بحث اخلاقی
تقابل نفس امّاره و لوّامه (2)
اللَّهُمَّ خُذ لِنَفسِكَ مِن نَفسي ما يُخَلِّصُها، و أَبقِ لِنَفسي مِن نَفسي ما يُصلِحُها، فَإِنَ نَفسي هالِكَةٌ أو تَعصِمَها.[1]
در تبیین جمله آخر این بخش ـ که قرار شد به عنوان مقدمه تبیین دو جمله قبلی بیاید ـ گفتیم در وجود انسان گرایشی درونی قرار دارد که او را به طور طبیعی به سوی بدیها میکشاند. این، یک بُعد انسان است. بُعد دیگر او وجدان اخلاقی اوست که او را به خاطر کارهای زشت، سرزنش میکند، نه تنها سرزنش، بلکه او را به کارهای نیک نیز تشویق میکند.
در این آیات هر دو بُعد درونی انسان به زیبایی بیان شده است:
﴿وَ نَفْسٍ وَ ما سَوَّاها * فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها * قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَكَّاها * وَ قَدْ خابَ مَنْ دَسَّاها﴾.[2]
سوگند به جان [آدمی] و آنکه آن را بهنجار داشت، پس به او فجور و تقوایش را الهام کرد. بىگمان آنكه جان را پاكيزه داشت، کامیاب شد و آنكه آن را بيالود، نوميدى يافت.
در روایتی از امام صادق(علیهالسلام) در تبیین الهام فجور و تقوا آمده:
بَيَّنَ لَها ما تَأتي و ما تَترُكُ.[3]
[خداوند] برای نفس روشن ساخت که چه کاری انجام دهد و چه چیزی را ترک نماید.
و در حدیث دیگری آن حضرت در این باره میفرماید:
أي عَرَّفَها و ألهَمَها، ثُمَّ خَيَّرَها فَاختارَت.[4]
یعنی [خداوند]، به نفْس [خوبیها و بدیها را] شناساند و الهام کرد. آن گاه مخیرش کرد و او برگزید.
بنابراین، الهام تقوا، عبارت است از معرفت فطری نسبت به نیکیها و الهام فجور، به معنای معرفت فطری نسبت به بدیها.
بحث فقهی
موضوع: کتاب الحج/ تروک الإحرام/ بوی خوش (3)
یادآوری
بحث درباره حرمت انواع بوی خوش در حال احرام بود. گذشت که معنای لغوی «طیب» از نظر کتابهای لغت کهن یعنی بوی خوش. این معنا در فهم روایات، خیلی به کار ما میآید.
در جلسه قبل، متن روایات مرتبط با این موضوع را خواندیم. اینک باید برای تحلیل این روایات به چند سؤال پاسخ داد.
دستهبندی اقوال
برای پاسخ به این سؤالها سراغ روایات میرویم. روایات نیز در ظاهر تعارض دارند برای همین ما برای جمعبندی میان آنها از دستهبندی خوبی که آیت الله سبحانی انجام داده است، استفاده میکنیم.
ایشان پس از بیان اتفاقی بودن حرمت طیب و نقل قولی از علامه حلی مبنی بر اجماع همه علماء بر اینکه اگر محرم عمدا بوی خوش استعمال کند، باید یک گوسفند کفاره دهد، اقوال فقها را به سه دسته تقسیم نموده است:
یک: تحریم الطیب بأنواعه
وی در این باره مینویسد:
و هو خيرة المفيد، و المرتضی، و ابن بابويه، و الشيخ في موضع من «المبسوط»، و ابن إدريس، و المحقّق إلى تحريم الطيب بأنواعه. و نسبه ابن إدريس إلى كونه الأظهر بين الطائفة و قال: «و الأظهر بين الطائفة تحريم الطيب على اختلاف أجناسه، لأنّ الأخبار عامّة في تحريم الطيب على المحرم، فمن خصّه بطيب دون طيب يحتاج إلى دليل».[5]
این قول، قول مختار شیخ مفید، سید مرتضی، شیخ صدوق و شیخ طوسی در جایی از المبسوط است. ابن ادریس حلی و محقق حلی نیز حرمت انواع طیب را اختیار کردهاند. ابن ادریس این قول را به عنوان قول اظهر میان شیعه بیان کرده و فرموده: «اظهر میان شیعه حرمت طیب است ـ هرچند در جنس آن اختلاف نظر است ـ زیرا روایات در حرمت طیب بر محرم، عمومیت دارند و کسی که بخواهد آن را به نوعی از طیب اختصاص دهد، نیازمند دلیل است».
