موضوع: پیوند اعضاء (3)
یادآوریبحث در فروع مسئله پیوند عضو از مردگان مغزی بود. فرع اول مربوط به صورت بدون اضطرار بود که در جلسه قبل حالات مختلف آن، مورد بررسی قرار گرفت.
فرع دومفرع دوم مربوط به حالت اضطرار است، یعنی آنجا که اگر به شخص نیازمند عضو، پیوند انجام نشود از دنیا میرود، در چنین حالتی آیا برداشتن عضو از کسی که دچار مرگ مغزی شده برای پیوند به این بیمار نیازمند، جایز است یا خیر؟
گفته شده که دلیل قائلین به جواز، «قاعده اضطرار» است.
قاعده اضطرارقاعده اضطرار یکی از قواعد پرکاربرد در فقه و حقوق اسلامی است که موجب تغییر حکم عنوان اولی میگردد. مثلا خوردن گوشت مُردار در حال اختیار حرام است، اما در حال اضطرار جایز میشود.
ظاهراً منشاء نامگذاری این قاعده به «قاعده اضطرار» این آیه شریفه و آیات مشابه[1] آن است:
﴿فَمَنِ اضْطُرَّ غَيْرَ باغٍ وَ لا عادٍ فَلا إِثْمَ عَلَيْهِ﴾[2]
كسى كه ناچار شود، در صورتى كه ستمگر و متجاوز نباشد، پس گناهى بر او نيست.
ملاحظه فتاوای شماری از فقها که برداشتن عضو مردگان مغزی برای پیوند به دیگری را در صورت اضطرار، جایز دانستهاند، نشان میدهد که یکی از مستندات آنها برای فتوا به جواز، همین قاعده اضطرار است، زیرا فرمودهاند: در صورتی برداشتن عضو از چنین افرادی جایز است که حفظ و نجات جان مسلمانی وابسته به این اقدام باشد.
البته همین جا این نکته را متذکر شویم که تنها مستند این فتوا قاعده اضطرار نیست، بلکه ـ چنانکه خواهیم گفت ـ اگر استناد به این قاعده هم مورد مناقشه قرار گیرد، قاعده دیگری به نام «قاعده احیاء» وجود دارد که میتوان بر اساس آن فتوا به جواز داد.
اشکالی که در اینجا مطرح شده این است که قاعده اضطرار شامل «ما نحن فیه» نمیشود، زیرا مفاد این قاعده این است که در حال اضطرار، حکم اولی در مورد خود شخص مضطر تغییر میکند؛ اما چه ارتباطی وجود دارد میان اضطرار بیمار نیازمند عضو با جواز برداشتن اعضای پیوندی از بدن دیگری؟ در بحث ما، کسی که دچار مرگ مغزی شده که اضطراری ندارد، بلکه اضطرار متوجه شخص بیمار نیازمند عضو است. به تعبیر دیگر، اضطرار محلّل و مبیح گناه خود شخص مضطر میشود نه غیر او.
مذاق شریعتبرای اینکه این قاعده شامل «ما نحن فیه» شود به قانون دیگری به نام «مذاق شریعت» یا «مذاق شارع» یا « مذاق فقه» تمسک شده است.
مذاق شریعت به معنای استنباط دیدگاه شارع در موارد فقدان ادله خاص و عمومات از تجمیع قرائن و شواهد در باره یک موضوع است. در اینجا نیز از مجموع ادله قاعده اضطرار و شواهد و قرائن و اشارتی که در باره این قاعده وجود دارد، برای برخی از فقها این اطمینان حاصل شده که قاعده اضطرار شامل اضطرار دیگران نیز میشود. به تعبیر دیگر، آنها از مجموعه متون اسلامی این مطلب را برداشت کردهاند که شارع مقدس به این امر راضی نیست که وقتی امکان نجات مسلمان بیماری وجود دارد، بدون انجام پیوند عضو، هم او و هم فردی که دچار مرگ مغزی شده، از دنیا بروند.
