حدیث روز: شرح صدر در تبیین این آیه نورانی که میفرماید:
﴿أَ فَمَنْ شَرَحَ اللَّهُ صَدْرَهُ لِلْإِسْلامِ فَهُوَ عَلى نُورٍ مِنْ رَبِّهِ فَوَيْلٌ لِلْقاسِيَةِ قُلُوبُهُمْ مِنْ ذِكْرِ اللَّهِ أُولئِكَ فِي ضَلالٍ مُبِينٍ﴾[1] چند نکته قابل توجه است:
نکته اول که در جلسه قبل بیان شد این بود که سه جمله: یاد خدا بودن، پیروی از حقّ کردن و مسلمان بودن، به یک معناست؛ چه بگوییم یاد خدا باش، چه بگوییم پیروی از حق کن، چه بگوییم مسلمان باش، هر سه در واقع به یک معناست.
نکته دوم این است که یاد خدا برای برخی از دلها مفید و برای برخی دیگر مضرّ است! برخی از دلها با یاد خدا نرم و برخی از آنها سخت میشود. یاد خدا به برخی از دلها نور میدهد و برخی از دلها را تاریک میکند؛ برخی را هدایت و برخی را گمراه میکند. این خاصیّت یاد خداست که دو نوع اثر معکوس و متقابل دارد. از این رو میبینیم قرآن که از مهمترین مصادیق یاد و ذکر خداست، دلهای مؤمنین را شفا میدهد، ولی در عین حال، موجب خسارت و زیان بیشتر ظالمین میشود.
﴿وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ ما هُوَ شِفاءٌ وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِينَ وَ لا يَزِيدُ الظَّالِمِينَ إِلاَّ خَساراً﴾[2] این معنا در آیات مختلفی مورد توجه قرار گرفته است. مثلاً در مورد این که در دل مؤمنین اثر میکند، میفرماید:
﴿اللَّهُ نَزَّلَ أَحْسَنَ الْحَدِيثِ كِتاباً مُتَشابِهاً مَثانِيَ تَقْشَعِرُّ مِنْهُ جُلُودُ الَّذِينَ يَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ ثُمَّ تَلِينُ جُلُودُهُمْ وَ قُلُوبُهُمْ إِلى ذِكْرِ اللَّهِ﴾[3] و در مقابل آن میفرماید:
﴿وَ إِذا ذُكِرَ اللَّهُ وَحْدَهُ اشْمَأَزَّتْ قُلُوبُ الَّذِينَ لا يُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ وَ إِذا ذُكِرَ الَّذِينَ مِنْ دُونِهِ إِذا هُمْ يَسْتَبْشِرُونَ﴾[4] در نقلی از ابن عباس هم آمده است که خداوند به حضرت داود (علیه السّلام) خطاب کرده، میفرماید: یا داوود! به ظالمین بگو یاد من نباشند، اصلاً نمیخواهد، کسانی که ستمگرند مرا یاد نکنند. چون هر کس یاد من کند، در واقع من یادش کردهام، و یاد کردن من از ستمگر، لعنت فرستادن بر اوست. پس وقتی ستمگر یاد خدا میکند، مورد لعن خدا واقع شده است و این وضع بدتری خواهد بود.
[5] خدای متعال کمک کند تا بتوانیم دلهای خود را به گونهای آماده سازیم که یاد خدا آن را نورانی، نرم و خاشع کند و از این طریق زمینهساز عمل بیشتر و بهتر و مناسبتر ما در زندگی فردی و اجتماعی شود.
بحث فقهی موضوع: ادامه بررسی روایات مربوط به وقت غسل روز جمعه، صلاة الجمعة
در جلسه قبل دو روایت از چهار روایتی که برای اثبات استحباب غسل روز جمعه به آنها استدلال شده است، بیان شد و اشکالات آقای خویی (رحمة الله علیه) نیز به آنها مطرح شد. اینک دو روایت دیگر مورد بررسی قرار میگیرد.
