بسم الله الرحمن الرحیم
وَ لَا أَفْتَقِرَنَّ وَ مِنْ عِنْدِكَ وُسْعِي وَ لَا أَطْغَيَنَّ وَ مِنْ عِنْدِكَ وُجْدِي.[1]
در دو جلسه گذشته سعی شد نکاتی پیرامون جمع بین روایات ستایش و نکوهش فقر ارائه شود. در همین زمینه به دو نکته اشاره شد: نکته اول: مبارزه با فقر و توسعه اقتصادی؛ نکته دوم: ارزش مطلق ثروت، ارزش مقید ثروتمند.
اکنون به موضوع «فقر اختیاری» اشاره میکنیم چرا که میتوان روایات ستایش فقر را – یا حداقل بخشی از این روایات – بر موضوع «فقر اختیاری» حمل کرد.
گاهی فقر انسان به معنای ناداری اوست یعنی وی در عالم بیرون دارایی و درآمدی ندارد پس فقیر شمرده میشود و البته فقر او «فقر اضطراری» محسوب میشود؛ گاهی فقر انسان به معنای ناداری او نیست بلکه او دارای اموال و داراییهای مختلفی است اما این دارایی و امکانات را در اختیار نیازمندان قرار میدهد و خود فقیرانه زندگی میکند، این فقر «فقر اختیاری» شمرده میشود. سیره امامان ما بر انتخاب سبک زندگی مقتصدانه در مصرف و به عبارت دیگر بر انتخاب «فقر اختیاری» استوار بوده است. نمونههای متعددی در این باره وجود دارد مثلاً کلینی در کتاب خود نقل میکند شخصی به نام عبد الاعلی مولی آل سام به شکل معترضانهای به امام صادق(علیهالسلام) عرض کرد مردم شما را فردی ثروتمند میدانند. امام(علیهالسلام) فرمودند من از این بدم نمیآید و چیز آزاردهندهای نیست. سپس امام صادق(علیهالسلام) جریانی را درباره امیرالمومنین(علیهالسلام) برای وی بازگو کردند: در ایام خلافت، روزی امام علی(علیهالسلام) با لباسی پاره از کنار برخی از قریش عبور کرد. قریشیان زبان به طعنه گشودند که ببینید علی را که دیگر مال و دارایی ندارد. امام علی(علیهالسلام) این سخن را شنیدند. دستور دادند خرماهایی که صدقه داده میشد را نگه دارند و صدقه ندهند تا جمع شود، سپس به تناوب فروخته و پول آن را به شکل درهم – نه دینار، تا حجم پول بیشتر باشد – دریافت کنند. سپس آن ها را همانگونه که خرما را نگه میدارند، زیر پوششی که قابل دیدن نباشد نگه دارند. به مسوول آن هم گفتند وقتی از تو خرما خواستم روی این کپه اموال برو و با پا بر آن ضربهای بزن تا درهمها بر زمین ریخته و پخش شوند. سپس امام(علیهالسلام) یک یک افرادی که آن روز بر وی طعنه زده بودند را دعوت نمود و در حضور ایشان خرما درخواست کرد و همان که امام(علیهالسلام) خواسته بودند اجرا شد. با تعجب پرسیدند این چه کاری است یا ابا الحسن؟ امام پاسخ دادند این حجم دارایی کسی است که او را فقیر و نادارا میشمردید. و در همانجا دستور دادند پول موجود به همان خانوادههایی که قبلاً خرمای درختان داده میشد، داده شود.[2]
البته خود ایشان تصریح کردهاند که شما مثل من نمیتوانید باشید اما میتوان در همان جهت حرکت کرد. این روایت را مرحوم کلینی در ذیل بابی با این عنوان: «بَابُ التَّجَمُّلِ وَ إِظْهَارِ النِّعْمَة» و صاحب وسائل در ذیل این عنوان: «بَابُ اسْتِحْبَابِ إِظْهَارِ الْغِنَى وَ إِنْ لَمْ يَكُنْ حَاصِلًا إِذَا ظُنَّ فَقْرُه» آورده است.
اظهار توانمندی از نکاتی است که در روایات متعددی بدان اشاره شده است. ان شاء الله ادامه این بحث را در آینده پی خواهیم گرفت.
