بحث اخلاقی
فلسفه وجود نفس امّاره
اللَّهُمَّ خُذ لِنَفسِكَ مِن نَفسي ما يُخَلِّصُها، و أَبقِ لِنَفسي مِن نَفسي ما يُصلِحُها، فَإِنَ نَفسي هالِكَةٌ أو تَعصِمَها.[1]
در جلسه قبل اشاره شد که معنای این دعا از باب ﴿وَ اصْطَنَعْتُكَ لِنَفْسي﴾[2] است، یعنی خدایا برای اینکه مرا مخصوص خودت گردانی و برای خودت تربیت کنی، چیزهایی را از نفسم بگیر و چیزهایی را در آن باقی بگذار. آنچه از من میگیری نفس اماره و هر چیزی است که مرا به رهایی بی قید و شرط میکشاند و آنچه برایم میگذاری نفس لوامه و هر چیزی است که نفسم را مهار میکند.
پرسشی که در اینجا مطرح میگردد این است که اگر از خداوند میخواهیم نفس امّاره و بُعد شهوانی ما را از ما بگیرد، چرا آن را در وجود ما قرار داد؟ فلسفه آفرینش نیروی الهام کننده به فجور در نفس انسان و نشان دادن راه شرّ در کنار راه خیر به انسان و نیز خلقت جهل و سپاهیانش در برابر عقل و سپاهیانش چیست؟
پاسخ این است که خداوند این بُعد غیر الهی را خلق نمود تا انسان، انسان باشد و بتواند با بکارگیری عقل از ملائکه بالاتر رود. به قول مولوی:
بار دیگر از ملک پرّان شوم آنچه اندر وهم ناید آن شوم
موجود غیر مختار که فراوان خلق کرده بود، اینک موجودی آفرید که بتواند خلیفه او و عالم به اسماء و صفات الهی باشد. انسان البته برای رسیدن به کمال باید با نفس امارّه خود مجاهده کند و این دعا به معنای این است که انسان در این راه نیاز به یاری خداوند دارد، هرچند خود نیز باید با جهاد با نفس اماره، خود را بسازد:
أفضَلُ الجِهادِ جِهادُ النَّفسِ عَنِ الهَوى.[3]
برترين جهاد، جهاد با هواى نفس است.
جهادی که جهاد اکبر نامیده شده است.[4]
انسان در مسیر سیر و سلوک، با مجاهده با نفس خویش، به تدریج قوای عقلانیاش رشد میکند و هوسهای حیوانی در او میمیرند، تا آن كه به اين نقطه مىرسد كه امير مؤمنان(علیهالسلام) در وصف او مىفرمايد:
قَد أَحيا عَقلَهُ، و أَماتَ نَفسَهُ، حَتّى دَقَّ جَليلُهُ، و لَطُفَ غَليظُهُ، و بَرَقَ لَهُ لامِعٌ كَثيرُ البَرقِ، فَأَبانَ لَهُ الطَّريقَ و سَلَكَ بِهِ السَّبيلَ، و تَدافَعَتهُ الأَبوابُ إلى بابِ السَّلامَةِ، و دارِ الإقامَةِ، و ثَبَتَت رِجلاهُ بِطُمَأنينَةِ بَدَنِهِ فى قَرارِ الأَمنِ وَ الرّاحَةِ بِما استَعمَلَ قَلبَهُ، و أَرضى رَبَّهُ.[5]
عقلِ خود را زنده كرده و نفسِ خود را ميرانده است؛ تا جايى كه درشتىهايش نازك و زمختىهايش لطيف گشتهاند و برقى فروزان و تابناك، برايش درخشيدن گرفته و راهش را روشن داشته و او را به راه در آورده است و درها، او را به درِ سلامت و سراى اقامت كشاندهاند و ثابتْقدم و با كمال اطمينان، در جايگاه امن و راحت، به عوض آنچه دلش به كار برده و خدايش را خشنود ساخته، جاى گرفته است.
