بحث اخلاقی
نیازخواهی از خدا نه از مردم
و أَنتَ مُنتَجَعي إن حُرِمت.[1]
در تبیین این جمله از بند بیستم دعای مکارم الاخلاق، پس از بررسی اجمالی مفردات آن، نکاتی در باره نیازخواهی ارائه میگردد.
کلمه «منتجع» اسم مفعول از «انتجاع» است که در اصل، به معنای در جستجوی گیاه و علوفه رفتن است و برای درخواست احسان و خیر دیگری نیز به کار میرود.[2] پس «منتجع» به کسی میگویند که برای نیازخواهی و طلب خیر به او مراجعه میشود.
فعل مجهول «حُرمتُ» نیز از «حِرمان» به معنای بازداشتن از چیزی و بیبهره ماندن است.[3]
در این جمله به خداوند متعال عرضه میداریم: تو تنها کسی هستی که اگر از خیر دیگران محروم شوم، نیازم را از او طلب میکنم.
این جمله و چند جمله پس از آن، به گونهای شرح همان «عدّة» است که در جمله قبلی آمده بود، یعنی وقتی هنگام حزن و اندوه، فقط خداست که ذخیرهای برای دلخوشی است، هنگام محروم ماندن نیز تنها اوست که میتواند نیازها را بر طرف سازد.
نکوهش نیازخواهی از مردم
انسان باید در زمان درماندگی و نیازمندی، تنها از خداوند متعال درخواست کند. از این رو، در روایات، نیازخواهی از غیر خدا مذمت شده است، همچنان که رد کردن نیازمندی که از ما درخواست نموده، مورد نکوهش است.
در روایتی از امام باقر(علیهالسلام) میخوانیم:
اتَّخَذَ اللَّهُ عزّوجلّ إبراهيمَ خَليلاً لأنّهُ لَم يَرُدَّ أحَداً و لَم يَسألْ أحَداً غَيرَ اللَّهِ عزّوجلّ.[4]
خداوند عزّوجلّ ابراهيم را خليل خود كرد؛ چون او دست رد به سينه هيچ سائلى نزد و دست نياز به سوى احدى جز خداوند عزّوجلّ دراز نكرد.
از امام حسین(علیهالسلام) نیز نقل شده است که وقتی جبرئیل(علیهالسلام) به ابراهیم(علیهالسلام) [که قرار بود درون آتش پرتاب شود] گفت: آیا حاجتی داری؟ فرمود:
لا أقتَرِحُ عَلى رَبّي، بَل حَسبِيَ اللّهُ و نِعمَ الوَكيلُ.[5]
من چيزى به پروردگارم پيشنهاد نمىدهم؛ بلكه خداوند، مرا كفايت مىكند، كه او بهترين كارگزار است.
و در روایتی دیگر آمده است که فرمود:
أمّا إلَيكَ فَلا، و أمّا إلى رَبِ العالَمينَ فَنَعَم.[6]
از تو درخواستى ندارم؛ امّا از پروردگار جهانيان، چرا.
پیامبر اکرم(صلّی الله علیه و آله) نیز اصحاب خود را به گونهای تربیت میکرد که هیچ کس از کسی چیزی نخواهد. این روایت از طریق اهل سنت گزارش شده است که ایشان از یاران خود پرسید:
مَن يَتَكَفَّلُ لِي أن لا يَسألَ النّاسَ شيئاً و أتَكَفَّلُ لَهُ بالجَنَّةِ؟[7]
چه كسى به من قول مىدهد كه از مردم چيزى نخواهد، تا من، قول بهشت را به او دهم؟
شخصی به نام «ثوبان» جواب داد: من.
در ادامه این روایت آمده است که پس از آن، ثوبان ديگر از مردم چيزى نمىطلبيد.
همچنین روایت شده است که وقتی رسول خدا(صلّی الله علیه و آله) بهشت را با شرايطى براى ابوذر تضمين كرد، در بیان یکی از آن شروط فرمود:
عَلى أن لا تَسألَ النّاسَ شَيئاً و لا سَوْطَكَ إن يَسقُطْ مِنكَ حَتَّى تَنزِلَ إلَيهِ فَتَأخُذَهُ.[8]
به شرط آن كه هيچ چيز از مردم نخواهى؛ حتّى اگر تازيانهات به زمين افتاد، خودت پياده شوى و آن را بردارى.