بحث فقهیموضوع: احکام مواقیت (ناتوانی در انشاء احرام در میقات)
یادآوریدر جلسه پیشین مسأله ناتوانی از پوشیدن لباس احرام به پایان رسید و مسأله جدیدی با عنوان ناتوانی از انشاء احرام در میقات مورد بررسی قرار گرفت که اکنون به ادامه بررسی این مسأله میپردازیم.
ناتوانی در انشاء احرام در میقاتپیش از این اشاره شد که در این مسأله دو نظریه وجود دارد: برخی مانند شیخ طوسی و دیگران معتقدند کسی که در میقات قادر به انشاء احرام نیست باید ولی او، وی را محرم کند، یعنی از جانب او نیت و تلبیه را انجام دهد، لباس احرام بر او بپوشاند، او را از محرمات احرام پرهیز دهد و.... برخی دیگر مانند امام خمینی(قدّسسرّه) معتقدند بعد از برطرف شدن مانع، اگر میتواند به میقات برگردد و الا از همان نقطه محرم شود. نظر سومی را صاحب عروة الوثقی مطرح از جانب برخی فقهاء مطرح کردند که باید برای وی نایب گرفته شود و نایب اعمال را انجام دهد، البته ما در بین فقهاء کسی را نیافتیم که چنین فتوایی داده باشد. ادله نظریه اول – یعنی دو روایت مرسله جمیل بن دراج – در جلسه پیشین بیان شد و درباره معنای تعبیر «يُحْرِمُ عَنْهُ» که آیا به معنای نیابت در همه مناسک است یا نیابت در افعالی که به قصد و اراده فرد مرتبط است، نیز در جلسه پیشین صحبت کردیم. به مسأله ضعف سندی این روایات به دلیل مرسله بودن و جبران این ضعف با عمل مشهور نیز صحبت کردیم. استدلال آیت الله محقق داماد را نیز در تایید نظریه اول و استناد به روایت دیگری برای فهم تعبیر «يُحْرِمُ عَنْهُ» بیان کردیم.
اکنون لازم است به بررسی نظریه دوم و ادله آن اشاره کنیم. گفتیم که نظریه دوم – یعنی این که بعد از برطرف شدن مانع، اگر میتواند به میقات برگردد و الا از همان نقطه محرم شود – بین فقهای متأخر رواج پیدا کرده و ظاهراً در میان قدماء کسی چنین نظری نداشته است.
امام خمینی(قدّسسرّه) به عنوان یکی از قائلین به این نظریه مینویسد:
لو كان له عذر من إنشاء أصل الإحرام في الميقات لمرض أو إغماء و نحو ذلك فتجاوز عنه ثم زال وجب عليه العود إلى الميقات مع التمكن منه، و إلا أحرم من مكانه، و الأحوط العود إلى نحو الميقات بمقدار الإمكان و إن كان الأقوى عدم وجوبه[3]
دلیل طرفداران این نظریه اطلاق ادله لزوم حضور در میقات است که مقتضای آن این است که مکلف باید از میقاتهای پنجگانه محرم بشود، پس در مورد فعلی اگر میتواند برگردد، برگردد؛ و اگر نمیتواند حکم «ذوی الاعذار» - یعنی احرام از همان نقطه – بر وی جاری میشود.
اکنون به برخی روایاتی که میتواند مورد استفاده قرار گیرد اشاره میکنیم:
روایت اول
مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ حَمَّادٍ عَنِ الْحَلَبِيِّ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ(علیهالسلام) عَنْ رَجُلٍ نَسِيَ أَنْ يُحْرِمَ حَتَّى دَخَلَ الْحَرَمَ قَالَ قَالَ أَبِي يَخْرُجُ إِلَى مِيقَاتِ أَهْلِ أَرْضِهِ فَإِنْ خَشِيَ أَنْ يَفُوتَهُ الْحَجُّ أَحْرَمَ مِنْ مَكَانِهِ فَإِنِ اسْتَطَاعَ أَنْ يَخْرُجَ مِنَ الْحَرَمِ فَلْيَخْرُجْ ثُمَّ لْيُحْرِمْ.[4]
امام صادق(علیهالسلام) درباره کسی که احرام در میقات را فراموش کرده و اکنون داخل حرم شده است فرمودند باید به میقات خودش برگردد و احرام ببندد مگر آن که احتمال دهد زمان انجام مناسک را از دست میدهد که در این صورت اگر میتواند از حداقل از حرم خارج شده و احرام ببندد.
