بسم الله الرحمن الرحیم
بحث اخلاقی
اصلاح تباهیها نزد خداست (6)
و لِما فَسَدَ صَلاح.[1]
در تبیین این جمله از دعای نورانی مکارم الاخلاق، اشاره شد که یکی از مصداقهای روشن اصلاح نادرستیها توسط خدای متعال، تبدیل سیئات به حسنات است که در آیه هفتاد سوره فرقان آمده است.
در جلسه قبل، به پنج دیدگاه در باره چگونگی جایگزینی بدیها به نیکیها اشاره شد. دو دیدگاه دیگر که به بیان عنوان آنها بسنده میکنیم چنین است: «جایگزینی حسنات با سیئات در نامه اعمال» و «دگرگونی حقیقت کار به واسطه اعتبار الهی».
برای جمعبندی و نتیجهگیری بار دیگر به دستهبندی روایات این بحث میپردازیم. چهار دسته روایت در این زمینه وجود دارد:
دسته اول، روایاتی است که بر جایگزینی اعمال نیک به جای اعمال سیئه گذشته در همین جهان دلالت دارند. این روایات ناظر به كفار و مشركانى است كه مسلمان مىشوند و نگران اعمال ناشايست گذشته خود هستند. طبق این روایات، خداوند به خاطر توبه آنها، به جاى كفر، اسلام و به جاى شرک، توحید و به جای تمام كارهاى زشت، كارهاى شايسته را به ايشان میدهد. مانند آنچه از ابن عباس گزارش شده است که آیه یاد شده را اینگونه تفسیر نموده است: «فَأَبدَلَهُمُ اللّٰهُ بِالكُفِر الإِسلامَ، و بِالمَعصِيَةِ الطّاعَةَ، و بِالإِنكارِ المَعرِفَةَ، و بِالجَهالَةِ العِلمَ.»[2]
دسته دوم، احادیثی است که تبدیل سیئه به حسنه در نامه عمل و در آخرت را بیان میکند. مانند این روایت از امام صادق(علیهالسلام) که در تفسیر آیه یاد شده میفرماید:
يُؤتَى بِالمُؤمِنِ اَلمُذنِبِ يَومَ القِيامَةِ حَتَّى يُوقَفَ بَينَ يَدَيِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فَيَكونُ هوَ اَلَّذِي يَلي حِسَابَهُ فَيُوقِفُهُ عَلَى سَيِّئَاتِهِ شَيئاً فَشَيئاً فَيَقولُ عَمِلتَ كَذا وَ كَذا فِي يَومِ كَذا في ساعَةِ كَذا فَيَقولُ أَعرِفُ يا رَبِّ قالَ حَتَّى يُوقِفَهُ عَلَى سَيِّئاتِهِ كُلِّها كُلَّ ذلِكَ يَقولُ أَعرِفُ فَيَقُولُ سَتَرتُهَا عَلَيكَ فِي الدُّنيا وَ أَغفِرُها لَكَ اليَومَ أَبدِلوها لِعَبدِي حَسَناتٍ. قالَ فَتُرفَعُ صَحِيفَتُهُ لِلنَّاسِ فَيَقولُونَ سُبحانَ اللَّهِ أَما كانَت لِهَذا العَبدِ وَ لا سَيِّئَةٌ واحِدَةٌ فَهوَ قَولُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ ﴿فَأُوْلٰئِكَ يُبَدِّلُ اَللّٰهُ سَيِّئٰاتِهِمْ حَسَنٰاتٍ﴾.[3]
در روز رستاخيز مؤمن گنهكار را آورده، در برابر خداوند عزّوجلّ نگه مىدارند و خداوند، خود، به حسابش رسيدگى مىكند. او را بر یک یک اعمال زشتش آگاه میسازد و میفرماید: در فلان روز و فلان ساعت چنين كردى. میگويد: ميدانم خدايا. تا آن كه وى را بر همه گناهانش آگاه مىسازد و او همواره مىگويد: مىدانم. پس، خداوند به او مىفرمايد: در دنيا گناهان تو را پردهپوشى كردم، و امروز آنها را مىبخشم. گناهان بنده مرا به نيكى تبديل كنيد. پس، نامه اعمال او در برابر مردم بالا برده مىشود. آنها مىگويند: سبحان اللَّه! آیا اين بنده حتّى يك گناه هم نداشته است؟! این است معنای سخن خدای عز و جل که فرمود: «خداوند نيكى آنان را جانشين بدىهايشان مىگرداند».