قرائن رواییاز جمله قرائن و شواهدی که موجب چنین برداشتی شده است، چند دسته از روایاتی است که در ادامه به آنها اشاره میگردد:
یک. روایات دالّ بر جواز مراجعه به پزشک غیر مماثلبر اساس برخی روایات، در صورت اضطرار، طبابت مرد برای زن یا بالعکس جایز است، مانند این روایت که در دعائم الاسلام آمده است:
عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ ع أَنَّهُ سُئِلَ عَنِ المَرْأَةِ تُصِيبُهَا الْعِلَّةُ فِي جَسَدِهَا أَ يَصْلُحُ أَنْ يُعَالِجَهَا الرَّجُلُ قَالَ إِذَا اضْطُرَّتْ إِلَى ذَلِكَ فَلَا بَأْسَ.[3]
از امام صادق (عَلَیْهِالسَّلامِ) روايت شده كه از او در باره زنى سؤال شد که به بيمارىاى جسمى مبتلا شده، آيا درست است كه مردى او را درمان كند؟ فرمود: اگر چارهاى جز اين نباشد، اشكالى ندارد.
در این موارد، فرد بیمار مضطر است نه پزشک معالج؛ ولی اضطرار او موجب میشود، حکم اولی حرمت لمس نامحرم برای پزشک تغییر کند.
دو. روایات دالّ بر جواز قسم دروغ برای حفظ جان و مال دیگرانصاحب وسائل نوزده روایات در این باره در باب دوازدهم از «کتاب الأیمان» گرد آورده است. عنوان باب چنین است:
بَابُ جَوَازِ الْحَلْفِ بِالْيَمِينِ الْكَاذِبَةِ لِلتَّقِيَّةِ كَدَفْعِ الظَّالِمِ عَنْ نَفْسِهِ أَوْ مَالِهِ أَوْ نَفْسِ مُؤْمِنٍ أَوْ مَالِهِ.[4]
باب جواز سوگند خوردن به دروغ برای تقیه، مانند: حفظ جان یا مالش از ظلم ظالم یا جان و مال مؤمنی دیگر.
در روایت اول این باب آمده است:
مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ إِسْمَاعِيلَ بْنِ سَعْدٍ الْأَشْعَرِيِّ عَنْ أَبِي الْحَسَنِ الرِّضَا ع فِي حَدِيثٍ قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنْ رَجُلٍ أَحْلَفَهُ السُّلْطَانُ بِالطَّلَاقِ أَوْ غَيْرِ ذَلِكَ فَحَلَفَ قَالَ لَا جُنَاحَ عَلَيْهِ وَ عَنْ رَجُلٍ يَخَافُ عَلَى مَالِهِ مِنَ السُّلْطَانِ فَيَحْلِفُ لِيَنْجُوَ بِهِ مِنْهُ قَالَ لَا جُنَاحَ عَلَيْهِ وَ سَأَلْتُهُ هَلْ يَحْلِفُ الرَّجُلُ عَلَى مَالِ أَخِيهِ كَمَا يَحْلِفُ عَلَى مَالِهِ قَالَ نَعَمْ.[5]
شیخ کلینی در این روایت صحیح السند از امام رضا(عَلَیْهِالسَّلامِ) روایت کرده که «اسماعیل بن سعد» میگوید:
از ایشان پرسیدم: اگر حاكم كسى را مجبور كند كه براى طلاق و نظير آن سوگند ياد كند و او سوگند ياد كند، [چه صورت دارد؟] فرمود: بر او گناهى نیست. همچنین پرسیدم: اگر انسان از حاكم بترسد كه اموالش را مصادره كند، از اين رو به نداشتن مالى سوگند ياد كند تا خود را نجات دهد، چه صورت دارد؟ فرمود: بر او گناهى نیست. همچنین پرسيدم: انسان مىتواند براى حفظاموال ديگران نيز مانند حفظ اموال خودش، سوگند ياد كند؟ فرمود: آرى.
در روایت چهارم این باب نیز آمده است:
مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بِإِسْنَادِهِ عَنِ الصَّفَّارِ عَنْ إِبْرَاهِيمَ بْنِ هَاشِمٍ عَنِ النَّوْفَلِيِّ عَنِ السَّكُونِيِّ عَنْ جَعْفَرٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ آبَائِهِ عَنْ عَلِيٍّ ع قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص احْلِفْ بِاللَّهِ كَاذِباً وَ نَجِّ أَخَاكَ مِنَ الْقَتْلِ.[6]
در این روایت که شیخ طوسی نقل کرده، آمده است که امیر مؤمنان (عَلَیْهِالسَّلامِ) فرمود:
رسول خدا(صَلَّیاللهُعَلَیْهِوَآلِهِ) فرمود: به دروغ به خداوند سوگند یاد کن! تا برادر [دينى] خود را از كشتن نجات دهى.
