بحث اخلاقی
جمعبندی بند نوزدهم
اللَّهُمَّ خُذ لِنَفسِكَ مِن نَفسي ما يُخَلِّصُها، و أَبقِ لِنَفسي مِن نَفسي ما يُصلِحُها، فَإِنَ نَفسي هالِكَةٌ أو تَعصِمَها.[1]
در جلسات پیشین اشاره شد که برای تبیین این بند از دعای نورانی مکارم الاخلاق که از سه جمله تشکیل شده است، ابتدا جمله سوم را توضیح میدهیم تا مفهوم دو جمله پیش از آن روشن گردد.
در تبیین جمله سوم گفتیم انسان دارای دو بُعد وجودی است: بُعد شهوانی یا نفس «اماره» و دعوت کننده به فجور و بدیها که همان نیرو و جاذبه جهل است، در برابر بُعد الهی یا نفس «لوامه» و دعوت کننده به تقوا و نیکیها که نیرو و جاذبه عقل است. بنا بر این، مقصود از «نفس هالکة»، بُعد غیر الهی و نیروی وجودی جهل است که اگر لطف خداوند نباشد، موجب هلاکت انسان میگردد.
با در نظر داشتن این مطلب، میتوان گفت جمله اول مربوط است به گرفتن بُعد غیر الهی و جمله دوم مربوط است به باقی گذاشتن بُعد الهی. از این رو معنای این بند این گونه میشود: خدایا برای آنکه مرا برای خودت برگزینی، آن چه را که موجب رهایی نفسم میگردد، از او بگیر و در مقابل، آن چه را که مایه خودسازی و مهار نفسم میشود، برایش واگذار، چرا که اگر نفسم را مراقبت نکنی، مرا به هلاکت میکشاند.
طبق این معنا، اولا عبارت «ما یخلّصها» مفهومی منفی دارد که بر رهایی بی قید و شرط نفس دلالت دارد، ثانیاً عبارت «لنفسک» در معنایی به کار رفته است که آیه ﴿وَ اصْطَنَعْتُكَ لِنَفْسي﴾[2] آن را افاده میکند. در این آیه خداوند به حضرت موسی(علیهالسلام) میفرماید: من تو را برای خودم پرورندام، یعنی برگزیدم و مخصوص خود کردم. در اینجا نیز از خداوند میخواهیم که با گرفتن نفس اماره و جهل و شهوت و هوای نفس و هر آنچه که موجب هلاکت میگردد، مرا برای خودش تربیت کند و برگزیند.
انسان در مسیر رسیدن به کمالات انسانی به مقامی میرسد که خداوند او را برای خودش خالص میگرداند، البته رسیدن به این مقام والا زمانی تحقق مییابد که نفس اماره و بُعد شهوانی در وجود انسان کاملا از بین رفته باشد و به تعبیر امیر مؤمنان(علیهالسلام) در توصیف اهل تقوا:
مِيتَةٌ شَهوَتُهُ.[3]
شهوتش مُرده است.
در این صورت، هوا و هوس از درون انسان رفته و جای خود را به خدا داده است و انسان با تمام وجود، خدایی میشود، همان طور که گاهی بر عکس است و خدا میرود و جای او را هوای نفس میگیرد:
﴿أَ رَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ﴾.[4]
آيا آن كس را ديدى كه هواى [نفس] خود را، خداى خويش گرفته است.
نکته شایان توجه اینکه، برای رسیدن به این مقام، تنها دعا و درخواست کفایت نمیکند، بلکه در کنار دعا، جهاد با نفس نیز لازم است. در واقع، خواندن این دعا، علاوه بر فراهم ساختن زمینه توفیق الهی برای جهاد با نفس، این مسئولیت را نیز به انسان یادآوری میکند.
بحث فقهی
موضوع: کتاب الحج/ تروک الإحرام/ بوی خوش (6)
یادآوری
بحث در مسائل مربوط به حرمت طیب بر مُحرم بود. امام خمینی(رحمة الله علیه) در بخش نخست مسئله دهم، اجتناب از «ریاحین» یعنی گیاهان خوشبو را لازم دانست و سپس برخی از انواع صحرایی آن مانند «بومادران» و «اسطوقدوس» و «درمنه» را استنثاء نمود. این موارد را در فرع اول بررسی کردیم و نظر ایشان را پذیرفتیم. اینک، در فرع دوم، ادامه این مسئله را تبیین میکنیم.