این قول، همان قولی است که حضرت امام نیز قائل به آن است. اینکه فرمود شیخ در جایی از المبسوط چنین گفته، به این دلیل است که شیخ، در این باره چند نظر دارد. در ادامه، نظرات دیگر ایشان خواهد آمد. شیخ صدوق نیز در المقنع که متن روایات را به عنوان فتوا ذکر کرده، این قول و قول بعدی را آورده است.
دو: حرمة الأنواع الأربعة
آیت الله سبحانی در این باره مینویسد:
ذهب إليه الصدوق في «المقنع»، و الشيخ في «التهذيب». قال في الأوّل: و إنّما يحرم عليك من الطيب أربعة أشياء: المسك، و العنبر، و الورس، و الزعفران. قال الشيخ في «التهذيب»: إنّما يحرم: المسك، و العنبر، و الزعفران، و الورس.[6]
شیخ صدوق در المقنع و شیخ طوسی در تهذیب الاحکام این قول را پذیرفتهاند. شیخ صدوق میفرماید: «از بوهاى خوش، چهار چيز بر تو حرام است: مشك، عنبر، وَرس و زعفران». شیخ در تهذیب نیز میفرماید: «از بوهاى خوش، چهار چيز حرام است: مشك، عنبر، زعفران و وَرس».
قائلین به این قول، حرمت را به چهار مورد یادشده اختصاص داده و سایر بویهای خوش را مکروه میدانند.
سه: حرمة الأنواع الستة
ایشان در باره این قول مینویسد:
ذهب الشيخ إلى حرمة الأنواع الستة منها الأربعة المذكورة، و أضاف إليها في كتابي «النهاية» و «الخلاف»: العود و الكافور. قال في «النهاية»: «و الطيب الّذي يحرم مسّه و شمّه و أكل طعام يكون فيه: المسك، و العنبر، و الزعفران، و الورس، و العود، و الكافور، فأمّا ما عدا هذا من الطيب و الرياحين فمكروه يستحب اجتنابه». و قال في «الخلاف»: ما عدا المسك، و العنبر، و الكافور، و الزعفران، و الورس، و العود عندنا لا يتعلّق به الكفّارة إذا استعمله المحرم. و بذلك ظهر أنّ للشيخ الطوسي أقوالا ثلاثة: العموم كما في «المبسوط»، و خصوص الأربعة كما في «التهذيب»، و خصوص الستة كما في «النهاية» و «الخلاف».[7]
شیخ طوسی حرمت انواع ششگانه از طیب را پذیرفته است، ایشان در دو کتاب النهایة و الخلاف، به چهار موردی که قبلا ذکر شد، «عود» و «کافور» را نیز اضافه کرده است. وی در النهایة میفرماید: «[مورد دیگر] بوی خوش است که مالیدن و بوییدن آن و نیز خوردن غذایی که در آن طیب باشد، حرام است، یعنی مشک، عنبر، زعفران، ورس، عود و کافور، اما غیر از اینها از بوهای خوش و سبزیهای خوشبو، کراهت دارد و اجتناب از آن استحباب دارد». و در الخلاف میفرماید: «از نظر ما اگر محرم غیر از مشک، عنبر، کافور، زعفران، ورس و عود را استعمال کند، کفاره ندارد». از اینجا معلوم میشود که شیخ طوسی سه قول دارد: حرمت عموم بوی خوش، همان طور که در المبسوط آمده، حرمت چهار نوع، همان طور که در تهذیب آمده و حرمت شش نوع، همان طور که در النهایة و الخلاف آمده است.
