حدیث روز :
«
قال المأمون للرّضاعلیه السّلام مالدّلیل علی خلافة جدّک [علی بن ابیطالب] قال علیه السّلام : ﴿أنفسنا﴾فقال المأمون : لولا ﴿نسائنا﴾ فقال الرّضاعلیه السّلام : لولا ﴿أبنائنا﴾ فسکت المأمون»
[1] مأمون به امام رضاعلیه السّلام گفت : چه دلیلی بر خلافت جدّت علی بن ابیطالب وجود دارد ؟ حضرت فرمودند : قول خداوند متعال :
﴿أنفسنا﴾ مأمون گفت : آری اگر
﴿نسائنا﴾ نباشد ، امام رضاعلیه السّلام فرمودند : بلی اگر
﴿أبنائنا﴾نباشد. در اینجا مأمون ساکت شد.
در آستانه روز مباهله هستیم. البته در سال و روزی که مباهله در آن اتّفاق افتاده ، بین مورّخین اختلاف وجود دارد.
برخی آن را در سال ششم هجری و برخی در سال نهم هجری و برخی دیگر در سال دهم هجری ذکر کرده اند.
همچنین در مورد روز آن ، برخی 24 ذی الحجّه ، برخی 21 ، 25 ، 26 و 27 ذی الحجّه نقل کرده اند.
مرحوم شیخ طوسی و سیّد بن طاووس با استناد به روایتی روز 24 ذی الحجّه را روز مباهله می دانند.
در این روز گرامی ، آیه شریفه :
﴿ فَمَن حَاجَّکَ فیِهِ مِن بَعدِ مَا جآءَکَ مِنَ العِلمِ فَقُل تَعَالَوا نَدعُ أبنَائَنَا وَ أبنَائَکُم و نِسَائَنا و نِسَائَکُم وأنفُسَنَا و أنفُسَکُم ثُمَّ نَبتَهِل فَنَجعَل لَعنةَ اللهِ عَلَی الکَاذِبینَ ﴾[2] نازل شده است.
ما به مناسبت این روز ، روایتی که از امام رضاعلیه السّلام نقل شده است را خدمتتان خواندیم که روایت این است : روزی مأمون به امام رضا عرض کرد چه دلیلی بر خلافت جدّ شما وجود دارد ؟ حضرت استدلال به
﴿أنفسنا﴾ که در این آیه شریفه وجود دارد کردند ، یعنی حضرت علیعلیه السّلام ، جان پیامبر است و لذا نفس پیامبر أولی از دیگران است.
مأمون در پاسخ گفت : این فرمایش شما درست است اگر
﴿نسائنا﴾ نبود ، زیرا
﴿نسائنا﴾ یعنی زنان ما ، پس قرینه می شود که منظور از
﴿أنفسنا﴾ یعنی مردان ، نه اینکه جان و نفس پیغمبر باشد.
امام در پاسخ فرمودند : اگر
﴿أبنائنا﴾ نبود ، حرف تو درست بود ؛ زیرا وقتی می گوید پسران ما این قرینه است که منظور از
﴿أنفسنا﴾ مردان نیست ، زیرا در این صورت پسران داخل در
﴿أنفسنا﴾ بودند. در اینجا بود که مأمون ساکت شد و چیزی نگفت.
موضوع : ادامه بحث سابق و فرع اول از ملحقات صلاة الجمعه
مسأله 5 _ « ... لو کبّر و رکع ثمّ شکّ في أنّ الإمام کان راکعاً و أدرک رکوعه أو لا ، لم تقع صلاته جمعة و هل تبطل أو تصحّ و یجب الإتمام ظهراً؟ فیه إشکالٌ والأحوط إتمامها ظهراً ثمّ إعادتها »[3] اگر " الله اکبر" بگوید و به رکوع برود سپس در اینکه امام در رکوع بوده و به رکوع او رسده یا نه شک کند نمازش نماز جمعه نمی باشد و آیا باطل است یا صحیح و باید به عنوان ظهر تمامش کند مورد اشکال است و احتیاط آن است که آن را به عنوان ظهر تمام کند سپس آن را اعاده کند.