نشانه مرگ نفس امارّه و زنده بودن عقل در وجود انسان، ایجاد لطافت معنوی و نورانیت درونی است. نورانیتی که نه تنها راه را به او نشان میدهد، بلکه از باب هدایت ایصالی، او را در این راه حرکت میدهد تا او را به بالاترین قله سلوک که رضوان الله است، میرساند. به نقطهای که به تعبیر آن حضرت در مناجات شعبانیة، «کمال انقطاع» است:
إِلهي، هَب لي كَمالَ الانقِطاعِ إِلَيكَ، و أَنِر أَبصارَ قُلوبِنا بِضِياءِ نَظَرِها إِلَيكَ، حَتّى تَخرِقَ أَبصارُ القُلوبِ حُجُبَ النّورِ، فَتَصِلَ إِلى مَعدِنِ العَظَمَةِ، و تَصيرَ أَرواحُنا مُعَلَّقَةً بِعِزِّ قُدسِكَ.[6]
معبودا! كمال روى كردن به خودت را به من ارزانى دار و ديدگان دلهايمان را به نورِ نگاه به خودت روشن گردان تا ديدگان دلهايمان، پردههاى نور را بدرند و به كان عظمت برسند، و جانهايمان به آستان مقدّس و عزّتمند تو بياويزند.
این نقطه که کمال انسانی است، همان نفس مطمئنه است که خطاب به او میفرماید:
﴿يا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ * ارْجِعِي إِلى رَبِّكِ راضِيَةً مَرْضِيَّة﴾.[7]
اى نفْس آرام يافته! خشنود و خداپسند، به سوى پروردگارت باز گرد.
بحث فقهی
موضوع: کتاب الحج/ تروک الإحرام/ بوی خوش (7)
یادآوری
بحث در باره حرمت بوی خوش بر مُحرم بود. تا کنون چند مسئله از مسائل تحریر الوسیلة امام خمینی(رحمة الله علیه) را بررسی کردهایم. اینک، ادامه مسائل.
مسئله یازدهم
حضرت امام در این مسئله مینویسد:
لا يجب الاجتناب عن الفواكه الطيبة الريح كالتفاح و الأترج أكلا و استشماما و إن كان الأحوط ترك استشمامه.[8]
كنارهگيرى از ميوههاى خوشبو مانند سيب و ترنج از نظر خوردن و بوئيدن، لازم نيست، اگر چه احتياط آن است كه بوئيدنش را ترك كند.
در دو جلسه قبل، به مناسبت مسئله قبلی که در باره گیاهان بود، روایات مربوط به میوهها را نیز خواندیم و چنین نتیجه گرفتیم که در باره بوییدن آنها ـ هرچند حضرت امام ترک آن را احوط دانسته، ولی از نظر ما میتوان فتوا به ترک داد. در باره خوردن آنها نیز طبق مبنایی که قبلا توضیح دادیم، میگوییم: حرمت خوردن، اختصاص به گیاهانی دارد که بوی خوش آنها هم سطح یا قویتر از بوی زعفران است.
مسئله دوازدهم
يستثنى ما يستشم من العطر في سوق العطارين بين الصفا و المروة، فيجوز ذلك.[9]
استشمام عطرى كه در بازار عطرفروشها بين صفا و مروه است استثناء شده است، پس استشمام آن جايز است.
در این مسئله نیز یکی دیگر از استثنائات بحث طیب آمده است، ولی چون امروزه مبتلا به نیست، از آن میگذریم.
مسئله سیزدهم
لو اضطر إلى لبس ما فيه الطيب أو أكله أو شربه يجب إمساك أنفه، و لا يجوز إمساك أنفه من الرائحة الخبيثة، نعم يجوز الفرار منها و التنحي عنها.[10]
اگر به پوشيدن يا خوردن يا آشاميدن چيزى كه داراى عطر است، ناچار گردد واجب است كه بينىاش را بگيرد. و گرفتن بينى از بوى بد جايز نيست ولى مىتواند كه از آن فرار كند و دور شود.
در این مسئله دو فرع مطرح است:
یک. وجوب گرفتن بینی در صورت اضطرار به پوشیدن لباس خوشبو یا خوردن و آشامیدن چیزی که در آن از بوی خوش استفاده شده است.