دستهبندی روایات
ایشان پس از نقل این اقوال، روایات را نیز به سه دسته تقسیم نموده است و در واقع منشأ اختلاف اقوال را اختلاف در روایات دانسته است.
یک: ما يدل على حرمة الطيب مطلقا
در باره این دسته از روایات مینویسد:
ما يدلّ على حرمة مطلق الطيب مسّا و شمّا و أكلا، من غير فرق بين الأنواع الأربعة و الستة أو غيرهما، و هي روايات كثيرة نذكر منها ما يلي.[8]
آنچه بر حرمت مطلق بوی خوش، مالیدن، بوییدن و خوردن آن دلالت میکند، بدون فرق میان انواع چهارگانه و ششگانه و غیر آنها، روایات زیادی است که در ادامه آنها را بیان میکنیم.
ایشان چهارده روایت را در این دسته جای داده است که هشت روایتش از روایات باب هجدهم از ابواب تروک الإحرام است که در جلسه پیشین خواندیم. این هشت روایت عبارت اند از:
1. حدیث دوم
«سدیر» در روایتی موثقه از امام باقر(علیهالسلام) پرسید:
مَا تَقُولُ فِي الْمِلْحِ فِيهِ زَعْفَرَانٌ لِلْمُحْرِمِ؟ قَالَ: لَا يَنْبَغِي لِلْمُحْرِمِ أَنْ يَأْكُلَ شَيْئاً فِيهِ زَعْفَرَانٌ وَ لَا شَيْئاً مِنَ الطِّيبِ.[9]
نظر شما در باره نمک آميخته به زعفران براى محرم چيست؟ فرمود: سزاوار نيست که محرم چيزى بخورد كه در آن زعفران و چيزى از بوی خوش باشد.
آیت الله سبحانی در تبیین استدلال به این روایت میفرماید:
لفظة: «لا ينبغي» و إن كانت مشتركة بين الحرمة و الكراهة في لسان الأئمة، لكنّ المراد بها في المقام هو الحرمة بقرينة صحيحة عبد اللّه بن سنان.[10]
اگر چه تعبیر «لا ینبغی» در لسان ائمه، میان حرمت و کراهت مشترک است؛ ولی به قرینه صحیحه «عبدالله بن سنان»، مقصود از آن در اینجا حرمت است.
مقصود از این صحیحه که به عنوان قرینه ذکر نمود، حدیث سوم است که در آن آمده است:
لَا تَمَسَّ رَيْحَاناً وَ أَنْتَ مُحْرِمٌ وَ لَا شَيْئاً فِيهِ زَعْفَرَانٌ وَ لَا تَطْعَمْ طَعَاماً فِيهِ زَعْفَرَانٌ.[11]
نبايد در حالی که محرم هستی هيچ نوع سبزی خوشبو و نه چيزى را كه در آن زعفران باشد، به کار ببری و نباید غذايى كه در آن زعفران است، بخوری.
2. حدیث پنجم
در این روایت صحیحه آمده بود که امام صادق(علیهالسلام) فرمود:
لَا تَمَسَّ شَيْئاً مِنَ الطِّيبِ وَ لَا مِنَ الدُّهْنِ فِي إِحْرَامِكَ وَ اتَّقِ الطِّيبَ فِي طَعَامِكَ وَ أَمْسِكْ عَلَى أَنْفِكَ مِنَ الرَّائِحَةِ الطَّيِّبَةِ وَ لَا تُمْسِكْ عَلَيْهِ مِنَ الرَّائِحَةِ الْمُنْتِنَةِ فَإِنَّهُ لَا يَنْبَغِي لِلْمُحْرِمِ أَنْ يَتَلَذَّذَ بِرِيحٍ طَيِّبَةٍ.[12]
نبايد در حال احرامت هیچ بوى خوشی به كار ببرى و نبايد به خودت هیچ روغنی بمالى و در غذا نيز از بوى خوش بپرهيز و بينى خود را از بوى خوش بگیر ولی آن را از بوى بد نگير، زيرا سزاوار نيست كه محرم از بوى خوش، لذت ببرد.