البته موضوع این روایت فرد فراموشکار است و موضوع فعلی ما فرد ناتوان از انشاء احرام و فرق این دو واضح است مگر این که بتوانیم در اینجا تنقیح مناط کنیم و بگوییم مناط معذوریت است که هم در فراموشکار و هم در فرد بیهوش موجود است. به تعبیر دیگر نسیان خصوصیتی ندارد بلکه مناط معذوریت در آن وجود دارد.
روایت دوم
عَنْ أَبِي عَلِيٍّ الْأَشْعَرِيِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الْجَبَّارِ عَنْ صَفْوَانَ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ(علیهالسلام) عَنْ رَجُلٍ مَرَّ عَلَى الْوَقْتِ الَّذِي يُحْرِمُ النَّاسُ مِنْهُ فَنَسِيَ أَوْ جَهِلَ فَلَمْ يُحْرِمْ حَتَّى أَتَى مَكَّةَ- فَخَافَ إِنْ رَجَعَ إِلَى الْوَقْتِ أَنْ يَفُوتَهُ الْحَجُّ فَقَالَ يَخْرُجُ مِنَ الْحَرَمِ وَ يُحْرِمُ وَ يُجْزِيهِ ذَلِكَ.[5]
در این روایت تصریح میشود که موضوع مورد سوال از امام(علیهالسلام) هم شخص فراموشکار را شامل شده هم فرد جاهل را. حکم هر دو هم همانی است که در روایت قبل گذشت یعنی رجوع به میقات در صورت امکان و الا خروج از حرم و سپس احرام بستن.
روایت سوم
وَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِيلَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْفُضَيْلِ عَنْ أَبِي الصَّبَّاحِ الْكِنَانِيِّ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ(علیهالسلام) عَنْ رَجُلٍ جَهِلَ أَنْ يُحْرِمَ حَتَّى دَخَلَ الْحَرَمَ كَيْفَ يَصْنَعُ قَالَ يَخْرُجُ مِنَ الْحَرَمِ ثُمَّ يُهِلُّ بِالْحَجِّ.[6]
موضوعی که در این روایت مورد سوال قرار گرفته است فرد جاهلی است که بدون احرام از میقات عبور کرده و اکنون در حرم قرار دارد. حکمی که امام(علیهالسلام) فرمودند آن است که از حرم خارج شده و احرام ببندد.
روایت چهارم
عَنْ أَبِي عَلِيٍّ الْأَشْعَرِيِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الْجَبَّارِ عَنْ صَفْوَانَ عَنْ مُعَاوِيَةَ بْنِ عَمَّارٍ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ(علیهالسلام) عَنِ امْرَأَةٍ كَانَتْ مَعَ قَوْمٍ فَطَمِثَتْ فَأَرْسَلَتْ إِلَيْهِمْ فَسَأَلَتْهُمْ فَقَالُوا مَا نَدْرِي أَ عَلَيْكِ إِحْرَامٌ أَمْ لَا وَ أَنْتِ حَائِضٌ فَتَرَكُوهَا حَتَّى دَخَلَتِ الْحَرَمَ فَقَالَ(علیهالسلام) إِنْ كَانَ عَلَيْهَا مُهْلَةٌ فَتَرْجِعُ إِلَى الْوَقْتِ فَلْتُحْرِمْ مِنْهُ فَإِنْ لَمْ يَكُنْ عَلَيْهَا وَقْتٌ فَلْتَرْجِعْ إِلَى مَا قَدَرَتْ عَلَيْهِ بَعْدَ مَا تَخْرُجُ مِنَ الْحَرَمِ بِقَدْرِ مَا لَا يَفُوتُهَا.[7]
سوالی که در این روایت مطرح شده درباره زنی است که هنگام حضور در میقات دچار عادت ماهیانه میشود. از قوم همراه خود حکم این حالت را سوال میکند اما همراهان جواب این مسأله را نمیدانستند. همراهان از وی جدا شده و او بدون احرام از میقات عبور کرده داخل حرم میشود. امام صادق(علیهالسلام) فرمودند اگر فرصت دارد به میقات برگردد و محرم شود و اگر چنین فرصتی ندارد به هر مقدار که زمان اجازه میدهد از حرم خارج شده و سپس احرام بسته و باز گردد. موضوع این روایت زن حائضی است که حکم مسأله خود را نمیدانسته، از پاسخ آن جستجو و پیگیری کرده اما به جواب نرسیده است فلذا بدون احرام وارد حرم شده است.