در این مورد نیز، با اینکه خودش اضطراری ندارد؛ ولی برای رفع خطر از مؤمنی دیگر که مضطر شده، حرمت قسم دروغ از او برداشته شده است.
سه. روایات دالّ بر وجوب فعل معروف در حال اضطرار دیگراندر روایتی که شیخ کلینی آن را در الکافی نقل کرده، آمده است:
وَ [مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ] عَنْ عِدَّةٍ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ هَارُونَ بْنِ الْجَهْمِ عَنْ إِسْمَاعِيلَ بْنِ عَمَّارٍ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع الْمُؤْمِنُ رَحْمَةٌ عَلَى الْمُؤْمِنِ قَالَ نَعَمْ قُلْتُ وَ كَيْفَ ذَاكَ قَالَ أَيُّمَا مُؤْمِنٍ أَتَى أَخَاهُ فِي حَاجَةٍ فَإِنَّمَا ذَلِكَ رَحْمَةٌ مِنَ اللَّهِ سَاقَهَا إِلَيْهِ وَ سَيَّبَهَا لَهُ فَإِنْ قَضَى حَاجَتَهُ كَانَ قَدْ قَبِلَ الرَّحْمَةَ بِقَبُولِهَا وَ إِنْ رَدَّهُ عَنْ حَاجَتِهِ وَ هُوَ يَقْدِرُ عَلَى قَضَائِهَا فَإِنَّمَا رَدَّ عَنْ نَفْسِهِ رَحْمَةً مِنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ سَاقَهَا إِلَيْهِ وَ سَيَّبَهَا لَهُ وَ ذَخَرَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ تِلْكَ الرَّحْمَةَ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ حَتَّى يَكُونَ الْمَرْدُودُ عَنْ حَاجَتِهِ هُوَ الْحَاكِمَ فِيهَا إِنْ شَاءَ صَرَفَهَا إِلَى نَفْسِهِ وَ إِنْ شَاءَ صَرَفَهَا إِلَى غَيْرِهِ إِلَى أَنْ قَالَ اسْتَيْقِنْ أَنَّهُ لَنْ يَرُدَّهَا عَنْ نَفْسِهِ يَا إِسْمَاعِيلُ مَنْ أَتَاهُ أَخُوهُ فِي حَاجَةٍ يَقْدِرُ عَلَى قَضَائِهَا فَلَمْ يَقْضِهَا لَهُ سَلَّطَ اللَّهُ عَلَيْهِ شُجَاعاً يَنْهَشُ إِبْهَامَهُ فِي قَبْرِهِ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ مَغْفُوراً لَهُ أَوْ مُعَذَّباً.[7]
«اسماعيل بن عمار صيرفى» در این روایت صحیحه میگويد:
به امام صادق (عَلَیْهِالسَّلامِ) گفتم: مؤمن براى مؤمن رحمت است؟ فرمود: آرى: گفتم: چگونه؟ فرمود: هر مؤمنى كه براى حاجتى نزد برادرش رود رحمتى است كه خدا آن را به سوى او فرستاده و برايش آماده كرده، پس اگر حاجتش را روا كند، رحمت خدا را پذيرفته و اگر حاجت او را رد كند، با وجود آنكه میتواند برآورد، رحمتى كه خداى جل و عز برایش فرستاده و آماده نموده را رد كرده است. و خداى عز و جل آن رحمت را تا روز قيامت ذخيره كند تا كسى كه از حاجتش رد شده نسبت به آن قضاوت كند، اگر خواهد آن را به خود برگرداند و اگر خواهد به ديگرى ارجاع دهد... تا اینکه فرمود: اى اسماعيل! يقين داشته باش كه هرگز از خود نگرداند. اى اسماعيل! هر كه براى حاجتى نزد برادرش رود كه او بتواند روا كند، و روا نكند، خدا در قبر مارى بر او مسلطكند كه انگشت ابهامش را تا روز قيامت بگزد، چه آن ميت در قيامت آمرزيده باشد يا معذب.