ابن فهد حلی نیز در عدة الداعی میگوید:
قالَ النبيُّ صلى الله عليه و آله يَوماً لِأصحابِهِ: تُبايِعوني على أن لا تَسألُوا الناسَ شَيئاً، فكانَ بعدَ ذلك تَقَعُ المِخضَرَةُ مِن يَدِ أحَدِهِم فَيَنزِلُ لَها، و لا يَقولُ لأحَدٍ: ناوِلْنِيها.[9]
روزى پيامبر خدا(صلّی الله علیه و آله)، به اصحاب خود فرمود: «با من بيعت كنيد بر اين كه چيزى از مردم نخواهيد». از آن پس، اگر چوبْدستِ كسى از دستش مىافتاد، خودش [از مركَب] پياده مىشد و آن را بر مىداشت و به كسى نمىگفت: آن را به من بده.
در این باره روایات فراوانی وجود دارد که ما آنها را در میزان الحکمة آوردهایم.[10]
سیره بزرگان و علمای ما نیز چنین بوده است که از کسی چیزی درخواست نمیکردند و حتی کوچکترین کارها را خودشان انجام میدادند. نمونه روشن آن سیره امام خمینی(رحمة الله علیه) است. یکی از همراهان همسر ایشان نقل میکند که در تنها سفر عمرهای که همسر حضرت امام حضور داشتند، از ایشان درخواست کردم خاطرهای از امام برایم بگوید.
گفت: شما جریان آبگوشت مرغ امام را شنیدهاید؟
گفتم: نه.
گفت: روزی به امام گفتم: شما هیچ گاه از من نخواستید که چه غذایی درست کنم، هر چه درست کردم، خوردید. امروز بگویید چی میل دارید تا آن را تهیه کنم، ولی امام طفره رفت و چیزی نگفت. من مدام اصرار کردم تا اینکه فرمود: آبگوشت مرغ درست کن.
آن موقع، مرغها کوپنی بود و وقت کوپن هم نشده بود. به حاج عیسی یا دیگری گفتم که امام از من خواسته که آبگوشت مرغ درست کنم. او هم زنگ زد به مهندس موسوی که نخست وزیر بود و جریان را تعریف کرد. از آنجا که میدانستند امام تا وقتی برای عموم مردم مرغ کوپنی اعلام نشود، خصوصی قبول نمیکند، یک نوبت کوپن در غیر وقتش برای همه اعلام کردند و بالاخره آبگوشت مرغ را تهیه کردم.
جالب آنکه وقتی آن را سر سفره جلوی امام گذاشتم، همین که از جریان تهیه آن با خبر شد، فرمود: حالا که این طور شد، این را هم نمیخورم.
بحث فقهی
موضوع: کتاب الحج/ تروک الإحرام/ لبس المخیط
یادآوری
در انتهای جلسه قبل، وارد بحث ششمین مورد از مواردی شدیم که بر محرم حرام است. گفتیم در عبارت فقها برای این مورد، دو تعبیر به کار رفته است، یکی پوشیدن لباس دوخته است، چنانکه در تحریر الوسیلة آمده است و دیگری پوشیدن انواع لباس است، حتی اگر دوخته نباشد، چنانکه آیت الله زنجانی در حاشیه مناسک حج، بدان تصریح نمود.
به تعبیر دیگر، ملاک حرمت از نظر عدهای، «دوخته» بودن است و از نظر عدهای دیگر، «لباس» بودن است.[11]
فرمایش صاحب جواهر
صاحب جواهر ضمن اشاره به این اختلاف، با اینکه میگوید عنوان «لبس مخیط» در هیچ یک از روایات کتب اربعه و غیر آنها نیامده است، ولی همین عنوان را بر اساس اجماعاتی که از بزرگان نقل مینماید، میپذیرد.
