پدر و مادر و خانواده و مال و تبارم ، فدايتان باد ! خدا و شما را گواه مى گيرم كه من ، به شما و هر آنچه شما بِدان ايمان داريد ، ايمان دارم ، و به دشمنِ شما و هر آنچه شما بِدان كفر ورزيده ايد ، كافرم . به مقامِ شما ، آگاهم و به گم راهىِ هر كه با شما مخالفت كند ، بينايم . دوستدارِ شما و دوستانِ شما هستم و به دشمنانتان كينه مى ورزم و دشمن آنانم . با هر كه با شما صلح كند ، در آشتى ام و با هر كه با شما بجنگد ، در ستيزم . آنچه را شما حق دانستيد ، حق مى دانم ، و آنچه را كه شما باطل دانستيد ، باطل مى دانم . پيرو شما هستم ، حقّتان را مى شناسم و به برترى شما ، اعتراف مى كنم .
توضيح واژه ها
اُسْرَة : خاندان ، تبار ، عشيره . [2]
مُسْتَبْصِر : بينا ، آگاه ، بصير . [3]
ضَلالَة : گم راه شدن ، به بيراهه رفتن ، منحرف شدن . [4]
مُعاد : دشمن ، مخالف ، ضد . [5] سِلْم : صلح ، آشتى ، سازش . [6]
حارَبَ : جنگيد ، مبارزه كرد . [7]
مُحَقَّق : مطمئن ، يقين ، مُحرَز ، قطعى . [8]
شرح عبارات
در عبارت هاى پيشين ، زائر اهل بيت عليهم السلام ، با اشاره به ويژگى هاى مختلفِ خاندان رسالت ، در محضر ايشان ، معرفت خود را نسبت به جايگاه سياسى ، اجتماعى و مقام معنوى آنان ، ابراز داشت ؛ امّا در اين بخش ، پس از نهايت ابراز محبّت به آنان با جمله «بأبى أنْتُم وَ اُمّى وَ أهْلى وَ مالى وَ اُسْرَتى ، پدر و مادر و خانواده و مال و تبارم ، فدايتان باد !» [9] ، خداوند متعال و اهل بيت عليهم السلام را بر ايمان به آنچه درباره اهل بيت اظهار كرده گواه مى گيرد :
گواه گرفتن اهل بيت عليهم السلام بر ايمان به همه حقايق :
در نخستين عبارت اين بخش ، زائر پس از اظهار نهايتِ ارادت و ايثار به پيشگاه اهل بيت عليهم السلام ، خدا و خاندان رسالت را بر ايمان و اعتقاد به جايگاه اهل بيت و مقامات و كمالات آنان گواه مى گيرد ، و افزون بر آن ، ايشان را بر ايمانِ اجمالى و كلّى خود به همه آنچه آنان بِدانها ايمانِ تفصيلى دارند ، گواه مى گيرد و بدين سان ، پيروان اهل بيت عليهم السلام ، به همه حقايق هستى ، مؤمن هستند .
اظهار كفر نسبت به دشمنان
ايمان كامل ، تركيبى از «آرى» و «نه» است. در عبارت بعدى زيارت ، «كافِرٌ بِعدُوِّكم و بِما كَفَرْتُمْ بِه» ، همان «نه» گفتن به دشمنان اهل بيت عليهم السلام است. اين ، همان «كفرِ ممدوح» است كه توضيح آن ، در عبارت هاى پيشين ، آمد . [10] دشمنِ اهل بيت عليهم السلام ، طاغوت است و انسانِ خدا باور ، نمى تواند ولايتِ طاغوت را بپذيرد . بنا بر اين ، خداوند و ائمّه عليهم السلام را گواه مى گيرد كه : من به دشمنِ شما ، كفر مى ورزم و هر چه را كه بِدان كافريد ، كافر مى دانم و انكار مى كنم . كوتاه سخن ، اين كه ايمان و كفر من ، در پرتو ايمان و كفر شما بزرگان ، معنا مى يابد .
