بحث اخلاقی
نقش ایمان به خدا در رفع اندوه
اللَّهُمَّ أنتَ عُدَّتي إن حَزِنت.[1]
در تبیین این جمله اشاره شد که «عُدة» به معنای امکانات و ساز و برگی است که برای انجام کاری آماده میشود. اینکه در این بخش از دعا، به درگاه خداوند عرضه میداریم: هنگام غم و اندوه، تو عُده من هستی، یعنی ایمان و اعتقاد به توست که مایه دلخوشی من در گرفتارها و سختیها است و چیز دیگری غیر از تو، نمیتواند غم و اندوه را از دل من ببَرد. از همین جا روشن میشود که ایمان به خداوند متعال، مؤثرترین و اصلیترین داروی اندوه و نگرانی است.
ما در کتاب الگوی شادی از نگاه قرآن و حدیث، به تفصیل در باره عوامل شادمانی و درمان اندوه بحث کردهایم. در فصل چهارم این کتاب، آیات و روایات مرتبط با انواع درمانهای معرفتی، اعتقادی، اخلاقی، عملی، عبادی و طبیعی اندوه را گرد آوردهایم[2] که در اینجا به نقش ایمان به خداوند به عنوان یکی از درمانهای اعتقادی، اشاره میگردد.
ایمان به خداوند و باور داشتن او در زندگی، به انسان حس برتری میدهد و از این رو، موجب میشود در سختیها و مشکلات کم نیاورد و دچار سستی و اندوه نگردد. خداوند خطاب به رزمندگان جنگ احد که در این جنگ، به ظاهر شکست خورده بودند، میفرماید:
﴿وَ لا تَهِنُوا وَ لا تَحْزَنُوا وَ أَنْتُمُ الْأَعْلَوْنَ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ﴾.[3]
و سستى نورزيد و اندوهگين مباشيد كه اگر مؤمن باشيد شما برتريد.
در آیهای دیگر، ایمان به خدا و روز قیامت در کنار عمل صالح، عامل دور ماندن از ترس و اندوه دانسته شده است:
﴿إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَ الَّذِينَ هادُوا وَ النَّصارى وَ الصَّابِئِينَ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ وَ عَمِلَ صالِحاً فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَ لا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ﴾.[4]
به يقين، كسانى كه ايمان آوردهاند و كسانى كه يهودى شدهاند و نصارا و صابئان، هر يك [از اين گروهها كه در عصر پيامبر، خود] به خدا و روز واپسين ايمان آورده و عمل شايسته انجام داده باشند، آنها را نزد پروردگارشان اجرى درخور است، و نه بيمى بر آنهاست و نه اندوهگين مىشوند.
این حقیقت، در آیهای دیگر چنین بیان شده است:
﴿إِنَّ الَّذِينَ قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا فَلا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ﴾.[5]
آنان كه گفتند: پروردگار ما، اللَّه است و سپس استقامت ورزيدند، پس هرگز ترسى گريبانگيرشان نيست و هيچ اندوهناك نمىشوند.
بنا بر این، هر کس ایمانش قویتر باشد و اعتقادش به خدا بیشتر باشد، از ساز و برگ غمزادیی بیشتری برخوردار است. کسی مانند امام خمینی(رحمة الله علیه) که در مراتب والای خداباوری و استقامت است، هیچ گاه درچار ترس و نگرانی نمیشود. از این رو، هنگامی که از فرانسه به ایران میآید و در هواپیمایی نشسته است که هر لحظه ممکن است مورد هدف قرار بگیرد، اصلا احساس ترس و اندوه ندارد تا جایی که در پاسخ خبرنگاری که از ایشان میپرسد: «اکنون چه احساسی دارید؟»، میگوید: «هیچ!».
در روایات نیز یقین و باور به خدای سبحان مایه رفع اندوه دانسته شده است. امام علی(علیهالسلام) ـ طبق نقل ـ میفرماید:
نِعْمَ طارِدُ الهُمومِ اليَقينُ.[6]
بهترین دور کننده اندوه، یقین است.
همچنین در دعایی که از ایشان نقل شده است، میخوانیم:
اللَّهُمَّ... هَب لي في يَومي يَقيناً تُهَوِّنُ عَلَيَّ بِهِ مُصيباتِ الدُّنيا و أحزانها، بِشَوقٍ إلَيكَ و رَغبَةٍ فيما عِندَكَ.[7]
بار الها!... اكنون مرا يقينى عطا كن كه مصيبتها و اندوههاى دنيا را با آن بر من آسان كنى، همراه با اشتياق به سوى خود و چشمداشت به آنچه در نزد توست.