ایشان ابتدا در شرح عبارت شرائع که «لبس المخیط» را از محرمات احرام دانسته است، متنی را از علامه حلی در منتهی و تذکرة نقل نموده که در آنها، این مطلب، مورد اجماع شیعه و سنی دانسته شده است. میفرماید:
و لبس المخيط للرجال بلا خلاف أجده فيه كما عن الغنية و المنتهى و التحرير و التنقيح و المفاتيح و غيرها على ما حكي عن بعضها، بل عن التذكرة و موضع آخر من المنتهى إجماع العلماء كافة عليه، بل عن الأخير منهما عن ابن عبد البر أنه لا يجوز لبس شيء من المخيط عند جميع أهل العلم، و في الأول عن ابن المنذر أجمع أهل العلم على أن المحرم يمنع من لبس القميص و العمامة و السراويل و الخف و البرنس، لما روى العامة: «ان رجلا سأل رسول اللّٰه (صلى اللّٰه عليه و آله) ما يلبس المحرم من الثياب؟ فقال رسول اللّٰه (صلى اللّٰه عليه و آله): لا يلبس القميص و لا العمائم و لا السراويلات و لا البرانس و لا الخفاف إلا أحدا لا يجد النعلين، فليلبس الخفين، و ليقطعهما أسفل من الكعبين».[12]
و [از محرمات احرام] پوشیدن لباس دوخته است، بدون آنکه در این مورد اختلافی بیابم، کما اینکه این حکم از غنیة النزوع ابن زهره، منتهی المطلب و تحریر الاحکام علامه، التنقیح الرائع فاضل مقداد، مفاتیح الشرائع فیض کاشانی و غیر آنها نیز نقل شده است. بلکه علامه در تذکرة و جایی دیگر از منتهی از اجماع همه علما [اعم از شیعه و سنی] بر این مطلب خبر داده است. وی در منتهی از ابن عبد البر آورده است که میگوید: «نزد همه اهل علم، پوشیدن چیزی از لباسهای دوخته [بر مُحرم] جایز نیست» و در تذکرة نیز از ابن منذر نقل کرده است: «اهل علم بر این مطلب اجماع دارند که محرم نمیتواند پیراهن، عمامه، شلوار، چکمه و کلاه بپوشد، زیرا اهل سنت روایت کردهاند که مردی از رسول خدا(صلّی الله علیه و آله) در باره لباسهایی که محرم میتواند بپوشد، پرسید. رسول خدا(صلّی الله علیه و آله) فرمود: نباید پیراهن، عمامه، شلوار، کلاه و چکمه بپوشد. فقط کسی که نعلین ندارد میتواند چکمه بپوشد و در این صورت باید تا پایینتر از قوزکش را ببُرد».
ایشان در ادامه، به نقل از شهید اول، حرام بودن پوشیدن لباس دوخته را حتی اگر مقدار کمی از آن دوخته باشد، ظاهر کلام فقها دانسته است و سپس دلیلی که برای آن بیان شده را نمیپذیرد و دلیل آن را همان اجماع یاد شده میداند. میفرماید:
و في الدروس يجب تركه على الرجال و إن قلت الخياطة في ظاهر كلام الأصحاب، و ربما استدل له بما تسمعه من نزع أزرار الطيلسان الذي هو كما ستعرف لا خياطة فيه إلا بالأزرار، فليس حينئذ إلا لأن الخياطة و إن قلت مانعة، و لكن ستسمع ما فيه، نعم ما سمعته من معاقد الإجماعات كاف في جعل العنوان لبس المخيط و إن لم أجده في شيء مما وصل إلينا من النصوص الموجودة في الكتب الأربعة و غيرها كما اعترف به غير واحد.[13]
[شهید اول] در الدروس میفرماید: «ظاهر کلام اصحاب این است که پرهیز از آن (پوشیدن دوخته) بر مردان واجب است، هرچند دوخت آن، کم باشد». چه بسا برای این مطلب [که دوخته بودن، مانع است] این طور استدلال شده که: میدانی که باید دکمههای طیلسان (نوعی جامه کلاهدار گشاد، بلند، و شبیه شنل) که ـ چنانکه خواهیم گفت ـ غیر از دکمهها، دوخت دیگری ندارد، کنده شود. بنا بر این، معلوم میشود که تنها مانع پوشیدن لباس، دوخته بودن است، هرچند کم باشد. ولی این استدلال، ـ چنانکه خواهیم گفت ـ اشکال دارد، بله آنچه از معاقد اجماع گذشت، برای اینکه عنوان را «لبس مخیط» قرار دهیم، کافی است، هر چند در آنچه به ما رسیده است از روایات موجود در کتب اربعه و غیر آنها چیزی با این عنوان نیافتم. این مطلب را چند نفر گفتهاند.
