سلام بر شما ، اى خاندان نبوّت !
توضيح واژه ها
السَّلام : سالم بودن ، بى عيب بودن ، صلح و دوستى ، دور بودن از آفات باطنى و ظاهرى ، دعا كردن براى سلامت . [1]
أهْل : بنا بر مضافٌ إليه اين واژه ، معنايش متفاوت مى شود : خويشاوندان ، ايل و تبار ، پيروان ، وابستگان ، ويژگان . [2]
بَيْت : خانه ، خانواده . [3]
النُبُوَّة : رفعت ، برترى ، خبر دادن ، پيامبرى . [4]
شرح
نخستين عبارت زيارت نورانى «جامعه كبيره» ، با سلام بر خاندان نبوّت ، آغاز مى شود و پس از آن ، با چهار سلام ديگر ، جايگاه امامت را بيان مى كند . برخى ، سلام زائر را ادبِ برخورد دانسته اند و گروهى ، آن را دعا مى دانند .
پيشينه «سلام»
انسان ، موجودى اجتماعى است و در هنگام ديدار با همنوعان خود ، آداب اجتماعى را رعايت مى كند ؛ امّا آداب برخورد در همه جوامع ، يكسان نيست . كلاه از سر برداشتن ، دست بر سينه گذاشتن ، خم شدن و استفاده از جملات و اصطلاحاتى مانند : «سلام !» ، «زنده باشى ! » ، «دست مريزاد !» و ... ، در ميان اقوام مختلف ، مرسوم بوده و هست .
پيش از اسلام و در زمان جاهليت ، جملاتى مانند : «أَبَيْتَ اللَّعْنَ ؛ از نفرين ، در امان باشى» ، «أَنْعِمْ صَباحا ؛ صبح تو نيكو باد !» و يا «تَعيشُ أَلفَ سَنَةً ؛ هزار سال ، زنده باشى ! » ، به عنوان تحيّت [5] بر پادشاهان و بزرگان ، مرسوم بوده است . [6]
با پيدايش اسلام ، پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله ، سلام كردن را به عنوان تحيّتِ مسلمانان برگزيد و فرمود :
السَّلامُ تَحِيَّةٌ لِمِلَّتِنا . [7] سلام ، درود ملّتِ ماست .
ايشان ، همچنين چگونگى ديدار با هم و سلام كردن به يكديگر را آموخت و از مسلمانان خواست تا به گاه وداع و خداحافظى ، براى يكديگر از خداوند ، طلب آمرزش كنند :
إذا تَلاقَيتُم فَتَلاقُوا بِالتَّسلِيمِ و التَّصافُحِ وَ إذا تَفَرَّقتُم فَتَفَرَّقوا بِالإسْتِغفارِ . [8] هر گاه به هم رسيديد ، سلام گوييد و با هم دست دهيد ، و چون از هم جدا شديد ، با آمرزش خواهى ، يكديگر را ترك كنيد .
تكرار واژه «سلام» در قرآن و رفتار پيامبر صلى الله عليه و آله و تأكيد فراوان ايشان ، «سلام گفتن» را مستحبّى مؤكّد در ميان مسلمانان شناسانْد و از آنان خواست به كسى كه پيش از سلام گفتن ، سخن بگويد ، پاسخ ندهند :
مَن بَدَأَ بِالكَلامِ قَبلَ السَّلامِ فَلا تُجِيبوهُ . [9] هر كه پيش از سلام گفتن ، آغاز به سخن كند ، پاسخش را ندهيد .
رايج شدن «سلام» و كنار نهادن واژه هايى نظير : «حيّاك ! »، «أنعم صباحا !» و ... ، تنها جا به جايى الفاظ نبود ؛ بلكه فرهنگ جديدى را پى نهاد كه ذلّت و خوارى فروهِشته در واژگان پيش از اسلام را كه فرودستان ، نثار بزرگان و پادشاهان مى كردند ، از ميان برداشت . فرهنگ سلام ، پيام سالم سازى جامعه را نويد مى دهد و در قالب دعا ، فراگير مى شود ؛ زيرا سلام ، از ريشه «سِلْم» و «سلامت» است و گوينده سلام ، بايد خود را از آفات ظاهرى و باطنى ، پاك سازد و در حقيقت ، به مخاطب مى گويد : تو از دست و زبان من ، در امان هستى و براى تو هم آرزوى سلامت مى كنم .
