حديث روز نورانيت دل، عامل شرح صدر عن رسول اللّهِ صلى الله عليه و آله في قولهِ تعالى:
«أ فَمَنْ شَرَحَ اللّهُ صَدْرَهُ لِلْاءِسْلامِ فهُو على نُورٍ مِن رَبِّهِ»[1]: إنّ النورَ إذا وَقَعَ في القَلبِ انفَسَحَ لَهُ و انشَرَحَ. قالوا: يا رسولَ اللّهِ، فهَل لِذلكَ علامةٌ يُعرَفُ بها؟ قالَ: التَّجافِي عَن دارِ الغُرورِ و الإنابَةُ إلى دارِ الخُلُودِ، و الاستِعدادُ لِلمَوتِ قَبلَ نُزولِ المَوتِ.
[2] پيامبر خدا صلى الله عليه و آله درباره آيه «آيا كسى كه خداوند سينهاش را براى اسلام فراخ گرداند و در نتيجه نورى از سوى پروردگارش دارد» فرمود: اين نور هرگاه در دل بيفتد، دل برايش باز شود و فراخ گردد. عرض كردند: اى رسول خدا! آيا براى شناخت اين امر، نشانهاى هم هست؟ فرمود: دورى كردن از سراى فريب (دنيا) و روى آوردن به سراى جاودانه (آخرت) و آماده شدن براى مرگ، پيش از فرا رسيدن مرگ.
سخن در درباره اين روايت نوراني بود که تبيين و تفسير آيه 22 سوره زمر است. بحث در تبيين شرح صدر اسلامي بود. اجمالا گفتيم اسلام چيزي جز تسليم در برابر حق نيست و طبق روايتي از امام صادق عليه السلام معيار مسلماني تسليم حق بودن است؛ بنابراين شرح صدر اسلامي به معناي ظرفيت روحي انسان براي پذيرش حق است. هر قدر که انسان از نظر روحي آمادگي بيشتري براي پذيرش حق داشته باشد، شرح صدر اسلامي او افزونتر است. نکته اي که در اين جلسه مي خواهيم بگوييم اين است: چه چيزي باعث مي شود که انسان به شرح صدر اسلامي دست يابد؟
اين نکته در اين روايت و آيه مورد توجه قرار گرفته شده است. عامل شرح صدر اسلامي نورانيت دل است. دل انسان وقتي نوراني شد ظرفيتش براي پذيرش حق افزوده مي شود. در واقع روايت گوياي اين مطلب است: نوري که در آيه به آن اشاره شده همان نور شرح صدر است.
خداوند متعال دو نوع هدايت دارد: (1) هدايت ابتدايي که شامل همه انسان هاست. قرآن مي فرمايد: « انا هديناه السبيل اما شاکرا و اما کفورا» اين هدايت، همان هدايت فطري و عقلي و شرعي است. (2) هدايت پاداشي، که اگر انسان از آن هدايت استفاده کند يک هدايت خاص دارد که ايصال الي المطلوب است و انسان را به مقصد مي رساند. اگر خدا بخواهد اين هدايت را براي بنده اي داشته باشد نورانيت به او مي دهد، به او شرح صدر و ظرفيت پذيرش حق مي دهد که در برابر حق تسليم باشد و لو اگر کوچکتر از او و حتي دشمن او حرف حقي را بزند. اين علامت شرح صدر اسلامي و نورانيت دل است و علامت رسيدن انسان به مقصد است. بنابراين عامل شرح صدر اسلامي نورانيت دل است که خداوند متعال به پاداش عمل به هدايت ابتدايي عطا مي کند. وقتي اين نور در دل کسي جاي گرفت دل باز مي شود و گسترده مي گردد. حال باید دید علامت اين نوع هدايت و شرح صدر و نورانيت چيست؟ إنشاءالله در جلسه بعد توضيح خواهيم داد.