اشکال آیت الله سید علی محقق داماد
آیت الله سید علی محقق داماد پس از اشاره به آنچه صاحب جواهر بیان نموده بود، مینویسد:
و بالجملة: فالروایات علی اختلاف عناوینها خالیة عن التصریح بعنوان المخیط رأسا و لیس لهذا العنوان الصراح فیها عین و لا اثر و انّما هو عنوان اتخذها الفقهاء المفتین بذلک اصطیادا عن شتات الاخبار.[14]
خلاصه اینکه روایات ـ با وجود اختلافی که در عناوین وارده در آنها هست ـ هیچ یک به عنوان «مخیط» تصریح نکردهاند و برای این عنوان صریح، هیچ اثری در روایات نیست، بلکه این، عنوانی است که فقهای که بدان فتوا دادهاند، آن را از لابلای روایات اصطیاد کردهاند.
سپس ایشان به صاحب جواهر که اجماع را برای جعل همین عنوان کافی دانست، چهار اشکال میکند:
و الإجماع المحکی فی الجواهر عن العلامة غیر قابل للاستناد و الاتکال، لوجوه: اوّلاً عدم ظهور کلام العلامة فی الاجماع المصطلح فأنّ قوله: «اجماع العلماء کافة علیه» ظاهر فی حکایة الاتفاق کما لا یخفی. ثانیا عدم تعرض جمع من القدماء لذلک الحکم اصلا و اختلاف تعابیر من تعرض لذلک علی ما هو الموجود عندنا و الجوامع الفقهیة.[15]
و اجماعی که در جواهر از علامه حلی نقل شده است، به چند دلیل، قابل استناد و اعتماد نیست: اولاً سخن علامه ظهور در اجماع مصطلح [که کاشف از قول معصوم باشد] ندارد، زیرا عبارت «اجماع همه علما بر آن» ظهور در حکایت اتفاق نظر آنها دارد [که معلوم نیست این اتفاق، بر اساس قول معصوم باشد] ثانیا عدهای از قدما که اصلا متعرض این حکم نشدهاند، عدهای هم که آن را آوردهاند، ـ طبق آنچه نزد ما و در جوامع فقهی موجود است ـ تعابیرشان مختلف است [و این نشان میدهد که اجماعی در کار نیست].
ایشان در اینجا و پیش از بیان اشکال سوم، بخشی از عبارتهای قدما را آورده است، میفرماید:
و فی فقه الرضا: و ان لبس ثوباً من قبل ان یلبّی... و إن لبسه بعد ما لبّی فینزعه من أسفله....
و فی المقنع، مثله. و فیه أیضا: و لا بأس أن تلبس طیلسان المزرور و أنت محرم انّما کره أمیر المؤمنین(علیهالسلام) ذلک مخافة أن یزره الجاهل علیه، و أما الفقیه فلا بأس أن یلبسه... و إن لبست قمیصا فشقّه... و لا بأس للمحرم أن یلبس من ثوبیه ما شاء من طیلسان أو کساء حتی یستدفی... (الطیلسان کساء أخضر تلبسه الخواص من المشایخ و العلماء و هو من لباس العجم).
و فی الهدایة لم یذکر شیئا فی هذا المجال.
و فی المقنعة: و لا یلبس قمیصا. و فیه أیضا: اجتناب... و اللباس الذی یزید علی ثوبی الاحرام کالقمیص و السراویل. و أیضا: فإن لبس قمیصاً بعد ما أحرم فلیشقّ جیبه و ینزعه من قبل رجلیه.
و فی جُمل العلم: و علیه فی لبس المخیط من الثیاب دم شاة...
و فی الکافی لأبی الصلاح الحلبی: و أما ما یجتنبه... و لبس المخیط... و فی لبس المخیط بعد الإحرام شقه.
و فی النهایة: حرم علیه لبس الثیاب المخیطة. و فیه ایضا: و اذا لبس المحرم قمیصا کان علیه دم شاة فإن لبس ثیابا جماعة فی وضع واحد کان علیه أیضا دم.
و فی الجمل و العقود: أن لا یلبس مخیطا.
و فی المراسم: و لبس المخیط.
و فی إصباح الشیعة: و أن یلبس مخیطا إلا سراویل، و فی الکفاراته: أو یلبس قمیصا أو ثیابا.
و فی المهذب: لباس الثیاب المخیطة.