روایت سوم عَنْ عِدَّةٍ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ سَيْفٍ عَنْ أَبِيهِ سَيْفِ بْنِ عَمِيرَةَ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ خَالِدٍ قَالَ سَأَلْتُ أَبَا الْحَسَنِ الْأَوَّلَ ع كَيْفَ صَارَ غُسْلُ يَوْمِ الْجُمُعَةِ- وَاجِباً فَقَالَ «إِنَّ اللَّهَ أَتَمَّ صَلَاةَ الْفَرِيضَةِ بِصَلَاةِ النَّافِلَةِ وَ أَتَمَّ صِيَامَ الْفَرِيضَةِ بِصِيَامِ النَّافِلَةِ وَ أَتَمَّ وُضُوءَ النَّافِلَةِ بِغُسْلِ يَوْمِ الْجُمُعَةِ- مَا كَانَ فِي ذَلِكَ مِنْ سَهْوٍ أَوْ تَقْصِيرٍ أَوْ نِسْيَانٍ أَوْ نُقْصَانٍ»[6] این روایت، هفتمین روایت از روایات این باب است که قبلاً خوانده شد. متن روایت ظاهر در استحباب است. چرا که مراد از «واجب» ثبوت آن است نه وجوب اصطلاحی. هم صاحب
وسائل[7] و هم آیت الله خویی
[8] فرمودهاند: به قرینه جملاتی که حضرت در جواب سائل فرمودهاند، ـ با این که در بعضی نسخهها «وضوء الفریضة» آمده است ـ معلوم است که مراد استحباب غسل روز جمعه است.
چرا که وقتی اتمام امور واجبی مانند نماز و روزه بوسیله امور مستحب صورت میگیرد، اتمام وضو هم ـ چه واجب، چه مستحب ـ با امر مستحب که همان غسل جمعه است، محقق میشود.
بنابراین از نظر دلالت در روایت فوق تردیدی نیست و دلالتش بر استحباب مؤکّد غسل روز جمعه تامّ است.
اشکال: اما از نظر سندی ایشان به آن اشکال میکند و میفرماید:
«فيه: أنّا لو سلمنا دلالتها على الاستحباب فلا يمكن الاعتماد عليها لضعف أسنادها بالحسين بن خالد، لعدم توثيقه في الرجال.»[9] یعنی هرچند دلالتش بر استحباب تام باشد ولی به دلیل وجود «حسین بن خالد» در سند آن، قابل اعتماد نیست. چون در کتب رجالی توثیقی برای وی وجود ندارد.
جواب اشکال: هر چند «حسین بن خالد» در رجال مجهول است، اما بر اساس مبنای توثیق مشایخ بلاواسطه ثلاث (صفوان، ابن عمیر و بزنطی) وی توثیق میگردد. هر سه این بزرگان، بدون واسطه از وی نقل کردهاند. بنابراین از نظر ما این روایت، هم سندش صحیح است، هم دلالتش بر استحباب تام است.
روایت چهارم: و منها: ما نقله في البحار عن كتاب جمال الأُسبوع لابن طاوس في حديث رواه فيه بسنده [عَنْ خَطِّ أَبِي الْفَرَجِ بْنِ أَبِي قُرَّةَ قَالَ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ الْجُنْدِيِّ قَالَ حَدَّثَنَا عُثْمَانُ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ السِّمَاكِ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو نَصْرٍ السَّمَرْقَنْدِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا حُسَيْنُ بْنُ حُمَيْدٍ بِمِصْرَ قَالَ حَدَّثَنَا زُهَيْرُ بْنُ عَبَّادٍ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَبَّادٍ] عَنْ أَبِي الْبَخْتَرِيِّ عَنْ جَعْفَرٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ جَدِّهِ ع عَنِ النَّبِيِّ ص أَنَّهُ قَالَ لِعَلِيٍّ فِي وَصِيَّتِهِ لَهُ «يَا عَلِيُّ عَلَى النَّاسِ فِي كُلِّ يَوْمٍ مِنْ سَبْعَةِ أَيَّامٍ الْغُسْلُ فَاغْتَسِلْ فِي كُلِّ جُمُعَةٍ وَ لَوْ أَنَّكَ تَشْتَرِي الْمَاءَ بِقُوتِ يَوْمِكَ وَ تَطْوِيهِ فَإِنَّهُ لَيْسَ شَيْءٌ مِنَ التَّطَوُّعِ أَعْظَمَ مِنْه»
[10] [11] این روایت در
وسائل الشیعة نیامده است. از
جمال الأسبوع ابن طاووس نقل شده است که رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) به امیر مؤمنان وصیت مینماید که: ای علی! در هر جمعه، غسل کن؛ هر چند که گرسنه بمانی، پول غذایت را بده، آب بگیر و غسل کن؛ هیچ امر مستحبّی مهمتر از غسل جمعه نیست.
