بحث اخلاقی آفتزدایی دل با یاد خدا در جلسه قبل، چهار دعای سرنوشتساز از فرازهای پایانی دعای مکارم اخلاق در صحیفه مبارکه سجادیه بیان شد و این سؤال مطرح شد که آیا میان این چهار درخواست، یعنی: تدوام ذکر، تداوم اطاعت الهی، یافتن راهی آسان برای دسترسی به محبت خدا، و توفیق دستیابی به خیر دنیا و آخرت، ارتباطی وجود دارد یا خیر؟
به نظر میرسد این چهار درخواست با همدیگر ارتباط دارند. به این صورت که تداوم ذکر مقدمه تداوم طاعت است؛ و تداوم طاعت مقدمه دستیابی به محبت خداست؛ و دستیابی به محبت خدا مقدمه رسیدن به خیر دنیا و آخرت است. با توجه به اولین درخواست که فرمود: «نَبِّهْنِي لِذِكْرِكَ فِي أَوْقَاتِ الْغَفْلَةِ
[1]؛ خدایا! کاری کن تا در وقتهایی که از تو غافل هستم به یاد تو باشم»، یاد خدا نقش اساسی در سازندگی انسان و تکامل معنوی او دارد. به فرموده آیت الله بهجت (رحمة الله علیه) این الهام ذکر و اینکه خداوند انسان را در لحظه غفلت از یاد او، به خودش توجه دهد، امر بسیار مهمی است. لذا در دعای کمیل با عبارت «أَنْ تُلْهِمَنِي ذِكْرَك»
[2] و در مناجات شعبانیه هم با عبارت «وَ الْهِمْنِي وَلَهاً بِذِكْرِكَ الى ذِكْرِكَ»
[3] این مطلب از خدا درخواست میشود.
با دقت در روایاتی که در رابطه با نقش ذکر در سازندگی انسان وارد شده است، میتوان آنها را به سه دسته تقسیم نمود:
دسته اول روایاتی است که بر این مطلب تأکید دارند که ذکر خدا جان انسان را آفتزدایی میکند و شیطان را از انسان دور میسازد، همچنین موجب سلامت دل انسان و دستیابی به قلب سلیم میشود. چنانچه در دعای کمیل میخوانیم: «يا مَنِ اسْمُهُ دَواءٌ وَ ذِكْرُهُ شَفاءٌ وَ طاعَتُهُ غِنا».
[4] بنابراین، ذکر خدا، بیماریهای دل انسان را شفا میدهد و مایه سلامت جان انسان است.
همچنین در روایت دیگری از امیر مؤمنان (علیه السّلام) وارد شده است که: «ذِكْرُ اللَّهِ مَطْرَدَةُ الشَّيْطَان؛
[5] یاد خدا شیطان را از انسان دور میکند». پس در صورتی شیطان بر انسان مسلّط میشود که از یاد خدا غافل باشد، ولی اگر انسان خود را دائماً در محضر خدا ببیند، هیچگاه شیطان بر او مسلط نمیشود. چنانچه در قرآن میخوانیم: ﴿وَ مَنْ يَعْشُ عَنْ ذِكْرِ الرَّحْمنِ نُقَيِّضْ لَهُ شَيْطاناً فَهُوَ لَهُ قَرين﴾؛
[6] یعنی وقتی انسان از ذکر خدا اعراض کرد، شیطانی برانگیخته میشود تا قرین او شود و با وسوسه کردن وی، او را گمراه کند.
این دسته اول از روایات بود، دستههای بعد در جلسههای آینده بیان خواهد شد.
بحث فقهی موضوع: ادامه نقد ادّله نظریه عدم اجزای مطلق غسل از وضو
یادآوری بحث درباره ادّله قائلین به عدم اجزاء غسل از وضو بود. مجموعاً تا به حال، به چهار دلیل اشاره کردیم که سه مورد را نیز جواب دادیم. اولین دلیل، سخن شیخ صدوق بود که فرمود: «كل غسل فيه وضوء في أوله إلا غسل الجنابة».
[7] جواب آن این بود که با توجه به مباحثی که بعد از آن مطرح میکند مانند: استبراء و استنجاء که از امور مستحبی است، این فرمایش بر وجوب وضو در همه غسلها، دلالت نمیکند.
دلیل دوم شهرت فتوایی فقها بود که فرمودند: اصحاب از روایات دالّ بر اجزاء، اعراض کردهاند. جواب دادیم چنین اعراضی برای ما ثابت نیست؛ بلکه آنها یا این روایات را معنا کردهاند به اینکه آنها را حمل بر غسل جنابت کردند؛ یا ترجیح دادهاند.
سومین دلیل، دلیل استصحاب بود که در صورتی که قبل از غسل متوضأ نبوده است، حال پس از غسل شک کند که آیا حدث رفع شده یا نه؟ محدث بودن را استصحاب میکند. در جواب این استدلال هم گفتیم: «الاستصحاب دلیلٌ حیث لا دلیل»، استصحاب وقتی حجت است که ادله اجتهادی نباشد. در حالی که چون اعراض مشهور از روایات اجزاء ثابت نشد، این روایات، ادله اجتهادی میشوند و دیگر جای استصحاب نیست.