چهار. روایات دالّ بر جواز شکافتن شکم مادری که از دنیا رفته و نجات کودک اواز جمله این روایات، سه روایتی است که شیخ کلینی در «بَابُ الْمَرْأَةِ تَمُوتُ وَ فِي بَطْنِهَا وَلَدٌ يَتَحَرَّكُ» از «کتاب الجنائز» آورده است. در روایت اول آمده است:
حُمَيْدُ بْنُ زِيَادٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ سَمَاعَةَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي حَمْزَةَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ يَقْطِينٍ قَالَ: سَأَلْتُ الْعَبْدَ الصَّالِحَ ع عَنِ الْمَرْأَةِ تَمُوتُ وَ وَلَدُهَا فِي بَطْنِهَا قَالَ يُشَقُّ بَطْنُهَا وَ يُخْرَجُ وَلَدُهَا.[8]
«علی بن یقطین» میگوید:
از امام كاظم (عَلَیْهِالسَّلامِ) دربارۀ زنى پرسیدم كه از دنیا رفته و كودکش در شكم اوست؟ فرمود: بايد شكم او شكافته و كودک بيرون آورده شود.
در روایت بعدی نیز آمده است:
سَهْلُ بْنُ زِيَادٍ عَنْ إِسْمَاعِيلَ بْنِ مِهْرَانَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ أَبِي حَمْزَةَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنِ الْمَرْأَةِ تَمُوتُ وَ يَتَحَرَّكُ الْوَلَدُ فِي بَطْنِهَا أَ يُشَقُّ بَطْنُهَا وَ يُسْتَخْرَجُ وَلَدُهَا قَالَ نَعَمْ.[9]
«علی بن حمزة» میگوید:
از امام صادق(عَلَیْهِالسَّلامِ) پرسيدم: زنى كه مىميرد، و كودكش در شکمش زنده باشد، آيا بايد شكم او را شكافته و فرزندش را بيرون آورده شود؟ فرمود: آرى.
در اینجا نیز به دلیل اضطرار کودک و حفظ جان او، حرمت شکافتن جسد مادرش، برداشته شده است.
پنج. روایات دالّ بر قبول ولایت سطان جائر برای دفع ظلم به مؤمنیناین روایات در وسائل ذیل باب «جَوَازُ الْوِلَايَةِ مِنْ قِبَلِ الْجَائِرِ لِنَفْعِ الْمُؤْمِنِينَ وَ الدَّفْعِ عَنْهُمْ وَ الْعَمَلِ بِالْحَقِّ بِقَدْرِ الْإِمْكَان» آمده است. در روایت اول این باب میخوانیم:
مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ عَلِيِّ بْنِ يَقْطِينٍ قَالَ: قَالَ لِي أَبُو الْحَسَنِ مُوسَى بْنُ جَعْفَرٍ ع إِنَّ لِلَّهِ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى مَعَ السُّلْطَانِ أَوْلِيَاءَ يَدْفَعُ بِهِمْ عَنْ أَوْلِيَائِهِ.[10]
«علی بن یقطین» که مأمور امام هفتم در درباره هارون الرشید بوده است، میگوید:
امام کاظم(عَلَیْهِالسَّلامِ) به من فرمود: خداوند متعال را در دستگاه سلطان دوستانى است كه به سبب آنها، از حقّ مؤمنان و دوستداران خود دفاع مىنمايد.
در روایت سوم نیز آمده است:
قَالَ [مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ] وَ قَالَ الصَّادِقُ ع كَفَّارَةُ عَمَلِ السُّلْطَانِ قَضَاءُ حَوَائِجِ الْإِخْوَانِ.[11]
امام صادق (عَلَیْهِالسَّلامِ) فرمود:
کفاره كار در دستگاه ظلم، برآوردن حاجات برادران ايمانى است.
در این مورد نیز ممکن است خود شخصی که در دستگاه ظلم کار میکند، اضطراری نداشته باشد، ولی به جهت دفع ظلم ظالم از دیگر مؤمنان، حرمت این کار از و برداشته میشود.
