توضيح واژه ها
الذّادَة : جمع «ذائد» ، به معناى مدافع ، حمايتگر ، پشتيبان . [1]
الحُماة : جمع «حامى» ، به معناى پشتيبان . [2]
شرح
رويارويى آدم و شيطان ، تا فرا رسيدن سراى باقى ، ادامه دارد و تمام ناشدنى است . مؤمنان ، همواره با هجوم شياطين ، رو به رو هستند و بدون نيرو و پشتيبانى ، توانايى حركت به سوى رستگارى را ندارند . واژه هاى «ذادة» و «حُماة» ، هر دو به معناى حمايت كننده و پشتيبان اند. بنا بر اين ، عبارت «الذادة الحُماة» ، نويد زندگى ساز به همه دينداران است كه امامان عليهم السلام از شما در برابر دشمنان ، دفاع مى كنند و در رسيدن به كمال انسانى ، حامى شما هستند .
پشتيبانىِ دنيوى
انسان ، با اراده خويش به دنيا قدم نمى نهد و بنا به تعبيرى ، مجبور است كه در اين دنيا زندگى كند ؛ امّا در انتخاب نوع زندگى و آينده خويش ، كاملاً آزاد است . انسان ، با اراده خود ، زندگى را مى سازد و هموست كه با چگونه زيستن ، آرامش يا اضطراب را براى خود ، فراهم مى آورد . خالق هستى ، مى دانست كه انسان ، با خطرهاى فراوانى رو به روست و به تنهايى نمى تواند مسير سعادت خويش را برگزيند و از همين رو ، پيامبران را برانگيخت و امامان را جانشينانِ پيامبر خاتم قرار داد تا برنامه رستگارى بشر را به همه آدميان ، ابلاغ كنند .
كارآمدترين برنامه براى رعايت حقوق همه مردم ، برپايىِ عدالت اجتماعى است و بى ترديد ، تنها راه نجات مردم از ظلم و بيداد ، حكومت اهل بيت عليهم السلام است ؛ زيرا منشأ وحيانى حكومتِ امامان ، تمامى كاستى هاى بشر را مى زُدايد و زندگى دنيوى و اُخروى را تواَمان ، تأمين مى نمايد . بنا بر روايتى ، يكى از حكمت هاى غيبت ولىّ عصر (عج) ، اعتراف همه گروه ها به ناتوانى در برپايىِ عدالت است . امام صادق عليه السلام مى فرمايد :
ما يَكُونُ هذا الأمرُ حَتّى لا يَبقى صِنفٌ مِنَ النّاسِ إلّا وَ قَد وُلّوا عَلَى النّاسِ حَتّى لا يَقولَ قائِلٌ «إنّا لَو وُلِّينا لَعَدَلنا» ، ثُمَّ يَقومُ القائِمُ بِالحَقِّ وَ العَدلِ . [3] اين امر (قيام قائم عليه السلام ) فرا نمى رسد تا اين كه هيچ گروهى از مردم باقى نمانَد ، مگر اين كه بر مردم ، حكومت كرده باشد تا كسى نگويد : «اگر ما به حكومت مى رسيديم ، به عدل ، رفتار مى كرديم» . پس از آن ، قائم عليه السلام قيام مى كند و حقّ و عدالت را بر پا مى دارد .
بنا بر اين ، برپايى حكومت عدل ، حمايت عملى پيشوايان دينى از مردم است . در سايه حكومت اهل بيت عليهم السلام ، حقوق همه مخلوقات الهى برآورده مى شود و در غيبت آنان ، حكومتى كه با معيارهاى اهل بيت عليهم السلام همخوانىِ بيشترى دارد ، حامى دينداران خواهد بود . فضاى حكومت دينى ، به گونه اى است كه انسان ديندار ، بتواند به راحتى ، از دين خود ، نگهبانى نمايد ، هر چند همگان به پذيرش دين و معيارهاى دينى مجبور نباشند . البته بنا بر باور شيعه ، امام غايب نيز خطرگاه هاى اصلى را براى شيعيان مى نمايانَد و با الطاف پنهانى و اشارات بشارت بخش خويش ، از افتادن آنها به ورطه هلاكت ، جلوگيرى مى نمايد :
إنّا غَيرُ مُهِمِلينَ لِمُراعاتِكُم وَ لا ناسِينَ لِذِكرِكُم . [4] ما پاسداشتِ شما را وا ننهاده ايم و شما را از ياد نمى بريم .
