين ، نازل مى كند و واسطه فيضِ باران ، وجود مقدّس معصوم عليه السلام است .
ب ـ پا بر جايىِ آسمان
معناى جمله «وَ بِكُم يُمْسِكُ السَّماء أنْ تَقَعَ عَلَى الأْرْض إلّا بِإذْنِهِ» ، اين است كه حركت كُرات در مدارِ مشخّص شده و برخورد نكردن آنها به يكديگر ، به سبب حضور امام معصوم عليه السلام در جامعه است و ثبات آسمان و كهكشان هايش ، به علّت وجود مقدّس معصوم است و اگر زمين ، لحظه اى از حجّت خدا خالى شود، هر آينه ، آسمان و زمين ، فرو خواهند ريخت. امام رضا عليه السلام فرموده است :
بِنا يُمسِكَ اللّهُ السَّماواتِ وَ الأرضَ أن تَزولا . [22] به واسطه ما ، خداوند ، آسمان ها و زمين را از اين كه از جاى خود بلغزند و به در روند ، نگه مى دارد .
ج ـ زُدودن غم و غصّه
در جمله «وَ بِكُم يُنَفِّسُ الْهَمّ» ، «نَفَّس» ، به معناى گشايش و گشودگى است و «همّ» ، به هر گونه ناراحتى و اندوه مى گويند ؛ خواه كسى ، چيزى را از دست داده و غمگين شود و نگرانِ آينده باشد و اندوهگين شود ، و يا آن كه هم اينك ، بر اثر حادثه اى ، محزون باشد ، در تمامِ موارد ، از واژه «همّ» استفاده مى شود. به وسيله اهل بيت عليهم السلام ، ريشه غم و غصّه ، خشكانيده مى شود و هر چه انسان ، بيشتر به آن بزرگواران نزديك شود ، شادى و خوشى ، جاى گزين اندوه و غصّه خواهد شد.
امام صادق عليه السلام در زيارت جدّ بزرگوارش امام حسين عليه السلام فرموده است :
بِكُم يَكشِفُ اللّهُ الكَربَ وَ بِكُم يُنَزِّلُ اللّهُ الغَيثَ . [23] به وسيله شما ، خداوند ، گرفتارى را مى گُشايد و به سبب شما ، خداوند ، باران را فرو مى فرستد .
مشكلات عمومى جهان اسلام نيز به واسطه حضور اهل بيت عليهم السلام ، برطرف مى شود و تمام گرفتارهاى اجتماعى مردم ، با ظهور آخرين معصوم عليه السلام ، سامان مى يابد و از همين رو ، دعا براى ظهورش را «دعاى فَرَج» ، يعنى دعاى گشايش ، نام نهاده اند.
د ـ گشايش گرفتارى
جمله «وَ يَكْشِفُ الضُّر» ، يعنى به وسيله خاندان پيامبر صلى الله عليه و آله ، گرفتارىِ اهل زمين ، برطرف مى شود و هر آنچه سبب زيان و مشكلاتِ جامعه بشر باشد ، ريشه كن مى شود. تمامِ موارد پيش گفته ، تنها به اراده خداوند ، بستگى دارد و اگر اذن خدا باشد ، امام مى تواند همه غم ها را بزُدايد و گرفتارى ها را برطرف كند و سبب نزول رحمت حق شود.
اعتقاد به كارگشايى امامان عليهم السلام و رهايى از فشار مصيبت ها و عذاب ها ، ريشه در تفكّر قرآنى دارد. به ديگر سخن ، نظير اين باور در قرآنْ مشهود است ، چنان كه خداوند به پيامبرش فرمود : تا هنگامى كه تو در ميانِ مردم هستى ،ايشان را عذاب نخواهم كرد :
« وَمَا كَانَ اللَّهُ لِيُعَذِّبَهُمْ وَأَنتَ فِيهِمْ . [24] و خدا بر آن نيست كه آنان را عذاب كند ، در حالى كه تو در ميان ايشانى» .