دو. وجوب نگرفتن بینی هنگام استشمام بوی بد، و جواز فرار از آن محل.
فرع اول
آیت الله سبحانی فرع اول را این طور مطرح کرده است که اگر برای استعمال چیزی که در آن بوی خوش به کار رفته است، اضطرار پیدا کند، استعمال آن جایز است، ولی باید بینی خود را بگیرد.[11] سپس با طرح این دو سؤال، آن را بررسی نموده است:
سؤال اول: آیا استعمال بوی خوش در صورت وجود عسر و حرج مطلقا جایز است یا فقط مخصوص جایی است که بدل نداشته باشد؟
سؤال دوم: اگر استعمال بوی خوش به خاطر اضطرار جایز شد، آیا گرفتن بینی لازم است یا لازم نیست؟
سؤال اول
ایشان در پاسخ به سؤال اول میفرماید: روایات دو دسته هستند، دستهای از آنها مطلق و دستهای دیگر، ناظر به مواردی است که طیب، بدل دارد.
دسته اول روایات
در این دسته، سه روایت را جا داده است و میفرماید در واقع، یک روایت هستند.
روایت اول:
مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بِإِسْنَادِهِ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنْ صَفْوَانَ بْنِ يَحْيَى عَنْ إِسْمَاعِيلَ بْنِ جَابِرٍ وَ كَانَتْ عَرَضَتْ لَهُ رِيحٌ فِي وَجْهِهِ مِنْ عِلَّةٍ أَصَابَتْهُ وَ هُوَ مُحْرِمٌ قَالَ فَقُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع إِنَّ الطَّبِيبَ الَّذِي يُعَالِجُنِي وَصَفَ لِي سَعُوطاً فِيهِ مِسْكٌ فَقَالَ اسْتَعِطْ بِهِ.[12]
در این روایت صحیحه، «اسماعيل بن جابر» كه صورتش در حال احرام، به سبب بيمارىاى ورمكرده بود، مىگويد:
به امام صادق(علیهالسلام) گفتم: طبيبى كه مرا درمان مىكند، برايم انفيهاى تجويز كرده كه آميخته به مشك است [آيا جايز است استفاده كنم؟] امام فرمود: استفاده كن.
روایت دوم:
وَ [مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ] بِإِسْنَادِهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ يَحْيَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَيْنِ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ بَشِيرٍ عَنْ إِسْمَاعِيلَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنِ السَّعُوطِ لِلْمُحْرِمِ وَ فِيهِ طِيبٌ فَقَالَ لَا بَأْسَ.[13]
«اسماعیل بن جابر» در این روایت صحیحه میگوید:
از امام صادق(علیهالسلام) در اين باره پرسيدم كه فرد مُحرم، دارويى آميخته به بوى خوش را وارد بينىاشكند. امام فرمود: اشكالى ندارد.
روایت سوم:
مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ إِسْمَاعِيلَ بْنِ جَابِرٍ أَنَّهُ سَأَلَ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنِ الْمُحْرِمِ إِذَا اضْطُرَّ إِلَى سَعُوطٍ فِيهِ مِسْكٌ مِنْ رِيحٍ تَعْرِضُ لَهُ فِي وَجْهِهِ وَ عِلَّةٍ تُصِيبُهُ فَقَالَ اسْتَعِطْ بِهِ.[14]
شیخ صدوق به اسنادش از «اسماعیل بن جابر» روایت کرده که:
وی از امام صادق(علیهالسلام) در باره مُحرمی پرسید که ناچار است به جهت ورم صورت و بیماریاش، انفيهاى داراى مشک را استفاده کند. فرمود: استفاده کند.
دسته دوم روایات
در این دسته، روایات باب 69 از ابواب تروک الاحرام را جای داده است.
روایت اول:
مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِيلَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْفُضَيْلِ عَنْ أَبِي الصَّبَّاحِ الْكِنَانِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: إِذَا اشْتَكَى الْمُحْرِمُ فَلْيَتَدَاوَ بِمَا يَأْكُلُ وَ هُوَ مُحْرِمٌ.[15]
«ابو الصباح کنانی» در این روایت صحیحه از امام صادق(علیهالسلام) روایت کرده است که فرمود:
وقتى محرم بيمار شود بايد با همان دارويى كه در حال احرام آن را مىخورد، مداوا نمايد.