فرع دوم
در این فرع، استثنای آنچه کعبه را با آن خوشبو میکنند از حرمت استعمال بوی خوش، بیان شده است. حضرت امام در بخش پایانی مسئله دهم میفرماید:
و يستثنى من الطيب خلوق الكعبة، و هو مجهول عندنا، فالأحوط الاجتناب من الطيب المستعمل فيها.[5]
و از بوی خوش، «خلوق كعبه» استثناء شده است و [چونكه] خلوق نزد ما ناشناخته است، پس احتياط آن است كه از بوى عطرى كه در كعبه بكار میرود، اجتناب شود.
از نظر ایشان هرچند عطر مخصوصی که در زمان ائمه به کار میرفته و خَلوق نام داشته است، از حرمت طیب، استثناء شده است؛ ولی این استنثاء مخصوص همان عطر خاص است. از این رو فرمود: احوط، اجتناب از عطری است که با آن کعبه را خوشبو میکنند. این در حالی است که طبق حاشیه مناسک حج فارسی، آیات عظام خویی، تبریزی، زنجانی، فاضل، سبحانی و سیستانی این احتیاط را لازم نمیدانند.[6]
آیت الله خویی در موسوعة مینویسد:
لا بأس بشم خلوق الكعبة و هو نوع خاص من العطر.[7]
بوییدن خلوق کعبه که نوعی خاص از عطر است، اشکالی ندارد.
ایشان در توضیح این مسئله دو مورد را از حرمت بوییدن طیب استثناء نموده است. اول، بوی عطری است که در گذشته هنگام سعی میان صفا و مروة به مشام میرسیده است. این مورد را بعدا بررسی میکنیم. دوم، خلوق کعبه است که در باره آن میفرماید:
هو نوع خاص من العطر مصنوع من الزعفران يطلى به الكعبة، و يدلُّ على ذلك الروايات المعتبرة.[8]
نوعی خاص از عطر بوده که از زعفران تهیه میشده و به کعبه مالیده میشده است. بر استثناء بودن آن روایات معتبری دلالت دارند.
سپس به یک روایت در این باره اشاره نموده است و بیش از این، در اینجا توضحی نداده است که آیا سایر عطرها را شامل میشود یا نه.
روایات
صاحب وسائل پنج روایت را در باب 21 از ابواب تروک الاحرام آورده است و آن را این گونه عنوان داده است:
بَابُ جَوَازِ شَمِّ الْمُحْرِمِ خَلُوقَ الْكَعْبَةِ وَ خَلُوقَ الْقَبْرِ وَ جَوَازِ تَرْكِهِ غَسْلَهُمَا عَنِ الثَّوْبِ.[9]
بابی در جایز بودن بوییدن خلوق کعبه و خلوق قبر [رسول خدا] بر محرم و اینکه [در صورت مالیدن به لباس] نشستن آنها جایز است.
روایت اول
مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ مُوسَى بْنِ الْقَاسِمِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنْ خَلُوقِ الْكَعْبَةِ يُصِيبُ ثَوْبَ الْمُحْرِمِ قَالَ لَا بَأْسَ وَ لَا يَغْسِلُهُ فَإِنَّهُ طَهُورٌ.[10]
در این روایت صحیحه آمده است که «عبدالله بن سنان» میگوید:
از امام صادق(علیهالسلام) در باره خلوق کعبه که به لباس مُحرم برخورد کرده است، پرسیدم. فرمود: ایرادی ندارد و لازم نیست شسته شود، زیرا آن، پاک است.
روایت دوم
وَ [مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بِإِسْنَادِهِ] عَنْهُ (مُوسَى بْنِ الْقَاسِمِ) عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ يَعْقُوبَ بْنِ شُعَيْبٍ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع الْمُحْرِمُ يُصِيبُ ثِيَابَهُ الزَّعْفَرَانُ مِنَ الْكَعْبَةِ قَالَ لَا يَضُرُّهُ وَ لَا يَغْسِلُهُ.[11]
در این روایت صحیحه نیز «یعقوب بن شعیب» میگوید:
مُحرم میتواند لباسش را به زعفران [استفاده شده برای خوشبو کردن] کعبه بمالد؟ فرمود: اشکالی ندارد و لازم نیست آن را بشوید.
