در جلسات قبلی به سه دسته از چهار دسته روایاتی که درباره فخر و مباهات از اهل بیت رسیده است اشاره کردیم، یعنی نکوهش مطلق فخر فروشی، نکوهش افتخار به آنچه مایه فخر و مباهات نیست و بیان اموری که حقیقتاً مایه فخر و مباهات هستند.
دسته چهارم
در این دسته به روایاتی بر میخوریم که توصیه به اجتناب از افتخار حتی به آنچه فخر و مباهات است، کردهاند. از جمله همین فراز از دعای صحیفه سجادیه که حضرت پس از درخواست معالی اخلاق و اوصاف ارزشمند اخلاقی از خداوند، از او میخواهد تا با این ارزشهای اخلاقی به کسی فخر فروشی نکند.
یا در روایتی زیبا که «احمد بن ابی نصر بزنطی» که مقام والایی در بین روات دارد میگوید: خدمت حضرت امام رضا علیه السلام بودم و من از ایشان مىپرسيدم و ايشان پاسخم را مىداد، تا آن كه پاس زيادى از شب گذشت. چون خواستم بروم به من فرمود: اى احمد! مىروى يا شب را همين جا مىمانى؟ عرض كردم: فدايت شوم هر چه شما بفرماييد. اگر دستور دهيد بروم مىروم و اگر امر كنيد بمانم مىمانم. فرمود: بمان، در اين وقت شب پاسبانها بيرونند و مردم در آرامش و خواب به سر مىبرند.
حضرت رفت. من كه خيال كردم ايشان وارد اندرونى شدهاند در پيشگاه خدا به سجده افتادم و گفتم: خدا را سپاس؛ حجّت خدا و وارث دانش پيامبران از ميان برادرانم به من انس گرفت و به من اظهار محبّت كرد. در حالى كه در سجده و شكرگزارى بودم يكباره متوجّه شدم كه حضرت با پايش به سينه من اشاره کرد . من برخاستم. حضرت دستم را گرفت و فشرد و سپس فرمود:
يا أحمدُ، إنَّ أميرَ المؤمنينَ عليه السلام عادَ صَعصَعةَ بنَ صُوحانَ في مَرَضِهِ، فلمّا قامَ مِن عندِهِ قالَ: يا صَعصَعةُ، لا تَفتَخِرَنَّ على إخوانِكَ بعِيادَتي إيّاكَ واتَّقِ اللَّهَ.[۲]
اى احمد! اميرالمؤمنين عليه السلام از صعصعة بن صوحان كه بيمار بود عيادت كرد. وقتى برخاست كه برود، فرمود: اى صعصعه! مبادا از اين كه من به عيادت تو آمدهام بر برادرانت فخر بفروشى؛ از خدا بترس.
حضرت اين جمله را فرمود و از نزد من رفت.
داستان «صعصعة بن صوحان» که در این روایت، امام رضا علیه السلام بدان اشاره فرمودند طبق نقل الغارات چنین بوده است ـ «صعصعة خود از اصحاب خاص امیر المؤمنین بوده و در همین روایت هم حضرت از وی تعریف میکنند ـ :
جاء عليُّ بن أبي طالب عليه السلام عائداً صَعصَعَةَ فقالَ: يا صَعصَعةُ، لاتَجعَلَنَّ عِيادَتي إلَيكَ ابّهَةً على قَومِكَ، فقالَ: لا واللَّهِ يا أميرَ المؤمنينَ، ولكنْ نِعمَةً و شُكراً، فقالَ لَهُ عليٌّ عليه السلام: إن كُنتَ لَما عَلِمتُ لَخَفيفَ المَؤونَةِ عَظيمَ المَعونَةِ، فقالَ صَعصَعةُ: و أنتَ و اللَّهِ يا أميرَ المؤمنينَ إنّكَ ما عَلِمتُ بكتابِ اللَّهِ لَعَليمٌ، و إنَّ اللَّهَ في صدرِكَ لَعَظيمٌ، و إنّكَ بالمؤمنينَ لَرَؤوفٌ رَحيمٌ.[۳]
امام على علیه السلام به عيادت صعصعه آمد و فرمود: اى صعصعه! مبادا عيادت من از خود را مايه فخر و مباهات بر قوم خود قرار دهى. صعصعه گفت: نه به خدا، اى اميرالمؤمنين! بلكه آن را نعمتى درخور سپاس به حساب مىآورم. امام على علیه السلام فرمود: اى صعصعه! تا آن جا كه من مىدانم تو مردى كم خرج و پُرکاری بودهاى. صعصعه عرض كرد: به خدا قسم شما نيز تا جايى كه مىدانم به كتاب خدا دانايى و خدا در دل و سينه تو بزرگ و با عظمت است و نسبت به مؤمنان مهربان و دلسوزى.
به هر حال، اینکه امیر المؤمنین علیه السلام به عیادت کسی برود چیز کمی نیست، یا اینکه امام رضا علیه السلام با کسی شبی را انس بگیرد، خیلی با ارزش است؛ ولی ائمه توصیه کردهاند که حتی این ارزشها هم موجب فخر و مباهات بر دیگران نشود.
به حسب ظاهر میان این دسته از روایات و دسته سوم که در جلسه قبل خواندیم که برخی موارد مثل نماز شب را مایه فخر و مباهات میدانست، تحافتی دیده میشود. جواب این سؤال در جلسه بعد مطرح خواهد شد.