اکنون لازم است به جمعبندی مسأله بپردازیم.
اولاً اگر بخواهیم به قاعده مراجعه کنیم باید بگوییم فرد بیهوش هنگام حضور در میقات، استطاعت بدنی انجام مناسک را نداشته در نتیجه اگر در مقام انجام حجة الاسلام بوده است، امسال بر او واجب نیست و اگر در مقام انجام حج مستحب بوده است که زمان را از دست داده است.
ثانیاً اطلاق ادله لزوم احرام از میقات، شامل چنین فردی میشود و با فقدان این امر – احرام از میقات – کأن چنین فردی فرصت انجام مناسک را از دست داده است.
ثالثاً درباره روایاتی که الان بدان اشاره شد این سوال مطرح است که آیا میتوان حکم مطرح شده در این روایت را از دایره موضوعات موجود در آن – یعنی فراموشکار، جاهل و زن حائضی که از حکم مسأله جستجو کرده و دست نیافته – به مواردی چون فرد بیهوش توسعه داد؟ این توسعه موضوعی و تنقیح مناط جدّاً مشکل است.
با کنار هم قرار دادن این نکات و اضافه کردن این نکته که ما در این مقام روایت معتبری داریم که فرد بیهوش را، کس دیگری محرم کند – یعنی به نیابت او نیت و تلبیه را انجام دهد، لباس احرام بر او بپوشاند، از محرمات پرهیزش دهد و... – به نظر میرسد فتوای قدماء و همچنین برخی از متأخرین بر مفاد همین روایت، فتوای قابل قبول و قابل دفاعی باشد . نظریه مختار ما نیز همین نظریه است .
البته تفاوت کوچکی میان فتوای قدماء و مفاد این روایت وجود دارد؛ قدماء تصریح کردهاند که «ولیّ» فرد بیهوش باید او را محرم کند در حالیکه روایت از تعبیر «ولیّ» خالیست و در یک روایت فعل محرم کردن او به صورت مجهول و در روایت دیگر فاعل این فعل « رجل » آمده است.
چه بسا اشاره به «ولیّ» د رفتوای قدماء از باب تغلیب بوده است معمولاً چنین فردی که دچار بیهوشی میشود «ولیّ» او همراهیش میکند تا کارهای او را انجام دهد، چه کسی غیر از «ولیّ» همراه چنین فردی میشود تا کارهایش را سامان دهد؟ اگر چنین باشد مقصود قدماء از اینکه باید «ولیّ» او، وی را محرم کند این نیست که حتماً «ولیّ» او باید در آنجا حاضر باشد و چنین کاری کند بلکه مقصود ایشان آن است که باید کسی همراه وی باشد که وی را محرم کند و البته معمولاً کسی جز «ولیّ» او، متصدی چنین مسوولیتی نمیشود.
