بحث اخلاقی
پیشدستی کردن در دعا
فَامنُن عَلَيَّ قَبلَ البَلاءِ بِالعافِيَةِ، و قَبلَ الطَّلَبِ بِالجِدَةِ، و قَبلَ الضَّلالِ بِالرَّشادِ.[1]
امام زین العابدین(علیهالسلام) در این عبارت سه خواسته را از خداوند سبحان طلب نموده است: پیش از بلا، تندرستی؛ پیش از نیاز، توانگری و پیش از گمراهی، هدایت.
روشن است که هر یک از این خواستهها، یعنی عافیت، توانگری و هدایت، متوقف بر فراهم شدن علل و اسباب آنهاست و اگر آن اسباب و علل تحقق پیدا نکند، محال است که آن خواسته تحقق یابد. پس تا وقتی بلا و بیماری نیامده، درخواست اعطای صحت و تندرستی چه معنایی دارد؟ تا وقتی فقر و نداری رخ نداده، درخواست توانگر شدن به چه معناست؟ وقتی هنوز گمراهی اتفاق نیفتاده، مقصود از طلب هدایت چیست؟
پاسخ این است که دعا در فرهنگ اسلامی، در برابر عمل نیست، بلکه در کنار عمل است. دعا یادآوری میکند که همراه عملی که انسان قبل از بلا انجام میدهد، میتواند عافیت عنایت شود. پس خداوند منان، بلا را پیش از آنکه نازل شود، میتوان به عافیت تبدیل کند.
در آداب دعا، بابی وجود دارد با عنوان «التقدّم فی الدعاء». در این باب سفارش شده است که انسان در دعا کردن پیشدستی کند، یعنی پیش از این که مشکلی پیدا کند، در هنگام خوشی دست به دعا بردارد. در روايات، از دعاى كسى كه در خوشى و ناخوشى دعا مىكند، به عنوان «صداى آشنا» و از كسى كه فقط در ناخوشىها دعا مىكند، به عنوان «صداى ناآشنا» ياد شده است. از امام صادق (علیهالسلام) روایت شده است که فرمود:
مَن تَقَدَّمَ فِي الدُّعاءِ استُجيبَ لَهُ إذا نَزَلَ بِهِ البَلاءُ، و قالَتِ المَلائِكَةُ: صَوتٌ مَعروفٌ و لَم يُحجَب عَنِ السَّماءِ. و مَن لَم يَتَقَدَّم فِي الدُّعاءِ لَم يُستَجَب لَهُ إذا نَزَلَ بِهِ البَلاءُ، و قالَتِ المَلائِكَةُ: إنَّ ذَا الصَّوتَ لا نَعرِفُهُ.[2]
كسى كه در دعا كردن، پيشدستى كند (هميشه دعا كند، نه فقط موقع گرفتارى)، وقتى بلا بر او فرود آيد [و دست به دعا بردارد] فرشتگان مىگويند: «اين، صدايى آشناست» و از آسمان [در كار رسيدن آن دعا به درگاه خدا] ممانعتى صورت نمىگيرد؛ اما كسى كه در دعا كردن پيشدستى نكند، چون بلا بر او فرود آيد، دعايش مستجاب نمىشود و فرشتگان مىگويند: «اين صدا براى ما آشنا نيست».
در قرآن کریم نیز کسانی که فقط هنگام سختی خدا را میخوانند، بارها نکوهش شدهاند:
﴿فَإِذَا رَكِبُوا فِي الْفُلْكِ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ فَلَمَّا نَجَّاهُمْ إِلَى الْبَرِّ إِذا هُمْ يُشْرِكُونَ﴾.[3]
هنگامى كه سوار كشتى شوند، خدا را با اخلاص مىخوانند؛ امّا هنگامى كه آنان را [به خشكى رساند و] نجات داد، باز مشرك مىشوند!