دو دسته دیگر را در جلسه بعدی بیان میکنیم.
بحث فقهی
کتاب الحج/ تروک الإحرام/ پوشیدن هر چه تمام روی پا را بگیرد (3)
یادآوری
بحث در باره نهمین مورد از تروک احرام یعنی پوشیدن آنچه كه همه روى پا را میگیرد، بود. گذشت که تعبیر امام خمینی در این باره «لبس ما يستر جميع ظهر القدم» است، ولی تعبیر آیت الله خویی «يحرم على الرجل المحرم لبس الخف و الجورب» است و این به جهت اختلاف مبنایی است که از گذشته در میان فقها وجود داشته است. عدهای پوشیدن هر چیزی که روی پا را بپوشاند، حرام دانسته و عدهای حرمت را منحصر در «خف» و «جوراب» که در روایات بدان تصریح شده است، دانستهاند.
مرور روایات
در اینجا بار دیگر متن روایات مربوطه را مرور میکنیم.
در روایت نخست تعبیر «خفین» آمده و پوشیدن آن را در صورت نبودن «نعلین» اجاره داده است:
عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع فِي حَدِيثٍ قَالَ: وَ لَا تَلْبَسْ سَرَاوِيلَ إِلَّا أَنْ لَا يَكُونَ لَكَ إِزَارٌ وَ لَا خُفَّيْنِ إِلَّا أَنْ لَا يَكُونَ لَكَ نَعْلَانِ.[4]
در روایت بعدی، پوشیدن «خفین» و «جوربین» را هنگام اضطرار و در جایی که نعلین نداشته باشد، اجازه داده است:
عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: أَيُّ مُحْرِمٍ هَلَكَتْ نَعْلَاهُ فَلَمْ يَكُنْ لَهُ نَعْلَانِ فَلَهُ أَنْ يَلْبَسَ الْخُفَّيْنِ إِذَا اضْطُرَّ إِلَى ذَلِكَ وَ الْجَوْرَبَيْنِ يَلْبَسُهُمَا إِذَا اضْطُرَّ إِلَى لُبْسِهِمَا.[5]
در روایت سوم، ضمن بیان جواز پوشیدن «خفین» هنگام اضطرار، شکافتن روی چکمه را نیز لازم شمرده است:
عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع فِي رَجُلٍ هَلَكَتْ نَعْلَاهُ وَ لَمْ يَقْدِرْ عَلَى نَعْلَيْنِ قَالَ لَهُ أَنْ يَلْبَسَ الْخُفَّيْنِ إِنِ اضْطُرَّ إِلَى ذَلِكَ وَ لْيَشُقَّهُ عَنْ ظَهْرِ الْقَدَمِ الْحَدِيثَ.[6]
روایت چهارم نیز مانند روایت دوم بر جواز پوشیدن «خفین» و «جوربین» هنگام اضطرار دلالت دارد:
عَنْ رِفَاعَةَ بْنِ مُوسَى أَنَّهُ سَأَلَ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنِ الْمُحْرِمِ يَلْبَسُ الْجَوْرَبَيْنِ قَالَ نَعَمْ وَ الْخُفَّيْنِ إِذَا اضْطُرَّ إِلَيْهِمَا.[7]
روایت آخر این باب نیز پوشیدن «خف» در جایی که «نعلین» نداشته باشد را به شرط شکافتن روی آن، جایز دانسته است:
عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع فِي الْمُحْرِمِ يَلْبَسُ الْخُفَّ إِذَا لَمْ يَكُنْ لَهُ نَعْلٌ قَالَ نَعَمْ لَكِنْ يَشُقُّ ظَهْرَ الْقَدَمِ.[8]
در این روایات که همه آنها به لحاظ سندی معتبرند، تنها در باره «خف» و «جوراب» بحث شده است و در هیچ یک از آنها به طور کلی هر چیزی که همه روی پا را بگیرد، حرام دانسته نشده است، اما شماری از فقها از جمله محقق حلی، صاحب جواهر و حضرت امام با تنقیح مناط، ملاک حرمت را به هر پاپوشی که مانند چکمه یا جوراب همه روی پا را بگیرد، سرایت دادهاند.