پشتيبانىِ اُخروى
قيامت يا همان برزخ نيز سراى حمايت اهل بيت عليهم السلام است و البته حمايت آنان در دو سرا ، تنها شايستگان را شامل مى گردد ؛ آنانى كه در اين دنيا ، نگهبان نفس خويش بوده اند و راه پرهيزگارى را برگزيده اند :
«وَ لَا يَشْفَعُونَ إِلَا لِمَنِ ارْتَضَى . [5] و جز براى كسى كه او خشنود باشد ، شفاعت نمى كنند» .
بنا بر اين ، براى برخوردارى از حمايت و شفاعت اهل بيت عليهم السلام ، بايد در راهى قدم گذارد كه خداوند متعال ، خشنود گردد ؛ زيرا برزخ و قيامت ، سراى تكليف نيست و از سويى انسان ـ هر چند پرهيزگار باشد ـ ، كاستى هايى دارد كه از سوى خداوند متعال ، مؤاخذه مى گردد ؛ ولى حمايتِ اهل بيت عليهم السلام ، كارساز مى شود و در برزخ و قيامت ، كاستى هاى انسان پرهيزگار ، جبران مى گردد .
مكاشفه اى آموزنده
مرحوم آية اللّه على احمدى ميانجى ، در يكى از سخنرانى هاى خود ، داستان مكاشفه اى را نقل كرده كه در اين مجال ، آورده مى شود :
يك آقايى مى گفت : رفتم هندوستان ، منبر بروم ، آن جا ، يك آقاشيخى هم آمده بود كه منبر برود ؛ ولى مريض شده و نتوانسته بود منبر برود كه هيچ ، آن پولى را هم كه با خود برده بود آن جا ، براى دارو و درمان ، خرج كرده بود . آن آقاشيخ ، دلش گرفته بود . مى گفت : رفتم قبرستان مسلمانان ، همين كه وارد شدم ، ديدم يك تابلو در آن قبرستان است و بر آن نوشته شده كه : حجة الإسلام فلانى ، آمده بود در اين جا منبر برود ، در فلان سال ، فوت شد و در اين جا دفن گشت . اين تابلو را ديدم ، به فال بد گرفتم . گفتم : من هم براى منبر رفتن آمده ام و الآن ، مريض شده ام . حتماً مثل اين آقا مى ميرم و اين جا دفن مى شوم . خلاصه ، يك فاتحه براى صاحب آن قبر خواندم . سپس مقدارى با امام حسين عليه السلام دردِ دل كردم كه : يابن رسول اللّه ! من آمدم اين جا منبر بروم ، برگردم كربلا و در جوار تو از دنيا بروم . آمدم اين جا ، مريض شدم . بالأخره ، گريه كردم و خوابم بُرد . در خواب ديدم يك شيخى آمد و بعد از سلام و تعارف ، گفتم : آقا! شما ، كى هستيد؟ گفت : «من ، همين آقايى هستم كه الآن سرِ قبرش نشسته اى و برايش فاتحه خواندى . آمده ام به تو بگويم : بى سوادى! اگر به بنده بگويند بى سواد ، ممكن است خوشم نيايد» . گفتم : چرا؟ گفت : «اولاً اين جا نمى ميرى ، سالم برمى گردى وطن خود . از اين لحاظ ، نگران مباش . امّا بى سوادىِ تو ، در اين است كه خيال مى كنى سايه امام حسين عليه السلام فقط در كربلاست . من اين جا در سايه امام حسين عليه السلام نيستم؟! فكر مى كنى آنهايى كه در كربلا به دستِ امام حسين عليه السلام كشته شدند ، كجا دفن اند؟ در همين كربلا دفن شده اند ؟! سايه امام حسين عليه السلام ، فقط آن جا نيست . رحمت او ، وسيع است ، همه جا را گرفته و سايه اش همه جا هست. [6]
[1] «الذّادة جمع ذائد ، و هو الحامى الدافع» (النهاية ، ج 2 ، ص 172) . «تنحية الشّى ء عن الشّى ء» (معجم مقاييس اللّغة ، ج 2 ، ص 365) . «رجل ذائد و ذوّاد : أى حامى الحقيقة دفّاع» (الصحاح ، ج 2 ، ص 471) .
[2] «حميته حماية ، إذا دفعت عنه» (الصحاح ، ج 6 ، ص 2319) .
[3] الغيبة ، نعمانى ، ص 274 ، ح 53 ؛ ميزان الحكمة ، ج 1 ، ص 346 ، ح 1219 .
[4] الاحتجاج ، ج 2 ، ص 598 .
[5] سوره انبيا ، آيه 28 .
[6] اُسوه پارسايان ، ص 117 .