بحث فقهي
موضوع: بررسي فرع چهارم مسائل نماز جمعه تحرير الوسيله
بحث در فرع چهارم از فروع ملحق به مسائل مربوط به نماز جمعه بود. اين فرع که متن و شرح آن در جلسه قبل بيان شد و در اين جلسه به دليل آن مي پردازيم عبارت بود از:
الرابع- لو لم يتمكن المأموم لزحام و نحوه من السجود مع الإمام في الركعة الأولى التي أدرك ركوعها معه فإن أمكنه السجود و اللحاق به قبل الركوع أو فيه فعل و صحت جمعته، و إن لم يمكنه ذلك لم يتابعه في الركوع بل اقتصر على متابعته في السجدتين، و نوى بهما للأولى، فيكمل له ركعة مع الامام ثم يأتي بركعة ثانية لنفسه، و قد تمت صلاته، و إن نوى بهما الثانية قيل يحذفهما و يسجد للأولى و يأتي بالركعة الثانية و صحت صلاته، و هو مروي، و قيل تبطل الصلاة، و يحتمل جعلهما للأولى إذا كانت نيته للثانية لغفلة أو جهل و أتى بالركعة الثانية كالفرض الأول، و المسألة لا تخلو من إشكال، فالأحوط الإتمام بحذفهما و السجدة للأولى و الإتيان بالظهر، و كذا لو نوى بهما التبعية للإمام.[3] گفتيم اين مسئله دو صورت دارد:
صورت اول: بعد از اينکه امام سر از رکوع برداشت و به سجده رفت، مأموم نتواست با امام همراهي نمايد وليکن بعد از امام سر از سجده برداشت مأموم نيز سجده اش را انجام دادا و به امام ملحق شد. اين مورد اشکالي ندارد و اين مقدار فاصله نيز تبعيت را از بين نمي برد.
صورت دوم: اينکه مأموم بعد از بلند شدن امام هم نتواست سجده نمايد. گفتيم اين صورت دوم خودش داراي سه صورت است:
صورت اول: اينکه اگر مأموم نتواند سجده را انجام دهد و امام وقتي به رکوع دوم رفت مأموم نيز دوباره رکوع نمايد؛ يعني بدون اينکه سجده رکعت اول را انجام دهد به رکوع برود. اينجا نماز باطل است چون يک رکن- يک رکوع- اضافه کرده و چون سجده رکعت اول را انجام نداده يک رکن نيز کم نموده است.
صورت دوم: اينکه سجده دوم را با امام انجام داد منتهي به نيت دو سجده رکعت اول؛ يعني يک رکعت از امام عقب بود، رکوع رکعت اول امام را درک کرده و سجده رکعت دوم را نيز درک کرده و سجده رکعت دوم امام را به نيت سجده رکعت اول انجام ي دهد. اينجا نماز درست است و مشکلي ندارد. زيرا رکوع و سجده را انجام داده و يک رکعت کامل شده و يک رکعت هم بعدا خودش مي خواند. اين فاصله هم ايرادي ندارد؛ چون عذر داشته و نتوانسته به نماز امام برسد.
صورت سوم: اين صورت است که خيلي مورد بحث و اختلاف است. اصل بحث ما اين صورت سوم است.
اينکه مأموم سجده دوم را با امام به نيت رکعت دوم انجام داده با اينکه مي بايست به نيت رکعت اول انجام مي داد. اشکال
اينجاست: مأموم هنوز سجده رکعت اول را انجام نداده نيت سجده رکعت دوم را نموده است. در حکم اين مسئله چند نظريه است:
نظريه اول: دو سجده اي که انجام داده را الغاء و حذف مي کند و کأن لم يکن فرض مي نمايد. اينکه بگويد اشتباه کردم و آنگاه دو سجده ديگر به نيت رکعت اول انجام مي دهد و بعد از آن يک رکعت ديگر اضافه مي خواند و نمازش تمام مي شود. براي اين نطريه- نظريه الغاء- روايت داريم که خواهيم خواند.
نظريه دوم: نماز باطل مي شود چون دو سجده اضافه انجام داده است.
نظريه سوم: که امام راحل بر اين نظرند. اگر غفلةً و جهلاً چنين چيزي باشد، اشکالي ندارد، فقط بايد نيتش را تغيير دهد به رکعت اول و يک رکعت ديگر بخواند و بعد از آن احتياطا اعاده نمايد.
نکته مهم اين است که براي نظريه اول روايت داريم. روايت حفص بن غياث: اين روايت چند سند دارد:
سند اول: وَ بِإِسْنَادِهِ[شيخ صدوق] عَنْ سُلَيْمَانَ بْنِ دَاوُدَ عَنْ حَفْصِ بْنِ غِيَاثٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام... سليمان بن داود مُنقُري(عامي ثقه) ن حفص بن غياث نخعي؛ قاضي بوده است و در مورد وي اختلاف نظر وجود دارد، برخي قائل به مجهول بودن اين راوي هستند ولي رجاليون اخير او را عامي ثقه مي دانند. لذا با اين سند روايت موثق قلمداد مي شود.
سند دوم: سند مرحوم کليني است که ضعيف است.