آیت الله خویی (رحمة الله علیه) روایت فوق را هم از نظر دلالت و هم از نظر سند قابل قبول نمیداند. از نظر دلالت آن را قاصر میداند چون میگوید:
«لأن التطوع بمعنى ما يؤتى به بالتطوع و الاختيار و هذا لا ينافي الوجوب»[12] «تطوع» به معنای امر مستحبی نیست؛ بلکه عمل خوبی است که انسان خودش به انتخاب خودش انجام میدهد. چه این که در قرآن میفرماید:
﴿وَ مَنْ تَطَوَّعَ خَيْراً﴾
[13] یعنی کسی که به اختیار خودش کار خیری را انجام دهد، چه آن کار خیر واجب باشد، چه مستحب. لذا «تطوع» اعم از واجب و مستحب به معنای قبول کردن کار خیر به اختیار خود است.
از نظر سند هم ضعیف است چون در مورد «ابو البختری وهب بن وهب» گفته شده که دروغگوترین انسانها بوده است.
در پایان ایشان نتیجه میگیرد که مقتضای اخبار فی نفسه و بدون در نظر گرفتن قرائن خارجی، وجوب غسل روز جمعه است. «فالمتحصل: أن مقتضى الأخبار الواردة في نفسها هو الوجوب.»
[14] چرا که هر یک از چهار روایتی که به آنها بر استحباب غسل استدلال شده است، یا از نظر دلالت (روایت اول)، یا از نظر سند (روایت دوم و سوم)، و یا از هر دو جهت (روایت چهارم) مشکل دارند.
ولی از نظر ما هرچند روایت دوم از نظر سند و روایت چهارم از هر دو جهت مشکل داشت، اما روایت اول و سوم از هر دو جهت صحیح بود. لذا به قرینه همین روایات، روایاتی که ظهور در وجوب دارند را حمل بر استحباب مؤکد میکنیم.
پس نظر ما و ایشان در این که غسل مستحب است مشترک است ولی به نظر ایشان این استحباب از روایات به دست نمیآید، بلکه ظاهر همه روایات دال بر وجوب است، اما با لحاظ قرینه خارجی باید از این ظاهر دست برداشت و حکم به استحباب داد. ولی
به نظر ما علاوه بر این قرینه، برخی از خود روایات، نیز دلالت بر استحباب میکند و جمع میان این روایات و روایات دال بر وجوب این است که آنها را حمل بر استحباب مؤکد کنیم.
لحاظ قرینه خارجیه به هر حال نظر ایشان در مقام دوم یعنی با در نظر داشتن قرینه خارجیه، آن است که غسل روز جمعه مستحب است. لذا باید از ظاهر روایات که دلالت بر وجوب داشت به خاطر قرینه خارجیه دست برداشت. میفرماید:
المقام الثاني: في قيام القرينة الخارجية على الاستحباب، و هي أن غسل الجمعة أمر محل ابتلاء الرجال و النساء في كل جمعة فلو كان واجباً عليهم لانتشر وجوبه و ذاع و وصل إلينا بوضوح و لم يشتهر بين الأصحاب استحبابه، و لما أمكن دعوى الإجماع على عدم وجوبه كما عن الشيخ (قدس سره) و هذا دليل قطعي على عدم كونه واجباً شرعاً.[15] خلاصه فرمایش ایشان این است که: مَثَل غسل روز جمعه که هر هفته مورد ابتلای مردم است، اگر حکم وجوبی داشت، «کالنار علی المنار و الشمس فی رابعة النهار» است. یعنی این مسأله آن قدر روشن و واضح بود که باید همه به آن قائل میشدند. نه این که مشهور از فقها بگویند غسل جمعه مستحب است، حتی شیخ طوسی (رحمة الله علیه) بر مستحب بودنش ادعای اجماع کند. بنابراین ما از خارج میدانیم با این که به حسَب ظاهر همه روایات این باب دلالت بر وجوب میکنند، اما این عمل مستحب است.
