بارِ دانش شما را پذيرنده ام و به پرده امان شما ، پناهنده ام و به [ جايگاه ]شما ، معترفم ...
توضيح واژه ها
مُحْتَمِل : حمل كننده ، پذيرنده ، نقل كننده ، فرا گيرنده . [1]
مُحْتَجِب : پنهان كننده ، پوشاننده ، در پرده قرار دهنده . [2]
ذِمَّة : عهد ، پيمان ، امان . [3]
مُعْتَرِف : اقرار كننده ، اعتراف كننده ، قبول دارنده . [4]
شرح
احتمال ، در جمله «مُحْتَمِلٌ لِعِلْمِكُم» ، به معناى پذيرش است و از حمل كردن مى آيد كه نوعى سنگينى در آن ، نهفته است . [5] اين سخن ، بدين معناست كه هر مطلبى از شما نقل شود ، آن را مى پذيرم ، هر چند ژرفاىِ آن را در نيابم . دانش اهل بيت عليهم السلام نيز بسيار گسترده بوده است و هر كسى نمى تواند مقتضاى آن را بپذيرد و تنها دسته اى خاص ، با موفّقيت در آزمون الهى ، مى توانند اقدامات خاندان وحى را ـ كه مبتنى بر علم و حكمت آنهاست ـ ، بپذيرند .
بر پايه روايتى ، امام صادق عليه السلام ، دانش اهل بيت عليهم السلام را بسيار دشوار و طاقت فرسا مى داند و مى فرمايد:
إنَّ حَدِيثَنَا صَعبٌ مُستَصعَبٌ ، لا يَحتَمِلُهُ إلّا مَلِكٌ مُقَرَّبٌ أو نَبِيٌّ مُرسَلٌ أو عَبدٌ امتَحَنَ اللّهُ قَلبَهُ لِلإيمانِ أو مَدِينَةٌ حَصِينَةٌ . [6] همانا حديث ما ، دشوار و بسيار سنگين است و آن را جز فرشته مقرّب، يا پيامبر مُرسَل ، يا بنده اى كه خداوندْ دلش را با ايمان ، آزموده ، و يا شهرى نفوذناپذير ، بر نمى تابد.
راوى ، معناىِ «مَدينَةٌ حَصِينَة ؛ شهرى نفوذناپذير » را از امام عليه السلام مى پرسد . امام عليه السلام در پاسخ مى فرمايد :
القَلْبُ المُجْتَمع . [ يعنى ] دلِ پهناور و [ استوار ] .
قلبِ فراهم آمده ، يعنى دلِ داراى ظرفيتِ باطنى كه ظرفيتِ كافى براى پذيرش علومِ امامان عليهم السلام داشته باشد . زائر ، بايد آن چنان خودساخته باشد كه از آزمون الهى ، سربلند بيرون بيايد و يا ظرفيتِ باطنى او آن چنان بالا باشد كه باور كند آنچه اهل بيت عليهم السلام مى گويند يا انجام مى دهند ، بر مبناى علم و حكمت است .
در نهج البلاغة ، آمده كه امير مؤمنان عليه السلام ، در توصيف آنچه مى داند ، مى فرمايد :
اِندَمَجتُ عَلى مَكْنُونِ عِلْمٍ لو بُحْتُ بِهِ لَاضْطَرَبْتُمُ اضْطِرابَ الأَرشِيَةِ فِي الطَّوِيِّ البَعِيدَةِ . [7] علم پوشيده اى را در من نهاده اند كه اگر بِدان دَم زنم ، همچون طناب دَلْوى كه به سرعت در چاهى عميق روان است، به لرزه در مى آييد!
بنا بر اين ، ممكن است جمله «مُحْتَمِل لِعِلْمِكُمْ» ، اشاره اى باشد به داستان موسى عليه السلام [8] كه نتوانست حكمتِ اقدامات همراهش عبدِ صالح (خضر عليه السلام ) را در سوراخ كردن كِشتى ، كُشتن پسربچّه و درست كردن ديوارى كه در حال فروريختن بود ، بپذيرد و زبان به اعتراض گشود ؛ امّا زائرِ عارف به حقّ اهل بيت عليهم السلام ، خطاب به آنها مى گويد : شناخت من نسبت به مقام علمى شما ، به اندازه اى است كه باور دارم هر چه بگوييد و هر چه انجام بدهيد ، مبتنى بر علم و حكمت است و از اين رو ، زبان به اعتراضْ نخواهم گشود ، هر چند كه راز آن را ندانم .
بدين سان ، پيروان اهل بيت عليهم السلام ، خود را از نظر آسيب هاى اعتقادى ، در پناه اهل بيت عليهم السلام قرار مى دهند .
نكته قابل توجّه ، اين كه جمله «مُحْتَمِل لِعِلْمِكُم» ، در واقع ، براى طرح مسائل اعتقادى كه ويژه پيروان اهل بيت عليهم السلام است و در ادامه «زيارت جامعه» مى آيد ، مانند : «اعتقاد به رَجعت» و «در انتظار امام غايب بودن» و «ولايت تكوينى داشتن اهل بيت عليهم السلام » ، براى زائر ، زمينه سازى ذهنى مى نمايد .
پناهجويى به اهل بيت عليهم السلام
بيشتر شارحان «زيارت جامعه كبيره» ، واژه «ذِمَّة» را در عبارت «مُحْتَجِبٌ بِذِمَّتِكُم» به معناى «امان» دانسته اند. علّامه مجلسى ، در شرح اين عبارت مى نويسد:
مُسْتَتِرٌ عَنِ المَهَالِك بِدُخُولى في ذِمَّتِكُم وَ أَمانِكُم . [9] با وارد شدن در پناه و امان شما ، خود را از [ افتادن در ] هلاكت گاه ها مى پوشانم .