آنچه تا کنون بیان شد در مقام صحت یا بطلان حج بود که دو نظریه موجود در آن گذشت که چنین فردی باید توسط شخص دیگری محرم شود و در این صورت حج او صحیح است . اما سوال دیگری نیز در اینجا مطرح میشود و آن این که آیا این حج صحیح – که فرد بیهوش بوده و دیگری او را محرم کرده است – از حجة الاسلام وی کفایت میکند؟ آیا این فرد حجة الاسلام را بجا آورده و دیگر حج بر وی واجب نخواهد بود؟ یا اگرچه حج وی صحیح است اما به دلیل آن که در آن ایام - به دلیل بیهوشی – مستطیع نبوده است حج وی مستحبی شمرده شده و حجة الاسلام همچنان بر گردن وی باقی است؟
آیت الله محقق داماد در جایی که فرد در میقات بیهوش بوده ولی پیش از مناسک، به هوش میآید سه احتمال را ذکر میکند[8] :
احتمال اول: وجوب رجوع به میقات و إجزاء از حجة الاسلام
احتمال اول آن است که اگر فرد پیش از مناسک به هوش آید بر او واجب باشد که به میقات برگشته و از آنجا محرم شود، که اگر چنین کند حج وی هم صحیح بوده و هم حجة الاسلام وی محسوب میشود. البته اگر وی نتواند به میقات برنگردد حج او صحیح است اما مجزی از حجة الاسلام نیست، چرا که وی در حال بیهوشی مستطیع نبوده و مکلف به حجة الاسلام نبوده است؛ مانند حج کودکان که اگر ده بار هم انجام شود صحیح است اما مجزی از حجة الاسلام نخواهد بود.
احتمال دوم: عدم وجوب رجوع به میقات و عدم إجزاء از حجة الاسلام
آنچه در احتمال دوم مطرم میشود آن است که حتی اگر فرد پیش از مناسک به هوش آید و فرصت بازگشت به میقات را داشته باشد، چنین چیزی بر وی واجب نیست و اگر انجام دهد – یعنی به میقات برگردد – تأثیری نخواهد داشت. بازگشت به میقات بر وی واجب نیست چرا که ادله بازگشت به میقات مختص به موارد جهل یا نسیان و مانند آن است اما در مورد بحث فعلی ما تکلیف، محرم شدن توسط شخص دیگر است. سوالی که ممکن است مطرح شود اینکه اگرچه تکلیف وی بازگشت به میقات نیست اما اگر به میقات برگردد آیا تأثیری در حکم وی خواهد داشت یا نه؟ پاسخ این سوال منفی است چرا که احرام بر روی احرام اگر نگوییم جایز نیست حداقل تأثیرگذار نخواهد بود. پس چنین فردی باید احرام اولی خود را بدون بازگشت به میقات و تجدید احرام ادامه دهد و حج وی نیز صحیح خواهد بود اما مجزی از حجة الاسلام نخواهد بود.
احتمال سوم: عدم وجوب رجوع به میقات و إجزاء از حجة الاسلام
احتمال سوم آن است که اگر فرد پیش از مناسک به هوش آید بر او بازگشت به میقات واجب نبوده و با همان احرامی که دیگری بر وی نموده است، حج صحیح است و البته مجزی از حجة الاسلام هم خواهد بود. چرا که نظیر این مورد را در جای دیگر و در نصوص دیگر میبینیم که به اجزاء از حجة الاسلام خللی وارد نکرده است. مثلاً اگر کسی قبل از طواف بیمار شود به شدتی که حتی نتواند نیت کند و یا حتی بیهوش شود، روایات موجود حکم وی را آن میدانند که از جانب او طواف انجام شود. در چنین مواردی این که فردی دیگر طواف فرد بیهوش را انجام دهد به حجة الاسلام وی زیانی نمیرساند. در اینجا نیز اینکه نیت و تلبیه را دیگری برای وی انجام داده است زیانی به حجة الاسلام وی نخواهد زد. برخی از روایات موارد مشابه را صاحب وسائل در ذیل عنوان «بَابُ أَنَّ الْمَرِيضَ يُطَافُ بِهِ مَعَ عَجْزِهِ وَ يُصَلِّي هُوَ الرَّكْعَتَيْنِ وَ كَذَا الْمُغْمَى عَلَيْهِ وَ الصَّبِيُّ وَ ...» گردآورده است:
روایت اول
مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ مُوسَى بْنِ الْقَاسِمِ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ يَعْنِي ابْنَ أَبِي نَجْرَانَ عَنْ حَمَّادٍ عَنْ حَرِيزٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ(علیهالسلام) قَالَ: الْمَرِيضُ الْمَغْلُوبُ وَ الْمُغْمَى عَلَيْهِ يُرْمَى عَنْهُ وَ يُطَافُ بِهِ.[9]
این روایت را شیخ طوسی در تهذیب[10] با سندی صحیح گزارش نموده است. محتوای روایت نیز نشان میدهد برای رمی جمرات فردی که بیماری شدید دارد و همچنین فردی که بیهوش شده است باید فرد دیگری به نیابت اینان انجام دهد و برای طوافشان، خود ایشان را طواف بدهند. روشن است که طواف به نیت احتیاج دارد با این حال فرد بیهوش را طواف میدهند و مجزی از حجة الاسلام هم خواهد بود. مورد فعلی بحث ما هم دقیقاً دارای چنین شرایطی است.