در ادامه نظیری برای این مسأله از حکم گفتن «اقامه» قبل از نماز ذکر میکند که با وجود آنکه در دلالت روایات بر وجوبش قصوری نیست، ولی به دلیل همین قرینه خارجی، هیچ کس حکم به وجوب آن نداده است. در حالی که اگر واجب بود با این که هر روز پنج مرتبه انجام میشود، حتماً شیوع پیدا میکرد. در خودِ وجوب نماز جمعه هم ایشان چنین مطلبی را مطرح کردند. بنا بر این غسل جمعه که هر هفته تکرار میشود اگر واجب بود باید نسبت به نماز آیاتِ کسوف و خسوف که شاید سالی یک بار اتفاق افتد، شهرت بیشتری پیدا میکرد.
[16] پس معلوم میشود فقها از این وجوبها که در این روایات ذکر شده است، وجوب اصطلاحی نفهمیدهاند.
اگر کسی بگوید برخی از متقدمین مانند: شیخ کلینی، شیخ صدوق و پدرش، قائل به وجوب بودند، در جواب میگوییم: این نسبتها اشتباه است. صاحب
حدائق، شیخ یوسف بحرانی، در این باره میفرماید:
«عندي في اسناد القول بالوجوب الى الصدوق في الفقيه بمجرد الكلام المتقدم نظر: أما أولاً: فلما علم من عادة المتقدمين ـ كما صرح به ايضا غير واحد من أصحابنا المتأخرين ـ أنهم يعبرون غالباً بمتون الأخبار، و الوجوب في الاخبار كما يحتمل المعنى المشهور كذلك يحتمل المعنى اللغوي أو تأكيد الاستحباب فعين ما يقال في الاخبار يقال في كلامهم، و لم يثبت كون الواجب عندهم حقيقة في المعنى المصطلح حتى يجب حمل كلامهم عليه، و على هذا يحمل ايضا كلام ثقة الإسلام في الكافي حيث عنون الباب بلفظ الوجوب»[17] از آنجا که فقه قدما، فقه مأثور بود، متن روایت را به عنوان فتوا ذکر میکردند. پس وجوب در روایات و به تبع آن در کلام قدما، همان طور که ممکن است به معنای اصطلاحی مشهور و در مقابل استحباب باشد، احتمال دارد در معنای لغوی یعنی ثبوت یا مستحب مؤکد به کار رفته باشد. مثلاً مرحوم کلینی در
الکافی تعابیری چون: «باب وجوب الغسل یوم الجمعة»
[18]، «باب وجوب إجلال ذی الشیبة المسلم»
[19] دارد، در حالی که احترام کردن مسلمان محاسن سفید، واجب به معنای اصطلاحی و مشهور نیست. در ادامه روایت حسین بن خالد (روایت چهارم) را به عنوان دلیل دوم بر این که مراد از واجب، تنها وجوب اصطلاحی نیست، ذکر میکند.
بنابراین غسل روز جمعه مستحب است؛ ولیکن خیلی مؤکّد است؛ یعنی ترک کردن آن شایسته نیست مگر به خاطر عذر.
