توضيح واژه ها
ذَوِى : جمع «ذو» ، به معناى صاحبِ ، داراىِ ؛ دارنده ـ كه تنها به صورت مضاف به كار مى رود ـ . [1]
النُّهى : جمع «النُّهية» ، به معناى عقل ، شعور ، فهم ، عقل بازدارنده از زشتى ها . [2]
اُولى : جمعى است كه مفرد ندارد ، به معناى دارندگان ، صاحبان . [3]
الحِجى : عقل ، فطنت ، خِرد ، هوش ، تيزهوشى ، زيركى ، بصيرت . اصل آن ، «سِتر» به معناى پوشش است و از آن رو كه عقل ، آدمى را از فساد و تباهى ، باز مى دارد و او را حفظ مى كند ، به آن حِجى مى گويند . [4]
شرح
اين عبارت از «زيارت جامعه» ، پيشوايان معصوم عليهم السلام را با جمله «ذَوى النُّهى و اُولِى الحِجى» مى شناساند . اگر حِجى را به عقل ترجمه كنيم ، «اُولى الحِجى» ، عطف تفسير «ذوى النُّهى» خواهد بود و جمله دوم ، تأكيد بر جمله اوّل است .
امّا اگر جمله دوم را تأكيد جمله اوّل ندانيم ، اين دو جمله را سه گونه مى توان تفسير كرد :
1 . صاحبان خِرد و زيركى
بدين سان كه جمله «ذوى النهى» را به صاحبان خِرد و جمله «اُولى الحِجى» را به صاحبان فطنت (زيركى) تفسير كنيم ، در نتيجه ، مقصود از اين عبارت از زيارت ، چنين مى شود : «سلام بر خردمندان و زيركان ! » .
2 . خردمند در ترك كارى و انجام دادن كارى ديگر
عقل ، داراى دو نقش در زندگى است : يكى ، نهى از كارهاى ناشايست است كه بدين لحاظ ، به آن «نُهى» گفته مى شود ؛ و ديگرى ، امر به كارهاى شايسته كه از اين جهت ، به آن «حِجى» مى گويند . معصومان عليهم السلام ، در هر دو بُعد ، داراى كامل ترين عقول هستند . بنا بر اين نظر ، معناى عبارت ياد شده ، چنين است : «سلام بر خِردمندان در ترك كارهاى ناشايست و انجام دادن كارهاى شايسته» .
3 . صاحبان عقل نظرى و عملى
طبق اين معنا ، مقصود از عبارت ياد شده ، سلام بر پيشوايانى است كه از كامل ترين عقل هاى نظرى و عملى برخوردارند .
گفتنى است كه در تفسير «عقل نظرى» و «عقل عملى» ، دو نظريه وجود دارد :
بنا به نظريه اوّل ، عقل ، مبدأ ادراك است و در اين مورد ، تفاوتى ميان عقل نظرى و عملى وجود ندارد ؛ بلكه تفاوت در هدف است . اگر هدف از ادراك چيزى ، شناخت بود ، مبدأ ادراك آن ، «عقل نظرى» ناميده مى شود ؛ و اگر هدف از ادراك چيزى ، عمل بود ، مبدأ ادراك آن ، «عقل عملى» ناميده مى شود . بر اساس اين نظريه ، عقل عملى ، مبدأ ادراك است ، نه تحريك .
نظريه دوم ، اين است كه تفاوت ميان عقل نظرى و عقل عملى ، جوهرى است ؛ يعنى تفاوت در مبدأ ادراك بودن آنهاست . عقل نظرى ، مبدأ ادراك و عقل عملى ، مبدأ تحريك است . وظيفه عقل عملى ، اجراى مُدركات عقل نظرى است . [5] با تأمّل در روايات عقل و جهل ، تفسير سومى براى عقل نظرى و عملى مى توان ارائه داد و آن اين كه عقل نظرى ، نيرويى ادراكى است كه انسان به وسيله آن ، مجهولات را كشف مى كند و عقل عملى ، عبارت از وجدان اخلاقى و نيرويى است كه انسان را به ارزش هاى اخلاقى و عملى ، دعوت مى نمايد كه معصومان عليهم السلام به اعتبار آن كه از كامل ترين وجدان اخلاقى برخوردارند ، «ذَوِى النُّهى» هستند و به اعتبار آن كه از كامل ترين نيروى ادراك بهره مندند ، «اُولى الحِجى» ناميده مى شوند .
ويژگى هاى عقل عملى
از مطالعه احاديثى كه در تفسير عقل و نيز توضيح «اُولى النُهى» وارد شده است ، انطباق عقل عملى بر «ذَوِى النُّهى» تأييد مى شود ، هر چند نمى توان اين گروه از روايات را به عنوان دليل نهايى پذيرفت ؛ زيرا بيش از آن كه به تعريف آن بپردازند ، به بيان و ويژگى آنان پرداخته اند .