بنا بر اين ، سلام را مى توان جامع ترين دعا براى سلامت جامعه دانست كه اگر به مضمون آن توجّه شود ، فردسازى و جامعه سازى ، تحقّق مى يابد .
آداب سلام گفتن
در گذر زمان ، سلام كردن به عنوان آيين برخورد با هم در دين اسلام ، شناخته شد كه براى آن ، آدابى نيز برشمردند . سلام كردن كوچك بر بزرگ ، ره گذر بر نشسته ، و گروه اندك بر جماعت انبوه تر ، از جمله آداب سلام است كه بر پايه روايتى امام صادق عليه السلام ، بر آن تأكيد كرده و مى فرمايد :
يُسَلِّمُ الصَّغِيرُ عَلَى الكَبِيرِ ، وَ المارُّ عَلَى القاعِدِ ، وَ القَلِيلُ عَلَى الكَثِيرِ . [10] كوچك به بزرگ ، سلام كند و ره گذر ، به نشسته و عدّه كمتر ، به عدّه بيشتر .
در پاره اى از روايات نيز به سلام گفتن سواره بر پياده و يا ايستاده بر نشسته ، سفارش شده است . [11]
و در حديث ديگرى ، امام صادق عليه السلام ، آغاز به سلام كردن را نشانه فروتنى مى داند و مى فرمايد :
مِنَ التَّواضُعِ أن تُسَلِّمَ عَلى مَن لَقِيتَ . [12] از فروتنى است كه به هر كه برخوردى ، سلام كنى .
اين سخن ، در كنار روايتى كه از كسى كه بر مَركبى رهوار نشسته است ، مى خواهد تا بر شخصى كه بر مَركبى ناتوان سوار است ، سلام كند ، [13] نشان دهنده آن است كه هدف در «سلام» ، افزون بر احترام ، آموزش نوعى فروتنى و تواضع است . پيامبر اكرم ، خود نيز همواره بر كودكان ، سلام مى كرد تا به عنوان سنّتِ پس از خويش ، پايدار بماند و در روايتى آمده كه فرمود :
خَمسٌ لا أدَعُهُنَّ حَتَّى المَماتِ : الأكلُ عَلَى الحَضِيضِ مَعَ العَبِيدِ ، و رُكوبى الحِمارَ مؤكَفا ، وَ حَلبُ العَنزِ بِيَدى ، وَ لُبسُ الصّوفِ ، وَ التَّسلِيمُ عَلى الصِّبيانِ لِتَكونَ سُنَّةً مِن بَعدِى . [14] پنج چيز است كه تا زنده ام ، آنها را ترك نمى كنم : غذا خوردن روى زمين با بردگان ، سوار شدن بر الاغ برهنه ، دوشيدن بز با دست خودم ، پوشيدن پشمينه ، و سلام كردن به كودكان تا بعد از من ، سنّت شود .
انواع سلام
بنا بر آنچه گذشت ، سلام ، بهترين تحيّتى است كه در آن ، آموزش، همنشين پرورش شده است و اختصاص به دنيا ندارد ؛ بلكه بندگان در ملاقات با خدا ، در قيامت نيز سلام مى گويند :
«تَحِيَّتُهُمْ يَوْمَ يَلْقَوْنَهُ سَلَـمٌ. [15] درودشان ، آن روز كه با او ديدار كنند ، سلام است» . امّا اين كه مخاطب سلام ، چه رتبه اى دارد ، مى توان آن را به سه گروه ، تقسيم كرد :
1 . سلام برابر . سلام آنانى كه در يكى رتبه و جايگاه قرار دارند ، مانند دو دوست كه در برخورد با يكديگر ، محبّت و برادرى خود را با سلام كردن ، نشان مى دهند و دوستى شان را استوار مى كنند و در بهشت نيز بهشتيان ، دوستان خود را اين گونه خطاب مى كنند :
«وَ تَحِيَّتُهُمْ فِيهَا سَلَـمٌ . [16] و درودشان در آن جا سلام است» .