طبق این روایت، محرم نمیتواند مثلا با زعفران که بر او حرام است، خود را مداوا کند.
روایت دوم:
وَ [مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ] عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ مُعَلَّى بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ عَنْ أَبَانٍ عَمَّنْ أَخْبَرَهُ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: سُئِلَ عَنْ رَجُلٍ تَشَقَّقَتْ يَدَاهُ وَ رِجْلَاهُ وَ هُوَ مُحْرِمٌ أَ يَتَدَاوَى قَالَ نَعَمْ بِالسَّمْنِ وَ الزَّيْتِ وَ قَالَ إِذَا اشْتَكَى الْمُحْرِمُ فَلْيَتَدَاوَ بِمَا يَحِلُّ لَهُ أَنْ يَأْكُلَهُ وَ هُوَ مُحْرِمٌ.[16]
در این روایت مرسله آمده است:
از امام صادق(علیهالسلام) سؤال شد: مرد محرمى كه دستها و پاهايش ترك مىخورد آيا مداوا كند؟ فرمود: آرى با روغن و زيتون. و فرمود: هرگاه محرم بیمار شود، باید خود را با آنچه كه خوردنش در حال احرام بر او حلال است، مداوا كند.
روایت سوم:
وَ [مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ] عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِيسَى عَنْ عِمْرَانَ الْحَلَبِيِّ قَالَ: سُئِلَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع عَنِ الْمُحْرِمِ يَكُونُ بِهِ الْجُرْحُ فَيَتَدَاوَى بِدَوَاءٍ فِيهِ زَعْفَرَانٌ قَالَ إِنْ كَانَ الْغَالِبَ عَلَى الدَّوَاءِ فَلَا وَ إِنْ كَانَتِ الْأَدْوِيَةُ الْغَالِبَةَ عَلَيْهِ فَلَا بَأْسَ.[17]
«عمران الحلبی» در این روایت صحیحه میگوید:
از امام صادق(علیهالسلام) سؤال شد: محرمى كه جراحتى دارد، مىتواند از داروى مخلوط به زعفران استفاده كند؟ فرمود: اگر زعفران بر آن دارو غالب باشد نه؛ ولى اگر دارو به زعفران غالب باشد، ايرادى ندارد.
رویات چهارم:
مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحَكَمِ عَنْ أَبِي الْحَسَنِ الْأَحْمَسِيِّ قَالَ سَأَلَ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع سَعِيدُ بْنُ يَسَارٍ عَنِ الْمُحْرِمِ تَكُونُ بِهِ الْقَرْحَةُ أَوِ الْبَثْرَةُ أَوِ الدُّمَّلُ فَقَالَ اجْعَلْ عَلَيْهِ الْبَنَفْسَجَ أَوِ الشَّيْرَجَ وَ أَشْبَاهَهُ مِمَّا لَيْسَ فِيهِ الرِّيحُ الطَّيِّبَةُ.[18]
«ابوالحسن الاحمسی» میگوید:
«سعید بن یسار» از امام صادق(علیهالسلام) در باره محرمی پرسید که زخم یا تاول یا جوش در پوستش وجود دارد. فرمود: بر آن، روغن بنفشه یا کنجد و مانند آنها از چیزهایی که بوی خوش ندارند، قرار دهد.
روایت پنجم:
وَ [مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ] بِإِسْنَادِهِ عَنْ مُوسَى بْنِ الْقَاسِمِ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ عَنِ الْعَلَاءِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَحَدِهِمَا ع قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنْ مُحْرِمٍ تَشَقَّقَتْ يَدَاهُ قَالَ فَقَالَ يَدْهُنُهُمَا بِزَيْتٍ أَوْ بِسَمْنٍ أَوْ إِهَالَةٍ.[19]
«محمد بن مسلم» میگوید:
از يكى از آن آنها (امام صادق یا امام باقر(علیهما السلام)) در باره محرمى پرسیدم كه دستهايش ترك خورده است. فرمود: آنها را با روغن زیتون یا دنبه يا پیه، روغن مالى كند.