روایت سوم
مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عُثْمَانَ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنْ خَلُوقِ الْكَعْبَةِ وَ خَلُوقِ الْقَبْرِ يَكُونُ فِي ثَوْبِ الْإِحْرَامِ فَقَالَ لَا بَأْسَ بِهِمَا هُمَا طَهُورَانِ.[12]
این روایت نیز صحیحه است. شیخ صدوق به اسنادش از «حماد بن عثمان» نقل کرده است که گفت:
از امام صادق(علیهالسلام) در باره خلوق کعبه و خلوق قبر [پیامبر(صلّی الله علیه و آله)] که در لباس احرام باشد، پرسیدم؟ فرمود: ایرادی ندارد، آنها، پاک هستند.
روایت چهارم
وَ [مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ] بِإِسْنَادِهِ عَنْ سَمَاعَةَ أَنَّهُ سَأَلَ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنِ الرَّجُلِ يُصِيبُ ثَوْبَهُ زَعْفَرَانُ الْكَعْبَةِ وَ هُوَ مُحْرِمٌ فَقَالَ لَا بَأْسَ بِهِ وَ هُوَ طَهُورٌ فَلَا تَتَّقِهِ أَنْ يُصِيبَكَ.[13]
این روایت نیز صحیحه است. شیخ صدوق به اسنادش از «سماعة بن مهران» نقل کرده است که:
وی از امام صادق(علیهالسلام) در باره شخصی پرسید که لباسش در حالی که مُحرم بوده به زعفران [به کار رفته در خوشبو کردن] کعبه، آغشته گشته است. فرمود: اشکالی در آن نیست، آن، پاک است، پس لازم نیست جلوی آغشته شدنت را بگیری.
روایت پنجم
مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ عِدَّةٍ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِنَا عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: سُئِلَ عَنْ خَلُوقِ الْكَعْبَةِ لِلْمُحْرِمِ أَ يُغْسَلُ مِنْهُ الثَّوْبُ قَالَ لَا هُوَ طَهُورٌ ثُمَّ قَالَ إِنَّ بِثَوْبِي مِنْهُ لَطْخاً.[14]
«ابن ابی عمیر» از یکی از شیعیان نقل کرده است و چون وی جزء سه نفری است که «لا یروون و لایرسلون الا عمن یوثق به»، روایت صحیحه است. آن شخص میگوید:
از امام صادق(علیهالسلام) در باره خلوق کعبه برای محرم سؤال شد که آیا لازم است لباس آغشته به آن را بشوید؟ فرمود: خیر، آن، پاک است. سپس فرمود: مقدار کمی از آن در لباسم هست.
با توجه به این روایات، شکی در استثناء بودن خلوق کعبه نیست، ولی بحث در این است که آیا این حکم شامل سایر چیزهایی که با آن، کعبه را خوشبو میکنند نیز میشود یا خیر؟
پاسخ این سؤال در گرو روشن شدن این مطلب است که آنچه در چهار روایت از پنج روایتی که خواندیم آمده است که «خلوق طهور است»، به عنوان تعلیل آمده است تا بتوان آن را به موارد مشابه نیز سرایت داد یا چنین نیست.
بنا بر این، باید ببینیم مقصود از طهور بودن خلوق چیست.
مقصود از طهور بودن خلوق
در این باره، سه احتمال بیان شده است:
یک. طهارت ظاهری
مرحوم فاضل نراقی پس از اشاره به روایات یاد شده ـ البته بدین ترتیب: 2، 1، 3، 5، 4 ـ مینویسد:
اشتمال الأربعة الأخيرة على قوله: «هو طهور» و إن دلّ على أنّ نفي البأس إنّما هو من جهة دفع توهّم النجاسة، إلّا أنّه يدلّ أيضا على أنّه لا مانع غيره فيه أيضا.[15]
چهار روایت آخر مشتمل بر عبارت «هو طهور» است. اگر چه این عبارت بر این دلالت دارد که ایراد نداشتن آن به جهت دفع توهم نجاست است، ولی بر این هم دلالت دارد که غیر از همین توهم نجاست، مانعی دیگر [مثل بوی خوش داشتن] برای آن وجود ندارد.
طبق این احتمال، راوی خیال میکرده که خلوق، نجس است و در صورت برخورد با لباسش باید آن را تطهیر کند، ولی امام(علیهالسلام) میفرماید: تطهیر لباس لازم نیست، زیرا خلوق نجس نیست، بلکه پاک است.
