بسم الله الرحمن الرحیم
راهیابی به بهترین آیین (2)
اللَّهُمَّ اسلُك بِيَ الطَّريقَةَ المُثلى.[1]
در تبیین این فراز نورانی از دعای مکارم الاخلاق، اشاره شد که چند مطلب نیاز به توضیح دارد. مطلب اول این بود که مقصود از راه، راه رسیدن به مقصد انسانیت است.
دومین مطلب این است که «طریقه مُثلی» یا همان بهترین راه برای رسیدن به مقصد چیست؟ در هر حرکتی، بهترین راه برای رسیدن به مقصد نهایی، راهی است که نزدیکتر و روشنتر باشد. در حرکت به مقصد انسانیت، اسلام راه نزدیکتر و روشنی است که خداوند متعال که آفریننده انسان است، به او معرفی کرده است.
امیر مؤمنان علی(علیهالسلام) مطابق نقل کافی میفرماید:
إنَّ اللَّهَ تَبارَكَ و تَعالى شَرَعَ الإِسلامَ و سَهَّلَ شَرائِعَهُ لِمَن وَرَدَهُ... فهُو أبلَجُ المَناهِجِ، مُشْرِقُ الْمَنَار، ذَاكِي الْمِصْبَاح...[2]
خداوند تبارك و تعالى، شريعت اسلام را مقرّر داشت و آبشخورهايش را براى كسى كه بخواهد بدان وارد شود، آسان و هموار ساخت...اسلام روشنترين راهها و تابناکترین منارهها، نورانیترین چراغ است.
و در بیان دیگری میفرماید:
اعْمَلُوا رَحِمَكُم اللَّهُ عَلى أَعلامٍ بَيِّنَةٍ، فَالطَّرِيقُ نَهجٌ يَدعُو إِلى دارِ السَّلامِ.[3]
خدايتان رحمت كند! بر اساس نشانههاى آشكار [حق]، عمل كنيد؛ چرا كه اين راه (اسلام)، راه روشنى است كه به سراى سلامت مىخوانَد.
بنا بر این، اسلام همان راه برتری است که خداوند منان آن را به عنوان بهترین و روشنترین راه برای رسیدن به مقصد انسانیت معرفی نموده است و این همان «الطریقة المُثلی» است که اگر کسی آن را بپیماید، حتما به مقصد میرسد.
بحث فقهیموضوع: احرام بستن(لبیکهای چهارگانه)
یادآوریدر دو جلسه پیشین به مسأله لبیکهای چهارگانه اشاره شد و اقوال فقهاء و برخی روایات آن مورد بررسی قرار گرفت. اکنون به یکی از مسائل پیرامونی این موضوع یعنی اداء کلمات به شکل عربی صحیح میپردازیم.
لبیکهای چهارگانهاداء کلمات به شکل عربی صحیح
امام خمینی(قدّسسرّه) در مسأله هشتم به نحوه خواندن لبیکهای چهارگانه میپردازند. در این مسأله به پنج نکته اشاره شده است:
نکته اول: «وجوب تلبیه به زبان عربی و صحیح»؛
يجب الإتيان بها على الوجه الصحيح بمراعاة أداء الكلمات على القواعد العربية فلا يجزي الملحون مع التمكن من الصحيح و لو بالتلقين أو التصحيح[4]
پس کسی که میتواند تلبیه را به نحو صحیح به عربی بیان کند – حتی اگر با یادگیری و تصحیح توسط دیگران و یا تلقین توسط دیگران این توانایی قابل کسب باشد – اگر به شکل غیر صحیح بیان کند از وی پذیرفته نخواهد بود.