از امام صادق(علیهالسلام) نیز نقل شده است که فرمود:
ما مِن مُؤمِنٍ إلّا و قَد جَعَلَ اللَّهُ لَهُ مِن إيمانِهِ اُنساً يَسكُنُ إلَيهِ، حَتّى لَو كانَ عَلى قُلَّةِ جَبَل لم يَستَوحِشُ إلى مَن خالَفَهُ.[8]
هيچ مؤمنى نيست، مگر اين كه خداوند از ايمانش براى او، همدمى قرار مىدهد كه به آن آرام گيرد، به طورى كه اگر در قلّه كوهى هم باشد، احساس تنهايى، او را به سوى كسى كه با او ناسازگار است، گريزان نكند.
موضوع: کتاب الحج/ تروک الإحرام/ کفاره استعمال بوی خوش (2)
یادآوری
بحث در باره کفاره به کار بردن بوی خوش بر مُحرم بود. گفتیم در این باره سه نظر وجود دارد:
یک. نظر مشهور فقها که مطلق استعمالهای طیب، کفاره دارد. این همان نظری است که حضرت امام(رحمة الله علیه) آن را بنا بر احتیاط پذیرفت.
دو. فقط خوردن طیب یا غذایی که در آن طیب به کار رفته است، کفاره دارد. این نظریه را آیت الله خویی پذیرفت. اگر چه طبق این نظریه، کاربرد طیب در غیر خوردن کفاره ندارد ـ چنانکه آیت الله زنجانی چنین فتوا داده است ـ ولی آیت الله خویی در مقام بیان مسئله، ثبوت کفاره در غیر خوردن را نیز احوط دانست، کما اینکه برخی دیگر از آقایان مانند آیت الله سبحانی و تبریزی نیز آن را احوط دانستند.
سه. علاوه بر خوردن، پوشیدن لباس آغشته به طیب نیز کفاره دارد، ولی در سایر استفادهها از بوی خوش، کفاره واجب نیست. این نظریه را آیت الله سیستانی بیان نمود، هرچند ایشان نیز ثبوت کفاره در مطلق استعمالهای طیب را احوط دانست.
بحث در ادله این اقوال بود که بر اساس فرمایش آیت الله خویی، دلیلی برای ثبوت کفاره در غیر از خوردن نداریم. ایشان برای وجوب قربانی کردن یک گوسفند به عنوان کفاره خوردن زعفران یا غذایی که در آن بوی خوش به کار رفته است، به دو روایت صحیحه استناد نمود و در مقابل، استدلال به دو روایتی که برای اثبات کفاره در مطلق استعمال طیب مورد استناد قرار گرفتهاند را مورد مناقشه قرار داد و اولی را به بحث تدهین مربوط دانست که ربطی به بحث طیب ندارد، دومی را هم علاوه بر اشکال سندی، متن آن را به خاطر وجود نسخه بدل، قابل استناد نداست.
افزون بر این، در باره روایتی که کفاره خوردن حلوای مخلوط به زعفران را صدقه دادن خرما به اندازه یک درهم دانسته است، فرمود: ذیل آن، شاهدی است بر اینکه در حالت جهل یا نسیان چنین کرده است. بنا بر این، حمل بر استحباب میگردد.
خلاصه، ایشان این طور نتیجه گرفت که:
لا دليل على ثبوت الكفّارة في غير الأكل، و إنّما الكفّارة بالشاة ثابتة في مورد الأكل خاصّة.[9]
دلیلی بر ثبوت کفاره در غیر از خوردن وجود ندارد و یک گوسفند بودن کفاره نیز تنها در باره خوردن ثابت است.