در روايتى از امام باقر عليه السلام ، چنين آمده است :
قالَ النَّبِىّ صلى الله عليه و آله : إنَّ خِيارَكُم أولو النُّهى . قِيلَ : يا رَسولَ اللّهِ ! وَ مَن اُولو النُّهى ؟ قالَ : هُم أولو الأخلاقِ الحَسَنَةِ وَ الأحلامِ الرَّزِينَةِ وَ صِلَةِ الأرحامِ وَ البَرَرَةُ بالاُمَّهاتِ وَ الآباءِ وَ المُتَعاهِدينَ لِلفُقَراءِ وَ الجِيرانِ وَ اليَتامى وَ يُطعِمونَ الطَّعامَ وَ يُفشُونَ السَّلامَ فِى العالَمِ ، وَ يُصَلّونَ وَ النّاسُ نِيامٌ غافِلونَ . [6] پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : «بهترينِ شما خردمندان هستند» . گفته شد : اى پيامبر خدا ! خردمندان كيستند ؟ فرمود : «آنان ، خوش اخلاق و بردبار و باوقارند و به خويشان ، رسيدگى مى كنند و به پدران و مادران ، نيكى روا مى دارند و به نيازمندان و همسايگان و يتيمان ، سركشى مى كنند و اِطعام مى كنند و سلام (صلح و آرامش) را در جهان مى پراكَنند و هنگامى كه خواب ، مردمان را رُبوده و در غفلت اند ، آنان ، نماز مى خوانند» .
خصوصياتى مانند : خوش اخلاقى ، بُردبارى ، سلام كردن و نماز شب خواندن را نمى توان بر عقل نظرى ، تطبيق كرد و بى ترديد ، بايد آن را در شمارِ عقل عملى دانست و قلّه چنين رفتارى ، تنها پيشوايان معصوم عليهم السلام هستند . از امام صادق عليه السلام ، در باره آيه «إِنَّ فِى ذَ لِكَ لَأَيَـتٍ لِّأُوْلِى النُّهَى ؛ [7] همانا در اين ، براى خردمندان ، نشانه هاست » ، پرسيده شد . امام عليه السلام فرمود :
نَحنُ وَاللّهِ اُولو النُّهى! [8] به خدا سوگند ، «اُولِى النُّهى» ماييم !
ستيغ خِرد
در سخن زيبايى از پيامبر صلى الله عليه و آله ، با ارزش ترين هديه الهى ، عقل ، خواه عملى يا نظرى ، دانسته شده است و پس از برشمردن ارزش هاى شخص خردمند ، پيامبران ، در ستيغ خِرد امّت ، معرّفى شده اند . ايشان ، در روايت نقل شده مى فرمايد :
ما قَسَّمَ اللّهُ لِلْعِبادِ شَيْئا أفضَلَ مِنَ العَقلِ ، فَنَومُ العاقِلِ أفضَلُ مِن سَهَرِ الجاهِلِ وَ إقامَةُ العاقِلِ أفضَلُ مِن شُخُوصِ الجاهِلِ . وَ لا بَعَثَ اللّهُ نَبِيَّا وَ لا رَسولاً حَتّى يَستَكمِلَ العَقلَ وَ يَكُونَ عَقلُهُ أفضَلَ مِن جَميعِ عُقولِ اُمَّتِهِ وَ ما يُضمِرُ النَّبِىُّ صلى الله عليه و آله فى نَفسِهِ أفضَلُ مِن إجتِهادِ المُجتَهِدينَ . [9] خداوند ، چيزى با ارزش تر از خِرد (وجدان اخلاقى) در ميان بندگان ، تقسيم نكرد . پس خواب خردمند ، از بيدارى نادان ، برتر است و بر جا بودن خردمند ، برتر از به حركت در آمدن نادان [براى جهاد و حج و ...] است . خداوند ، هيچ پيامبر و فرستاده اى را برنينگيخت ، مگر آن زمان كه خِردش كامل شد و خِردش از خِرد همه امّتش بيشتر بود . آنچه را پيامبر صلى الله عليه و آله در خود نهان مى دارد ، از كوشش كوشندگان ، برتر است .
برتر بودن خِرد پيامبر صلى الله عليه و آله نسبت به امّتش ، تنها به پيامبران اختصاص ندارد ؛ بلكه جانشينان پيامبر خدا نيز چنين اند و در عقل عملى و عقل نظرى ، سرآمد هستند . امام على عليه السلام ، وقتى با طعنه گروهى كه وى را سياست مدار و زيرك نمى دانستند ، رو به رو شد ، فرمود :
لَو لا التُّقى لَكُنتُ أدهَى الْعَرَبِ . [10] اگر تقوا نبود ، من حيله گرترينِ عرب بودم .
پاسخ مولا عليه السلام به كسانى است كه سياست را همان حيله و مكر دانستند ، غافل از آن كه على عليه السلام را با فريب و مكر ، كارى نيست ، هر چند در تيزهوشى و ذكاوت ، سرآمد باشد .
[1] «ذو إسم ناقص و تفسيره صاحب ذلك» (لسان العرب ، ج 15 ، ص 456) .
[2] «النُّهْيَةُ : العقل ، سمَّيت بذلك لأنّها تنهىِ عن القبيح» (لسان العرب ، ج 15 ، ص 346) .
[3] «اُولى : جمع لا واحد له من لفظه ، واحده ذا للمذكّر وذه للمؤنّث» (الصحاح ، ج 6 ، ص 2544) .
[4] «الحجا : العقل و الفطنة ... و معناه الستر شبه بالحِجى العقل لأنّه يمنع الإنسان من الفساد و يحفظ من التعرّض للهلاك» (لسان العرب ، ج 14 ، ص 165 ـ 166) .
[5] ر . ك : خردگرايى در قرآن و حديث ، ص 24 .
[6] الكافى ، ج 2 ، ص 240 ، ح 32 .
[7] سوره طه ، آيه 54 .
[8] تفسير القمّى ، ج 2 ، ص 61 .
[9] الكافى ، ج 1 ، ص 12 ، ح 11 .
[10] همان ، ج 8 ، ص 24 .