بحث اخلاقی
واژهشناسی «غَوث» و «کَرث»
در ادامه دعای نورانی مکارم الاخلاق امام زین العابدین(علیهالسلام) میخوانیم:
و بِكَ استِغاثَتي إن كَرِثتُ.[1]
کلمه «استغاثه» از ریشه «غوث» است. ابن فارس مینویسد:
الغين و الواو و الثاء كلمةٌ واحدة، و هى الغوث من الإغاثة، و هى الإعانة و النُّصرة عند الشِّدة.[2]
[ریشه] «غ و ث» کلمهای است که همان غوث برگرفته از إغاثه است به معنای کمک و یاری خواستن هنگام سختی است.
ابن منظور کاربرد این کلمه را در جایی میداند که کسی فریاد بزند: «وا غوثاه»، وی مینویسد:
غَوَّثَ الرجلُ، و اسْتَغاثَ: صاحَ وا غَوْثاه.[3]
ریشه «غوث» در قرآن کریم شش بار در قالبهای گوناگون آمده است.[4] این آمار بر این مبناست که چهار کلمه بر گرفته از ریشه «غیث» به معنای باران را شمارش نکنیم، زیرا در برخی از نرمافزارهای نور مانند «جامع التفاسیر»، بدون تفکیک میان دو ریشه «غوث» و «غیث» مجموع کلمههای برگرفته از آنها، نُه بار دانسته شده است و کلمه «یَغوث» ـ نام یکی از بتهای جاهلیت که در سوره نوح آمده است ـ نیز به عنوان ریشهای مستقل آمده است؛ ولی در برخی دیگر از این نرمافزارها مانند «جامع فقه اهلبیت»، ضمن آنکه این کلمه جزء مشتقات «غوث» به شمار آمده، کلمههای برگرفته از این ریشه، شش بار و کلمههای بر گرفته از ریشه «غیث» نیز چهار بار شمارش شده است.
در اینجا به نمونههایی از کاربردهای قرآنی ریشه «غوث» اشاره میگردد. نخستین کاربردش آنجاست که خداوند در مقام یادآوری امدادهای غیبی خود در جنگ بدر خطاب به مسلمانان میفرماید:
﴿إِذْ تَسْتَغيثُونَ رَبَّكُمْ فَاسْتَجابَ لَكُمْ أَنِّي مُمِدُّكُمْ بِأَلْفٍ مِنَ الْمَلائِكَةِ مُرْدِفين﴾.[5]
[ياد كنید] آنگاه را كه از پروردگارتان فريادخواهى مىكرديد و به شما پاسخ داد كه من با هزار فرشته پياپى امدادگر شما خواهم بود.
در سوره کهف نیز از فریادخواهی كافران در خيمه آتشين دوزخ و فریادرسی دردناک آنها اینگونه خبر میدهد:
﴿إِنَّا أَعْتَدْنا لِلظَّالِمِينَ ناراً أَحاطَ بِهِمْ سُرادِقُها وَ إِنْ يَسْتَغِيثُوا يُغاثُوا بِماءٍ كَالْمُهْلِ يَشْوِي الْوُجُوهَ﴾.[6]
ما براى ستمگران آتشى آماده كردهايم كه سراپردههايش آنان را فرا مىگيرد و اگر فريادرسى خواهند با آبى چون گدازه فلز به فريادشان مىرسند كه [گرماى آن] چهرهها را بريان مىكند.
تعبیر «یُغاث» در سوره یوسف(علیهالسلام) نیز به کار رفته است. حضرت یوسف(علیهالسلام) هنگام تعبیر خواب پادشاه مصر، پس از خبر از وقوع هفت سال آبادانی و هفت سال قحطى، شروع سال آبادانی دو باره را اینگونه بشارت میدهد:
﴿ثُمَّ يَأْتِي مِنْ بَعْدِ ذلِكَ عامٌ فِيهِ يُغاثُ النَّاسُ وَ فِيهِ يَعْصِرُون﴾.[7]
آنگاه، پس از آن، سالى فرا مىرسد كه مردم در آن يارى مىشوند [یا باران مىبينند] و در آن [سال، دانهها و ميوهها را] میفشرند.