امام ، در نگاه شيعيان ، پناهگاه مطمئنى است كه در پناه آن ، مى توان از انواع آسيب هاى اعتقادى ، اخلاقى و عملى ، رهايى يافت ، به گونه اى كه از وسوسه هاى شيطانى و آتش دوزخ ، در امان بود. در حديثى ، پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ، خاندانِ پاك خويش را «امانِ زمينيان» معرّفى كرده و فرموده است :
مَثَلُ أهلِ بَيتِي كَمَثَلِ النُّجُومِ ؛ فَإنَّها أمانٌ لِأهلِ السَّماءِ وَ أهلُ بَيتِي أمانٌ لِأهلِ الأرضِ ، فَإذا خَلَتِ السَّماءُ مِنَ النُّجُومِ أتى أهلَ السَّماءِ ما يُوعَدونَ وَ إذا خَلَتِ الأرضُ مِنْ أهلِ بَيتِي أتى أهْلَ الأرْضِ ما يُوعَدونَ . [10] مَثَل اهل بيت من ، مانند مَثَل ستارگان است . پس بى گمان ، ستارگان ، [ مايه ] امان آسمانيان اند و اهل بيت من ، [ مايه ] امان زمينيان . پس هر گاه آسمان ، از ستارگان تهى شود ، نشانه هاى تهديد ، بر آنان فرود آيد و هر گاه زمين از اهل بيت من خالى شود ، نشانه هاى تهديد ، بر زمينيان ، فرود مى آيد .
آنچه از مجموعه احاديث بر مى آيد، «امان بودن» اهل بيت عليهم السلام را چند گونه مى توان تفسير كرد: نخست ، آن كه وجودِ جسمى امام عليه السلام بر روى زمين ، سبب پايدارى آفريده هاى الهى است و به خاطر وجود امام ، ستارگان ، با زمين برخورد نمى كنند و سيّارات ، در مدار خود در گردش اند. از امام باقر عليه السلام روايت شده كه فرمود :
لَوْ بَقيَتِ الأرضُ يَوما بِلا إمامٍ مِنّا لَساخَتْ بِأهلِها وَ لَعَذَّبَهُمُ اللّهُ بأشَدِّ عَذابِهِ ، إِنَّ اللّهَ ـ تبارَك وتَعالى ـ جَعَلَنا حُجَّةً فِى أرضِهِ وَ أمانا لِأهلِ الأرضِ . [11] اگر زمين ، روزى بدون امامى از ما مى مانْد ، به يقين ، با ساكنانش فرو مى ريخت و خداوند ، ايشان را با شديدترين عذابش ، مجازات مى كرد . بى گمان ، خداوند ـ تبارك و تعالى ـ ، ما را حجّت زمينش و [ مايه ]امانِ ساكنان زمين ، قرار داده است .
دوم آن كه امام عليه السلام ، امانِ مردم است و هر كه در پناه او قرار گيرد ، از آفات مادّى و معنوى ، ايمن خواهد بود ، حوادث دنيوى ، از او دور خواهد شد و از آفتِ گناه و بَدفرجامى نيز ، نجات خواهد يافت.
سومين تفسير از امان بودن اهل بيت عليهم السلام ، به معناى آرامش است و پيروان اهل بيت عليهم السلام در سايه پيروى از ايشان ، زندگى آرام و بدون اضطرابى خواهند داشت . در اين باره ، در ذيل عبارت «وَ أمِنَ مَنْ لَجَأ إلَيْكُم» ، [12] بيشتر توضيح داده ايم.
گفتنى است كه برخى از واژه شناسان ، «ذِمّة» را به معناى «عهد و پيمان» [13] ترجمه كرده اند كه در آن صورت ، معناى « مُحْتَجِبٌ بِذِمَّتِكُم » ، يعنى : «عهد و پيمان شما را پنهان مى كنم» . اگر چه يكى از معانى «ذمّة» ، عهد است ؛ ليكن استعمال عهد و پيمان در باره اسرار ، خلافِ ظاهر است ، علاوه بر اين كه مى توان گفت : در حال حاضر ، پنهان كردن اسرار اهل بيت عليهم السلام ، بى معناست .
[1] ر . ك : فرهنگ جامع كاربردى فرزان ، ج 2 ، ص 1105 .
[2] «احتجب إذا اكتنّ من وراء حجاب» (لسان العرب ، ج 1 ، ص 298) .
[3] «الذمّة : الأمان ، العهد والكفالة» (لسان العرب ، ج 12 ، ص 221) . «العهد و الأمان والضمان» (مجمع البحرين ، ج 6 ، ص 66) .
[4] «اِعترف : أقَرَّ» (لسان العرب ، ج 9 ، ص 239) .
[5] «الحاء و الميم و اللام ، أصل واحد يدلّ على إقلال الشيء» (معجم مقاييس اللّغة ، ج 2 ، ص 106) .
[6] الخصال ، ج 1 ، ص 208 ، ح 27 ؛ بحار الأنوار ، ج 2 ، ص 183 ، ح 1 .
[7] نهج البلاغة ، خطبه 5 .
[8] ر . ك : سوره كهف ، آيه 65 ـ 82 .
[9] بحار الأنوار ، ج 102 ، ص 141 و 142 .
[10] جامع الأخبار ، ص 61 ، ح 76 .
[11] كمال الدين ، ج 1 ، ص 204 ، ح 14 .
[12] ر . ك : ص 518 .
[13] لسان العرب ، ج 12 ، ص 221 .