در ادامه اين بخش از «زيارت جامعه» ، زائر بامعرفت ، در تبيين نقش اهل بيت عليهم السلام در نظام تشريع و تكوين ، مى گويد : «وَ عِندكُم ما نَزَلَتْ [25] بِهِ رُسُلُهُ ... ؛ آنچه فرستادگان خدا و فرشتگان الهى ، فرود آوردند ، نزد شما خاندان است و روح الأمين (جبرئيل) ، بر جدّ شما نازل شد . خداوند ، آنچه را به هيچ كس نداده ؛ به شما داده است ...» . با اين اشاره ، به جلوه هاى ديگرى از ولايت تكوينى اهل بيت عليهم السلام ، مى پردازيم :
ه ـ فروتنى همه چيز ، در برابر اهل بيت عليهم السلام
اهل بيت عليهم السلام ، به نقطه اى از كمالات نفسانى رسيده اند كه نه تنها همه كسانى كه حقيقتا بزرگوارند ، در برابر آنها خاضع اند ؛ بلكه همه متكبرّان ، جبّاران و زورمدارانى كه تظاهر به بزرگى مى كنند ، بخواهند يا نخواهند ، در برابر قدرت معنوى و ولايت تكوينى آنها ، فروتنى دارند و بالاتر از اين ، همه موجودات جهان ، به فرمان آفريدگار هستى ، تسليم و رام آنها هستند .
نمونه هايى از ولايت تكوينى اهل بيت عليهم السلام
براى آشنايى با قدرت معنوى و ولايت تكوينى اهل بيت عليهم السلام ، اين دو گزارش قابل ، توجّه است :
1 . امام صادق عليه السلام و استاندار عراق
رُفَيد ، از خدمت گزاران يزيد بن عمرو بن هُبَيره ، استاندار عراق بود . وى ، مورد خشم يزيد قرار گرفت . لذا به امام صادق عليه السلام پناهنده شد و امام عليه السلام را از ماجراى خود ، آگاه كرد . رُفَيد مى گويد كه امام عليه السلام پس از شنيدن سخنانش به او فرمود : «بَرگرد و سلام مرا به يزيد برسان و بگو : من غلامت رُفَيد را پناه دادم . پس نبايد با او بدرفتارى كنى » .
گفتم : فدايت شوم ! او يك شامىِ پليدْ انديشه است.
فرمود : «همان طور كه گفتم ، به سوى او برو» .
من به راه افتادم . در بيابانى ، باديه نشينى به پيشوازم آمد و گفت : به كجا مى روى ؟ من چهره كُشته اى مى بينم ! سپس گفت : دستت را نشانم بده!
چنان كردم. گفت : دستِ كُشته است!
سپس گفت : پايت را نشانم بده !
من پايم را نشانش دادم. گفت : پاىِ كشته است .
سپس گفت : تنت را نشانم بده! چنان كردم . گفت : تنِ كُشته است!
سپس گفت : زبانت را بيرون آور! چنان كردم. گفت : برو . باكى بر تو نيست. بر زبانت ، پيغامى است كه اگر با آن به نزد كوه هاى برافراشته بروى ، فرمان بُردار تو مى گردند.
آمدم و به بارگاه ابن هُبَيره رسيدم و اجازه ورود خواستم. چون به نزد او رسيدم ، گفت : پاهاى خائن ، او را به نزدت آورده است. پسر! سفره و شمشير را بياور.
سپس دستور داد تا دستانم را از پشت بستند و سرم را محكم گرفتند و او با شمشير ، در برابرم ايستاد تا گردنم را بزند .
من گفتم : اى امير! بر من به زور ، دست نيافته اى . من خود به سوى تو آمدم . اينك ، سخنى است كه بايد به تو بگويم . سپس به كار خود بِرَس.
گفت : بگو. گفتم : مى خواهم كه تنها باشيم .
به حاضران دستور داد تا از مجلس ، بيرون بروند . به او گفتم : جعفر بن محمّد صلى الله عليه و آله ، به تو سلام رساند و فرمود : «من ، غلامت رُفَيد را پناه دادم . پس با او بدرفتارى نكن».
او گفت : تو را به خدا ، اين سخن را جعفر به تو فرمود و به من سلام رساند ؟!
من برايش سوگند خوردم. سه بار ، آن را از من ، باز پرسيد. سپس دست هايم را گشود و گفت : من راضى نمى شوم ، تا با من چنان كنى كه من كردم !
گفتم : دست من ، به اين كار نمى رود و دلم راضى نمى شود .
گفت : به خدا سوگند ، جز به اين كار ، راضى نمى شوم !