3. حدیث نهم
در این روایت موثقه، «معاویة بن عمار» از امام صادق(علیهالسلام) نقل کرد که فرمود:
اتَّقِ قَتْلَ الدَّوَابِّ كُلِّهَا وَ لَا تَمَسَّ شَيْئاً مِنَ الطِّيبِ وَ لَا مِنَ الدُّهْنِ فِي إِحْرَامِكَ وَ اتَّقِ الطِّيبَ فِي زَادِكَ وَ أَمْسِكْ عَلَى أَنْفِكَ مِنَ الرِّيحِ الطَّيِّبَةِ وَ لَا تُمْسِكْ مِنَ الرِّيحِ الْمُنْتِنَةِ فَإِنَّهُ لَا يَنْبَغِي لَكَ أَنْ تَتَلَذَّذَ بِرِيحٍ طَيِّبَةٍ فَمَنِ ابْتُلِيَ بِشَيْءٍ مِنْ ذَلِكَ فَلْيُعِدْ غُسْلَهُ وَ لْيَتَصَدَّقْ بِقَدْرِ مَا صَنَعَ.[13]
در حال احرامت از کشتن هر جنبدهای بپرهیز و نبايد هیچ بوى خوشی به كار ببرى و نبايد به خودت هیچ روغنی بمالى و از چيزهاى خوشبوىِ توشهات بپرهيز و بينى خود را از بوى خوش بگیر ولی از بوى بد نگير، زيرا سزاوار نيست كه از بوى خوش، لذت ببری. پس هر کس به چيزى از اينها مبتلا شد، باید غسلش را دوباره انجام دهد و به اندازهای که مبتلا شده، صدقه دهد.
ایشان پس از بحثی در باره سند این روایت، مینویسد:
المراد من لفظة: «لا ينبغي» هو الحرمة، لاتّفاق الفريقين على حرمة الطيب للمحرم، و هذا دليل على أنّ اللفظ- كما عليه صاحب الحدائق في مواضع من كتابه- أعمّ من الكراهة.[14]
مراد از تعبیر «لا ینبغی»، حرمت است، زیرا فریقین در حرمت طیب برای محرم اتفاق نظر دارند و همین دلیلی است بر این که تعبیر یاد شده، اعم از کراهت است، کما اینکه صاحب حدائق نیز در چندین جای کتابش این نکته را بیان کرده است.
همچنین همان طور که قبلا هم فرموده بود، یکی بودن این روایت را با روایت قبلی یادآور شده است.
4. حدیث ششم
در این روایت مرسله از امام صادق(علیهالسلام) روایت شده که فرمود:
لَا يَمَسُّ الْمُحْرِمُ شَيْئاً مِنَ الطِّيبِ وَ لَا الرَّيْحَانِ وَ لَا يَتَلَذَّذُ بِهِ وَ لَا بِرِيحٍ طَيِّبَةٍ فَمَنِ ابْتُلِيَ بِذَلِكَ فَلْيَتَصَدَّقْ بِقَدْرِ مَا صَنَعَ قَدْرَ سَعَتِهِ.[15]
مُحرم هیچ بوی خوش و سبزی خوشبویی را به کار نمیبرد و از آن لذت نمیبرد و از بوى خوش لذت نمیبرد، پس هر کس به اينها مبتلا شد، باید به همان اندازه که مبتلا شده، به اندازه توانش صدقه دهد.
البته آیت الله سبحانی چون این روایت را با روایت بعدی، یکی میداند، از آن تعبیر به صحیحه کرده است.