عرض کردیم در این مسأله ،
سه فرع مطرح است که فرع اوّل و دوم آن را بحث کردیم.
امّا
فرع سوم : اگر تکبیر بگوید و به رکوع برود سپس در اینکه به رکوع امام رسیده یا نه شک کند تکلیف چیست؟
در این فرع
دو صورت وجود دارد :
1. شک مأموم بعد از فراغ از رکوع است. به این شک نباید توجّه کند ، بدلیل وجود قاعده فراغ
2. شک مأموم قبل از فراغ از رکوع است. یعنی تکبیرة الإحرام را گفت و ملحق به رکوع شد ولی وقتی به رکوع رفت شک کرد که آیا به رکوع امام رسیدم یا خیر ؟
در این صورت نمازش نماز جمعه نیست ، زیرا إدراک رکعت در صورتی مجزی است که احراز کند به رکوع امام رسیده ، حال آنکه در اینجا چنین احرازی وجود ندارد ، بنابراین نمازش نماز جمعه نیست.
«إن قلت»اگر کسی بگوید در اینجا استصحاب بقای رکوع امام را می کنیم.
بیان ذلک : قبل از اینکه مأموم به رکوع برود امام در رکوع بود ؛ بعد از به رکوع رفتن مأموم شک می کنیم که آیا امام سر از رکوع برداشته بود یا خیر ؟ استصحاب می گوید إبقاء ما کان ، یعنی بگو هنوز سر از رکوع برنداشته بود.
اشکال به اجرای استصحاب :
1. این استصحاب اثبات می کند لحوق مأموم به امام را در رکوع و این لازمه عقلی مستصحب است که بر آن مترتّب می شود وجوب جمعه و صحّت آن که از آن تعبیر به اصل مثبت می کنند و حجیت ندارد.
2. این استصحاب با استصحاب عدم رکوع مأموم تا زمان رفع رأس امام از رکوع و استصحاب عدم حدوث وصف لحوق به امام در رکوع که این دو استصحاب نیز اصل مثبت هستند و اثبات می کنند نماز جمعه فوت شده معارض است.
بنابر این نماز مأموم نماز جمعه نیست قطعاً ؛ امّا آنچه جای بحث و بررسی دارد این است که آیا باید عدول به نماز ظهر کند یا اینکه نمازش باطل است ؟
حضرت امام فرمودند :
«فیه إشکالٌ»در اینجا اشکال وجود دارد ، امّا احوط(احتیاط واجب) این است که به عنوان نماز ظهر ، چهار رکعتی تمام کند و بعد از آن دوباره اعاده کند.
اینکه حضرت امام می فرمایند
«فیه إشکالٌ» از این جهت است که از طرفی احتمال دارد این نماز باطل باشد ، زیرا نیت نماز جمعه را کرد ، شرط آن هم که رسیدن به رکوع امام بود حاصل نشد. بنابراین نمازش باطل است. از طرفی هم با گفتن تکبیرة الإحرام ، به صورتی صحیح وارد نماز شد ، حالا به جمعه نرسید امّا می تواند نیتش را به ظهر تبدیل کند و مجاز به باطل کردن نماز نیست ، زیرا ابطال عمل منهیٌ عنه است «لاتُبطلوا أعمالکم ».