من با او چنان كردم كه او كرده بود و سپس ، بازش كردم. آن گاه ، انگشترى اش را به من داد و گفت : كارهايم ، به دست تو باشد. آن چنان كه مى خواهى ، اداره كن . [26]
2 . امام كاظم عليه السلام و شعبده بازِ دربار عبّاسى
هارون الرشيد ، براى به سُخره گرفتن مقام امامت و شرمسار كردن امام كاظم عليه السلام ، مردِ شعبده بازى را به دربار ، دعوت كرد. شعبده باز ، ترفندى پيشه كرد و هر بار كه خادمِ امام عليه السلام مى خواست نانى بردارد و پيش امام عليه السلام بگذارد ، نان از دستش مى پريد. هارون نيز آن چنان مى خنديد كه نمى توانست خود را كنترل كند. لحظه اى نگذشت كه امام عليه السلام سرش را بلند كرد و به تصوير شيرى كه بر روى پرده اى كشيده بودند ، فرمود : «اى شير خدا! بگير دشمن خدا را !» . ناگهان ، تصويرِ نقّاشى شده ، از روى پرده ، برجَست و جادوگر را بلعيد. هارون و نزديكانش ، از ديدن اين صحنه ، غش كردند و از هوش رفتند. هارون ، وقتى به هوش آمد ، امام عليه السلام را سوگند داد كه جادوگر را برگرداند . امام عليه السلام فرمود : «اگر عصاى موسى عليه السلام ، ريسمان ها و عصاهاى ساحران را [كه بلعيده بود] برگردانْد ، اين نقّاشى هم آن مرد را برمى گردانَد !» . [27]
روشن شدن زمين به نور اهل بيت عليهم السلام
جمله «اَشْرَقَتِ الأْرْضُ بِنُورِكُم» ، اشاره زيبايى به آيه اى از قرآن است كه با توضيح آن ، تفسير اين عبارت نيز آشكار مى شود . آيه 69 سوره زمر مى فرمايد :
«وَ أَشْرَقَتِ الْأَرْضُ بِنُورِ رَبِّهَا وَ وُضِعَ الْكِتَـبُ وَ جِاْىءَ بِالنَّبِيِّينَ وَالشُّهَدَآءِ وَ قُضِىَ بَيْنَهُم بِالْحَقِّ وَ هُمْ لَا يُظْـلَمُونَ .
و [در آن روز] زمين ، به نور پروردگار خود ، روشن شود و نامه[هاى اعمال ]را پيش مى گذراند و پيامبران و گواهان را مى آورند و ميان ايشان (انسان ها) به راستى و درستى ، داورى مى شود و بر آنان ، ستم نمى رود » .
يكى از ويژگى هاى روز قيامت ـ كه در اين آيه ، بدان تصريح شده است ـ ، روشن شدن زمين به نور پروردگار است.
نورى كه در اين آيه آمده ، سه گونه تفسير شده است . تفسير چهارمى هم به نظر ما مى رسد :
1 . نور عدالت الهى در قيامت
در فرهنگ دينى ما ، ظلم ، تاريكى است و عدالت ، نور است. پيامبر صلى الله عليه و آله فرموده است :
اتَّقُوا الظُّلمَ ، فَإنَّهُ ظُلُماتُ يَومِ القِيامَةِ ! [28] از ستم ، پروا كنيد ؛ چرا كه آن ، تاريكى هاى روز قيامت است !
ظلم ، سبب تاريك شدن زمين مى شود و با فرا رسيدن قيامت ، عدالت در زمين ، گسترده مى شود و بدين سان ، زمين به نور عدالت الهى ، روشن مى شود.
2 . نورِ ويژه قيامت
در قيامت ، خورشيد و ماه وجود ندارند و روشنايى زمين ، به وسيله نور ويژه اى صورت مى گيرد كه خداوند ، براى قيامت مى آفريند.
3 . كنار رفتن حجاب ها در قيامت
موانع ، سبب تاريكى مى شوند و انسان ، از ديدن محروم مى شود. روز قيامت ، حجاب ها زُدوده مى شوند و حقايق ، ظاهر مى شوند و در نتيجه ، اعمال خير و شرّ انسان ، آشكار مى گردند .