ادامه فرمایش آیت الله خویی
آیت الله خویی در پایان این بحث، به دستهای دیگر از روایات معارض اشاره نموده است که بر خلاف آنچه بر وجوب قربانی کردن یک گوسفند دلالت دارد، بر کافی بودن پرداخت مقداری صدقه دلالت دارند، میفرماید:
بقي الكلام فيما ربما يتوهّم من معارضة ما دلّ على وجوب الشاة في مورد الأكل بما دلّ على كفاية التصدق بشيء كما في جملة من الروايات. و الجواب: أن روايات التصدق لم ترد في خصوص الأكل بل وردت في مطلق الاستعمال، فما دلّ على وجوب الكفّارة بشاة يخصص روايات التصدق، فالنتيجة لزوم الشاة في الأكل و التصدق بشيء في غير الأكل. هذا مضافاً إلى أن روايات التصدق غير تامّة سنداً و دلالة على سبيل منع الخلو.[10]
بحث باقیمانده در باره ادلهای است که توهم شده با آنچه بر وجوب کفاره یک گوسفند در مورد خوردن طیب دلالت دارد، در تعارضاند و آن روایاتی است که بر کفایت پرداخت مقداری صدقه دلالت دارند. پاسخ آن است که این روایات که کفاره را پرداخت صدقه دانستهاند در خصوص خوردن وارد نشدهاند، بلکه در باره مطلق استعمال طیب وارد شدهاند که در این صورت، روایاتی که کفاره را یک گوسفند دانستهاند، این روایات را تخصیص میزنند. بنا بر این، نتیجه این میشود که در باره خوردن، قربانی کردن یک گوسفند واجب است و در غیر خوردن، پرداخت مقداری صدقه. علاوه بر آن، روایات تصدق یا از نظر سندی مشکل دارند یا به لحاظ دلالی.
ایشان پس از حل این تعارض، یک یک روایاتی که کفاره استعمال طیب را پرداخت مقداری صدقه دانستهاند، ذکر نموده و آنها را مورد بررسی سندی و دلالی قرار داده است.[11]
روایت اول
وَ [مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ] بِإِسْنَادِهِ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنْ فَضَالَةَ وَ صَفْوَانَ عَنْ مُعَاوِيَةَ بْنِ عَمَّارٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: لَا تَمَسَّ شَيْئاً مِنَ الطِّيبِ وَ أَنْتَ مُحْرِمٌ وَ لَا مِنَ الدُّهْنِ وَ أَمْسِكْ عَلَى أَنْفِكَ مِنَ الرِّيحِ الطَّيِّبَةِ وَ لَا تُمْسِكْ عَلَيْهَا مِنَ الرِّيحِ الْمُنْتِنَةِ فَإِنَّهُ لَا يَنْبَغِي لِلْمُحْرِمِ أَنْ يَتَلَذَّذَ بِرِيحٍ طَيِّبَةٍ وَ اتَّقِ الطِّيبَ فِي زَادِكَ فَمَنِ ابْتُلِيَ بِشَيْءٍ مِنْ ذَلِكَ فَلْيُعِدْ غُسْلَهُ وَ لْيَتَصَدَّقْ بِصَدَقَةٍ بِقَدْرِ مَا صَنَعَ وَ إِنَّمَا يَحْرُمُ عَلَيْكَ مِنَ الطِّيبِ أَرْبَعَةُ أَشْيَاءَ الْمِسْكُ وَ الْعَنْبَرُ وَ الْوَرْسُ وَ الزَّعْفَرَانُ غَيْرَ أَنَّهُ يُكْرَهُ لِلْمُحْرِمِ الْأَدْهَانُ الطَّيِّبَةُ إِلَّا الْمُضْطَرَّ إِلَى الزَّيْتِ أَوْ شِبْهِهِ يَتَدَاوَى بِهِ.[12]
«معاویة بن عمار» در این روایت صحیحه از امام صادق(علیهالسلام) نقل نموده که فرمود:
نبايد در حال احرامت هیچ بوى خوشی به كار ببرى و نبايد به خودت هیچ روغنی بمالى و بينى خود را از بوى خوش بگیر ولی آن را از بوى بد نگير، زيرا سزاوار نيست كه محرم از بوى خوش، لذت ببرد و از چيزهاى خوشبوىِ توشهات بپرهيز. پس هركس به چيزى از اينها مبتلا شد، باید غسلش را دوباره انجام دهد و به اندازهای که مبتلا شده، صدقه دهد. از بوهاى خوش، چهار چيز بر تو حرام است: مشك، عنبر، وَرس و زعفران. علاوه بر اين، براى مُحرم، روغنهاى خوشبو مكروه است، مگر كسى كه ناچار باشد که با روغن زيتون و مثل آن مداوا كند.
آیت الله خویی به استدلال به این روایت سه پاسخ میدهد:
اولا عبارت «فَمَنِ ابْتُلِيَ بِشَيْءٍ مِنْ ذَلِكَ» اشاره به «نسیان» دارد، یعنی آن کار را از روی فراموشی مرتکب شده است. بنا بر این، امر به پرداخت صدقه، حمل بر استحباب میشود، زیرا کفاره بر ناسی و جاهل واجب نیست.