اگر فعل «يُغاث» را از ریشه غيث (باران) بدانیم، يعنى در آن سال، بر مردم باران نازل مىشود و اگر آن را از ریشه غوث (يارى كردن) بدانیم يعنى، مردم در آن سال، يارى مىشوند که در این صورت، باید کاربرد کلمههای بر گرفته از ریشه «غوث» را به جای شش بار، هفت بار بدانیم.
اما کلمه «کرثتُ» از ریشه «کَرث» به معنای گرفتاری شدید است. ابن فارس در باره این ماده کم کاربرد که در قرآن نیز به کار نرفته است، مینویسد:
الكاف و الراء و الثاء، ليس فيه إلَّا كَرَثَهُ الأمرُ، إذا بلغ منه المَشَقَّة.[8]
[ریشه] «ک ر ث» کاربردی جز «کرثه الامر» ندارد و آن، هنگامی است که سختی و مشقتی به او برسد.
بر این اساس، معنای جمله «بِكَ استِغاثَتي إن كَرِثتُ» چنین میشود: آن گاه که گرفتاریِ شدیدی پیدا کنم، تنها از تو یاری و فریادرسی میخواهم.
بحث فقهی
موضوع: کتاب الحج/ تروک الإحرام/ لبس المخیط (5)
یادآوری
بحث در باره ششمین مورد از محرمات احرام بود که حضرت امام آن را «لبس المخیط» دانست، ولی ما گفتیم دوخته بودن ملاک نیست، بلکه پوشیدن هر لباسی که عرض بدن را بپوشاند ـ دوخته یا نادوخته ـ حرام است.
مسئله شانزدهم
حضرت امام در مسئله شانزدهم میفرماید:
لو احتاج إلى شد فتقه بالمخيط جاز، لكن الأحوط الكفارة، و لو اضطر إلى لبس المخيط كالقباء و نحوه جاز و عليه الكفارة.[9]
اگر نياز به بستن فتقش با دوخته داشته باشد جايز است، ليكن احتياط در دادن كفاره است. و اگر به پوشيدن دوخته مثل قبا و مانند آن ناچار گردد، جايز است، ولى كفاره بر او واجب است.
در این مسئله دو فرع مطرح شده است. فرع نخست در باره فتقبند است که در صورت ضرورت، همه فقها پوشیدن آن را جایز میدانند، ولی اختلاف در وجوب کفاره یا عدم آن است. از نظر حضرت امام، بنا بر احتیاط باید کفاره بدهد، ولی اکثر مراجع معاصر این را نپذیرفتهاند.
ایشان در مسئله 349 مناسک حج میفرماید:
فتقبند اگر دوخته باشد برای ضرورت جایز است لیکن احتیاط آن است که کفاره بدهد.[10]
در حاشیه این مسئله آمده است:
آیت الله تبریزی: کفاره هم ندارد.
آیت الله خامنهای: به ذیل مسئله 347 مراجعه شود.[11]
مقام معظم رهبری در آنجا فرمود:
کمربند و همیان... و بند ساعت و امثال اینها که لباس محسوب نمیشود، اگرچه دوخته باشد، اشکال ندارد.[12]
همچنین در ادامه حاشیه آمده است:
آیات عظام زنجانی، سیستانی، مکارم: ضرورت لازم نیست و کفاره هم ندارد.
آیت الله سبحانی: در صورت دوخته بودن کفاره دارد.
آیت الله صافی، آیت الله فاضل: اُولی این است که کفاره بدهد.[13]
بنا بر این، فقط آیت الله سبحانی است که با حضرت امام موافق است و حتی فتوا به وجوب کفاره داده است، هرچند ـ همان طور که در جلسه قبل بیان شد ـ ایشان ملاک حرمت را مخیط بودن نمیداند، ولی نمیدانیم چرا در اینجا اینگونه فتوا داده است. آیت الله صافی و فاضل هم کفاره را اولی دانستهاند که همان احتیاط مستحب است.
نظر ما نیز مثل نظر آقایان زنجانی، سیستانی و مکارم است که حتی در حال اختیار نیز میتواند آن را بپوشد و کفاره هم ندارد، زیرا قبلا توضیح دادیم که ملاک حرمت، مخیط بودن نیست، بلکه ملاک عرض همه بدن یا قسمتی از بدن را پوشیدن است که در فتقبند صدق نمیکند.