5. حدیث یازدهم
«حریز بن عبدالله» در این روایت صحیحه از امام صادق(علیهالسلام) روایت کرده که فرمود:
لَا يَمَسُّ الْمُحْرِمُ شَيْئاً مِنَ الطِّيبِ وَ لَا الرَّيْحَانِ وَ لَا يَتَلَذَّذُ بِهِ فَمَنِ ابْتُلِيَ بِشَيْءٍ مِنْ ذَلِكَ فَلْيَتَصَدَّقْ بِقَدْرِ مَا صَنَعَ بِقَدْرِ شِبَعِهِ يَعْنِي مِنَ الطَّعَامِ.[16]
مُحرم هیچ بوی خوش و سبزی خوشبویی را به کار نمیبرد و از آن لذت نمیبرد، پس هر کس به اينها مبتلا شد، باید به همان اندازه که مبتلا شده، به اندازه کامیابیاش، صدقه دهد، یعنی خوراکی صدقه دهد.
آیت الله سبحانی پس از نقل این روایت مینویسد:
هو متّحد مع ما سبقه، لو لا أنّ في الأوّل إرسالا دون الثاني؛ و في الرواية الأولى (قدر سعته) و في الثانية (بقدر شبعه)، و أحدهما مصحّف للآخر لقربهما في الکتابة.[17]
این روایت با روایت قبلی، یکی است، با این تفاوت که اولی مرسله است بر خلاف دومی [که صحیحه است]، همچنین در اولی «قدر سعته» آمده و در دومی «بقدر شبعه»، در حالی که یکی از آنها تصحیف دیگری است، زیرا در نوشتن نزدیک به هم هستند.
تفاوت دیگر آنها این است که در اولی «وَ لَا بِرِيحٍ طَيِّبَةٍ» آمده است ولی در دومی نیامده است. توضیح «یعنی من الطعام» نیز در آخر دومی آمده است که ظاهرا از اضافات راوی یا مؤلف است.
6. حدیث هفتم
«نضر بن سوید» از امام کاظم(علیهالسلام) نقل کرده که ضمن حدیثی فرمود:
أَنَّ الْمَرْأَةَ الْمُحْرِمَةَ لَا تَمَسُّ طِيباً.[18]
زن در حال احرام، نباید بوی خوش به کار برد.
این روایت به جهت وجود «منصور بن العباس» در سند آن که به گفته نجاشی «مضطرب الأمر» است، ضعیف است. آیت الله سبحانی در باره دلالت آن نیز میفرماید:
إذا حرم مطلق الطيب على المرأة الّتي هي ممّن ينشأ في الحلية ـ كما في قوله سبحانه: أَ وَ مَنْ يُنَشَّؤُا فِي الْحِلْيَةِ وَ هُوَ فِي الْخِصٰامِ غَيْرُ مُبِينٍ ـ فالرجل بطريق أولى.[19]
وقتی مطلق بوی خوش بر زن که مصداق کسی است که در زيور پرورش مىيابد، حرام است، ـ کما اینکه در این آیه آمده است: «آيا كسى را كه در ميان زينت و زيور پرورش مىيابد و در مقام جدل و مخاصمه بيانش روشن نيست (فرزند خدا مىخوانيد)؟!» ـ پس به طریق اولی بر مردم [که مصداق آن نیست] حرام است.
7. حدیث هفدهم
«حمران بن أعین» در این روایت صحیحه از امام باقر(علیهالسلام) در باره آیه ﴿ثُمَّ لْيَقْضُوا تَفَثَهُمْ؛ پس آلودگى خود را وانهند﴾ نقل کرده که فرمود:
التَّفَثُ حُفُوفُ الرَّجُلِ مِنَ الطِّيبِ فَإِذَا قَضَى نُسُكَهُ حَلَّ لَهُ الطِّيبُ.[20]
آلودگی، به کارگیری بوی خوش است، پس هنگامی که اعمالش به پایان رسید، بوی خوش برایش حلال میگردد.
ایشان «حفوف» را اینگونه توضیح داده است:
المراد من الحفوف: بَعُد عهده بالدهن، يقال: حفّ رأسه يحف- بالكسر- حفوفا إذا بَعُد عهده بالدهن.[21]
مراد از حفوف: دور بودن شخص از زمان روغن مالی است. گفته میشود: «حفّ رأسه یَحِفّ، حفوفاً» هنگامی که از روغن مالی کردن سرش زمان زیادی گذشته باشد.[22]
حلیت مطلق طیب بعد از خروج از احرام، دلالت بر حرمت آن در حال احرام دارد. گفتنی است که روایت سیزدهم این باب نیز شبیه همین روایت است، ولی بدون جمله پایانی آن، از این رو، ایشان بدان اشارهای ننموده است.