آیت الله سبحانی میفرماید: این روایات و روایات مشابه آنها دلالت میکنند بر اینکه اگر برای رفع اضطرار، جایگزینی وجود داشته باشد، استعمال طیب جایز نیست. از این رو، این دسته از روایات، دسته اول را که اطلاق داشت، تقیید میزند.
ولی به نظر ما این گونه دستهبندی کردن، جالب نیست و اصولا معنای اضطرار نداشتن، بدل نداشتن است. اگر بدل داشته باشد، اضطراری در کار نیست. بنا بر این، طرح سوال نخست اصلا جا ندارد.
سؤال دوم
سوال دوم این بود که آیا گرفتن بینی از بوی خوش لازم هست یا نیست؟
پاسخ، این است که طبق روایاتی که در ادامه میآید، چنین کاری لازم است.
روایت اول
مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ بِإِسْنَادِهِ عَنِ الْحَلَبِيِّ وَ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ جَمِيعاً عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: الْمُحْرِمُ يُمْسِكُ عَلَى أَنْفِهِ مِنَ الرِّيحِ الطَّيِّبَةِ وَ لَا يُمْسِكُ عَلَى أَنْفِهِ مِنَ الرِّيحِ الْخَبِيثَةِ.[20]
این روایت صحیحه است و در آن، از امام صادق(علیهالسلام) روایت شده است که فرمود:
مُحرم بینیاش را از بوی خوش میگیرد ولی لازم نیست بینیاش را از بوی بد، بگیرد.
روایت دوم
وَ [مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ] بِالْإِسْنَادِ (عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيه) عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ وَ صَفْوَانَ عَنْ مُعَاوِيَةَ بْنِ عَمَّارٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: لَا تَمَسَّ شَيْئاً مِنَ الطِّيبِ فِي إِحْرَامِكَ [...] وَ أَمْسِكْ عَلَى أَنْفِكَ مِنَ الرَّائِحَةِ الطَّيِّبَةِ وَ لَا تُمْسِكْ عَلَيْهِ مِنَ الرَّائِحَةِ الْمُنْتِنَةِ الْحَدِيثَ.[21]
«معاویة بن عمار» در این روایت صحیحه از امام صادق(علیهالسلام) نقل کرده است که فرمود:
نبايد در حال احرامت بوى خوش به كار ببرى و بينى خود را از بوى خوش بگیر ولی آن را از بوى بد نگير... .
روایت سوم
وَ [مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بِإِسْنَادِهِ] عَنْهُ (الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيد) عَنْ صَفْوَانَ وَ النَّضْرِ عَنِ ابْنِ سِنَانٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: الْمُحْرِمُ إِذَا مَرَّ عَلَى جِيفَةٍ فَلَا يُمْسِكْ عَلَى أَنْفِهِ.[22]
«عبدالله بن سنان» در این روایت صحیحه از امام صادق(علیهالسلام) روایت کرده است که فرمود:
اگر مُحرم از کنار مُرداری عبور کند، نباید بینیاش را بگیرد.
فرع دوم
فرع دوم، در باره حکم نگرفتن بینی هنگام استشمام بوی بد، و فرار از آنجا بود که حضرت امام گرفتن بینی را در این فرض جایز ندانست.
دلیل آن، همین سه روایتی است که در پاسخ سؤال دوم بیان شد که دلالتشان بر عدم جواز گرفتن بینی از بوی بد، روشن است.
در باره بخش آخر این مسئله، یعنی جواز یا عدم جواز فرار کردن و دور شدن از بوی بد، نیز حکم به جواز میشود، زیرا عدم جواز و حرمت، نیاز به دلیل دارد که نداریم، پس بر اساس اصالة البرائة حکم به جواز میکنیم.