اما در مورد فرع دوم که مربوط به اضطرار است، ایشان کفاره را واجب دانست. در مناسک حج نیز میفرماید:
اگر به لباس دوخته احتیاج پیدا کرد جایز است بپوشد، ولی کفاره باید بدهد.[14]
در اینجا نیز طبق مبنای ما تکلیف معلوم است، ما گفتیم اضطرار و اختیار فرقی ندارد، اختیارا هم میتواند لباس دوخته بپوشد، کفاره هم ندارد. [ زیرا ملاک حرمت ، پوشیده شدن عرض همه بدن یا قسمتی از آن است . ]
مسئله هفدهم
امام خمینی(رحمة الله علیه) در مسئله بعدی میفرماید:
يجوز للنساء لبس المخيط بأيّ نحو كان، نعم لا يجوز لهن لبس القفازين.[15]
براى زنها پوشيدن دوخته هر طورى كه باشد جايز است، ولى پوشيدن «قفّازين»[16] براى آنها جايز نيست.
صاحب جواهر پس از بیان حکم پوشیدن مخیط در باره مردان، سراغ حکم آن در باره زنان رفته است و ابتدا آن را اختلافی دانسته ولی در ادامه، جواز پوشیدن مخیط برای زنان را اجماعی دانسته و سپس برای آن، چندین دلیل ذکر میکند. وی مینویسد:
هذا كله في الرجال و اما في النساء ففيه خلاف و لكن الأظهر و الأشهر الجواز اضطرارا و اختيارا بل هو المشهور شهرة عظيمة بل لا يبعد دعوى الإجماع معها، لندرة المخالف الذي هو الشيخ في النهاية التي هي متون أخبار، و معروفية نسبه، على أنه قد رجع عنه في ظاهر محكي المبسوط في القميص، بل عن موضع آخر منه مطلق المخيط، بل عبارته فيها غير صريحة، قال: «و يحرم على المرأة في حال الإحرام من لبس الثياب جميع ما يحرم على الرجل و يحل لها جميع ما يحل له» ثم قال بعد ذلك: «و قد وردت رواية بجواز لبس القميص للنساء، و الأفضل ما قدمناه، و أما السراويل فلا بأس بلبسه لهن على كل حال»، بل لعل قوله: «و الأفضل ما قدمناه» صريح في الجواز، لكن عن بعض النسخ «و الأصل ما قدمناه» كل ذلك مضافا إلى الإجماع صريحا في التذكرة و المنتهى و السرائر و المختلف و التنقيح على ما حكي عن بعضها فضلا عن ظاهره المستفاد من غير واحد، قال في الأول: «يجوز للمرأة لبس المخيط إجماعا، لأنها عورة، و ليست كالرجال» و كذا المنتهى، بل قال: «لا نعلم فيه خلافا إلا قولا شاذا للشيخ لا اعتداد به» و هو كالصريح في انعقاد الإجماع بعد الشيخ و عن موضع آخر منه أيضا «و قال بعض منا شاذ لا تلبس المخيط، و هو خطأ محض» و لعله لذا استدل في المختلف بالإجماع على جوازه مع نقل خلافه، و في محكي السرائر «الأظهر عند أصحابنا أن لبس الثياب المخيطة غير محرم على النساء، بل عمل الطائفة و فتواهم و إجماعهم على ذلك، و كذلك عمل المسلمين»، إلى غير ذلك من العبارات الظاهرة و الصريحة في معلومية الحكم، كل ذلك مضافا إلى خصوص المعتبرة المستفيضة المتقدمة في مسألة جواز لبس الحرير لهن، و بذلك تخص قاعدة الاشتراك و المحرم في بعض النصوص بناء على إرادة الجنس منه الشامل لهن.[17]