نکته دوم: «کسی که نمیتواند تلبیه را صحیح بگوید، بنابر احتیاط واجب همراه با تلبیه عربی، ترجمه تلبیه را به زبان اصلی خود بگوید. البته مستحب آن است که علاوه بر این، نایب نیز بگیرد»؛
و مع عدم تمكنه فالأحوط الجمع بين إتيانها بأي نحو أمكنه و ترجمتها بلغته و الأولى الاستنابة مع ذلكنکته سوم: «برای کسی که میتواند تلبیه عربی بگوید، گفتن ترجمه آن کافی نیست»؛
و لا تصح الترجمة مع التمكن من الأصلنکته چهارم: «وظیفه اخرص حرکت دادن زبان و اشاره با انگشت است و بهتر است که نایب هم بگیرد»؛
و الأخرس يشير إليها بإصبعه مع تحريك لسانه، و الأولى الاستنابة مع ذلكکسانی که قادر به حرف زدن نیستند باید مانند تلاششان در حرف زدن روزمره که عبارتست از حرکت دادن زبان و خارج شدن صوتهایی همراه با حرکات دست و صورت برای فهماندن منظورشان، در اینجا نیز با دست و زبانشان تلبیه را ادا کنند و البته مستحب است که نایب نیز بگیرند.
نکته پنجم: «اگر بخواهند بچه غیر ممیزی را محرم کنند باید به نیابت از وی تلبیه گفته شود».
و يلبى عن الصبي غير المميزاکنون لازم است این نکات پنجگانه مورد بررسی قرار گیرد.
نکته اول: «وجوب تلبیه به زبان عربی صحیح»
اصل وجوب به زبان عربی بیان کردن تلبیه را به دلیل «اقتضاء امتثال امر مولا» مستند کردهاند، به عبارت دیگر مولا امر کرده است که جملاتی گفته شود – جملاتی که عربی هستند – اقتضاء امتثال امر ایشان آن است که جملات همانگونه که مولا امر کرده است بیان شود مانند جملات و اذکار نماز و مانند آن.
نکته دوم: «وظیفه کسی که نمیتواند تلبیه را صحیح بگوید»
اگر کسی نتواند تلبیه را به زبان عربی صحیح بیان کند چه وظیفهای خواهد داشت؟
سه نظر وجود دارد: «کفایت جملات عربی غیر صحیح»، «گفتن جملات عربی غیر صحیح همراه با نایب گرفتن» و «گفتن جملات عربی غیر صحیح همراه با ترجمه آن و استحباب نایب گرفتن».
آیت الله خویی قائل به نظر اول است یعنی کسی که نمیتواند جملات عربی صحیح تلبیه را بیان کند باید به همان شکلی که میتواند – عربی غیر صحیح – بیان کند و همین کافی و مجزی است و به ترجمه یا نیابت گرفتن هم نیازی نیست. ایشان در حاشیه عروة الوثقی مینویسد:
و إن كان الأظهر جواز الاكتفاء بالملحون و كذلك الحال فيما بعدهصاحب عروة الوثقی قائل به نظر دوم است یعنی کسی که نمیتواند جملات عربی صحیح تلبیه را بیان کند باید به همان شکلی که میتواند – عربی غیر صحیح – بیان کند و همراه با آن نایب نیز بگیرد.
فلا يجزي الملحون مع التمكّن من الصحيح بالتلقين أو التصحيح، و مع عدم تمكّنه فالأحوط الجمع بينه و بين الاستنابة[5]
امام خمینی(قدّسسرّه) نیز قائل به نظر سوم است که عبارت ایشان در تحریر الوسیلة گذشت.
برای نظر دوم – نظر صاحب عروة الوثقی – میتوان به دو دلیل استناد نمود، به تعبیر بهتر برای بیان تلبیه به زبان عربی غیر صحیح به قاعده میسور و برای لزوم نایب گرفتن به یک روایت استناد میشود.
قاعده میسور میگوید «لایترک المیسور بالمعسور» که مفهوم آن این است که آن مقدار از عمل را که میتواند باید انجام دهد و ناتوانی در انجام بخشی از عمل دلیل بر ترک کل عمل نخواهد بود. در کنار این قاعده، روایتی وجود دارد که تصریح میکند چنین شخصی باید نایب بگیرد. متن روایت چنین است:
وَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى عَنْ يَاسِينَ الضَّرِيرِ عَنْ حَرِيزٍ عَنْ زُرَارَةَ أَنَّ رَجُلًا قَدِمَ حَاجّاً لَا يُحْسِنُ أَنْ يُلَبِّيَ فَاسْتُفْتِيَ لَهُ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ(علیهالسلام) فَأَمَرَ لَهُ أَنْ يُلَبَّى عَنْهُ[6]
این روایت را کلینی در کتاب خود گزارش نموده است.[7] سند این روایت به دلیل حضور يَاسِينَ الضَّرِيرِ تضعیف میشود.
