توضيح واژه ها
المَعْرُوف : شناخته شده ، امر پسنديده ، معروف . [1]
الْمُنْكَر : انكار شده ، ناپسند ، ناخوشايند . [2]
شرح
واژه «معروف» ، يعنى شناخته شده و آشنا ، و هر آنچه آشناست، سبب اُنس و آرامش در انسان مى شود. «مُنكَر» ، يعنى ناشناخته ، و آدمى در برابر آنچه ناشناس است ، با احتياط ، قدم برمى دارد و به آن ، اطمينان ندارد.
در فرهنگ دينى ، «معروف» به كارهاى شايسته اى گفته مى شود كه جانِ آدمى ، آنها را مى شناسد. راستگويى، نيكى كردن به ديگران، مهربانى و خدمت گزارى ، از آن جمله اند .
«منكر» نيز ، يعنى كارهاى ناپسندى كه فطرتِ پاك ، با آن بيگانه است و انسانِ سالم ، از شنيدن آنها ، هراس دارد و تنفّر خود را بروز مى دهد. براى نمونه ، جانِ سالم ، دروغ گفتن، ظلم كردن و آزار ديگران را بر نمى تابد. در فرهنگ قرآن ، راه بازشناسىِ خوبى و بدى ، در سرشت انسان ، نهاده شده است و فطرتِ آدمى ، به كارهاى نيك ، تمايل دارد و از كارهاى زشت ، بيزار است:
«وَ نَفْسٍ وَ مَا سَوَّاهَا فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَ تَقْوَاهَا . [3] سوگند به نفس و آن كس كه آن را درست كرد ، سپس پليدكارى و پرهيزگارى اش را به آن ، الهام كرد ! » .
هدف انبيا عليهم السلام ، پالوده ساختن فطرت هاست و آموزه هاى دينى ، همگى در راه پاك نگه داشتن فطرت آدميان است و جانِ سالم، بى ترديد ، راه خدا را برخواهد گُزيد.
اصطلاح شناسى امر به معروف و نهى از منكر
امر به معروف و نهى از منكر، دو اصطلاح اسلامىِ همزاد با قرآن هستند و در انديشه اسلامى، انسان ها ، نه تنها بايد خوب باشند ؛ بلكه وظيفه دارند كه ديگران را هم به نيكى ، دعوت كنند و از كارهاى ناپسند ، باز دارند .
ترويج امر به معروف و نهى از منكر، بيدارباشِ فطرت است و از خُمود و پسْ رفت آن ، جلوگيرى مى كند. قرآن مجيد، مسلمانان را تنها به دليل بر پا داشتن «امر به معروف و نهى از منكر» ، بهترين امّتْ معرّفى مى كند :
«كُنتُمْ خَيْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَتَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنكَرِ . [4] شما ، بهترين امّتى هستيد كه براى مردم ، پديدار شده ايد : به كار پسنديده ، فرمان مى دهيد و از كار ناپسند ، باز مى داريد ».
اين سخن ، بدين معناست كه موضوع امر به معروف و نهى از منكر ، اساسى ترين نقش را در امتياز يافتن امّت اسلامى از ساير امّت ها دارد . بنا بر اين ، اصلى ترين معيار شناخت جامعه اسلامى از نظر قرآن ، حضور جدّى دو عنصر «امر به معروف» و «نهى از منكر» در جامعه است .
پيشتازان امر به معروف و نهى از منكر
در شمارى از روايات ، «امّت» در آيه «كُنتُمْ خَيْرَ أُمَّةٍ» به اهل بيت عليهم السلام تفسير شده است . [5] مقصود از اين روايات ، اين است كه اهل بيت عليهم السلام ، صدرنشينِ اين آيه و پيشتازان امّت در نشر «امر به معروف و نهى از منكر» هستند و ديده هاى تيزبين ايشان ، در برابر كژروى هاى جامعه ، حسّاس است ، تا آن جا كه براى پيراستن دين خدا از آلودگىِ شرك و فساد ، جان خويش را نثار كرده اند ، چنان كه امام حسين عليه السلام در باره فلسفه نهضت خود ، فرموده است :
اُريدُ أن آمُرَ بِالْمَعروفِ وأنهى عَنِ الْمُنكَرِ. [6] من مى خواهم كه به معروف ، فرمان دهم و از منكر ، باز دارم .
دو پيام مهم
با عنايت به مقام عصمت اهل بيت عليهم السلام ، مى توان گفت : جمله «وَ أمَرْتُمْ بِالْمَعْرُوف» در «زيارت جامعه» ، دو پيام مهم براى پيروان خاندان پيامبر صلى الله عليه و آله دارد :
1 . معيار معروف و منكر
پيام اوّل ، اين كه اهل بيت عليهم السلام در كنار قرآن و سنّت ، معيار شناخت معروف و منكرند ، بدين معنا كه معروف و منكر را بايد از گفتار و رفتار آنها شناخت ، چنان كه در «زيارت آل ياسين» مى خوانيم :
وَ الْمَعروفُ ما أمَرْتُم بِهِ ، وَ الْمُنكَرُ ما نَهَيتُم عَنهُ . [7] و معروف ، هر چيزى است كه شما به آن فرمان داده ايد ؛ و منكر ، هر چيزى است كه شما از آن ، باز داشته ايد .