قوم یونس تنها قومی بودند که ایمان آنها پیش از آمدن بلا، موجب شد هنگام آمدن بلا، گرفتار نشوند:
﴿فَلَوْ لا كانَتْ قَرْيَةٌ آمَنَتْ فَنَفَعَها إِيمانُها إِلاَّ قَوْمَ يُونُسَ لَمَّا آمَنُوا كَشَفْنَا عَنْهُمْ عَذَابَ الْخِزْيِ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَ مَتَّعْنَاهُمْ إِلَى حِينٍ﴾.[4]
پس چرا [مردم] هيچ شهرى بر آن نبودند كه [به موقع] ايمان آورند تا ايمانشان به حال آنان سود بخشد،، مگر قوم يونس كه چون [به هنگام] ايمان آوردند، عذاب خوارى را در زندگانى دنیا از آنان برداشتيم و تا روزگارى آنان را [از زندگى] بهرهمند ساختيم.
بحث فقهی
موضوع: کتاب الحج/ تروک الإحرام/ فسوق
یادآوری
بحث در تروک احرام بود. تا کنون نُه مورد از آنها را بر اساس تحریر الوسیلة حضرت امام خواندهایم و اینک مورد دهم.
دهم: فسوق
حضرت امام میفرماید:
العاشر: الفسوق، و لا يختص بالكذب، بل يشمل السباب و المفاخرة أيضا، و ليس في الفسوق كفارة، بل يجب التوبة عنه، و يستحب الكفارة بشيء، و الأحسن ذبح بقرة.[5]
دهم: «فسوق» است که به دروغ اختصاص ندارد، بلكه شامل دشنام و فخرفروشی نیز مىشود. در فسوق كفاره نيست، بلكه توبه كردن از آن واجب است. البته مستحب است چيزى را كفاره بدهد و بهتر آن است كه گاوى را ذبح كند.
در این مسئله دو فرع را باید بررسی کنیم، یکی مقصود از فسوق و دیگری کفاره آن.
فرع اول: چیستی فسوق
در اینکه فسوق یکی از محرمات احرام است، اختلافی نیست، زیرا افزون بر روایات، در آیه زیر، آن را در کنار «رفث» و «جدال»، با جمله خبریه نفی نموده است که دلالتش بر حرمت، قویتر از نهی صریح است:
﴿الْحَجُّ أَشْهُرٌ مَعْلُوماتٌ فَمَنْ فَرَضَ فيهِنَّ الْحَجَّ فَلا رَفَثَ وَ لا فُسُوقَ وَ لا جِدالَ فِي الْحَجِّ وَ ما تَفْعَلُوا مِنْ خَيْرٍ يَعْلَمْهُ اللَّهُ وَ تَزَوَّدُوا فَإِنَّ خَيْرَ الزَّادِ التَّقْوى وَ اتَّقُونِ يا أُولِي الْأَلْبابِ﴾.[6]
حج، در ماههاى معيّنى (شوال، ذیقعده و ذیحجه) است. پس هركس در اين [ماه] ها، حج را [بر خود] واجب گرداند، [بداند كه] در اثناى حج، همبسترى و فسوق و جدال [روا] نيست، و هر كار نيكى انجام مىدهيد، خدا آن را مىداند. و براى خود، توشه برگيريد كه در حقيقت، بهترين توشه، تقوا است. و اى خردمندان! از من، پروا كنيد.
در اینکه مقصود از فسوق در این آیه چیست، چندین نظریه از سوی فقها ارائه شده است. برای تبیین این مطلب فرمایش آیت الله سبحانی را میخوانیم.
فرمایش آیت الله سبحانی
ایشان پس از ارائه تفسیری مختصر از آیه، شش قول در باره معنای فسوق بیان میکند:
1. جميع المعاصي الّتي نهي المحرم عنها، و هو خيرة الشيخ في «التبيان».
2. الكذب على الإطلاق، و هو خيرة ابن بابويه و ابنه في «المقنع».
3. الكذب على اللّه خاصة، و هو للشيخ في «الجمل و العقود». أو مع عطف الرسول و الأئمّة عليهم السّلام عليه و هو خيرة ابن البراج.
4. هو الكذب و السباب، و هو خيرة ابن الجنيد و السيد المرتضى.
5. هذا القول مع المفاخرة.