4 . نور اعمال انسان در قيامت
ممكن است كه مقصود از نورِ روز قيامت ، نورِ برخاسته از كردار نيكِ انسان ها باشد كه طبق نصّ صريح قرآن ، همه در آن روز ، بايد در پرتو نور خود ـ كه ريشه در اعمال آنها دارد ـ ، حركت كنند :
«يَوْمَ تَرَى الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِنَـتِ يَسْعَى نُورُهُم بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَ بِأَيْمَـنِهِم . [29] آن روز كه مردان و زنان مؤمن را مى بينى كه نورشان ، در پيشِ رويشان و از جانب راستِ ايشان ، شتابان مى رود (مى درخشد) [ تا به آسانى بگذرند ] » . منافقان و كافران در قيامت از مؤمنان ، درخواست نور مى كنند و مؤمنان نيز پاسخ مى دهند كه اين نور را از پيش آورده اند :
«انظُرُونَا نَقْتَبِسْ مِن نُّورِكُمْ قِيلَ ارْجِعُواْ وَرَآءَكُمْ فَالْتَمِسُواْ نُورًا . [30] به ما بنگريد تا از نورِ شما ، [روشنايى] فرا گيريم . گفته مى شود : به پشت سرِ خويش (يعنى : به دنيا) باز گرديد و [از آن جا ]روشنايى را بجوييد» .
بنا بر اين نظريه ، عبادات و كارهاى نيك اين دنيا ، نورِ دنياى ديگر است و هر چه كارهاى نيك افزون تر شوند ، نورانيتِ قيامت نيز بيشتر خواهد شد.
هر چند همه معانى ياد شده در تفسير آيه ، مناسب و صحيح هستند ؛ امّا به نظر مى رسد كه معناى چهارم ، با قرآن و روايات ، هماهنگى بيشترى دارد .
نقش اهل بيت عليهم السلام در روشن شدن زمين
آنچه گفتيم ، تفسير آيه اى بود كه جمله «وَ أشْرَقَتِ الأْرْضُ بِنُورِكُمْ» در «زيارت جامعه» ، به آن اشاره دارد ؛ امّا در اين جا ، اين جمله ، معناى خاصّ خود را مى يابد و آن را چند گونه مى توان تفسير كرد :
1 . خداوند متعال ، زمين را به نور هدايت اهل بيت عليهم السلام ، روشن كرده است .
2 . خداوند متعال ، زمين را به نور عدالت اهل بيت عليهم السلام در آخرْ زمان ، روشن مى كند .
3 . نور اهل بيت عليهم السلام ، زمينه ساز همه انوار مادّى و معنوى است . اگر نور آنها نبود ، خداوند متعال ، هيچ نورى را نمى آفريد و حتّى خورشيد و ماه نيز نبودند .
4 . در ايّام ظهور امام مهدى عليه السلام ، مردم از نور خورشيد ، بى نياز مى شوند . اين معنا ، بر پايه برخى از روايات است كه «رَبّ» در آيه «وَ أَشْرَقَتِ الْأَرْضُ بِنُورِ رَبِّهَا» [31] را به معناى «امام» مى دانند ؛ زيرا كاربرد قرآنى رَب ، تنها به پروردگار محدود نمى شود ؛ همچنان كه يوسف عليه السلام ، از پادشاهِ كشورش با عنوانِ «ربّ» نام برد :
«اذْكُرْنِى عِندَ رَبِّكَ . [32] مرا نزد آقاى خويش ، ياد كن» .
امام صادق عليه السلام ، در باره ويژگى هاى زمان ظهور امام مهدى عليه السلام فرموده است :
إنَّ قائِمَنا إذا قامَ أشرَقَتِ الأرضُ بِنُورِ [33] رَبِّهَا وَاسْتَغنَى النّاسُ عَن ضَوءِ الشَّمسِ وذَهَبَتِ الظُّلمَةُ . [34] بى گمان ، چون قائم ما قيام كند ، زمين ، به نور پروردگارش روشن مى شود و بندگان ، از پرتو خورشيد ، بى نياز مى شوند و تاريكى ، رخت برمى بندد .
بينشى كه امام براى مردم به ارمغان مى آورد ، روشنى افروز است و در پرتو نور آن ، تاريكى ، معنا و مفهومى نخواهد داشت . مؤمن واقعى ، در پرتو نور امام ، از تاريكى ها نمى هراسد و ظلمت ها را مى زُدايد و همواره ، در نور زندگى مى كند.