ثانیا عبارت «فَلْيُعِدْ غُسْلَهُ» نیز مشعر به استحباب است، زیرا اصل غسل احرام، مستحب است، پس اعاده آن نیز پس از ارتکاب محرمات، مستحب است.
ثالثا طبق این روایت، غیر از چهار نوع بوی خوشی که بدان تصریح شده است، استفاده از سایر عطرها حتی از روی اختیار جایز است و این، نشان میدهد که نمیتوان کفاره را واجب دانست، زیرا ارتکاب چیزی که جایز است، کفاره ندارد.
روایت دوم
وَ [مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بِإِسْنَادِه] عَنْهُ (مُوسَى بْنِ الْقَاسِم) عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ عَنْ حَمَّادٍ عَنْ حَرِيزٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: لَا يَمَسُّ الْمُحْرِمُ شَيْئاً مِنَ الطِّيبِ وَ لَا الرَّيْحَانِ وَ لَا يَتَلَذَّذُ بِهِ فَمَنِ ابْتُلِيَ بِشَيْءٍ مِنْ ذَلِكَ فَلْيَتَصَدَّقْ بِقَدْرِ مَا صَنَعَ بِقَدْرِ شِبَعِهِ يَعْنِي مِنَ الطَّعَامِ.[13]
«حریز بن عبدالله» در این روایت صحیحه از امام صادق(علیهالسلام) روایت کرده که فرمود:
مُحرم هیچ بوی خوش و سبزی خوشبویی را به کار نمیبرد و از آن لذت نمیبرد، پس هر کس به اينها مبتلا شد، باید به همان اندازه که مبتلا شده، به اندازه کامیابیاش، صدقه دهد، یعنی خوراکی صدقه دهد.
ایشان در باره این روایت هم میفرماید: با توجه به پاسخهای مربوط به روایت قبلی، پاسخ استدلال به این روایت نیز معلوم میشود، زیرا در اینجا نیز «فمن ابتلی» حمل بر حالت جهل یا نسیان میشود و به تبع آن، امر به صدقه نیز بر استحباب حمل میگردد.
روایت سوم
وَ [مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ] عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ مُعَلَّى بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ عَنْ أَبَانِ بْنِ عُثْمَانَ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ زِيَادٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: قُلْتُ لَهُ الْأُشْنَانُ فِيهِ الطِّيبُ أَغْسِلُ بِهِ يَدِي وَ أَنَا مُحْرِمٌ فَقَالَ إِذَا أَرَدْتُمُ الْإِحْرَامَ فَانْظُرُوا مَزَاوِدَكُمْ فَاعْزِلُوا الَّذِي لَا تَحْتَاجُونَ إِلَيْهِ وَ قَالَ تَصَدَّقْ بِشَيْءٍ كَفَّارَةً لِلْأُشْنَانِ الَّذِي غَسَلْتَ بِهِ يَدَكَ.[14]
«حسن بن زیاد» میگوید:
به امام صادق(علیهالسلام) گفتم: آيا مىتوانم در حال احرام با اُشنان[15] معطر دست خود را بشويم؟ فرمود: هرگاه خواستيد محرم شويد، اثاثيه خود را بررسى كنيد و چيزهايى را كه به آنها احتياج نداريد كنار گذاريد. و فرمود: چيزى صدقه ده تا كفّاره باشد براى اشنانى كه دست خود را به آن شستى.
آیت الله خویی پس از آنکه از نظر سندی، این روایت را معتبر دانسته است، در باره متن آن میفرماید: هر چند نه در سؤال راوی و نه در پاسخ امام(علیهالسلام) سخنی از نسیان نیست، ولی ظاهر عبارت «فَاعْزِلُوا الَّذِي لَا تَحْتَاجُونَ إِلَيْهِ» بر جایی دلالت دارد که از روی فراموشی مرتکب شود، زیرا اگر عمدا باشد، نباید میان کنار گذاشتن از اثاثیه و کنار نگذاشتن فرقی باشد. بنا بر این، امام(علیهالسلام) او را به کنار گذاشتن امر نمود تا نکند از روی فراموشی و اشتباه، چیز خوشبویی را استفاده کند.
روایت چهارم
وَ [مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ] بِإِسْنَادِهِ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ زِيَادٍ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع وَضَّأَنِي الْغُلَامُ وَ لَمْ أَعْلَمْ بدستشان فِيهِ طِيبٌ فَغَسَلْتُ يَدِي وَ أَنَا مُحْرِمٌ فَقَالَ تَصَدَّقْ بِشَيْءٍ لِذَلِكَ.[16]
شیخ صدوق به اسنادش از «حسن بن زیاد» روایت کرده که گفت:
به امام صادق(علیهالسلام) گفتم: غلام دستانم را شست، ولی نمیدانستم که اُشنان معطر است [/ شویندهای معطر است/ به دستشان مادهای خوشبو است][17] و من در حال احرام دستم را شستم. فرمود: براى اين كار، چيزى صدقه بده.