6. كلّ لفظ قبيح.[7]
آیت الله سبحانی ذیل قول پنجم که فسوق را کذب و سباب و مفاخره میداند، در باره مفاخره اینگونه توضیح میدهد:
نعم ذكره العلّامة في «المختلف» و أرجعه إلى السباب، و قال: «المفاخرة لا تنفكّ عن السباب، إذ المفاخرة إنّما تتمّ بذكر فضائل المفتخر و سلبها عن خصمه، أو بسلب الرذائل عنه و إثباتها لخصمه، و هذا هو معنى السباب.» و قد كانت المفاخرة في أيّام الحج أمرا رائجا بين شعراء العرب و خطبائهم بذكر فضائلهم و التنديد برذائل خصمائهم، و لمّا كان الجو في أشهر الحجّ هادئا صار مساعدا لهذا النوع من المفاخرة. و هذا هو الفرزدق يفتخر بذكر آبائه و يندد بآباء جرير الشاعر المعاصر له فيقول: «أولئك آبائي فجئني بمثلهم ** إذا جمعتنا يا جرير المجامع».[8]
هرچند این قول را علامه در مختلف الشیعة آورده، ولی مفاخره را به همان دشنام برگردانده است. وی میگوید: «مفاخره چیزی غیر از ناسزا نیست، زیرا مفاخره کامل در جایی است که به خوبیهای خود بنازد و آنها را از طرف مقابل سلب کند یا بدیها را از خود برگیرد و برای دیگری اثبات کند و این، همان ناسزاگویی است.» مفاخره در ایام حج میان شعرا و خطبای عرب امری رایج بوده است. آنها فضائل خود را بیان میکردند و در مقابل، رذائل طرف دیگر را آشکارا بیان میکردند و چون فضا در ایام حج آرام بود، زمینه برای چنین فخرفروشیهایی آماده بود. به عنوان نمونه فرزدق در این بیت به پدران خود افتخار کرده و عیبهای اجداد شاعر معاصر خود، یعنی جریر را بر ملا ساخته است: «آنها پدران من هستند، اگر میتوانی ای جریر آنگاه که در جایی گرد هم آمدیم، همانندشان را بر شمار».
ایشان پیش از بررسی اقوال یاد شده، به مفهومشناسی فسوق در لغت پرداخته و مینویسد:
أمّا الفسوق، و هو صيغة مبالغة للفسق، و هو الخروج عن طاعة اللّه تعالى، أخذ عن خروج التمرة عن غلافها (جلدها)، يقال: فسق الرطب عن حشره، فكأنّ الفاسق يخرج عن طاعة اللّه كخروج الرطب عن جلده. فلو أخذنا ظهور الآية يلزم دخول كلّ ما هو محرّم في الشريعة الإسلامية ممّا يوجب خروج المرتكب عن طاعة اللّه، غير أنّ الإجماع قام على خلاف ذلك، و إلّا يلزم تخصيص الأكثر، فعندئذ يجب أن نلتزم بأحد الأمور التالية: 1. وجود قرينة حالية حين نزول الآية، توجب اختصاص الفسوق ببعض المعاصي. 2. كون اللفظ حقيقة عرفية، فيه. 3. أو كون اللام، للعهد إشارة إلى الفسق المعهود.[9]
فسوق، صیغه مبالغه از فسق است و فسق، خارج شدن از طاعت خداوند متعال. این معنا از کاربرد فسق برای خروج خرما از پوستهاش گرفته شده است، گفته میشود: «خرما از پوستهاش خارج شد» گویا همان طور که خرما از پوستش خارج میشود، فاسق نیز از طاهت خدا خارج میشود. بنا بر این، اگر ظاهر آیه را در نظر بگیریم باید هر چیزی که در دین اسلام حرام شده است را موجب خروج مرتکب آن از طاعت الهی بدانیم؛ ولی اجماع بر خلاف این مطلب است و اگر چنین نباشد، موجب تخصیص اکثر خواهد شد، از این رو باید ملتزم به یکی از این امور شویم: یک: وجود قرینه حالیه هنگام نزول آیه که موجب اختصاص فسوق به برخی از معاصی گردد. دو: لفظ فسوق در برخی از معاصی حقیقت عرفی باشد. سه: یا اینکه الف و لام در الفسوق را الف و لام عهد بدانیم که به فسق معینی اشاره دارد.
و در ادامه، اقوال یاد شده را بررسی و تحلیل مینماید.