در متن این روایت، زراره سوالی را از امام(علیهالسلام) میپرسد که دقیقاً مسأله مورد بحث ماست: اگر کسی نتواند تلبیه را به شکل صحیح بیان کند چه باید بکند؟ امام پاسخ میدهند برای گفتن تلبیه نایب بگیرد. کنار هم قرار گرفتن این روایت با قاعده میسور، نتیجه میدهد که فرد لبیک را با تلفظ نا صحیح بگوید و در ادامه نایب نیز بگیرد تا لبیک را به شکل صحیح ادا کند.
آیت الله خویی، لزوم نایب گرفتن در این مورد را، که مستند به روایت بالا بود، مورد اشکال قرار میدهد چرا که این روایت را به دلیل اشکال سندی آن قابل استناد نمیداند. از سوی دیگر گرچه خود ایشان اداء تلبیه به شکل ناصحیح را لازم میداند اما دلیل این لزوم را قاعده میسور نمیداند چرا که بسیاری از فقهاء ادله قاعده میسور را تام نمیدانند. انشاء الله در آینده مستقلاً این قاعده را بررسی خواهیم کرد. ایشان نه قاعده میسور و نه روایت بالا را قابل استناد نمیداند، بلکه به روایت دیگری برای کفایت اداء ناصحیح تلبیه استناد میکند. این روایت را صاحب وسائل الشیعة در بابی با عنوان «بَابُ عَدَمِ جَوَازِ تَرْجَمَةِ الْقِرَاءَةِ وَ الْأَذْكَارِ وَ التَّشَهُّدِ بِغَيْرِ الْعَرَبِيَّةِ وَ وُجُوبِ التَّعَلُّمِ مَعَ الْإِمْكَان» آورده است. عنوان باب نشان میدهد که فتوای خود ایشان عدم کفایت بیان اذکار و قرائتها به زبان غیر عربی است، به تعبیر دیگر باید به هر شکل ممکن این اذکار و قرائتها به زبان عربی گفته شود حتی عربی ناصحیح. متن روایت چنین است:
عَبْدُ اللَّهِ بْنُ جَعْفَرٍ فِي قُرْبِ الْإِسْنَادِ عَنْ هَارُونَ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ مَسْعَدَةَ بْنِ صَدَقَةَ قَالَ سَمِعْتُ جَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّدٍ(علیهالسلام) يَقُولُ إِنَّكَ قَدْ تَرَى مِنَ الْمُحَرَّمِ مِنَ الْعَجَمِ- لَا يُرَادُ مِنْهُ مَا يُرَادُ مِنَ الْعَالِمِ الْفَصِيحِ وَ كَذَلِكَ الْأَخْرَسُ فِي الْقِرَاءَةِ فِي الصَّلَاةِ وَ التَّشَهُّدِ وَ مَا أَشْبَهَ ذَلِكَ فَهَذَا بِمَنْزِلَةِ الْعَجَمِ وَ الْمُحَرَّمِ لَا يُرَادُ مِنْهُ مَا يُرَادُ مِنَ الْعَاقِلِ الْمُتَكَلِّمِ الْفَصِيحِ.....[8]
این روایت در قرب الاسناد[9] گزارش شده است. درباره سند این روایت باید گفت عبدالله بن جعفر حمیری صاحب قرب الاسناد که خود از ثقات امامیه شمرده میشود این روایت را با دو واسطه از امام صادق(علیهالسلام) نقل میکند. این دو واسطه هر دو بنابر تحقیق ثقه هستند و تنها درباره امامی بودن یکیشان تردید وجود دارد؛ در نتیجه این روایت حداقل موثق شمرده میشود.