2 . سلام بزرگ تر بر كوچك تر . خداوند ، آغاز كننده چنين سلامى است و بندگان صالح خود را با سلام ، مخاطب مى سازد و مى فرمايد :
«سَلَـمٌ عَلَى نُوحٍ فِى الْعَــلَمِينَ . [17] سلام بر نوح در ميان جهانيان!» «سَلَـمٌ عَلَى إِبْرَ هِيمَ ! [18] سلام بر ابراهيم ! » .
آرى ! پيام چنين سلامى ، رأفت و مهربانى است .
3 . سلام كوچك تر بر بزرگ تر . سلام كردن كوچك تر بر بزرگ تر ، از آداب دينى است و شرط ادب ، آن است كه كوچك تر در سلام گفتن ، پيشى گيرد . سلام گفتن بر بزرگان دين نيز در همين گروه ، جاى دارد .
سلام بر پيشوايان دين
آغازين جملات زيارت نامه ها و از جمله «زيارت جامعه» ، سلام دادن بر پيشوايان دين است كه در اين زيارت نامه ، با تركيب «السَّلام عليكم» ، آمده است . حرف «على» كه با ضمير مخاطب «كُم» همراه شده ، اظهار اعتقاد به حضور زنده آنان و شنوا بودنشان است .
بدون ترديد ، مفهوم سلام بر معصومان عليهم السلام ، اظهار ادب ، تواضع ، عشق ، محبّت و ارادت به آنان است . امّا فراتر از مفاهيم ياد شده ، معانى ديگرى نيز براى سلام بر اهل بيت عليهم السلام ذكر كرده اند :
1 . تجلّى نام خداوند
در قرآن كريم ، يك بار از خداوند با نام «سلام» ياد شده است :
«هُوَ اللَّهُ الَّذِى لَا إِلَـهَ إِلَا هُوَ الْمَلِكُ الْقُدُّوسُ السَّلَـمُ الْمُؤْمِنُ الْمُهَيْمِنُ الْعَزِيزُ الْجَبَّارُ الْمُتَكَبِّرُ . [19] اوست خداى يكتا كه جز او خدايى نيست ؛ پادشاه [ سزاوار و راستين ] ، پاك از هر عيب ، ايمنى بخش ، نگاهبان [ بر همه چيز ] ، تواناى بى همتا ، بر همه چيره ، و در خور بزرگى» .
سلام ، در اين آيه ، به معناى بر كنار بودن خداوند از عيب ها و كاستى هاست و اين كه ممكن نيست نقصى بدو راه يابد [20] و بهشت نيز ، از آن رو «دار السَّلام» خوانده شده است كه به خداوند ، نسبت داده مى شود و يا آن كه ساكنان آن ، از اندوه و مرگ ، در سلامت هستند .
بنا بر آن كه از واژه «السَّلام» در آغاز زيارت ، نام خداوند اراده شود ، معناى جمله «السَّلام عليكم» ، خطاب به امامان معصوم عليهم السلام ، يعنى : شما ، مظهر كامل اسم «سلام» خداوند باشيد و آثار اين نام منوّر ـ كه رحمت و سلامت است ـ ، بر شما باد ! [21]
2 . دعا
زيارت كننده ، در هر زيارتى از خداوند مى خواهد تا فضل و احسان خود را بر معصومان عليهم السلام ، هميشگى سازد و آنان را از تمام آفات و بلاياى جسمانى و نفسانى ، بر حذر دارد ، همچنان كه ايشان را از همه پَستى ها ، دور داشته و آنان را معصوم ، آفريده است . پُر واضح است چنين دعايى براى زائر ، نتيجه بخش خواهد بود ؛ زيرا پاسخ سلام معصومان عليهم السلام ، آثارى دارد كه بر اساس مراتب سلام ، به زيارت كنندگان ، خواهد رسيد .