مرحوم حاج آقا رضا همدانی(محقّق همدانی) در اینجا قائل به بطلان نماز است ، می فرماید :
« و إن کان الأقوی عدم وجوب إتمامها لأنّ النّهی عن إبطالها إنّما ینجّز في حقّه لو علم بصحّتها و هی مشکوکة فمقتضي الأصل برائة الذّمّة عن التّکلیف بإتمام هذا العمل الّذي لا یعلم بکونه صلوة صحیحة کما في نظائره من الشُّبهات الموضوعیه و امّا الإکتفاء بمجرّد الرّفع الید عنه و فعل الظّهر من غیر الإحداث المنافي لا یخلوا من إشکال لأنّ تکلیفه فی الواقع علی تقدیر کونه مدرکاً لرکوع هو الجمعة لا الظّهر فما لم یقطع ببطلانه لا یحرز التّکلیف للظّهر حتّی بالحزم بموافقة المأتي به للمأمور به إذ لا أمر بالظّهر علی تقدیر صحّة فعله و مجرّد الرّفع الید عنه لا یُؤثّر في بُطلانه کی یتـنجّز به التّکلیف بالظّهر »[4] می فرمایند : اقوی عدم وجوب تمام کردن این نماز است ، زیرا نهی از ابطال عمل در صورتی منجّز است که علم به صحّت نماز داشته باشد و حال آنکه این مشکوک است و مقتضای اصل این است که نسبت به اتمام آن بریءالذّمه است.
بعد می فرماید : مجرّد رفع ید از نماز جمعه کافی نیست بلکه باید یک فعل منافی انجام دهد[مثلاً رو از قبله برگرداند] زیرا اگر رکوع را درک کرده باشد تکلیف او درواقع نماز جمعه است نه نماز ظهر ؛ بنابراین تا یقین به بطلان این نماز نداشته باشد ، احراز نمی کند که مکلّف به نماز ظهر است تا یقین کند که "مأتی به" همان "مأمور به" است ، زیرا اگر رکوع را درک کرده باشد دیگر امر به نماز ظهر نشده است و دست برداشتن از آن نماز جمعه ، بطلان واقعی آن را ثابت نمی کند ؛ بنابراین یک منافی انجام می دهد تا یقین کند که مکلّف به نماز ظهر است.
امّا اشکالی که به کلام ایشان وارد است این است که اگر باید فعل منافی انجام بدهد تا یقین کند نمازش باطل شده پس احتمال می دهید که نمازش صحیح باشد و این با «أقوی»سازگار نیست ، زیرا «أقوی»
یعنی این عمل ، باطل است ، دیگر چرا فعل منافی انجام بدهد.
تا اینجا فروع مربوط به وقت نماز جمعه تمام شد. تنها پنج فرع باقی می ماند که حضرت امام در پایان مبحث "صلاة الجمعة" می آورد که آنها را بررسی می کنیم.
«فرع اوّل – شرائط الجماعة في غیر الجمعة معتبرة فی الجمعة أیضاً من عدم الحائل و عدم علو موقف الإمام و عدم التّباعد و غیرها و کذا شرائط الإمام فی الجمعة هی الشّرائط في إمام الجماعة من العقل و الإیمان و طهارة المولد و العدالة نعم لا یصحّ فی الجمعة إمامة الصّبیان و لا النّساء و إن قُلنا بجوازها لمثلها في غیرها »[5] شرائطی که در نماز جماعت معتبر است ، در نماز جمعه هم معتبر است ؛ از قبیل نبودن حائل و بالا نبودن جایگاه امام از محلّ مأمومین و دور نبودن از یکدیگر و غیر اینها و همچنین شرائط امام در نماز جمعه همان شرائطی است که در امام جماعت باید باشد ، از قبیل عقل و ایمان و حلال زادگی و عدالت. ولی امامت بچّه ها و زنان در نماز جمعه صحیح نیست ، هرچند بگوییم برای مثل اینها در غیر نماز جمعه ، امام بودن جایز نیست.
دلیل این شرائط إن شاءالله در بحث نماز جماعت می آید.
فقط در اینکه آیا زن می تواند در غیر جمعه برای مثل خودش امام جماعت شود یا نه ، بین علماء اختلاف است. برخی فتوا داده اند که زن می تواند در غیر نماز جمعه امام جماعت مثل خودش باشد و عدّه ای هم این را قبول ندارند. امّا در بحث نماز جمعه اجماع داریم که زن یا بچّه ، نمی تواند امام جمعه باشد.