2 . شيوه امر به معروف و نهى از منكر
پيام دوم ، اين است كه روش امر به معروف و نهى از منكر را هم بايد از امام عليه السلام فرا گرفت. در روايت است كه پيامبر اعظم صلى الله عليه و آله در اين باره مى فرمايد :
مَن كانَ آمِرَا بِمَعروفٍ فَلْيَكُن أمْرُهُ ذلِكَ بِمَعروفٍ . [8] كسى كه امر به معروفى مى كند، بايد اين كار را با شيوه مناسبى انجام دهد.
چه بسا مؤمنانى كه از رفتارى زشت در جامعه مى رنجند و بنا بر وظيفه دينى ، نهى از منكر مى كنند ؛ ولى رفتار خودِ آنان در نهى از منكر، بسيار زشت و ناپسند است ، و يا براى برپايىِ نماز ، اقدام مى كنند ؛ ولى دعوت آنان، بسيار ناپسند و مردمْ گريز است. بازخوانىِ سيره معصومان عليهم السلام و شيوه هاى آنان در امر به معروف و نهى از منكر، راه صحيح گسترش نيكى ها را بيان مى كند.
دو نمونه از شيوه اهل بيت عليهم السلام در امر به معروف
1 . ياد دادن وضو به پيرمرد
روايت شده كه امام حسن و امام حسين عليهماالسلام ، دو نواده دوست داشتنى پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ، پيرمردى را در حال وضو گرفتن ديدند . پيرمرد ، به خوبى وضو نمى گرفت. حسن و حسين عليهماالسلام ، براى راه نمايى پيرمرد، به نزد وى رفتند و از او خواستند كه وضوى هر دو آنان را ببيند و بگويد كه وضوى كدام يك از آنها ، بهتر است .
هر دو بزرگوار ، وضويى نيكو ساختند و پيرمرد كه وضوى درست آنان را مى ديد، گريست و به اشتباه خود ، پى برد و به آنها گفت: هر دو ، خوبْ وضو مى گيريد ، و اين پيرمرد نادان است كه درست ، وضو نمى گيرد ؛ ولى به بركت مهربانى شما با امّت جدّتان، امروز ، وضو گرفتن را از شما آموختم. [9]
2 . توبه بِشْر حافى
بِشر بن حارث بن عبد الرحمان، اهل مرو بود و در بغداد ، سكونت داشت. وى ، عارف و زاهدى مشهور و يكى از مردان اهل معنا و طريقت بود. او را فرزندِ صاحبان ديوان ، و اهل عيش و نوش دانسته اند كه به واسطه نهى از منكر امام كاظم عليه السلام ، راه صحيح را يافت و در زمره مردان عابد ، قرار گرفت. سبب توبه او ، بنا به روايتى ، چنين بوده است :
امام كاظم عليه السلام از درِ خانه بِشر در بغداد مى گذشت . صداى لهو و لعب و موسيقى و نِى از خانه او شنيده مى شد . كنيز وى از خانه بيرون آمد و خاكروبه اى را كه در دست داشت ، بيرون خانه ريخت. امام كاظم عليه السلام به وى فرمود: «صاحب اين خانه، بنده است يا آزاد؟» .
گفت: آزاد است .
فرمود : «درست مى گويى . اگر بنده بود، از مولاى خود مى ترسيد» .
وقتى كنيز، وارد خانه شد، مولايش كه بر بساط شراب نشسته بود، پرسيد: چرا دير كردى ؟
گفت: مردى با من، چنين گفت .
بِشر، با پاى برهنه ، از خانه بيرون آمد تا به امام كاظم عليه السلام رسيد و به دست ايشان ، توبه كرد و عذرخواهى نمود و از شرم رفتارش ، گريست.
[1] «يدلّ على السكون و الطمأنينة» (معجم مقاييس اللّغة ، ج 4 ، ص 281) . «المعروف : ضدّ المنكر» (الصحاح ، ج 4 ، ص 1401) . «المعروف : إسم جامع لكلّ ما عرف من طاعة اللّه و التقرّب إليه و الإحسان إلى الناس» (النهاية ، ج 3 ، ص 216).
[2] «خلاف المعرفة الّتى يسكن إليها القلب» (معجم مقاييس اللّغة ، ج 5 ، ص 476) . «ضدّ المعروف و كلّ ما قبحه الشرع و حرمه و كرهه فهو منكر» (النهاية ، ج 5 ، ص 115) .
[3] سوره شمس ، آيه 7 ـ 8 .
[4] سوره آل عمران ، آيه 110 .
[5] ر . ك : بحار الأنوار ، ج 24 ، ص 153 ، باب 46 .
[6] المناقب ، ابن شهرآشوب ، ج 4 ، ص 89 ؛ بحار الأنوار ، ج 44 ، ص 329 .
[7] الاحتجاج ، ج 2 ، ص 593 .
[8] مسند الشهاب ، ج 1 ، ص 285 ، ح 465 ؛ كنز العمّال ، ج 3 ، ص 66 ، ح 5523 .
[9] ر . ك : المناقب ، ابن شهرآشوب ، ج 3 ، ص 400 .