روایت دوم
عَنْهُ عَنْ صَفْوَانَ بْنِ يَحْيَى قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا الْحَسَنِ(علیهالسلام) عَنِ الرَّجُلِ الْمَرِيضِ يَقْدَمُ مَكَّةَ فَلَا يَسْتَطِيعُ أَنْ يَطُوفَ بِالْبَيْتِ- وَ لَا بَيْنَ الصَّفَا وَ الْمَرْوَةِ- قَالَ يُطَافُ بِهِ مَحْمُولًا يَخُطُّ الْأَرْضَ بِرِجْلَيْهِ حَتَّى تَمَسَّ الْأَرْضُ قَدَمَيْهِ فِي الطَّوَافِ ثُمَّ يُوقَفُ بِهِ فِي أَصْلِ الصَّفَا وَ الْمَرْوَةِ إِذَا كَانَ مُعْتَلًّا. [11]
این روایت را نیز شیخ طوسی در تهذیب[12] با سندی صحیح گزارش نموده است. موضوع این روایت بیماری است که قادر به انجام طواف و سعی بین صفاء و مروه نیست، پاسخ امام(علیهالسلام) این است که «يُطَافُ بِهِ».
روایت سوم
عَنْهُ عَنْ حَمَّادٍ عَنْ حَرِيزٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ(علیهالسلام) قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنِ الرَّجُلِ يُطَافُ بِهِ وَ يُرْمَى عَنْهُ قَالَ فَقَالَ نَعَمْ إِذَا كَانَ لَا يَسْتَطِيعُ.[13]
این روایت را نیز شیخ طوسی در تهذیب[14] با سندی صحیح گزارش نموده است. موضوع این روایت نیز فردی است که قادر به انجام طواف و رمی جمرات نیست و توسط دیگران طواف داده میشوند و از جانب ایشان رمی انجام میشود، امام(علیهالسلام) میفرمایند همین صحیح است اگر این بیمار قادر به انجام آن نیست.
روایت چهارم
عَنْهُ عَنْ إِبْرَاهِيمَ الْأَسَدِيِّ عَنْ مُعَاوِيَةَ بْنِ عَمَّارٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ(علیهالسلام) قَالَ: إِذَا كَانَتِ الْمَرْأَةُ مَرِيضَةً لَا تَعْقِلُ فَلْيُحْرَمْ عَنْهَا وَ يُتَّقَى عَلَيْهَا مَا يُتَّقَى عَلَى الْمُحْرِمِ وَ يُطَافُ بِهَا أَوْ يُطَافُ عَنْهَا وَ يُرْمَى عَنْهَا.[15]
این روایت را نیز شیخ طوسی در تهذیب[16] گزارش نموده است. موضوع این روایت زن بیماری است که بیهوش شده است، حکم امام هم این است که از جانب وی محرم شده و ووی را از محرمات احرام پرهیز داده و همچنین او را طواف داده یا از جانبش طواف و رمی جمرات انجام شود.
صاحب وسائل معتقد است تردید بین «يُطَافُ بِهَا» و «يُطَافُ عَنْهَا» بدین معناست که اگر طواف دادن وی ممکن است که طواف داده شود و الا از جانبش طواف انجام شود.
مجموع این ادله و شواهد قوت احتمال سوم را بیشتر میکند و به نظر میرسد فرد بیهوش حج صحیحی را که وظیفه وی بوده است انجام داده و مجزی از حجة الاسلام وی نیز خواهد بود.
غفر الله لنا و لکم ان شاء الله