وجوب نفسی یا غیری غسل جمعه آقای خویی (رحمة الله علیه) در ادامه به این بحث میپردازد که در صورت حکم به وجوب غسل جمعه، آیا وجوبش نفْسی است یا مقدمه برای نماز؟ میفرمایند:
لا يحتمل الوجوب النفسي فيه، لأنه ليس لنا من الأغسال ما يكون واجباً نفسياً، و لم يحتمل ذلك إلّا في غسل الجنابة على قول ضعيف تقدّم في محلِّه احتمال این که وجوب نفْسی باشد نیست؛ چرا که ما اصلاً غسلی که واجب نفسی باشد نداریم، هر غسل واجبی یا مقدمه نماز است یا مقدمه کار دیگر، تنها در مورد غسل جنابت این احتمال میرود که برای نماز واجب نباشد و فی نفسه واجب باشد، که آن هم قول ضعیفی است.
در مورد احتمال وجوب غیری، هم میفرماید صحیحه ابن ابی نصر آن را نفی میکند. در این روایت که روایت بیست و دوم از روایاتی بود که قبلاً خوانده شد، آمده است:
عَبْدُ اللَّهِ بْنُ جَعْفَرٍ فِي قُرْبِ الْإِسْنَادِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي نَصْرٍ عَنِ الرِّضَا ع قَالَ كَانَ أَبِي يَغْتَسِلُ (لِلْجُمُعَةِ) عِنْدَ الرَّوَاحِ
[20] این روایت صحیحه است چرا که هم «عبدالله بن جعفر»، هم «احمد بن محمد بن عیسی» و هم «ابن ابی نصر» «امامیٌ ثقةٌ جلیل» هستند. طبق این روایت امام رضا (علیه السلام) میفرماید: «پدرم؛ حضرت موسی بن جعفر (علیه السلام)؛ عند الرواح غسل جمعه میکرد.»
مراد از «رواح» در روایت فوق آقای خویی (رحمة الله علیه) میفرماید:
فان الظاهر من الرواح هو وقت العصر كما في قوله تعالى ﴿غُدُوُّهٰا شَهْرٌ وَ رَوٰاحُهٰا شَهْرٌ﴾[21] فدلّت على أن موسى بن جعفر (عليه السلام) كان يغتسل يوم الجمعة عصراً أي بعد الصلاة، فلو كان الغسل واجباً غيرياً مقدمة للصلاة لم يكن يؤخرها إلى العصر. فتدل الصحيحة على عدم كونه واجباً غيرياً.
[22] به نظر ایشان با توجه به تقابل «رواح» با «غدوّ» (صبح) در آیه فوق، مراد از رواح در روایت، وقت عصر است. پس وقتی امام کاظم (علیه السّلام) بعد از ظهر غسل میکردند، معلوم است که واجب غیری نبوده است و الّا آن را به بعد از نماز موکول نمیکردند.
ممکن است گفته شود «رواح» به معنای رفتن است. ایشان میگوید این ادعا، از دو جهت نفی میشود:
أوّلًا: بأن موسى (عليه السلام) قضى أكثر عمره الشريف في السجون و لم يتمكن من الذهاب إلى الصلاة مدّة مديدة يصدق معها قوله: «كان أبي ...»، فإنه ظاهر في الاستمرار.[23] یعنی اگر «رواح» به معنای رفتن باشد، معنای روایت این است که حضرت همیشه موقع رفتن به نماز جمعه، غسل میکرد؛ در حالی که حضرت موسی بن جعفر (علیهما السّلام) اکثر عمرشان را در زندان به سر بردهاند، لذا با جمله «کان أبی..» که ظاهر در استمرار است جور در نمیآید. اما به معنای عصر بودن آن، منافاتی با این مطلب ندارد.
اشکال اما
به نظر ما این حرف صحیح نیست، چون با توجه به سنّ شریف حضرت موسی بن جعفر (علیهما السّلام) که 55 سال است _ از سال 128 ق تا 183 ق _، و مدت امامت ایشان که از سال 148 ق تا 183 ق یعنی 35 سال بوده است، مدت زمانی که در زندان بودهاند نسبت به تمام عمرشان، زیاد نخواهد بود. و حداکثر زمانی که گفتهاند 6 سال است. بنا بر این، حتی بدون احتساب زمان قبل از امامت، 29 سال از عمر شریفشان را آزاد بودهاند و میتوانستند در نماز جمعه شرکت کنند. پس این حرف که اکثر عمرشان را زندان بودهاند صحیح نیست.