همه اینها در باره مردان بود، اما در باره زنان، در این مسئله اختلاف است، ولی اظهر و اشهر این است که چه اضطرارا و چه اختیارا پوشیدن مخیط برای آنان جایز است، بلکه این حکم شهرت عظیمه دارد و حتی بعید نیست که ادعا شود اجماعی است، زیرا تنها مخالف این حکم، شیخ طوسی در النهایة است که متن آن متن روایات است [یعنی فقه مأثور است] همچنین نسب شیخ معروف است [بنا بر این، قول ایشان به اجماع دخولی که گفته میشود معصوم در جمع قائلین وجود دارد، ضرری نمیرساند]. علاوه بر آن، در آنچه از المبسوط شیخ نقل شده است، وی از این نظر در باره پیراهن برگشته است [و پوشیدن آن را برای زنان جایز دانسته است] بلکه در جای دیگری از المبسوط حکایت شده است که مطلق مخیط را جایز دانسته است، چه اینکه عبارت ایشان در النهایة نیز صراحت در عدم جواز ندارد، میفرماید: «در حال احرام، پوشیدن هر لباسی که بر مردان حرام است، بر زنان نیز، حرام است و هر لباسی که برای مردان جایز است، برای آنها نیز حلال است» سپس میفرماید: «روایتی در باره جواز پوشیدن پیراهن برای زنان وارد شده است، ولی افضل همان است که گفتیم، اما شلوار را زنان در هر صورت میتوانند بپوشند». شاید اینکه فرمود: «افضل همان است که گفتیم» صراحت در جواز داشته باشد [نه در عدم جواز]، البته در برخی نسخههای النهایة به جای آن آمده است: «اصل همان است که گفتیم». افزون بر همه اینها، در تذکرة و منتهی [علامه]، السرائر [ابن ادریس]، المختلف [علامه] و تنقیح [فاضل مقداد] ـ طبق نقل از برخی از آنها ـ تصریح شده است که جواز، اجماعی است، چه رسد به این که اجماع را میتوان از ظاهر خیلی از عبارات نیز استفاده نمود. در تذکرة میگوید: «پوشیدن لباس دوخته برای زنان جایز است اجماعا، زیرا بر خلاف مرد، همه بدن زن عورت است» همین مطلب را در منتهی نیز آورده و اضافه نموده: «در این حکم نظر مخالفی نیست مگر قول شاذی از شیخ طوسی که بدان اعتنایی نمیگردد». این عبارت گویا تصریح دارد در این که بعد از زمان شیخ طوسی، اجماع صورت گرفته است. در جای دیگری از منتهی نیز آمده است: «و از بعضی از اصحاب ما به صورت شاذ نقل شده که زن نباید دوختنی بپوشد، ولی این، اشتباه محض است». شاید به همین جهت است که در المختلف با اینکه این قول مخالف را آورده، برای جواز، به اجماع استدلال نموده است. در آنچه از السرائر نیز نقل شده، آمده است: «اظهر نزد شیعه این است که پوشیدن لباس دوخته بر زنان حرام نیست. علاوه بر آن، سیره و فتوای فقهای شیعه و اجماع آنها نیز بر جواز است، چنانکه رفتار همه مسلمانان نیز این را تأیید میکند». این عبارات و عبارتهای دیگر ظهور یا تصریح دارند در اینکه حکم برای فقها معلوم بوده است [و قول مخالف شیخ نادیده گرفته شده است]. به همه آنچه گفته شد این را هم اضافه میکنیم که روایات معتبر و مستفیضی که در مسئله جواز پوشیدن حریر برای زنان گذشت نیز بر این مطلب دلالت دارد، زیرا به وسیله همین روایات است که قاعده اشتراک احکام میان مرد و زن، تخصیص میخورد. کلمه «محرم» در بعضی از روایات نیز شامل زنان نیز میگردد، زیرا از این کلمه جنس محرم [به صورت کلی] اراده شده است.