محقق حلی میفرماید: «و لبس الخفين و ما يستر ظهر القدم»[9] و صاحب جواهر در شرح این عبارت، کلمه «کل» را نیز اضافه نموده و مینویسد:
و لبس الخفين و كل ما يستر ظهر القدم اختيارا.[10]
سپس به کتابهایی که همین نظریه را دارند اینگونه اشاره نموده است:
كما في الاقتصاد و الجمل و العقود و الوسيلة و المهذب و النافع و القواعد و الإرشاد و غيرها على ما حكي عن بعضها، بل في الذخيرة نسبته إلى قطع المتأخرين، بل في المدارك إلى الأصحاب بل في الغنية نفي الخلاف.[11]
در ادامه و پس از بیان ادله روایی آن، به این نکته اشاره نموده که این روایات تنها به بیان «خف» و «جوراب» اختصاص دارند و به همین جهت در شماری از کتابها به ذکر همین دو مورد یا «خف» و «شمشک» اکتفا شده است:
إلا انها جميعها مختصة بالخف و الجورب، و لذا اقتصر عليهما في محكي المقنع و التهذيب، بل في كشف اللثام و في النهاية على الخف، و في المبسوط و الخلاف و الجامع، عليه و على الشمشك.[12]
این دسته از فقها بر آنچه در روایات آمده، اصرار دارند، ولی دسته اول معتقدند که در ذکر «خف» و «جوراب» نکته خاصی نیست که بخواهد حرمت به آنها اختصاص داشته باشد، بلکه از باب اینکه غالبا در آن زمان استعمال میشده است بیان شدهاند. بنا بر این، ملاک حرمت پوشیدن چیزی است که مانند کفش و جوراب، همه روی پا را بگیرد، بر خلاف نعلین که تنها قسمتی از روی پا را با دو بندی که دارد، میپوشاند. اکثر متأخرین نیز همین برداشت را داشتهاند، ولی در میان معاصرین، فقهایی مثل آیت الله خویی و مقام معظم رهبری نسبت به چکمه و جوراب فتوا به حرمت و عدم جواز دادهاند، اما نسبت به سایر موارد احتیاط واجب کردهاند. عبارت آیت الله خویی چنین بود:
يحرم على الرجل المحرم لبس الخف و الجورب، و كفّارة ذلك شاة على الأحوط، و لا بأس بلبسهما للنِّساء، و الأحوط الاجتناب عن لبس كل ما يستر تمام ظهر القدم... .[13]
عبارت مقام معظم رهبری نیز چنین بود:
مرد محرم نباید چکمه و جوراب بپوشد و احتیاط واجب آن است که از پوشیدن هر چیزی که تمام روی پا را میپوشاند مانند کفش و گیوه و امثال آن اجتناب کند.[14]
به نظر ما، این احتیاط جا ندارد و میتوان نسبت به عدم جواز فتوا داد. بنا بر این، نظر ما نیز مانند نظر حضرت امام است که محرم نباید در حال اختیار چیزی که همه روی پاها را بگیرد، بپوشد، اعم از کفش و جوراب یا غیر آنها، البته چیزهایی مثل نعلین که تنها قسمتی از روی پا را میگیرد، اشکالی ندارد.
غفر الله لنا و لکم إن شاء الله