قول اول
در باره قول اول، یعنی قول شیخ طوسی در تفسیر التبیان که همه محرمات احرام را مصداق فسق میداند، مینویسد:
يلاحظ عليه بوجهين: 1. أنّه على خلاف ظاهر الآية، لأنّ الرفث و الجدال ممّا حرّمهما اللّه على المحرم، مع أنّهما ذكرا في الآية إمّا قبل الفسوق أو بعده، و لو قيل: إنّ ذكر الجدال من باب الخاص بعد العام [قلنا] فما هو الوجه في ذكر الرفث قبل الفسوق؟ 2. مخالفته للروايات و الفتاوى، و لذلك عدل الشيخ عنه في سائر كتبه. قال في «النهاية»: و يحرم أيضا عليه الفسوق و هو الكذب.[10]
این قول دو اشکال دارد: اول اینکه بر خلاف ظاهر آیه است، زیرا «رفث» و «جدال» نیز از مواردی است که بر محرم حرام است، اما در آیه، پیش و پس از «فسوق» آمدهاند. اگر گفته شود ذکر «جدال» بعد از «فسوق» از باب ذکر خاص بعد از عام است، میگوییم: پس دلیل آمدن «رفث» پیش از «فسوق» چیست؟ دوم اینکه این قول با روایات و فتاوا نیز نمیسازد. به همین جهت است که خود شیخ نیز در سایر کتابهایش مثل النهایة از این نظر عدول کرده و فسوق را همان دروغ دانسته است.
قول دوم
قول دوم این بود که فسق منحصر در مطلق دروغ است. آیت الله سبحانی دو روایت را دالّ بر آن دانسته و عبارتی از فقه الرضا(علیهالسلام) را نیز به عنوان مؤید ذکر میکند.[11] متن روایت اول چنین است:
مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ فِي مَعَانِي الْأَخْبَارِ عَنْ أَبِيهِ عَنْ سَعْدٍ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ فَضَّالٍ عَنِ الْمُفَضَّلِ بْنِ صَالِحٍ عَنْ زَيْدٍ الشَّحَّامِ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنِ الرَّفَثِ وَ الْفُسُوقِ وَ الْجِدَالِ قَالَ أَمَّا الرَّفَثُ فَالْجِمَاعُ وَ أَمَّا الْفُسُوقُ فَهُوَ الْكَذِبُ أَ لَا تَسْمَعُ لِقَوْلِهِ تَعَالَى ﴿يٰا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنْ جٰاءَكُمْ فٰاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَيَّنُوا أَنْ تُصِيبُوا قَوْماً بِجَهٰالَةٍ﴾ وَ الْجِدَالُ هُوَ قَوْلُ الرَّجُلِ لَا وَ اللَّهِ وَ بَلَى وَ اللَّهِ وَ سِبَابُ الرَّجُلِ الرَّجُلَ.[12]
شیخ صدوق در معانی الاخبار به اسنادش از «زید الشحام» میگوید: از امام صادق(علیهالسلام) در باره «رفث» و «فسوق» و «جدال» پرسیدم، فرمود: «رفث» آمیزش؛ و «فسوق» همان دورغ است، مگر این سخن خدای متعال را نشنیدهای که میفرماید: «اى كسانى كه ايمان آوردهايد، اگر فاسقى براى شما خبرى آورد بررسى و تحقيق كنيد تا مبادا گروهى را از روی نادانى آسيب رسانيد». «جدال» نیز اين است كه انسان بگويد: «نه، و اللّه!» و «آرى، و اللّه!» و اینکه شخصی دیگری را دشنام دهد.