درباره محتوای روایت نیز باید اشاره کرد تعبیر «مِنَ الْمُحَرَّمِ مِنَ الْعَجَمِ»، یعنی کسی که در زبان او لکنت وجود دارد و نمیتواند عربی را به زبان عربی فصیح اداء کند. امام(علیهالسلام) میفرماید از چنین فردی توقع نمیرود که با زبان عربی فصیح اذکار و قرائتها را بیان کند، چنانچه درباره اخرس نیز همین گونه است. به تعبیر روشنتر وظیفه کسی که میتواند با زبان عربی فصیح اذکار و قرائتها را اداء کند با کسی که چنین توانایی ندارد، متفاوت خواهد بود.
البته در خصوص اخرس روایت دیگری نیز وجود دارد که نشان میدهد وظیفه او همان حرکت دادن زبان و تکان دادن دستهایش خواهد بود، یعنی همان کاری که در توان اوست. چه بسا بتوان با تنقیح مناط حکم، این مورد را از اخرس به مواردی که فرد نمیتواند به عربی فصیح اداء کلمات کند، تعمیم داد. متن روایت چنین است:
مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ النَّوْفَلِيِّ عَنِ السَّكُونِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ(علیهالسلام) أَنَّ عَلِيّاً ص قَالَ: تَلْبِيَةُ الْأَخْرَسِ وَ تَشَهُّدُهُ وَ قِرَاءَتُهُ الْقُرْآنَ فِي الصَّلَاةِ تَحْرِيكُ لِسَانِهِ وَ إِشَارَتُهُ بِإِصْبَعِهِ.[10]
این روایت را کلینی[11] و شیخ طوسی[12] هر دو با یک سلسله سند گزارش نمودهاند. سندی که همه حلقههای آن ثقه هستند و به دلیل امامی بودن سکونی، موثق شمرده میشود.
آنچه تا کنون ارائه شد ادلهای بود که میتوانست برای کفایت بیان به زبان عربی ناصحیح و همچنین برای نایب گرفتن مورد استناد قرار بگیرد. در نظر امام خمینی(قدّسسرّه) گذشت که ایشان علاوه بر بیان به زبان عربی ناصحیح و استنابه، بیان ترجمه این عبارت را نیز لازم دانستند. چه دلیلی میتواند مستند لزوم بیان ترجمه تلبیه باشد؟ مسأله بیان ترجمه تلبیه را از فقهای دیگر سراغ نداریم مگر آنچه علامه حلی در تذکره الفقهاء بدان اشاره نموده است که ابوحنیفه ترجمه تلبیه را نیز کافی میشمرد:
و لا يجوز التلبية إلّا بالعربية مع القدرة -خلافا لأبي حنيفة- لأنّه المأمور به، و لأنّه ذكر مشروع، فلا يجوز بغير العربية، كالأذان[13]
البته علامه معتقد است از آنجا که در روایات ما همین متن عربی مورد امر قرار گرفته است و همچنین تلبیه نیز مانند اذان ذکر مشروع است، در نتیجه بیان به غیر زبان عربی جایز و مکفی نخواهد بود.
در مقابل چه بسا بتوان گفت اگر مامور به در متن روایات تلبیه به زبان عربی است به این دلیل است که فضای صدور روایت و شرایط گوینده و شنونده چنین اقتضایی داشته است چه این که همه عرب زبان بودهاند. در متن روایات نداریم که شخص غیر عربی که عربی نمیداند سوال کرده باشد که تلبیه را چگونه بگوید و امام(علیهالسلام) پاسخ داده باشند که به زبان عربی تلبیه بگوید.
چه بسا همین نکته باعث شده است که در مقام فتوا، امام خمینی(قدّسسرّه) احتیاط نموده و لزوم بیان ترجمه تلبیه را نیز مطرح کنند.
به نظر ما فرمایش آیت الله خویی مطابق مفاد روایت است که همان بیان مقدور برای فرد – به شکل عربی ناصحیح – کفایت میکند و همراه آن نه استنابه لازم است و نه ترجمه. البته به عنوان احتیاط مستحب قابل طرح است اما به عنوان واجب یا احتیاط واجب قابل طرح نخواهد بود.