آیت الله خویی احتمال داده است که این روایت با روایت قبلی، یکی باشد و به همین جهت، مانند آنجا بر استحباب حمل میگردد. ایشان در باره سند این روایت نیز بحثی دارد که فعلا آن را نمیآوریم.
بنا بر این، جمعبندی سخنان ایشان، این است که ما برای اثبات وجوب قربانی کردن یک گوسفند به عنوان کفاره در غیر خوردن طیب، هیچ دلیلی نداریم.
پیش از این نیز تذکر دادیم که طبق توضیحات ایشان، نباید استفادههای دیگر از بوی خوش غیر از خوردن، کفاره داشته باشد، ولی با این حال، در مقام بیان مسئله آن را احوط میداند و میفرماید:
في ثبوت الكفّارة في غير الأكل إشكال، و إن كان الأحوط التكفير.[18]
ثبوت کفاره در غیر خوردن، محل اشکال است، هرچند احوط کفاره دادن است.
به هر حال، تا اینجا دلیل قول اول که کفاره هر نوع استفادهای از بوی خوش را یک گوسفند میداند و دلیل قول دوم که آن را فقط برای خوردن ثابت میداند، بیان شد. در جلسه آینده دلیل قول سوم که پوشیدن را نیز اضافه نموده است، بررسی میگردد.
غفر الله لنا و لکم ان شاء الله
[1]. الصحيفة السجّاديّة، الإمام زین العابدین (علیهالسلام)، الدعاء 20.
[2]. ر. ک: الگوى شادى از نگاه قرآن و حديث، محمد محمدی ریشهری، ص209.
[3]. سوره آل عمران، آیه139.
[4]. سوره بقره، آیه62.
[5]. سوره احقاف، آیه13.
[6]. نزهة الناظر و تنبیه الخواطر، حسین بن نصر الحُلوانی (قرن6)، ج1 ص58.
[7]. مهج الدعوات و منهج العبادات، السید بن طاووس الحلی (664 ق)، ص141.
[8]. المحاسن، أبوجعفر البرقی (280 ق)، ج1، ص259، ح495.
[9]. موسوعة الإمام الخوئی، السید أبوالقاسم الخوئی (1413 ق)، ج28، ص408.
[10]. موسوعة الإمام الخوئی، السید أبوالقاسم الخوئی (1413 ق)، ج28، ص408.
[11]. ر. ک: موسوعة الإمام الخوئی، السید أبوالقاسم الخوئی (1413 ق)، ج28، ص409 و 410.
[12]. وسائل الشيعة، الشیخ حرّ العاملی (1104 ق)، ج12، ص444، ابواب تروک الإحرام، ب18، ح8، ط ـ آل البیت.
[13]. وسائل الشيعة، الشیخ حرّ العاملی (1104 ق)، ج12، ص445، ابواب تروک الإحرام، ب18، ح11، ط ـ آل البیت.
[14]. وسائل الشيعة، الشیخ حرّ العاملی (1104 ق)، ج13، ص152، ابواب بقیة کفارات الإحرام، ب4، ح8، ط ـ آل البیت.
[15]. گیاهی است شور که آن را خشک کرده و به عنوان شوینده استفاده میکردند و معمولا آن را با گیاه معطری به نام «إذخِر» (گزنه دشتی) مخلوط میکردند. نام دیگر اُشنان، «حُرُض» و در فارسی «چوبک» است.
[16]. وسائل الشيعة، الشیخ حرّ العاملی (1104 ق)، ج13، ص151، ابواب بقیة کفارات الإحرام، ب4، ح4، ط ـ آل البیت.
[17]. کلمه «بدستشان» یا تصحیف «اُشنان» است یا معرّب «دست شو»، یعنی شوینده دست (ر. ک: روضة المتقین، محمد تقی المجلسی (1070 ق)، ج4، ص424) یا اصلا کلمهای است فارسی، یعنی به دست ایشان (ر. ک: موسوعة الإمام الخوئی، السید أبوالقاسم الخوئی (1413 ق)، ج28، ص410).
[18]. موسوعة الإمام الخوئی، السید أبوالقاسم الخوئی (1413 ق)، ج28، ص406.