خاطره اى از آية اللّه بهاء الدينى
شنيدن پاسخ از معصومان عليهم السلام ، هم سنخ شدن با ايشان را مى طلبد و تا زمانى كه دغدغه هاى ما با آنان تفاوت دارد ، پاسخ ايشان را نمى شنويم. امّا برخى بزرگان ، ظاهر و باطن خود را اُخروى كرده اند و در همين دنيا نيز توانايىِ شنيدن نداهاى آسمانى را دارند . از جمله اين بزرگان ، فقيه بزرگوار آية اللّه سيّد رضا بهاء الدينى رحمه الله بود . آن بزرگوار ، وقتى به زيارت امام رضا عليه السلام مشرّف مى شد ، گاه توقّف كوتاهى مى كرد و برمى گشت و برخى اوقات ، وارد حرم مطهّر هم نمى شد . يكى از دوستان ، راز اين توقّف كوتاه در حرم را از ايشان پرسيده بود . در پاسخ ، فرموده بود : «آقا ! ما سلام كرديم ، جواب شنيديم و برگشتيم» .
چه خوش بى مهربونى ، هر دو سر بى
كه يك سر مهربونى ، دردسر بى .
شناخت اهل بيت عليهم السلام
اوّلين درس امام شناسى در «زيارت جامعه» ، شناختن اهل بيت پيامبر صلى الله عليه و آله است .
«أهل» ، در قرآن
در فرهنگ قرآنى ، «أهل» به افرادى گفته مى شود كه نوعى پيوند و وابستگى ، آنها را گِرد هم آورد ، مانند : «أهل الإنجيل» ، [22] «أهل القُرى» ، [23] «أهل المدينة» ، [24] «أهل البيت» ، [25] «أهل الذّكر» ، [26] «أهل التقوى» [27] و ... . بنا بر فرهنگ قرآنى ، به كسانى اهل يا ذُرّيه پيامبر خدا گفته مى شود كه با او پيوند و بستگى داشته باشند و مهم ترين پيوند با پيامبر صلى الله عليه و آله ، هم عقيده بودن با اوست و كسى كه از ايمان آوردن به پيامبر صلى الله عليه و آله سر باز بزند ، او را در زمره خاندان پيامبر صلى الله عليه و آله نمى داند، همچنان كه خداوند در باره فرزند نوح عليه السلام مى فرمايد :
«إِنَّهُ لَيْسَ مِنْ أَهْلِكَ . [28] او از خاندان تو (خاندان پيامبرى) نيست» .
«بيت» ، در قرآن
واژه «بيت» ، چنانچه به اشخاص و افراد حقيقى اضافه شود ، معمولاً خانه مسكونى ايشان ، اراده مى شود و در صورتى كه به شخصيتى حقوقى و يا معانى ديگرى افزوده شود ، حقيقت مضافٌ اليه را بيان مى كند ؛ مانند : «بيت علم» ، كه به معناى خاندانى است كه به گونه اى با دانش ، در ارتباط هستند و يا «بيت مرجعيّت» ، يعنى خاندانى كه با مرجع دينى مسلمانان ، به نوعى ارتباط دارند . در اين جا «بيت نبوّت» ، به كسانى اطلاق مى شود كه با حقيقت نبوّت ، يعنى جايگاه تجلّى اسما و صفات الهى ، مرتبط هستند و ارتباط زمينيان با آسمانيان را فراهم مى كنند .
نكته ديگر آن كه بيت ، به «نبوّت (پيامبرى) » افزوده شده است و به «نبى (پيامبر) » افزوده نشده است و نمى توان هر آن كس را كه در خانه پيامبر صلى الله عليه و آله زندگى مى كرده ، در زمره بيتِ نبوّت دانست . اين حقيقت ، زمانى آشكار مى شود كه آيات قرآن ، بررسى شود كه از آنها چنين به دست مى آيد كه هر گاه ، «بيت» را به شخصيتِ حقيقى پيامبر صلى الله عليه و آله نسبت مى دهد ، صيغه جمع آن ، يعنى «بيوت» مى آيد [29] تا خانه تمام همسران پيامبر صلى الله عليه و آله را فرا گيرد :
«يَـأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ لَا تَدْخُلُواْ بُيُوتَ النَّبِىِّ إِلَا أَن يُؤْذَنَ لَكُمْ إلى طَعامٍ . [30] اى كسانى كه ايمان آورده ايد! به خانه هاى پيامبر درنياييد ، مگر آن كه شما را به خوردن طعامى رُخصت دهند» .