تقليدى نبودن ايمان به اهل بيت عليهم السلام
در عبارت «مُسْتَبْصِرٌ بِشَأنِكُم وَ بِضَلالَة مَنْ خالَفَكُم» و ادامه آن ، زائر ، خطاب به خاندان رسالت مى گويد : ايمان من به شما و آنچه بِدان ايمان داريد ، و كفرم به دشمنان شما و آنچه بِدان كفر مى ورزيد ، ايمان و كفرى تقليدى و كوركورانه نيست ؛ بلكه بر پايه بصيرت و بينش نسبت به جايگاه شما و گم راهىِ مخالفان شماست . بر اساس اين بينش و بصيرت است كه براى هميشه ، به شما و دوستانِ شما ، ارادت مى ورزم ، و با دشمنان شما ، دشمنم و بدانها كينه مى ورزم . با هر كه با شما در صلح و سازش باشد ، در صلح هستم و با هر كس كه با شما بجنگد ، مى جنگم . هر چه را شما حق بدانيد ، حق مى دانم ، و هر چه را شما باطل بدانيد ، باطل مى دانم . فرمان بُردار شما هستم و نسبت به حقّ شما ، شناخت دارم و به برترى شما ، اعتراف مى كنم .
[1] در نسخه اى از كتاب من لا يحضره الفقيه ، در ادامه «و مالى» ، عبارت «و نفسى» آمده است .
[2] «اُسرة الرجل : عشيرته و رهط الأدنون لأنّه يتقوى بهم» (لسان العرب ، ج 4 ، ص 20) .
[3] «استبصر : تبيّن ما يأتيه من خير و شر» (لسان العرب ، ج 4 ، ص 65) . «المستبصر : المستبين للشّى ء» (مجمع البحرين ، ج 3 ، ص 225) .
[4] «الضلالة : ضدّ الهدى و الرّشاد» (لسان العرب ، ج 11 ، ص 390) .
[5] «العدوّ : ضدّ الصدّيق» (لسان العرب ، ج 15 ، ص 36) . «العدوّ : ضدّ الولى» (همان جا) . «عاداه معاداة و عداء ، ف و الإسم العداوة : و هو الأشدّ عاديا» (همان ، ص 37) .
[6] «السِّلْم : الصلح» (لسان العرب ، ج 12 ، ص 292) .
[7] «الحرب : نقيض السلم» (العين ، ج 3 ، ص 213) .
[8] «حقّقت الأمر أحقّه : إذا تيقنته و جعلته ثابتا لازما» (مجمع البحرين ، ج 5 ، ص 149) .
[9] برخى اين عبارت را همان ادب فارسى مى دانند كه زائر ، به گونه اى احترام خويش را نشان مى دهد و به اهل بيت عليهم السلام عرضه مى دارد كه: «فدايتان شوم ! » ؛ امّا به نظر مى رسد كه اين عبارت ، برتر از تعارفِ مرسوم باشد و شيعه اهل بيت عليهم السلام ، با تمامِ جان خود ، اصرار مى ورزد كه در راه آنان ، همه هستى خويش را ببازد و از مهم ترين اصل و اساس خود ، يعنى پدر و مادر ، آغاز مى كند تا نشان دهد كه خاندان وحى ، در نزد او ، بسى ارزشمندتر از خانواده و ثروتِ او هستند . باورى چنين ، نشانه ايمانِ حقيقى است :
«قُلْ إِن كَانَ ءَابَآؤُكُمْ وَأَبْنَآؤُكُمْ وَإِخْوَ نُكُمْ وَأَزْوَ جُكُمْ وَعَشِيرَتُكُمْ وَأَمْوَ لٌ اقْتَرَفْتُمُوهَا وَتِجَـرَةٌ تَخْشَوْنَ كَسَادَهَا وَمَسَـكِنُ تَرْضَوْنَهَا أَحَبَّ إِلَيْكُم مِّنَ اللَّهِ وَرَسُولِهِ وَجِهَادٍ فِى سَبِيلِهِ فَتَرَبَّصُواْ حَتَّى يَأْتِىَ اللَّهُ بِأَمْرِهِ . بگو : اگر پدرانتان و فرزندانتان و برادرانتان و همسرانتان و خويشاوندانتان و مال هايى كه به دست آورده ايد و بازرگانى اى كه از ناروايى و بى رونقى آن مى ترسيد و خانه هايى كه به آن ها دل خوشيد ، در نزد شما از خدا و پيامبرِ او و جهاد در راه او دوست داشتنى ترند ، پس منتظر باشيد تا خداوند ، فرمان خويش (عذاب يا نصرت ) را بياورد» (سوره توبه ، آيه 24) .
[10] ر . ك : ص 526 .