رَوَاهُ الْكُلَيْنِيُّ عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ وَ عَلِيِّ بْنِ مُحَمَّدٍ الْقَاسَانِيِّ عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ سُلَيْمَانَ بْنِ دَاوُدَ عَنْ حَفْصِ بْنِ غِيَاثٍ... علي بن محمد القاساني علي التحقيق ثقه است ولي قاسم بن محمد ضعيف است، لم يکن مرضياً.
سند سوم: سند شيخ طوسي است.
وَ رَوَاهُ الشَّيْخُ بِإِسْنَادِهِ عَنْ سَعْدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَيْنِ عَنْ عَبَّادِ بْنِ سُلَيْمَانَ عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ مُحَمَّدٍ... سعد بن عبدالله قمي ثقه جليل است؛ عن محمد بن الحسن الصفار امامي ثقه، عبّاد بن سليمان ثقه علي التحقيق؛ عن قاسم بن محمد که غير مرضي است. در مجموع سند شيخ صدوق لااقل به نظر برخي رجاليون موثق است.
متن روايت:
سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام يَقُولُ
فِي رَجُلٍ أَدْرَكَ الْجُمُعَةَ وَ قَدِ ازْدَحَمَ النَّاسُ- فَكَبَّرَ مَعَ الْإِمَامِ وَ رَكَعَ وَ لَمْ يَقْدِرْ عَلَى السُّجُودِ- وَ قَامَ الْإِمَامُ وَ النَّاسُ فِي الرَّكْعَةِ الثَّانِيَةِ- وَ قَامَ هَذَا مَعَهُمْ فَرَكَعَ الْإِمَامُ- وَ لَمْ يَقْدِرْ هَذَا عَلَى الرُّكُوعِ فِي الرَّكْعَةِ الثَّانِيَةِ مِنَ الزِّحَامِ- وَ قَدَرَ عَلَى السُّجُودِ كَيْفَ يَصْنَعُ- فَقَالَ (أَبُو عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام) أَمَّا الرَّكْعَةُ الْأُولَى- فَهِيَ إِلَى عِنْدِ الرُّكُوعِ تَامَّةً- فَلَمَّا لَمْ يَسْجُدْ لَهَا- حَتَّى دَخَلَ فِي الرَّكْعَةِ الثَّانِيَةِ لَمْ يَكُنْ ذَلِكَ لَهُ- فَلَمَّا سَجَدَ فِي الثَّانِيَةِ- فَإِنْ كَانَ نَوَى هَاتَيْنِ السَّجْدَتَيْنِ لِلرَّكْعَةِ الْأُولَى- فَقَدْ تَمَّتْ لَهُ الْأُولَى- فَإِذَا سَلَّمَ الْإِمَامُ قَامَ فَصَلَّى رَكْعَةً- (فَيَسْجُدُ فِيهَا ثُمَّ يَتَشَهَّدُ وَ يُسَلِّمُ)- وَ إِنْ كَانَ لَمْ يَنْوِ السَّجْدَتَيْنِ لِلرَّكْعَةِ الْأُولَى- لَمْ تُجْزِ عَنْهُ الْأُولَى وَ لَا الثَّانِيَةُ- وَ عَلَيْهِ أَنْ يَسْجُدَ سَجْدَتَيْنِ- وَ يَنْوِيَ أَنَّهُمَا لِلرَّكْعَةِ الْأُولَى- وَ عَلَيْهِ بَعْدَ ذَلِكَ رَكْعَةٌ ثَانِيَةٌ يَسْجُدُ فِيهَا.[4] همانطور که گفتيم جماعتي از فقهاء طبق اين روايت فتوا داده اند، از جمله سيد مرتضي، شيخ در مبسوط و خلاف، يحيي بن سعيد در جامع الشرايع و... . اين نظريه مي گويد، اگر مأموم به نيت رکعت دوم انجام داده باشد آنرا حذف مي کند، مجددا دو سجده به نيت رکعت اول انجام مي دهد و يک رکعت ديگر مي خواند و نمازش را تمام مي نمايد. روايت اعم است و شامل نيت رکعت دوم و نيت متابعت و اينکه هيچ نيتي نداشته باشد، مي شود. يعني عدم نيت رکعت اول سه صورت است: (1) هيچ نيتي ندارد. (2) نيت رکعت دوم دارد. (3) نيت متابعت دارد.
به هر صورت طبق روايت با اينکه دو سجده اضافه شده است ولي ايرادي ندارد و ما متعبد به عمل به روايت هستيم.