امام على عليه السلام نيز بر اساس منطق قرآن ، در برابر برخى از بستگان پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود :
فَنَحنُ بَيتُ النُّبُوَّةِ وَ مَعدِنُ الحِكمَةِ . [31] پس ما خاندان پيامبرى و معدن حكمت هستيم .
تا نشان دهد كه ارتباط با «پيامبرى» راه گشاست و رابطه داشتن با شخص پيامبر صلى الله عليه و آله ، به تنهايى ، كافى نيست .
مفهوم «بيت» در احاديث
ابوحمزه ثُمالى ، از شاگردان امام سجّاد و امام باقر عليهماالسلام ، راوى دعاى معروف «سحر» ، برخوردى از قَتاده (از فقيهان شهر بصره و مورد اعتماد دربار اُموى) با امام باقر عليه السلام را گزارش مى كند كه در آن ، معناى حقيقى بيت نبوّت ، روشن مى شود .
ابوحمزه مى گويد : در مسجد پيامبر صلى الله عليه و آله نشسته بودم كه مردى پيش آمد و سلام كرد و پس از معرّفى خود ، به من گفت : ابوجعفر (امام باقر عليه السلام ) را مى شناسى ؟
گفتم : آرى . با او چه كارى دارى ؟
پاسخ داد : چهل سؤال آماده كرده ام كه از او بپرسم . اگر حق بود ، بپذيرم و اگر باطل بود ، او را وا گذارم .
به او گفتم : آيا تفاوت حق و باطل را مى شناسى ؟
گفت : شما كوفيان ، جماعتى هستيد كه كسى در برابرتان ، ياراى سخن گفتن ندارد . هر گاه ابو جعفر عليه السلام را ديدى ، مرا خبر كن .
سخنم با او تمام نشده بود كه امام باقر عليه السلام در حلقه اى از خراسانى ها و ديگر مردمانى كه در باره مسائل حج از ايشان مى پرسيدند ، وارد مسجد شد و در جايگاه خود نشست و مرد تازه وارد ، نزديك ايشان نشست . من هم در مكانى نشستم كه سخن او را بشنوم . هنگامى كه اطرافيان امام عليه السلام پرسش هاى خود را پرسيدند و پاسخ گرفته ، رفتند ، امام عليه السلام به وى رو كرد و فرمود : «تو كيستى ؟» .
گفت : من قتاده ، پسر دعامه بصرى هستم .
امام عليه السلام به او فرمود : «تو فقيه (دين شناس) بصره هستى ؟» .
گفت : آرى .
امام باقر عليه السلام فرمود :
وَيحَك يا قَتادَةُ ! إنَّ اللّهَ ـ جَلَّ و عَزَّ ـ خَلَقَ خَلقا مِن خَلقِهِ ، فَجَعَلَهُم حُجَجَا عَلى خَلقِهِ ، فَهُم أوتادٌ فى أرضِهِ ، قُوّامٌ بِأمرِهِ ، نُجَباءُ فى عِلمِهِ ، اِصطَفاهُم قَبلَ خَلقِهِ أظِلَّةً عَن يَمِينِ عَرشِهِ . واى بر تو ، اى قَتاده! خداوند عز و جل گروهى را آفريد و آنان را حجّت بر خلقش قرار داد . پس ايشان ، پايه هاى زمين هستند (مايه آرامش زمينيان اند) ، بر پا كنندگان امر الهى اند و ويژگان علم اويند . خداوند ، آنان را پيش از آن كه آفريدگان را بيافريند ، به صورت سايه هايى در طرف راست عرش برگزيد .