ایشان در باره روایت فوق اشکالی را طرح و پاسخ میدهد:
فإن قلت: كيف استشهد الإمام على أنّ المراد من الفسوق هو الكذب بالآية المباركة مع أنّ الفسق استعمل في القرآن في غير الكذب كثيرا، مثل قوله سبحانه: (وَ إِذٰا أَرَدْنٰا أَنْ نُهْلِكَ قَرْيَةً أَمَرْنٰا مُتْرَفِيهٰا فَفَسَقُوا فِيهٰا فَحَقَّ عَلَيْهَا الْقَوْلُ)؟
قلت: إنّ الاستشهاد من باب الاستئناس و تقريب المراد، لا الاستدلال، و يحتمل أن يكون استشهاده بالآية مجاراة لاستشهاد أهل السنّة بقول النبي صلى اللّه عليه و آله و سلّم: «سباب المؤمن فسوق» على أنّ المراد من الفسوق هو السب، مع أنّ استعمال الفسق في مورد السباب لا يكون دليلا على الانحصار.[13]
اگر گفته شود: چرا امام(علیهالسلام) برای بیان اینکه مقصود از فسوق، همان دروغ است، به آیه مبارکه نبأ استشهاد نمود، در حالی که فسق در قرآن در غیر دروغ نیز به کار رفته است، مثل این آیه: «و چون بخواهيم شهرى را هلاك گردانيم، خوش گذرانهاى آن را وا مىداريم تا در آن به فساد بپردازند و در نتيجه، عذاب بر آن [شهر] لازم گردد.»؟
پاسخ این است که استشهاد به آیه یادشده از باب انس و نزدیکی به مقصود است نه به عنوان استدلال. همچنین احتمال دارد استشهاد امام به آیه از باب هم قدم شدن با اهل سنت باشد که به این روایت نبوی استشهاد میکنند: «دشنام دادن مؤمن، گناه است»، البته بر این مبنا که مقصود از این روایت این باشد که مراد از فسوق فقط دشنام است، در حالی که کاربرد فسق در باره سباب، دلیل بر انحصار آن در سباب نیست.
عبارت فقه الرضا(علیهالسلام) نیز چنین است:
اتق الصيد و الفسوق و هو الكذب فاستغفر الله منه و تصدق بكف طعيم.[14]
از شکار و فسوق که همان دروغ است بپرهیز و [اگر مرتکب آن شدی] برای آن از خدا طلب بخشش کن و مشتی خوراکی صدقه بده.
ایشان روایت دوم را روایت معاویة بن عمار از امام صادق(علیهالسلام) دانسته که در آن فسوق به کذب تفسیر شده است.[15] ایشان فعلا در باره این قول و روایاتی که بر آن دلالت دارد، اظهار نظری نمیکند.
قول سوم
در باره قول ابن براج که فسوق را منحصر در کذب میداند، اما نه مطلق کذب، بلکه کذب بر خدا و پیامبر و ائمه(علیهمالسلام)، میفرماید:
ليس له دليل صالح في الروايات، و لذلك ردّ عليه العلّامة في «المختلف» بقوله: و قول ابن البرّاج لا حجّة عليه، فإن تمسّك بالأصل، و بأنّ الموجب للإفطار هو الكذب على اللّه تعالى و على رسوله و أئمته عليهم السّلام فيكون هو المحرّم هنا، منعنا الملازمة و التمسّك بالأصل مع وجود المنافي.[16]
در روایات دلیلی که بتواند آن را ثابت کند، وجود ندارد. به همین جهت علامه در مختلف، آن را اینگونه رد کرده است: «قول ابن براج دلیلی ندارد و اگر به اصل [برائت نسبت به سایر دروغها] تمسک کند یا به اینکه آنچه موجب ابطال روزه میشود، کذب بر خدای متعال و پیامبر و ائمه(علیهمالسلام) است، پس در اینجا نیز همان، حرام است، آن را نمیپذیریم، چون ملازمه میان روزه و حج را قبول نداریم، تمسک به اصل نیز با وجود روایت منافی، جا ندارد.»
قول چهارم
دلیل قول چهارم را که فسوق را به کذب و سباب تفسیر کرده بود، دو روایت دانسته است. بخشی از متن روایت اول چنین است:
مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بِإِسْنَادِهِ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنْ فَضَالَةَ عَنْ مُعَاوِيَةَ بْنِ عَمَّارٍ وَ عَنْ صَفْوَانَ بْنِ يَحْيَى وَ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي عُمَيْرٍ وَ حَمَّادِ بْنِ عِيسَى كُلِّهِمْ عَنْ مُعَاوِيَةَ بْنِ عَمَّارٍ قَالَ: قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع ... إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ ﴿فَمَنْ فَرَضَ فِيهِنَّ الْحَجَّ فَلٰا رَفَثَ وَ لٰا فُسُوقَ وَ لٰا جِدٰالَ فِي الْحَجِّ﴾ فَالرَّفَثُ الْجِمَاعُ وَ الْفُسُوقُ الْكَذِبُ وَ السِّبَابُ وَ الْجِدَالُ قَوْلُ الرَّجُلِ لَا وَ اللَّهِ وَ بَلَى وَ اللَّهِ.[17]
«معاویة بن عمار» در این روایت صحیحه میگوید: امام صادق(علیهالسلام) فرمود: ... خداوند عز و جل فرموده است: «پس در ماههاى حج، هركه حج را بر خود واجب كند، پس در حج، رَفَث و فسوق و جدال نيست». رَفَث، آميزش جنسى است و فُسوق، دروغ و دشنام است و جدال، اين است كه انسان بگويد: «نه، و اللّه!» و «آرى، و اللّه!».