و فی فقه القرآن: و لا یلبس مخیطا و روی عن ابن مسعود: أنه لقی رجلا محرما و علیه ثیابه القمیص و السراویل، فقال له: «انزع هذا عنک».
و فی الغنیة: و یحرم علیه أن یلبس مخیطا بلا خلاف الا السراویل عند الضرورة... و عند قوم من أصحابنا أنه لا یلبس حتی یفتق و یصیر کالمئزر و هو أحوط (فالمنع لتدرعه لا لخیاطته). و فیه أیضا: و فی لبس المخیط إن کان ثوبا واحدا أو ثیابا...
و فی السرائر: لبس الثیاب المخیطة أو غیر المخطیة اذا کان فیها طیب... و إذا لم يكن مع الإنسان ثوبا لإحرامه، و كان معه قباء، [فليلبسه منكوسا... و قال بعض أصحابنا:] فليلبسه مقلوبا... و يعني بقوله: مقلوبا، لأنّ المقصود بذلك أنّه لا يشبه لبس المخيط، إذا جعل ذيله على أكتافه... و إذا لبس المحرم قمیصا کان علیه دم شاة.
و فی إشارة السبق: و لبس المخیط.
و فی الوسیلة: و لبس المخیط من الثیاب.[16]
چنان که ملاحظه میشود، در این عبارات، افزون بر عنوان «لبس مخیط» گاه از عنوان «لباس» استفاده شده است و گاه به ذکر مصادیق اکتفا شده است. بنا بر این، همان طور که آقای محقق پس از نقل این عبارات فرموده: «قد تری تفاوت کلماتهم و عدم تعرض بعضهم»، معلوم میشود که اجماعی بر حرمت مخیط بودن پوشش وجود ندارد.
ایشان سپس نقل قولی از اهل سنت را نیز میآورد تا مشخص شود که نزد آنان نیز عنوان یادشده، اجماعی نیست. میفرماید:
و أمّا من العامة، فالذی یظهر من ابن رشد فی البدایة عدم نصّ لدیهم علی ذلک العنوان، لأنّه بعد نقل ما ثبت من حدیث مالک، عن نافع، عن عبدالله بن عمر: أنّ رجلا سأل رسول الله(صلّی الله علیه و آله) ما یلبس المحرم من الثیاب؟ فقال رسول الله(صلّی الله علیه و آله) «لا تلبسوا القمیص و لا العمائم و لا سراویلات و لا البرانس و لا الخفاف الا أحد لا یجد نعلین فلیلبس خفین و لیقطعهما اسفل من الکعبین و لا تلبسوا من الثیاب شیئاً مسّه زعفران أو ورس». قال: فاتفق العلماء علی بعض الاحکام الواردة فی هذا الحدیث و اختلفوا فی بعضها الآخر فمما اتفقوا علیه انّه لا یلبس المحرم قمیصا و لا شیئا مما ذکر فی هذا الحدیث و لا ما کان فی معناه من مخیط الثیاب.[17]
اما در باره اهل سنت، آنچه از کلام ابن رشد در البدایة بر میآید این است که نزد آنها نیز نصی که بر عنوان یادشده تصریح داشته باشد، وجود ندارد، زیرا وی بعد از نقل حدیث مالک از نافع از عبدالله بن عمر که گفته است: مردی از رسول خدا(صلّی الله علیه و آله) در باره لباسهایی که محرم میتواند بپوشد، پرسید. رسول خدا(صلّی الله علیه و آله) فرمود: نباید پیراهن، عمامه، شلوار، کلاه و چکمه بپوشد. فقط کسی که نعلین ندارد میتواند چکمه بپوشد و در این صورت باید تا پایینتر از قوزکش را ببُرد و نباید لباسی که آغشته به زعفران یا ورس است را بپوشد»، میگوید: علما بر بعضی از احکام وارده در این حدیث اتفاق و نسبت به برخی دیگر از آنها اختلاف دارند. آنچه مورد اتفاق آنهاست این است که محرم نباید پیراهن و سایر چیزهایی که در این حدیث آمده است و نیز لباسهای دوختهای که شبیه این موارد است را بپوشد.
و در نهایت، در جمعبندی اشکال دوم میفرماید:
فإذاً لم یصح الاعتماد علی الاجماع لفقده.
