نشست «تبیین مبانی سیره نبوی» امروز یکشنبه ۱۷ مهرماه با سخنرانی حجتالاسلام والمسلمین عبدالهادی مسعودی، عضو هیئت علمی دانشگاه قرآن و حدیث برگزار شد.
در ادامه متن سخنان وی را میخوانید؛
امروز (۱۲ ربیع الاول) براساس منابع اهل سنت و برخی منابع شیعی، روز تولدپیامبر اسلام(ص)است و برخی منابع شیعی نیز معتقدند که هفدهم ربیعالاول روز تولد پیامبر است. منبع ما در این صحبتها کتاب «سیره پیامبر خاتم» است که در دارالحدیث زیرنظرمرحوم آیتالله ری شهریتهیه شده و ترجمه آن نیز افتخاری برای بنده بود. این کتاب هفت جلد است که به سیره و رفتار پیامبر اسلام(ص) اختصاص دارد.
سیره لزوماً به معنای یک عمل مکرر یا مستمر نیست بلکه تحت شرایطی، یک عمل واحد نیز میتواند سیره تلقی شود بدین معنا که اگر به هر دلیلی این دریافت را داشتیم که این عمل پیامبر یا معصوم میتواند در شرایط مشابه تکرار شود آن عمل سیره تلقی میشود.
شما نمیتوانید بگویید طرز لباس پوشیدن کسی یک سیره است تا مادامی که آن عمل را دائماً به یک شکل انجام میدهد و مثلاً همیشه ابتدا دست راست را از آستین در میآورد اما اگر یکبار که لباسش پاره شد و دیدیم که آن را دوخت میتوانیم بگوییم که وی هربار که لباسش پاره میشود آن را دور نمیاندازد هرچند که عمل ممکن است فقط یکباره در طول عمرش انجام داده باشد اما براساس قراین تبدیل به سیره میشود. مخصوصا اگر این رفتار با گفتار همراه شود و شخصِ عامل بفرماید که من این کار را خواهم کرد یا به حکمتی برای آن کار اشاره شود.
سیره لزوماً به معنای یک عمل مکرر یا مستمر نیست بلکه تحت شرایطی، یک عمل واحد نیز میتواند سیره تلقی شود بدین معنا که اگر به هر دلیلی این دریافت را داشتیم که این عمل پیامبر یا معصوم میتواند در شرایط مشابه تکرار شود آن عمل سیره تلقی میشود.
آیتالله ریشهری در این کتاب دوازده اصل برای سیره قائل شدهاند و این موارد همه کارهای حضرت را میتواند پوشش دهد چون پیامبر همیشه این موارد را در نظر داشتهاند که بنده به برخی از این اصول اشاره میکنم؛ یکی از این اصول، مبنای عقلانی بودن یعنی هماهنگی با عقل است. البته در اینجا عقل به معنای هوش نیست بلکه منظور معنای دینی یعنی قدرتِ نگهدارنده انسان از فعالیتهای نا بهجاست. امام صادق(ع) میفرمایند خداوند رسولی را مبعوث نکرد مگر اینکه عقل وی کامل شده باشد. اگر جایگاه عقل را در سیره نبوی پیدا کنیم میتوانیم بگوییم هیچ رفتاری در پیامبر نداریم مگر اینکه تحلیل عقلانی با آن همسو باشد.
مبنای دوم در سیره رفتاری پیامبر(ص) حقمداری است. اساساً قرآن به خودش و پیام پیامبر چند نام داده است که یکی از آنها صدق و دیگری حق است بنابراین نمیشود که رفتار پیامبر(ص) بر اساس حق نباشد. منظور از حق، یک چیز ثابت و درست است. در واقع چیزی که در طول زمان درست و ثابت ماند تبدیل به حق میشود. رفتار پیامبر نیز هم درست و هم استوار بوده است.
اصل سوم عدالتگستری آن حضرت است. خود ایشان به آیه قرآن اشاره و میفرمایند من فرمان یافتهام بین شما به عدالت رفتار کنم. در جای دیگری و بعد از فتح مکه که قرار بود غنایم جنگ حُنین تقسیم شود و پیامبر به سران قریش شتر اضافی دادند شخصی با جسارت به پیامبر گفت با عدالت رفتار کن، پیامبر(ص) فرمودند تالیف قلوب اقتضا میکند که سران قریش را با مال، در اسلام نگه داریم چون ممکن است علیه اسلام شورش کنند. حضرت در جای دیگری میفرمایند کسی عادلترین مردم است که برای مردم همان چیزی را بپسندد که برای خود میپسندد.
مبنای چهارم احسان و نیکو بودن است. احسان در زبان فارسی عمومیت معنایی ندارد بلکه موارد زیادی همانند اطعام خوب، لباس پوشاندن به دیگران، گشایش مالی در زندگی دیگران، صدقه و ... را شامل میشود. احسان در زبان عربی این معنای را دارد به علاوه اینکه عمل شما هم باید خوب باشد. پیامبر اکرم(ص) احسان را به هر دو معنا داشتند. ایشان اینقدر میبخشیدند که آیه نازل شد که اینقدر نبخش بلکه مقداری از مال خود را نگه دار شاید فردا صبح فقیر دیگری پیدا شد که لازم شد چیزی به وی پرداخت کنی. اعمال پیامبر(ص) نیز نیکو بود و مثلاً اگر شمشیر میزدند شمشیرزن نمونه بودند. حضرت علی(ع) میفرمایند در جنگ کسی شجاع محسوب میشود که هم ردیف پیامبر بجنگد.
اصل پنجم، هنجارگرایی در رفتارهای پیامبر اسلام است. ایشان هیچ رفتاری خارج از هنجارهای عمومی جامعه نداشتند. فرض کنید الان غذا بیاورند و من با دست نشسته، نان سنگک را برداشته و لقمه بزرگ بردارم و با دو دست هم در دهان خودم بگنجانم. این کار غیر شرعی نیست اما رفتاری ناهنجار است و با هنجارهای غذا خوردن ما هماهنگ نیست اما در زمان پیامبر غذا خوردن با دست، هنجار بود چون قاشق وجود نداشت اما این کار با دو یا سه انگشت انجام میشد نه با پنج انگشت. در روایات داریم که حضرت با سه انگشت غذا میخوردند که شیوه هنجارِ متعارف جامعه بوده است. لباس پیامبر و سایر رفتارهای ایشان نیز متناسب با هنجار جامعه بوده است. ایشان غذای خاصی نمیخوردند بلکه همان غذایی را صرف میکردند که توسط مردم صرف میشد لذا آنقدر در لباس و رفتار و سخن، هنجارگرا بودند که تشخیص آن حضرت از اصحاب، برای کسی که تازه وارد مدینه میشد، سخت بود. به عبارت دیگر آن حضرت مودب بودند و معنای اصلی ادب نیز این است که هنجار عمومی را رعایت کنیم.
اصل ششم سادهزیستی است. نباید سادهزیستی را با شلختگی اشتباه گرفت بلکه منظور کمهزینه بودن است. ایشان اهل تجملگرایی و تشریفات نبودند. ایشان خودشان شیر میدوشیدند و با کودکان نشست و برخاست داشتند و شخصا از مهمان پذیرایی میکردند. همه اینها از نشانههای سادهزیستی در زندگی آن حضرت است.