در پایان این بحث، سخن صاحب جواهر را در این باره میخوانیم که میفرماید:
لو اضطر إلى أكل ما فيه طيب أو لمس الطيب خاصة قبض على أنفه تقديرا للضرورة بقدرها، و عملا بالنصوص كما أنه لو اضطر إلى شمه خاصة اقتصر عليه دون أكله.[23]
اگر ناچار شود چیزی را که در آن بوی خوش وجود دارد، بخورد یا ناچار شود که فقط بوی خوش را به کار ببرد، بینیاش را باید بگیرد تا به اندازهای که ضرورت دارد، اکتفا کرده باشد و نیز به نصوص عمل کرده باشد. همچنین اگر ناچار شود که فقط بوی خوش را ببوید، باید به همان اکتفا کند و آن را نخورد.
بنا بر این، از نظر ایشان نیز باید در موارد اضطرار، به قدر ضرورت اکتفا نماید.
غفر الله لنا و لکم ان شاء الله
[1]. الصحيفة السجّاديّة، الإمام زین العابدین (علیهالسلام)، الدعاء 20.
[2]. سوره طه، آیه41.
[3]. غرر الحكم و درر الكلم، تمیمی آمدی (550 ق)، ح3232.
[4]. ر. ک: الکافی، الشیخ الکلینی (329 ق)، ج5، ص12 ح3.
[5]. نهج البلاغة، خطبه220.
[6]. الإقبال بالأعمال الحسنة، السید بن طاووس الحلی (664 ق)، ج3، ص299، ط ـ الحدیثة.
[7]. سوره فجر، آیه27 و 28.
[8]. تحریر الوسیلة، الإمام الخمینی (1409 ق)، ج1، ص421.
[9]. تحریر الوسیلة، الإمام الخمینی (1409 ق)، ج1، ص421.
[10]. تحریر الوسیلة، الإمام الخمینی (1409 ق)، ج1، ص421.
[11]. ر. ک: الحج فی الشریعة الإسلامیة الغراء، جعفر سبحانی، ج3، ص256.
[12]. وسائل الشيعة، الشیخ حرّ العاملی (1104 ق)، ج12، ص447، ابواب تروک الإحرام، ب19، ح1، ط ـ آل البیت.
[13]. وسائل الشيعة، الشیخ حرّ العاملی (1104 ق)، ج12، ص447، ابواب تروک الإحرام، ب19، ح2، ط ـ آل البیت.
[14]. وسائل الشيعة، الشیخ حرّ العاملی (1104 ق)، ج12، ص448، ابواب تروک الإحرام، ب19، ح3، ط ـ آل البیت.
[15]. وسائل الشيعة، الشیخ حرّ العاملی (1104 ق)، ج12، ص527، ابواب تروک الإحرام، ب69، ح1، ط ـ آل البیت
[16]. وسائل الشيعة، الشیخ حرّ العاملی (1104 ق)، ج12، ص527، ابواب تروک الإحرام، ب69، ح2، ط ـ آل البیت
[17]. وسائل الشيعة، الشیخ حرّ العاملی (1104 ق)، ج12، ص527، ابواب تروک الإحرام، ب69، ح3، ط ـ آل البیت
[18]. وسائل الشيعة، الشیخ حرّ العاملی (1104 ق)، ج12، ص528، ابواب تروک الإحرام، ب69، ح4، ط ـ آل البیت
[19]. وسائل الشيعة، الشیخ حرّ العاملی (1104 ق)، ج12، ص528، ابواب تروک الإحرام، ب69، ح5، ط ـ آل البیت
[20]. وسائل الشيعة، الشیخ حرّ العاملی (1104 ق)، ج12، ص452، ابواب تروک الإحرام، ب24، ح1، ط ـ آل البیت.
[21]. وسائل الشيعة، الشیخ حرّ العاملی (1104 ق)، ج12، ص452، ابواب تروک الإحرام، ب24، ح2، ط ـ آل البیت.
[22]. وسائل الشيعة، الشیخ حرّ العاملی (1104 ق)، ج12، ص453، ابواب تروک الإحرام، ب24، ح3، ط ـ آل البیت.
[23]. جواهر الكلام فی شرح شرائع الإسلام، محمد حسن النجفی (1226 ق)، ج18، ص324.