طبق این معنا، عبارت «هو طهور»، هرچند تعلیل حکم است، اما تعلیل برای حکم به طهارت خلوق نه حکم به جواز بوییدن آن. از این رو، نمیتوان برای اثبات جواز بوییدن سایر عطرهای کعبه به این تعلیل استناد نمود. بله برای اثبات حرمت آنها میتوان به عمومات حرمت طیب تمسک نمود، ولی این تمسک نیز در صورتی صحیح است که چیستی خلوق، مشخص باشد، ولی اگر مجمل باشد، جایی برای تمسک به عام باقی نمیماند. به همین جهت، محقق نراقی در ادامه، میفرماید:
الخلوق ـ كما قيل ـ : طيب خاصّ، فيكون المجوّز هو فقط، فلو طيّب ثوب الكعبة بغيره ممّا يحرم على المحرم حرم، كذا قيل، و لا بأس به إن ثبت أنّ الخلوق هو أخلاط خاصّة، و إلّا فيكون مجملا، و لا حجّية في العام المخصّص بالمجمل في موضع الإجمال.[16]
خلوق ـ چنانکه گفته شده ـ عطری مخصوص است. بنا بر این، فقط همین نوع، جایز است، پس اگر پرده کعبه با غیر آن، از موادی که بر محرم حرام است، خوشبو شود، بوییدن آنها حرام است. این گفته، در صورتی که ثابت شود خلوق، مخلوطی از مواد مشخص است، ایرادی ندارد، وگرنه مجمل میشود و عام تخصیص خورده با مجمل، در موضع اجمال حجیت ندارد.
دو. طهارت معنوی
مرحوم فیض کاشانی در بیان روایت سوم که در آن، از خلوق کعبه و خلوق قبر در لباس احرام سؤال شده بود، پس از توضیح چیستی خلوق و اینکه مقصود از قبر، قبر پیامبر(صلّی الله علیه و آله) است، مینویسد:
إنما كانا طهورين لشرفهما المستفاد من المكان الشريف فتطهيرهما معنوي عقلي كتطهير التوبة لا صوري حسي كتطهير الماء.[17]
خلوق کعبه و خلوق قبر پیامبر، به خاطر شرافتشان که از آن دو مکان شریف کسب کردهاند، دارای طهارت هستند. پس طهارت آنها مانند طهارت توبه، طهارت معنوی عقلی است، نه اینکه مثل طهارت آب، طهارت ظاهری حسی باشد.
گویا امام(علیهالسلام) در پاسخ راوی که خیال میکرده باید از خلوق کعبه اجتناب کند، فرموده: اجتناب لازم نیست، زیرا بوی خوشی که از کعبه به مشام میرسد، موجب صفای باطن و تطهیر قلب است.
طبق این احتمال، عبارت «هو طهور» در مقام تعلیل حکم شرعی نیست، بلکه در مقام تعلیل برای نکتهای عرفانی است و بدین جهت، نمیتوان برای اثبات جواز یا عدم جواز سایر عطرهای کعبه، بدان تمسک نمود.
سه. طهارت اعم از ازاله نجاست
آیت الله سید علی محقق داماد به تبع پدرشان مرحوم سید محمد محقق،[18] احتمال سومی را مطرح نموده است که بر اساس آن، عبارت «هو طهور» تعلیل حکم جواز است و میتوان آن را به سایر عطرهای کعبه نیز سرایت داد.
ایشان پس از ذکر دو احتمال قبلی به هر کدام اشکال نموده است. اشکال احتمال اول را این میداند که لازمه آن این است که امام(علیهالسلام) بخواهد بگوید کعبه با چیز نجس، منتجس نشده است و اگر لباست با آن برخورد کرد، نجس نمیشود که چنین چیزی بعید است.
در باره احتمال دوم نیز میفرماید: چنین معنایی که بگوییم مقصود، طهارت معنوی است، مطلبی عرفانی است که خارج از سیاق این احادیث است. درست است که چنین نکات عرفانی که به طهارت باطن بر میگردد در روایات وجود دارد، ولی در اینجا که بحث فقهی است، چنین معنایی مناسب نیست.