قَتاده ، مدّتى طولانى سكوت كرد . سپس گفت : به خدا سوگند ، در برابر فقهاى بسيارى نشسته ام و در برابر ابن عبّاس نيز زانو زده ام ؛ امّا در برابر هيچ كدام از ايشان ، آن چنان كه در برابر تو دلم ناآرام شد ، مضطرب نشدم .
وى ، با اين سخن ، در حقيقت ، راز اين پريشانى خود را از امام عليه السلام سؤال كرد . لذا ايشان به او فرمود : «واى بر تو ! آيا مى دانى كجا نشسته اى؟ تو در برابر خانه هايى هستى كه خداوند ، اجازه داده كه قدر و منزلت آنها رفعت يابد و نامش در آنها ، ياد شود . در آن خانه ها ، هر بامداد و شامگاه ، مردانى كه نه تجارت ، و نه داد و ستدى ، آنان را از ياد خدا و بر پا داشتن نماز و دادن زكات ، به خود مشغول نمى دارد ، او را نيايش مى كنند» .
سپس ، اين آيه را قرائت كرد كه :
«فِى بُيُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَن تُرْفَعَ وَ يُذْكَرَ فِيهَا اسْمُهُ يُسَبِّحُ لَهُ فِيهَا بِالْغُدُوِّ وَ الْأَصَالِ * رِجَالٌ لَا تُلْهِيهِمْ تِجَـرَةٌ وَ لَا بَيْعٌ عَن ذِكْرِ اللَّهِ وَ إِقَامِ الصَّلَوةِ وَ إِيتَآءِ الزَّكَوةِ . [32] [ آن چراغ ] در خانه هايى است كه خداوند ، رخصت داده است كه بالا برده و بزرگ داشته شوند و نام وى در آنها ياد شود و او را در آن جا ، بامدادان و شبانگاهان ، به پاكى بستايند ؛ مردانى كه بازرگانى و خريد و فروش ، ايشان را از ياد خدا و خواندن نماز و دادن زكات ، باز ندارد» .
آن گاه ، افزود : «تو ، آن جا نشسته اى و ما ، آن خانه ها هستيم» .
امام عليه السلام ، جايگاه امامت را بيان فرمود و راز عظمت خويش را باز گفت و با تلاوت اين آيه قرآن ، تنها نقطه اى را كه اجازه رفعت يافتن و برترى دارد ، معرّفى كرد . قَتاده نيز به خوبى ، مراد امام عليه السلام را فهميد و گفت : به خدا سوگند ، راست گفتى ، فدايت شوم ! به خدا سوگند ، اين خانه ، خانه سنگى و گِلى نيست !
سپس از امام عليه السلام درباره حكم پنير پرسيد . امام باقر عليه السلام ، تبسّمى كرد و فرمود : «همه پرسش هايت به پنير بازگشت ؟!» .
قَتاده ، پاسخ داد : فراموش كردم !
امام عليه السلام فرمود : «اشكالى ندارد» . سپس ، پاسخ سؤال قَتاده را داد . [33]
در بيشتر متون حديثى و كلامى ، از «أهل بيت النُّبُوَّة» ، به اختصار ، با «اهل بيت» ياد شده است . شايد بازگشت چنين اطلاقى ، به آيه 33 سوره احزاب باشد كه مى فرمايد :
«إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا . [34] همانا خداوند ، مى خواهد تا از شما خاندان پيامبر، پليدى را ببَرَد و شما را كاملاً پاك كند » .
و بنا بر روايات فراوانى ، پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ، پس از نزول آيه «وَ أْمُرْ أَهْلَكَ بِالصَّلَوةِ ؛ [35] كسان خود را به نماز ، فرمان ده» ، هر بامداد ، به درِ خانه على عليه السلام مى آمد و مى فرمود : «السَّلام عليكم أهل البيت ! » و آنان را به نماز ، دعوت مى كرد . [36]
پيام ها
1 . آغاز زيارت با عبارت «السَّلام عليكم» ، نشانه حاضر بودن اهل بيت عليهم السلام به گاهِ خواندن زيارت نامه است . پس آنان را حاضر بدانيم و ادب ايستادن ، سخن گفتن و نگاه كردن را رعايت كنيم .