ایشان در ادامه، به بحث استنثای پوشیدن «قُفازین (دستکش)» از حکم جواز، پرداخته و آن را حرام میداند. همچنین ادله کسانی که حرمت را در اینجا بر کراهت حمل کردهاند، ردّ مینماید. میفرماید:
نعم في جملة منها فيها الصحيح و غيره النهي لهن عن القفازين الذي حقيقته الحرمة المحكي عليها الإجماع في صريح الخلاف و الغنية و ظاهر المنتهى و التذكرة، فاحتمال بعض متأخري المتأخرين إرادة الكراهة من النهي المزبور ـ لأنهما اما من جنس الثياب بناء على تفسيرهما بأنهما شيء يعمل لليدين يحشى بقطن و يكون له أزرار تزر على الساعدين من البرد تلبسه المرأة في يديها... الثیاب التي دلت الأدلة على جوازها لهن، أو من جنس الحلي لليدين و الرجلين كما عن بني دريد و فارس و عباد، فيتحد حكمهما معه و هو جواز اللبس لغير الزينة ـ واضح الضعف، ضرورة تقديم الخاص على العام.[18]
بله، در برخی از روایات ـ که در میان آنها هم صحیحه وجود دارد و هم غیر آن ـ زنان از پوشیدن دستکش نهی شدهاند، نهیای که حقیقتش حرمت است، همچنین در الخلاف و غنیة تصریح شده که این نهی اجماعی است، کما اینکه ظاهر منتهی و تذکرة نیز اجماعی بودن آن است. بنا بر این، ضعف احتمال بعضی از متأخرین که نهی یاد شده را بر کراهت حمل نموده است، روشن است، زیرا دلیل او برای این حمل این است که «قفازین» یا از جنس لباس هستند که ادله بر جواز پوشیدن لباس دلالت دارند، بنا بر اینکه بگوییم آنها را برای حفظ دست از سرما، به کار میبرند و درونش را پنبه میگذارند و داری دکمه است که به ساعد وصل میشود و زنان آن به دست میکنند... یا از جنس زینت دست و پا هستند کما اینکه ابن درید و ابن فارس ابن عباد گفتهاند، در این صورت نیز حکم آنها حکم زیورها را دارد که پوشیدن آنها به نیتی غیر از زینت، جایز است. ولی این دلیل قابل قبول نیست، زیرا ادله خاص که روایات باشند بر ادله عام که قول لغویین باشد، مقدم است.
روایات
در اینجا سه روایت را میخوانیم که بر جواز پوشیدن هر نوع لباسی بر زن محرم دلالت دارد و در آنها برخی از لباسهای خاص مثل دستکش استنثاء شده است.
روایت اول
مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ عِدَّةٍ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ عَنْ مَنْصُورِ بْنِ الْعَبَّاسِ عَنْ إِسْمَاعِيلَ بْنِ مِهْرَانَ عَنِ النَّضْرِ بْنِ سُوَيْدٍ عَنْ أَبِي الْحَسَنِ ع قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنِ الْمُحْرِمَةِ أَيَّ شَيْءٍ تَلْبَسُ مِنَ الثِّيَابِ قَالَ تَلْبَسُ الثِّيَابَ كُلَّهَا إِلَّا الْمَصْبُوغَةَ بِالزَّعْفَرَانِ وَ الْوَرْسِ وَ لَا تَلْبَسُ الْقُفَّازَيْنِ الْحَدِيثَ.[19]
این روایت به خاطر «منصور بن العباس» که نجاشی وی را «مضطرب الأمر» توصیف کرده است، ضعیف السند است. «نضر بن سوید» میگوید:
از امام كاظم(علیهالسلام) پرسيدم: زن مُحرم چه لباسهايى مىتواند بپوشد؟ فرمود: همه لباسها را مىتواند بپوشد، مگر لباسهاى رنگشده با زعفران و ورس و نمىتواند دستكش بپوشد ...
روایت دوم
وَ [مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ] بِإِسْنَادِهِ عَنْ يَحْيَى بْنِ أَبِي الْعَلَاءِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع عَنْ أَبِيهِ ع أَنَّهُ كَرِهَ لِلْمَرْأَةِ الْمُحْرِمَةِ الْبُرْقُعَ وَ الْقُفَّازَيْنِ.[20]
در این روایت که به خاطر مجهول بودن «یحیی بن ابی العلاء» ضعیف است، از امام باقر(علیهالسلام) روایت شده که فرمود:
برای زن محرم، پوشیدن روبند و دستکش کراهت دارد.
در این روایت، عبارت «کَرِهَ» به کار رفته است، ولی همان طور که صاحب جواهر نیز فرمود، با توجه به اجماع و سایر روایات، کراهت حمل بر حرمت میشود.
