عن الصادق عليه السلام: لَا يَقْبَلُ اللَّهُ عَمَلًا إِلَّا بِمَعْرِفَةٍ وَ لَا مَعْرِفَةَ إِلَّا بِعَمَلٍ فَمَنْ عَرَفَ دَلَّتْهُ الْمَعْرِفَةُ عَلَى الْعَمَلِ وَ مَنْ لَمْ يَعْمَلْ فَلَا مَعْرِفَةَ لَهُ.[1]
در فرهنگ قرآن و حديث علم دو معنا دارد:
(1) علمي که قابل تفکيک و جدا شدن از عمل نيست.
(2) علمي که قابل تفکيک از عمل است.
علم در معناي اوّل، مطلقاً ارزش است و علم در معناي دوم، در صورتي که همراه عمل صالح باشد ارزش مي يابد.
بيان چند روايت که دلالت بر معناي اول علم دارد:
روايت اول، همان روايتي است که در ابتدا خوانده شد ؛ حضرت فرمودند: خداوند عمل را جز با معرفت و شناخت نمي پذيرد، و هيچ شناختى را جز با عمل نمي پذيرد، كسى كه شناخت و معرفت دارد آن شناخت او را به عمل راهنمايى مي كند، و كسى كه عمل نكند در حقيقت معرفت و شناخت ندارد.
اگر معرفت آمد حتماً عمل هم هست و اگر عمل نيست معلوم مي شود معرفتي نيست.
اين فرمايش مانندفرمايشي است که جلسات قبل بدان اشاره کرديم و مي فرمود علم و ايمان توأم و مقرون يکديگر هستند.
در فرمايش ديگري حضرت فرمودند: الْعِلْمُ مَقْرُونٌ إِلَى الْعَمَلِ فَمَنْ عَلِمَ عَمِلَ وَ مَنْ عَمِلَ عَلِمَ وَ الْعِلْمُ يَهْتِفُ بِالْعَمَلِ فَإِنْ أَجَابَهُ وَ إِلَّا ارْتَحَلَ عَنْهُ.[2]
علم و عمل همواره همراه هم و در يک رديف هستند، از اين رو کسي که دانست، عمل کرد و کسي که عمل کرد، دانست، علم عمل را به سوي خود فرا مي خواند، اگر عمل به دنبال علم آمد، علم، مي ماند و اگر عمل نيامد علم نيز ميرود. یعنی علم بدون عمل در خارج تحقّق پیدا نمی کند.
علمي بطلب که به دل نور است سينه ز تجلي آن طور است
علمي بطلب که تو را فاني سازد ز علايق جسماني[3]
اين علم همان «نُورٌ يَقَعُ فِي قَلْبِ مَنْ يُرِيدُ اللَّهُ أَنْ يَهْدِيَهُ»[4] است که کمِ آن هم ارزشمند است و معيار ارزش انسان است.
علم به معناي دوم هم اگر مقرون با عمل صالح باشد معيار ارزش خواهد بود و گرنه علم جداي از عمل علم شيطاني است ؛ يعني علمي است که ابزار دست شيطان قرار مي گيرد. بنابراین، قسم دوم علم، مانند چاقو است که هم استفاده مفيد دارد و هم استفاده مضرّ و ارزش داشتن آن و ضدّ ارزش بودن آن، بستگی به کاربرد آن دارد.