در تبیین این فراز نورانی به دو نکته اشاره شد. یکی این بود که مخاصمه و مراء از نظر اسلام مذموم و نکوهیده است، دوم آنکه ادب مقابله با شخص مخاصمهکننده سکوت است.
پس از بیان این دو نکته نوبت به پاسخ این سؤال میرسد که اگر مخاصمه مذموم و در برابر آن سکوت ممدوح است، پس چرا در این دعا از خدا میخواهیم که زبان گویا برای پاسخگویی به مخاصمهها به ما عنایت کند؟
جواب اول این است که میان پاسخ دادن به ستیزهجو با ستیزه کردن با او فرق است. اینکه انسان بتواند پاسخ کسی را که با او مخاصمه میکند، بدهد از فضائل و مکارم اخلاقی است، اما اینکه بخواهد با او جرّ و بحث و مشاجره کند از رذائل اخلاقی است.
در نهج البلاغة از امیر مؤمنان (علیه السّلام) چنین روایت شده است:
مَن بالَغَ في الخُصومَةِ أَثِمَ، و مَن قَصّرَ فيها ظُلِمَ، و لا يَستَطيعُ أنْ يَتَّقيَ اللَّهَ مَن خاصَمَ.[۲]
هر کس در ستیزهجویی زیادهروی کند به گناه میافتد و آن كه در ستیزهجویی كوتاهى كند، به او ستم میشود و ستیزهگر نمىتواند تقواى الهى داشته باشد.
بنابراین اگر کسی بخواهد رعایت تقوا را بکند، سکوت کند بهتر است.
جواب دیگر هم این است اگر انسان توان داشته باشد که جواب طرف مقابل را بدهد، جواب او را بدهد؛ ولیکن اگر طرف مقابل ادامه داد، او ادامه ندهد. در روایات ما نمونههای متعددی وجود دارد که اهل بیت جواب دیگران را میدادند؛ ولیکن مُمارات نمیکردند.
مثلا امام حسین (علیه السّلام) در پاسخ شخصی که به ایشان گفت: بیا با همدیگر در رابطه مسائل دینی مناظره کنیم، فرمود:
يا هذا، أنَا بَصيرٌ بِديني، مَكشوفٌ عَلَيَّ هُدايَ، فَإِن كُنتَ جاهِلًا بِدينِكَ فَاذهَب فَاطلُبهُ، ما لي و لِلمُماراةِ![۳]
اى مرد! من، دينم را مىشناسم و راهم برايم معلوم است. اگر تو به دين خود، جاهلى، برو و آن را بجوى. مرا با مجادله و بگومگو چه كار؟
در حالات علامه طباطبایی ـ رضوان الله تعالی علیه ـ هم چنین وارد شده است که وقتی کسی با ایشان بحث میکرد، جواب او را میداد، سپس اگر طرف مقابلش میپذیرفت که هیچ، و اگر نمیپذیرفت، سکوت میکرد، به گونهای که طرف خیال میکرد که ایشان قانع شده است.
بنا بر این، جرّ و بحث کردن بد است؛ ولی این که انسان توان پاسخگویی به کسی که بخواهد با او جرّ و بحث کند را داشته باشد، خود یکی از مکارم اخلاقی است.