و متن روایت دوم که مرسله است، چنین است:
الْعَيَّاشِيُّ فِي تَفْسِيرِهِ عَنْ مُعَاوِيَةَ بْنِ عَمَّارٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع فِي قَوْلِ اللَّهِ ﴿الْحَجُّ أَشْهُرٌ مَعْلُومٰاتٌ فَمَنْ فَرَضَ فِيهِنَّ الْحَجَّ فَلٰا رَفَثَ وَ لٰا فُسُوقَ وَ لٰا جِدٰالَ فِي الْحَجِّ﴾ وَ الرَّفَثُ الْجِمَاعُ وَ الْفُسُوقُ الْكَذِبُ وَ السِّبَابُ وَ الْجِدَالُ قَوْلُ الرَّجُلِ لَا وَ اللَّهِ وَ بَلَى وَ اللَّهِ.[18]
در تفسیر عیاشی از «معاویة بن عمار» روایت شده که: امام صادق(علیهالسلام) در تفسیر این سخن خداوند «حج در ماههای معینی است، پس هر که در این ماهها، حج را بر خود واجب كند، پس در حج، رَفَث و فسوق و جدال نيست»، فرمود: رَفَث، آميزش جنسى است و فُسوق، دروغ و دشنام است و جدال، اين است كه انسان بگويد: «نه، و اللّه!» و «آرى، و اللّه!».
در باره این قول نیز فعلا اظهار نظری نمیکند.
قول پنجم
در این قول، فسوق به کذب و سباب و مفاخره تفسیر شده بود. آیت الله سبحانی دلیل آن را صحیحه علی بن جعفر [در کنار صحیحه قبلی] میداند. متن روایت چنین است:
وَ [مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بِإِسْنَادِهِ] عَنْهُ (مُوسَى بْنِ الْقَاسِمِ) عَنْ عَلِيِّ بْنِ جَعْفَرٍ قَالَ: سَأَلْتُ أَخِي مُوسَى ع عَنِ الرَّفَثِ وَ الْفُسُوقِ وَ الْجِدَالِ مَا هُوَ وَ مَا عَلَى مَنْ فَعَلَهُ فَقَالَ الرَّفَثُ جِمَاعُ النِّسَاءِ وَ الْفُسُوقُ الْكَذِبُ وَ الْمُفَاخَرَةُ وَ الْجِدَالُ قَوْلُ الرَّجُلِ لَا وَ اللَّهِ وَ بَلَى وَ اللَّهِ الْحَدِيثَ.[19]
«علی بن جعفر عریضی» در این روایت صحیحه میگوید: از برادرم امام کاظم(علیهالسلام) در باره «رفث» و «فسوق» و «جدال» پرسیدم که چیستند و بر عهده کسی که مرتکب آنها شود، چیست؟ فرمود: «رفث» آمیزش با زنان است و «فسوق» دروغ و فخرفروشی است و «جدال» اين است كه انسان بگويد: «نه، و اللّه!» و «آرى، و اللّه!»....