در ادامه جهت دوم را بیان میفرماید:
و ثانياً: أن الصحيحة اشتملت على لفظة «عند»، و ظاهرها أن اغتساله (عليه السلام) كان مقارناً للرواح لا أنه قبله، و مقارنة الاغتسال للذهاب إلى الصلاة مما لا معنى له إلّا أن يراد بالرواح زمان العصر.[24] با توجه به لفظ «عند» در روایت، غسل کردن حضرت مقارن با «رواح» بوده است نه قبل از آن، پس معنا ندارد بگوییم موقعی که غسل میکردند، در همان حال نماز جمعه هم میرفتند!
اشکال به
نظر ما این حرف هم دُرست نیست، بلکه قبل از رفتن به نماز، غسل میکردند نه همزمان. چه این که طبق برداشت ایشان حضرت بیشتر مواقع عصر جمعه غسل میکردند، در حالی که این بر خلاف همه روایاتی است که زمان غسل را صبح دانستهاند و تأکید دارند قبل از زوال این غسل انجام شود. لذا این که حضرت همیشه غسلشان را میانداختند بعد از ظهر حرف بعیدی است.
از طرفی در کلام فقها نیز کلمه «رواح» به معنای رفتن آمده است. مثلاً مالک میگوید:
لا يعتد بالغسل إلّا أن يتصل به الرواح لقوله عليه السلام: (من جاء إلى الجمعة فليغتسل)[25] مالک که یکی از ائمه اهل سنّت است، گفته غسل اصلاً فایدهای ندارد مگر این که موقع رفتن به نماز جمعه باشد، و از دلیلی که آورده معلوم میشود «رواح» را در معنای رفتن استعمال کرده است.
به هر حال ایشان این روایت را دلیلی برای ردّ احتمال وجوب غیری بودن غسل میداند، اما به نظر ما مراد از «رواح» یعنی رفتن و روایت میتواند بر غیری بودن غسل دلالت کند.
موثقه ابن بصیر روایت دیگری است که ایشان برای اثبات این که وجوب غسل روز جمعه غیری نیست، به آن استدلال میکند:
مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ أَنَّهُ سَأَلَ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنِ الرَّجُلِ يَدَعُ غُسْلَ يَوْمِ الْجُمُعَةِ- نَاسِياً أَوْ مُتَعَمِّداً فَقَالَ إِذَا كَانَ نَاسِياً فَقَدْ تَمَّتْ صَلَاتُهُ وَ إِنْ كَانَ مُتَعَمِّداً فَلْيَسْتَغْفِرِ اللَّهَ وَ لَا يَعُد
[26] در این روایت امام صادق (علیه السّلام) در جواب این سؤال که حکم کسی که غسل جمعه را از روی فراموشی یا عمداً ترک کند چیست، فرموده است: اگر فراموش کرده است، نمازش کامل است، و اگر عمداً غسل نکرده و رفته نماز جمعه؛ استغفار کند و دوباره چنین کاری نکند.
این روایت که به نظر آقای خویی (رحمة الله علیه) از نظر سندی مشکلی ندارد، «لا إشكال في سندها» بر این که واجب غیری نیست دلالت دارد.
لأن الغسل لو كان واجباً غيرياً مقدّمة للصلاة لكانت الصلاة عند نسيانه و لا أقل عند تعمد تركه باطلة، فمن حكمه (عليه السلام) بصحتها نستكشف عدم كونه مقدمة للصلاة، غاية الأمر أنه مستحب مؤكد.[27] چرا که اگر غیری بود و مقدمه نماز جمعه بود لااقل باید در صورت ترک عمدی آن موجب بطلان نماز میشد؛ اما حضرت به صحت نماز حکم دادهاند، لذا غسل مستحب مؤکد است.
خلاصه آن که ما نه دلیلی بر وجوب غیری داریم، نه دلیلی بر وجوب نفْسی. بلکه غسل روز جمعه مستحب موکد است.