سپس مینویسد:
هنا احتمال ثالث، لعله اظهر منهما و هو کونه تعلیلا للحکم بتقریب انّه تطهیر للبیت و تطییب له و قد ورد الامر بالتطهیر فی قوله تعالی ﴿أَنْ طَهِّرا بَيْتِيَ لِلطَّائِفِينَ وَ الْعاكِفِينَ﴾ و هو بإطلاقه یشمل أنحاء التطهیر من إزالة النجاسة إن کانت و من إزالة الأوساخ و رفع القذارات العرفیه، و لو لم تکن نجسة شرعا و من تطیبه، بل لعله الاظهر و لم یکن الطهارة فی زمان إبراهیم(علیهالسلام) مصطلحا فی المعنی الشرعی الفعلی و حینئذ یکون معنی الروایة أنّه اذا کان الخلوق و الزعفران للتطهیر، و التطییب مطلوبا محبوبا یستلزم جواز الشم و المس و نحو ذلک للطائفین حوله و الّا لزم الحکم بإمساک الأنف لدی الورود و کذا الحکم بالاجتناب عن التَماس لعدم تلطّخ ثياب المحرم الطائف بطیبه و هو یستلزم العسر العام و الاهانة الی البیت. و علی هذا المعنی یتعدی الى غير الخلوق و أیّ طیب یتطیب به الکعبة أداء لحق التعليل الموجب لعمومية الحكم و سرايته الى غير مورده فلا خصوصیة للخلوق و لزعفران. لعل هذا هو العلة ایضا فی عدم البأس بخلوق القبر... و علی ما ذکرنا لا حاجة الی البحث عن حقیقة الخلوق و ماهیته و لا الکلام فی مقتضی القاعدة فیما یشک أنه منه و لا یبقی وجه للاحتیاط فیما یستعمل فی تطهیره و تطییبه الیوم.[19]
در اینجا احتمال سومی است که شاید از دو احتمال قبلی بهتر باشد و آن این است که آن (عبارت هو طهور) تعلیل برای حکم باشد. با این توضیح که خلوق، برای تطهیر بیت الله و پاکیزگی و خوشبویی آن است و از سویی، در قرآن امر به تطهیر آن شده است، آنجا که میفرماید: «خانه مرا براى طوافكنندگان و مجاوران، پاكيزه بداريد». اطلاق امر در این آیه شامل انواع تطهیر میشود، تطهیر از نجاست ـ اگر نجاستی باشد ـ ازاله کثیفیها و رفع پلیدیهای عرفی، و اگر به لحاظ شرعی هم نجس نباشد، شامل پاکیزه کردن و خوشبو نمودنش میشود، بلکه اینکه مقصود، مورد اخیر باشد، شاید بهتر است، زیرا طهارت در زمان حضرت ابراهیم(علیهالسلام) اصطلاح شرعی امروزی نبوده است. بنا بر این، معنای روایت این است که وقتی خلوق و زعفران برای تطهیر است و پاکیزه کردن نیز مطلوب و محبوب است، پس لازمه آن جایز بودن بوییدن، لمس و مانند آن است برای کسانی که دور آن طواف میکنند و اگر این گونه نباشد، باید در هنگام ورود [به مسجد الحرام] حکم به گرفتن بینی شود، همچنین حکم شود که از تماس با کعبه خودداری شود تا لباس محرم به بوی آن آغشته نگردد و این حکم موجب عسر عام و اهانت هب بیت الله است. طبق این معنا، حکم جواز شامل غیر خلوق ـ از هر نوع عطری که برای خوشبو کردن کعبه به کار رود ـ نیز میشود تا حق تعلیل که موجب عمومیت و سرایتش به غیر موردش میشود، ادا گردد. بنا بر این، خلوق و زعفران خصوصیتی ندارند. شاید همین مطلب، علت ایراد نداشتن خلوق قبر پیامبر نیز باشد... بر اساس آنچه ما گفتیم، احتیاجی به بحث از حقیقت خلوق و چیستی آن نیست تا بخواهیم در باره مقتضای قاعده در مورد مشکوک، بحث کنیم و در این صورت، جایی برای احتیاط در آنچه امروزه برای تهطیر و خوشبو نمودن کعبه به کار میرود، نیست.
عبارت پایانی ایشان، اشکال به نظر حضرت امام است که نسبت به سایر عطرهای کعبه، اجتناب را احوط دانست.
نظریه مختار
به نظر ما احتمالی که آیت الله داماد طرح نمود، قابل قبول نیست. زیرا آیه ﴿طَهِّرا بَيْتِيَ لِلطَّائِفِينَ وَ الْعاكِفِينَ﴾[20] ربطی به مسئله ما ندارد، پس حتی اگر تطهیر در این آیه اطلاق داشته باشد، برای ما ملاک نیست، آنچه در اینجا برای ما ملاک است، روایات است. روایت میگوید خلوق، طهور است. بنا بر این، امر دائر است بین این که بگوییم مقصود از طهارت، طهارت ظاهری است یا معنوی. طهارت ظاهری در اینجا بعید است زیرا کعبه یا پرده آن را با چیز نجس، خوشبو نمیکنند که بخواهد برای راوی توهم نجاستش پیش بیاید. بنا بر این، به نظر ما مقصود، همان طهارت باطنی و معنوی است که مرحوم فیض کاشانی بیان نمود.