2 . عبارت زيباىِ «السَّلام عليكم» ، هديه اى الهى است كه حتّى خاندان نبوّت را با آن مى خوانيم . شايسته است كه قدر اين هديه باارزش را بدانيم و در سلام گفتن ، به يكديگر بخل نورزيم .
3 . اوّلين كسى كه اهل بيت عليهم السلام را با عبارت «السَّلام عليكم» مخاطب قرار داد ، پيامبر صلى الله عليه و آله بود .
4 . عظمت امامان عليهم السلام ، به ميزان وابستگى آنان به شخص پيامبر صلى الله عليه و آله نيست ؛ بلكه ميزان ، شايستگى آنان در ارتباط داشتن با مبدأ وحى و آينه عظمت الهى بودن است . افرادى مانند سلمان ، ابو ذر و ... را در زمره اهل بيت عليهم السلام برشمرده اند و برخى از نزديكان پيامبر صلى الله عليه و آله از اين نعمت ، محروم اند .
[1] «السَّلام بمعنى السَّلامة ، و قول النّاس : السَّلام عليكم ! أى السَّلامة من اللّه عليكم» (العين : ج 7 ص 265) . «السَّلام : العافية ، التحيَّة» (لسان العرب ، ج 12 ، ص 289) .
[2] «أهل الرَّجل : زوجه و أخصّ النّاس به» (العين ، ج 4 ، ص 89) .
[3] «البيت : واحد البيوت التى تسكن» (مجمع البحرين ، ج 2 ، ص 193) .
[4] «به اعتبار اشتقاق آن از «نبأ» ، يعنى كسى كه از جانب خدا خبر مى آورد و به اعتبار اشتقاق آن از «نَبوة» ، به معناى بلندى رتبه و منزلت او برساير آفريدگان است» (لسان العرب ، ج 15 ، ص 302) .
[5] به معناى طلب حيات و زندگى كردن .
[6] النهاية ، ج 1 ، ص 183 .
[7] مستدرك الوسائل ، ج 8 ، ص 360 ، ح 9670 .
[8] الأمالى ، طوسى ، ص 215 ، ح 374 .
[9] الكافى ، ج 2 ، ص 644 ، ح 2 .
[10] همان ، ص 646 ، ح 1 .
[11] همان ، ح 4 .
[12] همان ، ح 12 .
[13] همان ، ح 2 .
[14] الخصال ، ص 271 ، ح 12 .
[15] سوره احزاب ، آيه 44 .
[16] سوره يونس ، آيه 10 .
[17] سوره صافات ، آيه 79 .
[18] همان ، آيه 109 .
[19] سوره حشر ، آيه 23 .
[20] الأسماء و الصفات ، ص 53 .
[21] ر . ك : روضة المتقين ، ج 5 ، ص 454 .
[22] سوره مائده ، آيه 47 .
[23] سوره اعراف ، آيه 96 ؛ سوره يوسف ، آيه 109 .
[24] سوره توبه ، آيه 101 ؛ سوره حجر ، آيه 67 .
[25] سوره هود ، آيه 73 ؛ سوره احزاب ، آيه 33 .
[26] سوره نحل ، آيه 43 ؛ سوره انبيا ، آيه 7 .
[27] سوره مدثر ، آيه 56 .
[28] سوره هود ، آيه 46 .
[29] ر . ك : ادب فناى مقرّبان ، ج 1 ، ص 110 .
[30] سوره احزاب ، آيه 53 .
[31] غريب الحديث ، ابن قتيبه ، ج 1 ، ص 370 .
[32] سوره نور ، آيه 36 ـ 37 .
[33] الكافى ، ج 6 ، ص 256 ـ 257 ، ح 1 .
[34] سوره احزاب ، آيه 33 .
[35] سوره طه ، آيه 132 .
[36] ر . ك : اهل بيت عليهم السلام در قرآن و حديث ، ج 1 ، ص 82 ـ 89 .