8. حدیث هجدهم
شیخ صدوق به صورت مرسله نقل کرده است:
كَانَ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ ع إِذَا تَجَهَّزَ إِلَى مَكَّةَ قَالَ لِأَهْلِهِ إِيَّاكُمْ أَنْ تَجْعَلُوا فِي زَادِنَا شَيْئاً مِنَ الطِّيبِ وَ لَا الزَّعْفَرَانِ نَأْكُلُهُ أَوْ نَطْعَمُهُ.[23]
امام زین العابدین(علیهالسلام) هر گاه براى سفر مكه آماده میشد به خانواده خود میفرمود: مبادا در توشه ما چيزى از بوی خوش يا زعفران بگذاريد تا آن را بخوريم يا به دیگران اطعام كنيم.
آیت الله سبحانی در باره این روایت مینویسد:
جعل الزعفران في مقابل الطيب مع أنّه من أقسامه، لغرض أنّ الأوّل للشم و المسّ و هذا للأكل.[24]
قرار دادن زعفران در برابر طیب، با اینکه یکی از اقسام طیب است، برای این است که طیب برای بوییدن و مالیدن است ولی زعفران برای خوردن.
ایشان در ادامه، روایاتی از دیگر ابواب نیز بیان نموده که یا بر حرمت خوردن مطلق طیب[25] یا بکار بردن چوبک (أشنان) دلالت دارند[26] یا سؤال راوی در آنها نشان میدهد که ممنوعیت استفاده از طیب نزد او مفروغ عنه بوده است.[27]
ایشان پس از نقل این روایات مینویسد:
هذه أربع عشرة رواية و لعلّ المتتبّع في غضون الأبواب يقف على أزيد من ذلك، و العناوين الواردة في هذه الروايات تعرب عن أنّ الطيب أمر محظور على المحرم.[28]
اینها چهارده روایت بود و شاید با جستجو در لابلای دیگر ابواب بتوان بیشتر از این تعداد نیز به دست آورد. عناوینی که در این روایات آمده، بیانگر این است که طیب بر مُحرم، امر ممنوعی است.
سپس عبارات وارده در این روایات را که بر حرمت مطلق طیب دلالت دارند، این گونه آورده است:
و در پایان اضافه میکند:
إلى غير ذلك من العناوين الّتي تعرب عن حرمة الطيب مطلقا... و هذه الإطلاقات المتضافرة المتعاضدة يشكل تخصيصها بالأنواع الأربعة أو الستة إلّا بدليل قاطع.[29]
این عناوین و غیر آنها از عناوینی هستند که بیانگر حرمت طیب به طور مطلق اند... تخصیص این اطلاقات فراوان و دارای پشتیبان، به چهار یا شش نوع، مشکل است مگر آنکه دلیل قاطعی در بین باشد.
غفر الله لنا و لکم ان شاء الله
[1]. الصحيفة السجّاديّة، الإمام زین العابدین (علیهالسلام)، الدعاء 20.
[2]. سوره شمس، آیات 7 تا 10.
[3]. الکافی، الشیخ الکلینی (329 ق)، ج1، ص163، ح3، ط ـ الإسلامیة.
[4]. تفسیر القمّی، علی بن ابراهیم القمی (ح 307 ق)، ج۲ ص۴۲۴.
[5]. الحج فی الشریعة الإسلامیة الغراء، جعفر سبحانی، ج3، ص223.
[6]. الحج فی الشریعة الإسلامیة الغراء، جعفر سبحانی، ج3، ص223.
[7]. الحج فی الشریعة الإسلامیة الغراء، جعفر سبحانی، ج3، ص224.
[8]. الحج فی الشریعة الإسلامیة الغراء، جعفر سبحانی، ج3، ص225.