شش. روایات دالّ بر منع احتکار در صورت ضرورتروایاتی در این باره در «باب الحُکرة» از «کتاب المعیشة» الکافی آمده است، مانند این روایت:
مُحَمَّدٌ عَنْ أَحْمَدَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ حُذَيْفَةَ بْنِ مَنْصُورٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: نَفِدَ الطَّعامُ عَلى عَهدِ رَسولِاللّهِ صلى الله عليه و آله، فَأَتاهُ المُسلِمونَ فَقالوا: يا رَسولَ اللّهِ، قَد نَفِدَ الطَّعامُ ولَم يَبقَ مِنهُ شَيءٌ إلّا عِندَ فُلانٍ، فَمُرهُ يَبيعُهُ النّاسَ. قالَ: فَحَمِدَ اللّهَ و أثنى عَلَيهِ، ثُمَّ قالَ: يا فُلانُ، إنَّ المُسلِمينَ ذَكَروا أنَّ الطَّعامَ قَد نَفِدَ إلّا شَيئا عِندَكَ، فَأَخرِجهُ وبِعهُ كَيفَ شِئتَ، ولا تَحبِسهُ.[12]
امام صادق(عَلَیْهِالسَّلامِ) میفرماید:
در دوران پيامبر خدا(صَلَّیاللهُعَلَیْهِوَآلِهِ)، [يك بار] خوراک ناياب شد. مسلمانان نزد وى آمدند و گفتند: اى رسول خدا، خوراک ناياب شده و هيچ چيز از آن باقى نمانده، مگر نزد فلانى؛ او را فرمان ده تا آن را به مردم بفروشد. [راوى] گفت: پس پيامبر سپاس و ستايش خداى را به جاى آوردو سپس فرمود: اى فلانى! مسلمانان گفتهاند كه خوراک ناياب شده جز مقدارى كه نزد تو است؛ پس آن را برون آور و هر گونه كه خواهى، بفروش؛ و آن را دربند نكن.
هفت. روایات دالّ بر جایگزینی تیمم به جای وضو و غسل در حال ضرورتصاحب وسائل در باب 25 از «ابواب التیمم» چهار روایت آورده که دلالت بر این مطلب دارند. در روایت اول آمده است:
مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بِإِسْنَادِهِ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنِ النَّضْرِ عَنِ ابْنِ سِنَانٍ يَعْنِي عَبْدَ اللَّهِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع أَنَّهُ قَالَ: فِي رَجُلٍ أَصَابَتْهُ جَنَابَةٌ فِي السَّفَرِ وَ لَيْسَ مَعَهُ إِلَّا مَاءٌ قَلِيلٌ وَ يَخَافُ إِنْ هُوَ اغْتَسَلَ أَنْ يَعْطَشَ قَالَ إِنْ خَافَ عَطَشاً فَلَا يُهَرِيقُ مِنْهُ قَطْرَةً وَ لْيَتَيَمَّمْ بِالصَّعِيدِ فَإِنَّ الصَّعِيدَ أَحَبُّ إِلَيَّ.[13]
«عبدالله بن سنان» میگوید:
امام صادق (عَلَیْهِالسَّلامِ) دربارۀ مردى كه در سفر جنب مىشود و آب كمى همراه دارد و مىترسد كه در صورت غسل با آن آب، تشنه بماند، فرمود: اگر از تشنگى مىترسد، نبايد قطرهاى از آن آب را براى غسل بريزد. بايستى بر روى زمين تيمّم كند، كه همانا تيمّم بر روى زمين نزد من محبوبتر است.
در هیچ یک از این روایات تصریح نشده که اضطرار دیگری، اضطرار ما محسوب میشود؛ ولی با در نظر گرفتن مجموع این روایات، میتوان دریافت که در اسلام اضطرار دیگران هم موجب تغییر عناوین اولیه احکام میگردد، به همین جهت در صورتی که تنها راه نجات بیمار از مرگ یا درد خطرناک، برداشت و قطع عضوی از مردگان مغزی باشد، این اقدام جایز خواهد بود.
غفر الله لنا و لکم ان شاء الله