بنا بر این، اعتماد بر این اجماع صحیح نیست، زیرا اصلا وجود ندارد.
سپس اشکال سوم و چهارم فرمایش صاحب جواهر را اینگونه بیان میکند:
و ثالثا: التردید فی حجیة الإجماع المنقول و لا یتحاشی منه. و رابعاً: العلم بأن ما تقدم من الآراء مستند الی الروایات التی بأیدینا و أن عنوان مخیط اصطیاد منهم عنها فلا یکون الاجماع دلیلا مستقلاً.[18]
ثالثا: در حجیت اجماع منقول تردید وجود دارد، تردیدی که نمیتوان از آن چشمپوشی کرد. رابعا: میدانیم که مستند نظراتی که از فقها گذشت، روایاتی است که اکنون در اختیار ما نیز هست و اینکه آنها عنوان مخیط را از این روایات اصطیاد کردهاند. بنا بر این، اجماع در اینجا، دلیل مستقلی نیست.
پس از این نتیجهگیری میفرماید: لازم است سراغ روایات این باب برویم که چند طایفه هستند.
دستهبندی روایات
ایشان روایات مربوط به این بحث را به سه دسته کلی تقسیم نموده است:
دسته اول: روایاتی که بر حرمت پوشیدن مطلق لباس غیر از دو جامه احرام، دلالت دارند مانند:
مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ مُعَاوِيَةَ بْنِ عَمَّارٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ:... إِذَا انْفَتَلْتَ مِنْ صَلَاتِكَ فَاحْمَدِ اللَّهَ وَ أَثْنِ عَلَيْهِ وَ صَلِّ عَلَى النَّبِيِّ ص وَ تَقُولُ:... اللَّهُمَّ إِنْ لَمْ تَكُنْ حَجَّةً فَعُمْرَةً أَحْرَمَ لَكَ شَعْرِي وَ بَشَرِي وَ لَحْمِي وَ دَمِي وَ عِظَامِي وَ مُخِّي وَ عَصَبِي مِنَ النِّسَاءِ وَ الثِّيَابِ وَ الطِّيبِ أَبْتَغِي بِذَلِكَ وَجْهَكَ وَ الدَّارَ الْآخِرَةَ.[19]
چون از نمازت فارغ شدى، خدا را حمد و ثنا كن و بر پيامبر صلّى اللّه عليه و آله درود فرست و بگو: «... خدايا! اگر حج نصيبم نشد، پس عمره را قسمتم ساز. براى تو، موى و پوستم، گوشت و خونم، استخوان و مغز و عصبم را نسبت به زنان و لباسها و بوى خوش، حرام مىكنم و با اين كار، رضايت تو و سراى آخرت را مىجويم».
دسته دوم: روایاتی که مشتمل بر تحریم عناوین خاصی از لباسها مثل: قمیص، سراویل، قباء و طیلسان هستند. نمونهای از این روایات چنین است:
مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ مُوسَى بْنِ الْقَاسِمِ عَنْ صَفْوَانَ بْنِ يَحْيَى عَنْ مُعَاوِيَةَ بْنِ عَمَّارٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: لَا تَلْبَسْ وَ أَنْتَ تُرِيدُ الْإِحْرَامَ ثَوْباً تَزُرُّهُ وَ لَا تَدَرَّعُهُ وَ لَا تَلْبَسْ سَرَاوِيلَ إِلَّا أَنْ لَا يَكُونَ لَكَ إِزَارٌ وَ لَا خُفَّيْنِ إِلَّا أَنْ لَا يَكُونَ لَكَ نَعْلَانِ.[20]
امام صادق(علیهالسلام): هنگامی که میخواهی احرام ببندی جامهاى مپوش كه تكمهدار باشد و جامهای که دستهایت را در آستینهایش کنی و شلوار هم مپوش، مگر اينكه فاقد لنگ باشى و كفش رويهدار، مگر آنكه فاقد نعلين باشى.