آیت الله سبحانی در اینجا و پیش از بررسی قول ششم، مینویسد:
و على ضوء ما مرّ تكون العناوين الواردة في الروايات ثلاثة: أ. حصر الفسوق في الكذب. ب. حصر الفسوق في الكذب و السباب. ج. حصر الفسوق في الكذب و المفاخرة. و من المعلوم أنّ السّب و المفاخرة بالكذب يدخلان تحت العنوان الأوّل، و أمّا لو كانا بالصدق فيقع التّعارض بين حصر الفسوق في الكذب من جانب، و بين صدق الفسوق على السب و المفاخرة إذا كانا بالصدق من جانب آخر، فيكون مصب التعارض هو مفهوم الحديث الأوّل و منطوقي الحديثين الآخرين. هذا إذا كان كلّ من السبّ و المفاخرة بنحو الإخبار، و أمّا إذا كانا بنحو الإنشاء يكون مورد التّعارض أوسع.[20]
در پرتو آنچه گذشت، عناوین وارده در روایات سه چیز است: الف) فسوق، فقط کذب است، ب) فسوق، فقط کذب و سباب است، ج) فسوق، فقط کذب و مفاخره است. روشن است که دشنام و مفاخره اگر به دروغ بیان شوند، تحت عنوان کذب خواهند بود، اما اگر به صورت سخن راست بیان شوند، میان حصر فسوق در کذب از یک سو و از سوی دیگر صدق فسوق بر سبّ و مفاخرهای که در قالب سخن راست بیان شدهاند، تعارض میشود. پس محل تعارض، مفهوم حدیث اول [زید شحام] و منطوق دو حدیث دیگر [معاویة بن عمار و علی بن جعفر] خواهد بود. این، در جایی است که سب و مفاخره در قالب جمله خبریه [که قابلیت صدق و کذب دارد] ادا شده باشند، اما اگر به صورت انشاء صادر شوند، میدان تعارض، وسیعتر خواهد بود.
سپس دو راه حل برای رفع این تعارض پیشنهاد میدهد، یکی تقدیم مفهوم حصر در روایت اول بر منطوق دو روایت اخیر است و دیگری عکس آن. میفرماید:
يمكن الجمع بينهما بأحد الوجهين التاليين:
1. تفسير الفسوق بالكذب خاصة و تقديم مفهومه على إطلاق السب و المفاخرة و تخصيصهما بصورة الكذب، و عندنا يكون ذكرهما بعد الفسوق من قبيل ذكر الخاص بعد العام. و لعلّ هذا الجمع هو المختار لدى المحقّق حيث خصّ الفسوق بالكذب.
2. تقديم إطلاق الحديثين على مفهوم الحصر، و إخلاء الحديث الأوّل عن المفهوم، فتكون النتيجة هي: كلّ من الكذب و السب و المفاخرة من مصاديق الفسوق. و لعلّ هذا الجمع هو المختار عند من فسّر الفسوق بالأمور الثلاثة.[21]
جمع میان سه روایت به یکی از این دو وجه ممکن است:
1. تفسیر فسوق فقط به کذب و تقدیم مفهوم آن [یعنی، سخن راست، فسوق نیست] بر مطلق سب و مفاخره [اعم از راست یا دروغ] و اختصاص منطوق دو روایت به جایی که به دروغ بیان شوند. [نتیجه این جمع چنین میشود: فسوق، فقط سخن دروغ است، پس شامل فحش و مفاخرهای که دروغ باشند نیز میشود، چون مصداقی از سخن دروغ هستند] در این صورت، ذکر سب و مفاخره بعد از فسوق، از قبیل ذکر خاص بعد از عام است و شاید همین وجه جمع، نظر منتخب محقق است که فسوق را به کذب اختصاص داده است.
2. تقدیم اطلاق دو حدیث بر مفهوم حصر و بدون مفهوم دانستن حدیث اول. نتیجه این جمع چنین میشود: هر یک از کذب و سب و مفاخره از مصادیق فسوق هستند [و این طور نیست که فسق، فقط دروغ را شامل شود]. شاید این وجه جمع همان نظر منتخب کسانی باشد که فسوق را به هر سه مورد، تفسیر کردهاند [از جمله حضرت امام].
آیت الله سبحانی پس از ذکر این تعارض و دو وجه جمع پیشنهادی، تعارض دیگری را مطرح میکند که میان مفهوم و منطوق دو حدیث اخیر واقع میشود و پس از بیان وجه جمع میان آنها، قول ششم را نیز نقد نموده و در نهایت، همان قول پنجم را که نظر حضرت امام نیز همان بود، نتیجه میگیرد که در جلسه آینده آن را میخوانیم.
غفر الله لنا و لکم إن شاء الله