همان طور که آب، جسم انسان را از نجاسات و کثیفیهای ظاهری پاک میکند، مطهرات معنوی نیز موجب پاکی روح انسان میشوند. محرمات احرام از جمله بوی خوش نیز از رذالتهای معنوی هستند که باعث رذالت روح میشوند و همین امر، حکمت حرمت آنهاست و کسی که میخواهد روحش پاک بماند، باید از آنها اجتناب کند. در این میان، خلوق کعبه مستنثا است، زیرا به دلیل شرافت و برکت کعبه، نه تنها مانند سایر محرمات، رذالت آور نیست، بلکه خود، مطهر و پاککننده روح است. در واقع، امام(علیهالسلام) میفرماید: اجتناب از خلوق کعبه لازم نیست، زیرا بر خلاف سایر بوهای خوش که بر محرم حرام است و موجب رذالت روح میشود، این ماده، طهور است و موجب طهارت نفس میشود.
بنا بر این، ما قبول داریم که عبارت «هو طهور» تعلیل است، ولی تعلیل برای این امری معنوی نه اینکه بخواهد جواز فقهی را تعلیل کند تا بتوانیم آن را به سایر عطرهای کعبه نیز سرایت دهیم. از این رو، ما نیز مانند حضرت امام، استثناء را فقط مخصوص خلوق میدانیم و احوط آن است که از سایر عطرهایی که با آن کعبه را خوشبو میکنند، اجتناب شود.
غفر الله لنا و لکم ان شاء الله
[1]. الصحيفة السجّاديّة، الإمام زین العابدین (علیهالسلام)، الدعاء 20.
[2]. سوره طه، آیه41.
[3]. نهج البلاغة، خطبه 193.
[4]. سوره جاثیه، آیه23.
[5]. تحریر الوسیلة، الإمام الخمینی (1409 ق)، ج1، ص421.
[6]. ر. ک: مناسک حج مطابق با فتاوای حضرت امام و مراجع تقلید با تجدید نظر و اضافات، ص200، ادامه حاشیه شماره 5 صفحه قبل، ط ـ پژوهشکده حج و زیارت (1397ش).
[7]. موسوعة الإمام الخوئی، السید أبوالقاسم الخوئی (1413 ق)، ج28، ص405.
[8]. موسوعة الإمام الخوئی، السید أبوالقاسم الخوئی (1413 ق)، ج28، ص406.
[9]. وسائل الشيعة، الشیخ حرّ العاملی (1104 ق)، ج12، ص449، ط ـ آل البیت.
[10]. وسائل الشيعة، الشیخ حرّ العاملی (1104 ق)، ج12، ص449، ابواب تروک الإحرام، ب21، ح1، ط ـ آل البیت.
[11]. وسائل الشيعة، الشیخ حرّ العاملی (1104 ق)، ج12، ص449، ابواب تروک الإحرام، ب21، ح2، ط ـ آل البیت.
[12]. وسائل الشيعة، الشیخ حرّ العاملی (1104 ق)، ج12، ص449، ابواب تروک الإحرام، ب21، ح3، ط ـ آل البیت.
[13]. وسائل الشيعة، الشیخ حرّ العاملی (1104 ق)، ج12، ص449، ابواب تروک الإحرام، ب21، ح4، ط ـ آل البیت.
[14]. وسائل الشيعة، الشیخ حرّ العاملی (1104 ق)، ج12، ص450، ابواب تروک الإحرام، ب21، ح5، ط ـ آل البیت.
[15]. مستند الشیعة فی أحكام الشریعة، المولی احمد النراقی (1245 ق)، ج11، ص375.
[16]. مستند الشیعة فی أحكام الشریعة، المولی احمد النراقی (1245 ق)، ج11، ص376.
[17]. الوافي، فیض کاشانی (1091 ق)، ج12، ص574.
[18]. ر. ک: كتاب الحج، السید محمد المحقق الداماد (1388ق)، ج2، ص362.
[19]. تقریر الشریعة فی شرح تحریر الوسیلة ـ کتاب الحج، السید علی المحقق الداماد، ج2، ص471 و 472.
[20]. سوره بقره، آیه125.