دسته سوم: روایاتی که بر حرمت پوشیدن لباسهایی با وصف خاص دلالت دارند، مانند این روایت که بر جواز هر لباسی غیر از «دراع» یعنی لباسی که دستها درون آستینهایش رود، دلالت دارد:
مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ زُرَارَةَ عَنْ أَحَدِهِمَا ع قَالَ: سَأَلْتُهُ عَمَّا يُكْرَهُ لِلْمُحْرِمِ أَنْ يَلْبَسَهُ فَقَالَ يَلْبَسُ كُلَّ ثَوْبٍ إِلَّا ثَوْباً يَتَدَرَّعُهُ.[21]
«زرارة» میگوید: از امام باقر یا امام صادق(علیهما السلام) در باره لباسی که برای محرم کراهت دارد، پرسیدم، فرمود: هر لباسی را میتواند بپوشد مگر لباسی که دستها را در آستینهایش کند.
در این روایات هیچ بحثی از مخیط نیست، پس معلوم میشود که دوخته بودن یا دوخته نبودن ملاک نیست، همان گونه که آیت الله زنجانی تصریح نمود، بلکه ملاک، این است که لباس نپوشد، یعنی پوشیدن چیزی که اطراف بدن او را بپوشاند، حرام است، دوخته باشد یا ندوخته. بنا بر این، پوشیدن لباس بافتنی یا پیراهنهای کشی یا نمدی نیز با اینکه دوخته نیستند، حرام است.
غفر الله لنا و لکم ان شاء الله
[1]. الصحيفة السجّاديّة، الإمام زین العابدین (علیهالسلام)، الدعاء 20.
[2]. «النُّجْعَةُ بالضم: طلبُ الكلأِ فى موضعه. تقول منه: انْتَجَعْتُ فلاناً، إذا أتيتَه تطلب معروفه» الصحاح، أبو نصر الجوهری (393 ق)، ج3، ص1288.
[3]. «حَرَمْتُه و أَحْرَمْتُه حِرْمَاناً إذا منعتَه العطيّة» تهذیب اللغة، ابو منصور الأزهری (370 ق)، ج5، ص30.
[4]. علل الشرائع، الشیخ الصدوق (381 ق)، ص34، ح2.
[5]. الدعوات، قطب الدین راوندی (573 ق)، ص168، ح468.
[6]. تفسير القمی، علی بن ابراهیم (ق 4 ق)، ج2، ص72.
[7]. كنز العمّال، متقی هندی (975 ق)، ج6، ص627، ح17142.
[8]. كنز العمّال، متقی هندی (975 ق)، ج6، ص503، ح16730.
[9]. عدّة الداعي، ابن فهد الحلی (841 ق)، ص89.
[10]. ر. ک: ميزان الحكمة، محمدی ریشهری، ج5 ص162.
[11]. نسبت میان این «لباس» و «دوخته»، عام و خاص من وجه است، وجه اشتراک آنها مثل پیراهن دوخته است، وجه افتراقشان از جهت لباس بودن، بالاپوش نمدی است و از جهت دوخته بودن، پتوی دوخته شده است.
[12]. جواهر الكلام فی شرح شرائع الإسلام، محمد حسن النجفی (1226 ق)، ج18، ص335.
[13]. جواهر الكلام فی شرح شرائع الإسلام، محمد حسن النجفی (1226 ق)، ج18، ص335.
[14]. تقریر الشریعة فی شرح تحریر الوسیلة ـ کتاب الحج، السید علی المحقق الداماد، ج2، ص487.
[15]. تقریر الشریعة فی شرح تحریر الوسیلة ـ کتاب الحج، السید علی المحقق الداماد، ج2، ص488.
[16]. تقریر الشریعة فی شرح تحریر الوسیلة ـ کتاب الحج، السید علی المحقق الداماد، ج2، ص488 تا 490.
[17]. تقریر الشریعة فی شرح تحریر الوسیلة ـ کتاب الحج، السید علی المحقق الداماد، ج2، ص490.
[18]. تقریر الشریعة فی شرح تحریر الوسیلة ـ کتاب الحج، السید علی المحقق الداماد، ج2، ص491.
[19]. وسائل الشيعة، الشیخ حرّ العاملی (1104 ق)، ج12، ص340، ابواب الإحرام، ب16، ح1، ط ـ آلالبیت.
[20]. وسائل الشيعة، الشیخ حرّ العاملی (1104 ق)، ج12، ص473، ابواب تروک الإحرام، ب35، ح2، ط ـ آلالبیت.
[21]. وسائل الشيعة، الشیخ حرّ العاملی (1104 ق)، ج12، ص475، ابواب تروک الإحرام، ب36، ح5، ط ـ آلالبیت.