دلیل چهارم این بود که ادلّه اسباب وضو دلالت دارد که وقتی بول یا غایط از تو خارج شد یا خوابیدی باید وضو بگیری. این ادلّه اطلاق دارد هم نسبت به جایی که غسل انجام شود یا انجام نشود. پس طبق این ادلّه چه غسل کرده باشی، چه غسل نکرده باشی، باید وضو بگیری. این اطلاق در صورتی که قبل از غسل وضو نداشته باشد، روشن است؛ ولی در صورتی که قبلاً وضو داشته، هر چند اطلاق ادلّه شاملش نمیشود، ولی با عدم قول به فصل حل میشود. یعنی چون فقها بین کسی که حدَث اصغر از او صادر شده و غیر آن تفصیل ندادهاند، پس اطلاق و عموم ادله اسباب وضو شامل همه موارد میشود. به عبارت دیگر، در این بحث دو دسته فتوا بیشتر نداریم: یک دسته میگویند: مطلقاً وضو لازم است؛ یک عدّههم میگویند: مطلقاً در غیر از غسل جنابت، وضو لازم نیست. و کسی میان این که حالت قبل از غسل با وضو بوده یا نه، تفصیلی نداده است.
جواب دلیل چهارم: عموم و اطلاق ادلّه اسباب وضو جواب این است که این استدلال در صورتی مورد قبول است که اعراض مشهور از روایات دالّ بر اجزاء ثابت شود. در حالی که چنین اعراضی ثابت نشد، لذا روایات اجزاء، ادله اسباب وضو را تقیید و تخصیص میزند.
دلیل پنجم: آیه 6 سوره مائده به ضمیمه عدم قول به فصل صاحب
جواهر در مورد دلیل پنجم مینویسد:
و قوله تعالى ﴿إِذا قُمْتُمْ إِلَى الصَّلاةِ فَاغْسِلُوا وُجُوهَكُمْ﴾
[8]الى آخره مع التتميم المذكور أيضا.
[9] قبل از ایشان، علامه هم در
المختلف این دلیل را بیان کرده است. فرمایش علامه چنین است:
قوله تعالى ﴿يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذا قُمْتُمْ إِلَى الصَّلاةِ فَاغْسِلُوا وُجُوهَكُمْ﴾ أمر مريد القيام إلى الصلاة مطلقا بالوضوء و هو عام فيمن اغتسل و غيره، خرج الجنب بقوله تعالى ﴿حَتَّى تَغْتَسِلُوا﴾، و بقوله تعالى: ﴿وَ إِنْ كُنْتُمْ جُنُباً فَاطَّهَّرُوا﴾ فإنّه يفهم منه أن الأمر الأوّل لغيره و بالإجماع فيبقى الباقي على عمومه.
[10] خداوند در این آیه به صورت مطلق فرموده است: کسی که میخواهد نماز بخواند، وضو بگیرد؛ چه به خاطر حدَث اکبر غسل کرده باشد، چه حدَث اکبر از او صادر نشده باشد و غسل نکرده باشد. به دلیل آیه 36 سوره مبارکه نساء که فرمود: ﴿لا تَقْرَبُوا الصَّلاةَ وَ أَنْتُمْ سُكارى حَتَّى تَعْلَمُوا ما تَقُولُونَ وَ لا جُنُباً إِلاَّ عابِرِي سَبِيلٍ حَتَّى تَغْتَسِلُوا﴾؛ یعنی «نزدیک نماز نشوید در حالی که مست هستید تا بفهمید که چه میگویید؛ و در حالی که جنب هستید، مگر این که بخواهید از مسجد عبور کنید، [اشاره به عدم جواز ماندن در مسجد] تا این که غسل بکنید». طبق این آیه و آیه دیگر که میفرماید: «اگر جنب بودید تطهیر کنید»، شخص جنب از اطلاق آیه قبل خارج شد. پس معلوم میشود امر اول که فرمود: ﴿فَاغْسِلُوا وُجُوهَكُمْ﴾ مربوط به غیر جنب است، یعنی غیر جنب باید وضو بگیرد. همان طور که خروج جنب از اطلاق آیه اول اجماعی هم است. پس بقیه افراد تحت عموم آیه باقی میمانند.
به عبارت دیگر صدر آیه اطلاق دارد و طبق آن کسی که غسل میکند یا نمیکند باید برای نماز وضو بگیرد، شخص جنب با ذیل آیه و آیه دیگر و اجماع فقها از این امر خارج میشود، پس بقیه افراد تحت آن باقی میمانند.