روایت سوم
مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ أَبِي عَلِيٍّ الْأَشْعَرِيِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الْجَبَّارِ عَنْ صَفْوَانَ بْنِ يَحْيَى عَنْ عِيصِ بْنِ الْقَاسِمِ قَالَ: قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع الْمَرْأَةُ الْمُحْرِمَةُ تَلْبَسُ مَا شَاءَتْ مِنَ الثِّيَابِ غَيْرَ الْحَرِيرِ وَ الْقُفَّازَيْنِ الْحَدِيثَ.[21]
در این روایت صحیحه، «عیص بن قاسم» میگوید:
امام صادق(علیهالسلام) فرمود: زن مُحرم مىتواند از لباسها هر چه خواست بپوشد، مگر ابريشم و دستکش...[22]
غفر الله لنا و لکم ان شاء الله
[1]. الصحيفة السجّاديّة، الإمام زین العابدین (علیهالسلام)، الدعاء 20.
[2]. معجم مقاییس اللغة، ابن فارس (395 ق)، ج4، ص400.
[3]. لسان العرب، ابن منظور (711 ق)، ج2، ص174.
[4]. ر. ک: انفال، آیه9، کهف، آیه29 (دو بار)، قصص، آیه15، احقاف، آیه17، نوح، آیه23.
[5]. سوره انفال، آیه9.
[6]. سوره کهف، آیه29.
[7]. سوره یوسف، آیه49.
[8]. معجم مقاییس اللغة، ابن فارس (395 ق)، ج5، ص175.
[9]. تحریر الوسیلة، الإمام الخمینی (1409 ق)، ج1، ص421.
[10]. مناسک حج مطابق با فتاوای حضرت امام و مراجع تقلید با تجدید نظر و اضافات، ص203، مسئله349، ط ـ پژوهشکده حج و زیارت (1397ش).
[11]. مناسک حج مطابق با فتاوای حضرت امام و مراجع تقلید با تجدید نظر و اضافات، ص203، حاشیه شماره2، ط ـ پژوهشکده حج و زیارت (1397ش).
[12]. مناسک حج مطابق با فتاوای حضرت امام و مراجع تقلید با تجدید نظر و اضافات، ص202، حاشیه شماره1، ط ـ پژوهشکده حج و زیارت (1397ش).
[13]. مناسک حج مطابق با فتاوای حضرت امام و مراجع تقلید با تجدید نظر و اضافات، ص203، حاشیه شماره2، ط ـ پژوهشکده حج و زیارت (1397ش).
[14]. مناسک حج مطابق با فتاوای حضرت امام و مراجع تقلید با تجدید نظر و اضافات، ص203، مسئله349، ط ـ پژوهشکده حج و زیارت (1397ش).
[15]. تحریر الوسیلة، الإمام الخمینی (1409 ق)، ج1، ص422.
[16]. نوعی دستکش بوده است كه زنها در آن پنبه مىگذاشتهاند و براى حفظ از سرما دستها را در آن مىگذاشتهاند.
[17]. جواهر الكلام فی شرح شرائع الإسلام، محمد حسن النجفی (1226 ق)، ج18، ص340.
[18]. جواهر الكلام فی شرح شرائع الإسلام، محمد حسن النجفی (1226 ق)، ج18، ص341.
[19]. وسائل الشيعة، الشیخ حرّ العاملی (1104 ق)، ج12 ص366، ابواب الإحرام، ب33، ح2، ط ـ آلالبیت.
[20]. وسائل الشيعة، الشیخ حرّ العاملی (1104 ق)، ج12 ص367، ابواب الإحرام، ب33، ح6، ط ـ آلالبیت.
[21]. وسائل الشيعة، الشیخ حرّ العاملی (1104 ق)، ج12 ص368، ابواب الإحرام، ب33، ح9، ط ـ آلالبیت.
[22]. مقرر: استاد در اینجا، روایت سوم از باب 49 از «ابواب تروک الاحرام» را نقل نموده است (وسائل الشیعة، ج12، ص497) که همان روایت نخست است، یعنی روایت دوم از باب 33 از «ابواب الاحرام» (وسائل الشیعة، ج12، ص366)، با این تفاوت که در این باب به صورت کامل آمده است، ولی چون بخش اضافه شده، ارتباطی با بحث نداشت، روایت فوق جایگزین آن شد.