راه رسيدن به رضوان
جمله « بِكُم يُسْلَكُ إِلَى الرِّضوان » را دو گونه مى توان معنا كرد : نخست ، آن كه «رضوان» ، به معناى بهشت باشد كه در اين صورت ، ترجمه اين عبارت ، چنين مى شود : «به وسيله شما ، مردم به بهشت ، راه مى يابند» .
دوم آن كه ، «رضوان» ، به معناى رضايت و خشنودى خداوند باشد كه در نتيجه ، عبارت چنين معنا مى شود : «به وسيله ، شما ، مردم ، رضايت الهى را در مى يابند» . البته هر دو معنا در اين جا ، درست به نظر مى رسند .
مايه خشم خداى مهربان
يكى از زيبايى هاى كلام اهل بيت عليهم السلام ، شيوايىِ سخن ايشان است كه بلندترين معانى را در كوتاه ترين واژه ها ، به كار مى برند. زائر ، در عبارت «وَ عَلَى مَنْ جَحَدَ وِلايَتَكُمْ غَضَبُ الرَّحْمان» ، خطاب به اهل بيت عليهم السلام مى گويد : «و بر هر كه ولايت شما را انكار كند ، خشم [ خداى ] رحمان باشد» .
از زيبايى هاى تركيب «غَضَبُ الرحمان» ، اين است كه «خشم» را همنشين «رحمان» كرده است ؛ زيرا رحمان ، بيانگر گستره رحمت خداوند است كه همه موجودات را در بر مى گيرد ، ولى انكارِ اهل بيت عليهم السلام ، مهرِ بى نهايتِ او را به قَهر ، مبدّل مى كند. سِرّ خشم خدا و رحمت او در اين است كه خداوند ، به همه بندگان ، حتّى كافران و معاندان نيز باران رحمت خود را فرو مى ريزانَد ؛ امّا دشمنانِ خاندانِ پيامبر صلى الله عليه و آله ، آن چنان ماهيّت خود را تغيير داده اند كه رحمت خدا هم بر آنان ، خشم مى آفريند. مَثَل رحمتِ الهى و منكران اهل بيت عليهم السلام ، مانند باران و زمينِ كشاورزى است. باران بر همه زمين ، يكسان مى بارد ؛ امّا در كنارِ خربزه شيرين ، حَنظَل تلخ هم مى رويد.
باران كه در لطافت طبعش ، خلاف نيست
در باغ ، لاله رويد و در شوره زار ، خَس !
خداوند ، با همه انسان ها مهربان است و انسان ، با رفتار شايسته خود ، از رحمت حق ، سود مى جويد و به مقامِ ولايت ، نزديك مى شود ، و چنانچه از مسير حق ، منحرف شود ، مِهر الهى را به خشم ، تبديل مى كند و رحمتِ الهى بر بيابانِ وجودش ، شوره مى افزايد .
انحراف از حق ، راه مهر الهى را مسدود مى كند و چنان ماهيّت آن را تغيير مى دهد كه نمى تواند از آن ، بهره مند شود.
[1] و اگر مخاطب در اين زيارت ، امير مؤمنان عليه السلام باشد ، پس بگو : «وَ إلى أخْيكَ ؛ به سوى برادرت» .
[2] «الإحصاء : العدُّ و الحفظ ، و أحصى الشى ء : أحاط به» (لسان العرب ، ج 14 ، ص 184) .
[3] «كُنْهُ كلِّ شى ء قدرهُ و نهايَته وغايتهُ» (لسان العرب ، ج13 ص536) . «الكُنه : نهاية الشى ء و حقيقته» (همان ، ص537).
[4] «الجبّار : اللّه ـ عزّ إسمه ـ القاهر خلقه على ما أراد من أمر و نهى» (لسان العرب ، ج 4 ، ص 113) .
[5] «الغيث : المَطَر» (لسان العرب ، ج 2 ، ص 175) .
[6] «نفّس اللّهُ عنه كربته أى فرّجها ، نفّس اللّه عنك أى فرّج و وسّع» (لسان العرب ، ج 6 ، ص 237) .