این استدلال علامه بود که صاحب
جواهر هم آن را مطرح میکند؛ ولی چون ممکن است، اشکالی به استدلال علامه وارد شود، صاحب جواهر تتمیم مذکور را هم اضافه میکند. اشکال این است که این استدلال در جایی که قبل از غسل وضو نداشته باشد، صحیح است، اما زمانی که قبل از غسل متوضأ باشد، دیگر امر دوباره به وضو گرفتن معنا ندارد. میگوید: هیچ فقیهی بین کسی که وضو داشته و غسل به گردن او آمده و کسی که وضو نداشته و غسل به گردن او آمده است، فرق نگذاشته است. عدّهای از فقها قائلند که مطلقا همه اغسال واجبه و مستحبه مکفی است و عدهای میگویند غیر از جنابت مکفی نیست، دیگر کسی میان دو حالت وضو داشتن در قبل و وضو نداشتن تفصیل نداده است.
بعد صاحب
جواهر به این حرف دو اشکال وارد میکند، و به هر دو هم جواب میدهد. میفرماید:
فلا ينافيه حينئذ ما يقال: ان المراد به إذا قمتم من النوم كما فسرت به محكيا عن بعضهم عليه الإجماع، كالقول بأن (إذا) من أدوات الإهمال فلا عموم فيها، فإنه مع شهادة العرف على عدمه فيه إخراج لكلام الحكيم عن الفائدة التامة.[11] اشکال اول این است که مفسرین گفتهاند ﴿قُمْتُمْ إِلَى الصَّلاةِ﴾ یعنی «قمتم مِن النوم»؛ یعنی اگر از خواب بلند شدید وضو بگیرید و چنین تفسیری طبق نقل برخی، اجماعی است. بنابراین، آیه اطلاقی ندارد که شامل دیگر اسباب وضو مثل: بول یا غایط هم شود.
اشکال دوم این است که کلمه (إِذا﴾ در آیه، از ادات اهمال است، یعنی اگر از خواب بلند شدید، و نسبت به موارد دیگر ساکت است، لذا آیه از نظر ادبی هم دلالتی بر اطلاق ندارد.
ایشان به هر دو اشکال جواب میدهد که چنین حرفی هم خلاف عرف است، هم کلام حکیم را از فایده خارج میکند. ما کاری به گفته ادبا نداریم که (اذا) را از ادات اهمال بدانند، ما میگوییم عرفاً از این آیه اطلاق استفاده میشود.
جواب این استدلال را با استفاده از فرمایش علامه طباطبائی در تفسیر شریف
المیزان جواب میدهیم. علامه در ذیل همین آیه میفرمایند: نمیتوان گفت آیاتی که در مقام تشریع هستند، از همه جهات اطلاق دارند. فرضاً اگر میفرماید: ﴿أَقِيمُوا الصَّلاة؛ نماز بخوانید﴾، به این معنا نیست که چون اطلاق دارد، هرچند وضو هم داشته باشیم باید بازهم برای هر نمازی وضو بگیریم یا اینکه هر طور که بخواهیم نماز بخوانیم، بلکه شرایط و خصوصیاتی دارد که از روایات استفاده میشود. عبارت ایشان چنین است :
و بالجملة الآية تدل على اشتراط الصلاة بما تذكره من الغسل و المسح أعني الوضوء و لو تم لها إطلاق لدل على اشتراط كل صلاة بوضوء مع الغض عن قوله: «وَ إِنْ كُنْتُمْ جُنُباً فَاطَّهَّرُوا» لكن الآيات المشرعة قلما يتم لها الإطلاق من جميع الجهات.[12] كوتاه سخن اينكه آيه شريفه دلالت دارد بر اينكه نماز مشروط بشرطى است كه در آيه آمده، يعنى شستن و مسح كردن كه همان وضو باشد، و از آیه بيش از اين مقدار استفاده نمىشود كه نماز وضو مىخواهد، و اما اينكه آن قدر اطلاق داشته باشد كه دلالت كند بر اينكه هر نمازی، يك وضو لازم دارد، هر چند كه وضوى قبلى باطل نشده باشد، منوط بر اين است كه آيه شريفه از تمام جهات اطلاق داشته باشد. در حالی که آيات تشريع كمتر از جميع جهات اطلاق دارند، البته اين سخن با قطع نظر از جمله: «وَ إِنْ كُنْتُمْ جُنُباً فَاطَّهَّرُوا» است، چون با در نظر گرفتن اين جمله هيچ حرفى نيست كه آيه شريفه نسبت به حال جنابت اطلاق ندارد، بلكه مقيد به نبودن جنابت است، و حاصل معناى مجموع آيه اين است كه اگر جنب نباشيد، و بخواهيد به نماز بايستيد، بايد كه وضو بگيريد و اما اگر جنب بوديد بايد خود را طاهر سازيد.
[13] بنابراین، اولاً چون آیه در مقام تشریع است، نمیتوان به اطلاق آن تمسک کرد. ثانیاً بر فرض هم که اطلاق داشته باشد، ادلّه اجزاء اطلاق آیه را تخصیص میزنند.
تا اینجا صاحب جواهر پنج دلیل بر عدم اجزاء بیان کرد که به همه آنها جواب دادیم. از اینجا وارد دلایل روایی بحث میشود که در جلسه آینده مطرح میشود.
غفرالله لنا و لکم إنشاءالله.