[9]. وسائل الشيعة، الشیخ حرّ العاملی (1104 ق)، ج12، ص442، ابواب تروک الإحرام، ب18، ح2، ط ـ آل البیت.
[10]. الحج فی الشریعة الإسلامیة الغراء، جعفر سبحانی، ج3، ص225.
[11]. وسائل الشيعة، الشیخ حرّ العاملی (1104 ق)، ج12، ص443، ابواب تروک الإحرام، ب18، ح3، ط ـ آل البیت.
[12]. وسائل الشيعة، الشیخ حرّ العاملی (1104 ق)، ج12، ص443، ابواب تروک الإحرام، ب18، ح5، ط ـ آل البیت.
[13]. وسائل الشيعة، الشیخ حرّ العاملی (1104 ق)، ج12، ص444، ابواب تروک الإحرام، ب18، ح9، ط ـ آل البیت.
[14]. الحج فی الشریعة الإسلامیة الغراء، جعفر سبحانی، ج3، ص226.
[15]. وسائل الشيعة، الشیخ حرّ العاملی (1104 ق)، ج12، ص443، ابواب تروک الإحرام، ب18، ح6، ط ـ آل البیت.
[16]. وسائل الشيعة، الشیخ حرّ العاملی (1104 ق)، ج12، ص445، ابواب تروک الإحرام، ب18، ح11، ط ـ آل البیت.
[17]. الحج فی الشریعة الإسلامیة الغراء، جعفر سبحانی، ج3، ص226.
[18]. وسائل الشيعة، الشیخ حرّ العاملی (1104 ق)، ج12، ص444، ابواب تروک الإحرام، ب18، ح7، ط ـ آل البیت.
[19]. الحج فی الشریعة الإسلامیة الغراء، جعفر سبحانی، ج3، ص227.
[20]. وسائل الشيعة، الشیخ حرّ العاملی (1104 ق)، ج12، ص446، ابواب تروک الإحرام، ب18، ح17، ط ـ آل البیت.
[21]. الحج فی الشریعة الإسلامیة الغراء، جعفر سبحانی، ج3، ص227.
[22]. مقرر: این معنا ظاهرا برای کل جمله «لیقضوا تفثهم» است که بر وانهادن آلودگیها دلالت دارد، یعنی از بوی خوش به عنوان یکی از مصادیق آلودگی، فاصلهگیری کنند، همان طور که در روایت سیزدهم همین باب، «حفوف الرجل من الطیب» در تفسیر کل این جمله آمده است، ولی اگر تنها تفسیر برای «تفث» باشد، ـ همان گونه که ظاهر روایت هفدهم چنین است ـ باید «لیقضوا» را «وانهادن» ترجمه نکنیم، بلکه آن را «به اتمام رساندن» معنا کنیم، یعنی عمل فاصله گرفتن از بوی خوش را به اتمام رسانند.
[23]. وسائل الشيعة، الشیخ حرّ العاملی (1104 ق)، ج12، ص446، ابواب تروک الإحرام، ب18، ح18، ط ـ آل البیت.
[24]. الحج فی الشریعة الإسلامیة الغراء، جعفر سبحانی، ج3، ص228.
[25]. ر. ک: وسائل الشيعة، الشیخ حرّ العاملی (1104 ق)، ج13، ص150، ابواب بقیة کفارات الاحرام، ب4، ح1، ط ـ آل البیت.
[26]. ر. ک: وسائل الشيعة، الشیخ حرّ العاملی (1104 ق)، ج13، ص151، ابواب بقیة کفارات الاحرام، ب4، ح4 و 8، ط ـ آل البیت.
[27]. ر. ک: وسائل الشيعة، الشیخ حرّ العاملی (1104 ق)، ج13، ص151، ابواب بقیة کفارات الاحرام، ب4، ح2 و 7، ط ـ آل البیت.
[28] الحج فی الشریعة الإسلامیة الغراء، جعفر سبحانی، ج3، ص229.
[29] الحج فی الشریعة الإسلامیة الغراء، جعفر سبحانی، ج3، ص229.