[7] «الضُّر : الهزال و سوء الحال» (لسان العرب ، ج 4 ، ص 482) . «ضدّ النفع» (همان جا) .
[8] «طأطأ عن الشى ء: خفض رأسه عنه» (لسان العرب، ج1، ص113) . «تواضَعَ و خضع» (مجمع البحرين ، ج1 ، ص273).
[9] «بخع له كقّه ... : أقرّ به و خضع له» (لسان العرب ، ج 8 ، ص 5) . «و بَخَعَ بالطاعة : أى أذعن و انقاد و سلس» (العين ، ج 1 ، ص 123) .
[10] «خضع : ذلّ» (لسان العرب ، ج 8 ، ص 72) . «خضع الإنسان : أمال رأسه إلى الأرض أو دنا منها» (همان ، ص 73) .
[11] . الكافى ، ج 1 ، ص 201 ، ح 1 .
[12] بحار الأنوار ، ج 102 ، ص 143 .
[13] . همان ، ج 15 ، ص 24 ، ح 44.
[14] . كمال الدين ، ج 1 ، ص 255 ، ح 4 .
[15] . بحار الأنوار ، ج 5 ص ، 170 ، ح 117.
[16] . همان ، ح 116 .
[17] بحار الأنوار ، ج 102 ، ص 143 .
[18] شرح زيارت جامعه كبيره ، ص 139 (به نقل از : لوامع صاحبْ قِرانى) .
[19] . الأمالى ، مفيد ، ص 251 ، ح 4 .
[20] . الإحتجاج ، ج 1 ، ص 544 ، ح 131 .
[21] . تفسير القمّى ، ج 2 ، ص 104 .
[22] . كمال الدين ، ص 202 ، ح 6 .
[23] . الكافى ، ج 4 ، ص 577 ، ح 2 .
[24] . سوره انفال ، آيه 33.
[25] «نَزَلَت» و «هَبَطَتْ» ، هر دو به معناى فرود آمدن هستند. برخى ميان اين دو واژه ، تفاوت نهاده و گفته اند: هر گاه چيزى از بالا به پايين آمد و مستقر شد ، «هُبوط» است و اگر تنها فرود آمدن ملاك باشد ، بدان «نزول» مى گويند (ر . ك : معجم الفروق اللغوية ، ص 555) . براى نمونه «اهْبِطُواْ مِصْرًا» (سوره بقره ، آيه 61) ، به معناى آن است كه در شهر ، فرود بياييد و مستقر شويد. گاهى هبوط ، براى غيرِ از فرود از بالا به پايين هم استفاده مى شود ، همچنان كه «هبط فلان إلى أرض كذا» ، به معناى وارد شدن به سرزمين است و با نزول ، متفاوت است. به هر حال ، در اين عبارت ، «نزول» و «هبوط» ، هم معنا هستند ، هر چند احتمال دارد كه مراد از نزول ، فرو فرستادن احكام و شريعت الهى باشد و مراد از هبوط ، فرو فرستادن جزئيات تكوينى باشد ، مانند اتّفاقاتى كه در جهان رُخ مى دهد . به هر روى ، اثبات هر يك از اين احتمالات ، نيازمند دليل است و بدونِ دليل محكم ، بايد به همان معناى لغوىِ «فرود آمدن» ، بسنده كرد.
تقدّم «عندكم» بر جمله بعد نيز ، منحصر بودن را مى رساند ؛ يعنى همه آنچه انبيا آوردند ، تنها در نزدِ اهل بيت عليهم السلام است و ديگران ، در اين فضيلت بزرگ ، بى بهره اند.
[26] . الكافى ، ج 1 ، ص 473 ، ح 3.
[27] . المناقب ، ابن شهرآشوب ، ج 4 ، ص 299.
[28] . الكافى ، ج 2 ، ص 332 ، ح 110 .
[29] . سوره حديد ، آيه 12 .
[30] . سوره حديد ، آيه 13 .
[31] سوره زمر ، آيه 69 .
[32] . سوره يوسف ، آيه 42 .
[33] در برخى مصادر «بنُوره» ، در معناى «به نور امام» ، آمده است (ر . ك : الصراط المستقيم ، ج 2 ، ص 262 ؛ كشف الغمّة ، ج 2 ، ص 464) .
[34] . الإرشاد ، ج 2 ، ص 381.