و دشمنىِ آشنايان را به دوستى و بدرفتارى خويشاوندان را به نيكرفتارى و خوار گردانيدن نزديكان را به يارى كردن و دوستى ناپايدار مدارا كنندگان [دوستان ظاهرى] را به دوستى واقعى و ناسازگارى معاشران را به معاشرتى كريمانه، تبديل گردان.
گفتیم نکته اصلی در این فرازها و فرازهای قبلی این است که انسان در زندگی با هر کس که معاشرت دارد، خصوصاً نزدیکان و خویشاوندان به گونهای باشد که همه او را واقعاً دوست داشته باشند و با او خوشرفتاری کنند.
البته باز تکرار میکنیم که اگر انسان بخواهد این دعا مستجاب بشود در کنار آن باید زمینهاش را هم فراهم کند، چرا که اراده خداوند بر اين است كه امور از مجراى طبيعى و اسباب عادى خود انجام شود،[۲] پس درست است که خدا دعا را مستجاب میگرداند؛ ولی در صورتی که زمینه آن هم از طرف ما ایجاد شود. عوامل دوستی نیز در روایات بیان شده است، چنانچه در جلسه قبل یک نمونه آن را بیان کردیم. ما این روایات را به اضافه روایات بیانگر موانع دوستی یا عوامل دشمنی به صورت تفصیلی در کتاب دوستی در قرآن و حدیث آوردهایم.
در اینجا به برخی از این روایات که نسبت به بقیه جامعتر و جالبتر هستند، اشاره میکنیم.
در روایتی از امیر المؤمنین (علیه السّلام) چنین وارد شده است:
ثَلاثٌ يوجِبنَ المَحَبَّةَ: حُسنُ الخُلُقِ، و حُسنُ الرِّفقِ، وَ التَّواضُعُ.[۳]
سه چيز عامل دوستى است: خوشخويى، ملايمت نيكو و فروتنى.
همان طور که قبلاً هم گفتیم، حُسن خلق دو معنا دارد: یک معنای عام که شامل همه مکارم اخلاقی است و یک معنای خاص که به معنای خوشبرخوردی است و این در جایی است که در کنار مکارم الاخلاق ذکر شود. در این روایت نیز حُسن خلق چون در کنار دو فضیلت اخلاقی دیگر یعنی حُسن رفق و تواضع آمده است، به معنای خوش برخورد بودن است.
در روایت جالب دیگری از امام باقر (علیه السّلام) نقل شده که «محمد بن شهاب زُهری»[۴] افسرده و اندوهگين بر امام سجاد (علیه السّلام) وارد شد. حضرت به او فرمود:
ما بالُكَ مَغموما مَهموما؟
«چرا غمناك و اندوهگينى؟».
گفت:
يَا ابنَ رَسولِ اللّهِ، غُمومٌ و هُمومٌ تَتَوالى عَلَيَّ؛ لِمَا امتُحِنتُ بِهِ مِن حُسّادِ نِعَمي وَ الطّامِعينَ فِيَّ و مِمَّن أرجوهُ و مِمَّن أحسَنتُ إلَيهِ، فَتَخَلَّفَ ظَنّي.
اى پسر پيامبر خدا! به محنت حسودان بر نعمتهايم و آزمندانِ به موقعيّتم گرفتار آمدهام و نيز اين [محنت] كه به كسى خوبى كرده و به خيرش اميدوار بودم ولی پندارم خطا بود، و از اين همه، غم و اندوه پياپى به سراغم مىآيد.
حضرت در اینجا نصایح و دستور العملهایی را بیان میکنند که عمل به آنها برای هر کس که میخواهد در جامعه نفوذ داشته باشد و مردم نسبت به او علاقمند باشند و یا میخواهد در میان خانوده و اقوام خویش محبوب باشد، مفید است. ابتدا میفرمایند:
احفَظ عَلَيكَ لِسانَكَ؛ تَملِك بِهِ إخوانَكَ.
زبانت را از زيان زدن به خودت نگه دار تا مالك برادرانت شوى.
خیلی وقتها غصهها مربوط به زبان است، انسان بدزبانی میکند و هر چه میخواهد میگوید، در نتیجه اطرافیان از او ناراحت میشوند؛ ولی اگر مالک زبانش شود، مالک اطرافیان هم میشود.
سپس زُهْرى گفت:
يَا ابنَ رَسولِ اللّهِ، إنّي احسِنُ إلَيهِم بِما يُبذَرُ مِن كَلامي.
اى پسر پيامبر خدا! [اتفاقاً] من با سخنانى كه مىپراكَنم، به آنان خوبى مىكنم [و از این جهت مشکلی ندارم].
امام سجاد (علیه السّلام) به مشکل دیگری اشاره نموده و فرمودند:
هَيهاتَ، إيّاكَ أن تُعجَبَ مِن نَفسِكَ بِذلِكَ، و إيّاكَ أن تَتَكَلَّمَ بِما يَسبِقُ إلَى القُلوبِ إنكارُهُ و إن كانَ عِندَكَ اعتِذارُهُ؛ فَلَيسَ كُلُّ مَن تُسمِعُهُ نُكرا يُمكِنُكَ أن توسِعَهُ عُذرا.
هيهات! مبادا براى اين كار، دچار خودبينى شوى. مبادا چيزى بر زبان آورى كه نادرستىِ آن زودتر بر دلها نشيند، گرچه عذر [و توجيه] آن را داشته باشى؛ زيرا هر آن كس كه سخن نادُرستى را به او مىشنوانى، چنين نيست كه بتوانى عذرت را نيز به او بقبولانى.
به عبارت دیگر، ممکن است انسان خودبین باشد و مردم هم از آدم خودبین بدشان میآید، از طرفی باید با مردم به اندازه عقلشان سخن گفت، اگر میبینی که چیزی را نمیپذیزند آن را مطرح نکن. گاهی اوقات انسان باید در برابر برخی افراد سکوت اختیار کند. به قول مرحوم کمپانی:
با مـردم نادان کَلّـه مـزنتسلیم شو و بٌز اخفش باش!
در ادامه امام (علیه السّلام) به ارتباط کمال عقل با کم شدن غم و غصهها اشاره نموده، میفرمایند:
يا زُهرِيُّ، مَن لَم يَكُن عَقلُهُ مِن أكمَلِ ما فيهِ كانَ هَلاكُهُ مِن أيسَرِ ما فيهِ.[۵]
اى زهری ! هركه عقلش از کامل ترین خصوصیات او نباشد ،] چه بسا [ برخی از آسان ترین کارهایی که انجام
می دهد موجب هلاکت و تباهی او شود.
این روایت ادامه دارد که در جلسه آینده بقیه آن را خواهیم خواند.