اما جماعت ديگري قائل به بطلان چنين نمازي هستند. شيخ در نهايه، اين براج در مهذب، محقق در غير شرايع از کتبش و علامه در قواعد بر اين نظرند. مرحوم صاحب جواهر علت اين نظريه را چنين بيان مي کند: اين جماعت ابتدا بايد روايت را توجيه و ناکارآمد نمايند زيرا با وجود روايت، نظريه بطلان بي معناست. قائلين به نظريه بطلان، اعتبار روايت را بخاطر ضعف سند و حفص بن غياث قبول نکرده اند؛ آنگاه به ادله خود پرداخته اند. مسئله چند صورت دارد و به هر صورتي اشکال وارد است:
صورت اول: اگر دو سجده را حذف نکند و برای رکعت اول قرار دهد اين مخالفت با نيت است، زيرا براي رکعت اول نيت نکرده است در حاليکه « الاعمال بالنيات ». نمي تواند نيت را برگرداند.
صورت دوم: اگر دو سجده را حذف و الغاء نمايد و کأن لم يکن فرض نمايد و دو سجده ديگر انجام دهد آنگاه به نماز رکن اضافه نموده است.
صورت سوم: اگر اکتفاء کند و بعد از آنها ديگر چيزي نياورد و تشهد و سلام را انجام دهد در اين صورت از رکعت اول دو سجده کم کرده است يعني رکن نماز را کم نموده است.
قيل و القائل الشيخ في النهاية و القاضي في المهذب على ما حكي عنهما و المصنف في باقي كتبه على ما حكي عن بعضها و الفاضل في القواعد و غيرهم: تبطل الصلاة لأنه إن اكتفى بهما للأولى و أتى بالركعة الثانية تامة خالف نيته، و إنما الأعمال بالنيات، و إن ألغاهما و أتى بسجدتين غيرهما للأولى و أتى بركعة أخرى تامة زاد في الصلاة ركنا، و إن اكتفى بهما و لم يأت بعدهما إلا بالتشهد و التسليم نقص من الركعة الأولى السجدتين و من الثانية ما قبلهما.
[5] نظريه امام راحل قدس سره:
ايشان نظر قطعي اي ايراد نکرده اند و همانطور که در متن تحرير الوسيله ديديم نظريات مختلف را با تعبير «قيل» آورده اند، به اين معنا که نسبت به اين نظريات ايرادات و اشکالاتي دارند.
نظريه اول: قيل يحذفهما و يسجد للأولى و يأتي بالركعة الثانية و صحت صلاته، و هو مروي.[6] نظريه دو
م: و قيل تبطل الصلاة.
[7] نظريه سوم: و يحتمل جعلهما للأولى إذا كانت نيته للثانية لغفلة أو جهل و أتى بالركعة الثانية كالفرض الأول. ، و المسألة لا تخلو من إشكال،، و كذا لو نوى بهما التبعية للإمام.[8] صورت سوم را نيز به صورت احتمال بيان مي کنند: اينکه بگوييم نيت دو سجده را بر مي گرداند و براي رکعت اول قرار مي دهد. اگر از روي غفلت يا ندانستن مسئله باشد چنين کاري اشکال ندارد. سپس رکعت دوم را مي خواند و نمازش را تمام مي کند.
در مجموع امام راحل هيچکدام از سه فرض را قبول ندارد « و المسألة لا تخلو من إشكال » لذا مي فرمايند: احوط اين است که عمل به روايت نماييم و بعد از آن اعاده نموده و نماز ظهر را نيز بجا آوريم.« فالأحوط الإتمام بحذفهما و السجدة للأولى و الإتيان بالظهر » ما هم همين نظر را مي پذيريم.
مي رسيم به فرع آخر تحرير الوسيله، يک مسئله هم ما اضافه مي کنيم و به اين ترتيب انشاء الله بحث صلاه الجمعه را تمام مي کنيم.
فرع آخر: الخامس-
صلاة الجمعة ركعتان،و كيفيتها كصلاة الصبح، و يستحب فيها الجهر بالقراءة، و قراءة الجمعة في الأولى و المنافقين في الثانية، و فيها قنوتان أحدهما قبل ركوع الركعة الأولى و ثانيهما بعد ركوع الثانية، و قد مرّ بعض الأحكام الراجعة إليها في مباحث القراءة و غيرها، ثم إن أحكامها في الشرائط و الموانع و القواطع و الخلل و الشك و السهو و غيرها ما تقدمت في كتاب الطهارة و الصلاة.[9] إنشاءالله جلسه بعد ادله اين فرع را بررسي خواهيم کرد