اللّهُمَّ اجعَل... ما أجرى عَلى لِساني مِن لَفظَةِ فُحشٍأو هُجرٍ، أو شَتمِ عِرضٍ، أو شَهادَةِ باطِلٍ، أوِ اغتِيابِ مُؤمِنٍ غائِبٍ، أو سَبِّ حاضِرٍ، و ما أشبَهَ ذلِكَ نُطقاً بِالحَمدِ لَكَ، و إغراقاً فِي الثَّناءِ عَلَيكَ، و ذَهاباً في تَمجيدِكَ، و شُكراً لِنِعمَتِكَ، وَ اعتِرافاً بِإِحسانِكَ، و إحصاءً لِمِنَنِكَ.[1]
در چندین جلسه، واژهها و عبارتهای به کار رفته در این فراز را توضیح دادیم. در اینجا جمعبندی کلی آن را بیان میداریم.
حضرت سید الساجدین(عَلَیْهِالسَّلامِ) در این فراز نورانی ارشاد میفرماید که از خداوند منان بخواهیم: خدايا! هر ناسزا يا زشتگويى يا دشنام به آبرو يا شهادت نادرست يا غيبت كردن از مؤمن يا ناسزا گفتن در پيش رويش و مانند اينها كه شيطان بر زبان من جارى مىگرداند، تو آن را به ستايشى از خودت و غرق شدن در ثنايت و بيان مجد و عظمتت و سپاسگزارى از نعمتت و اعتراف به احسانت و شمارش نعمتهايت، مبدّل گردان.
یعنی افزون بر آنکه توفیق میدهی که وقت خود را صرف سخنانی نکنم که موجب آلودگی روح و خسارت دنیا و آخرتم شود، به جای آن توفیق بده همواره از طریق ستایش و ثنای تو، به یاد تو باشم و در واقع، جزء انسانهای با تقوایی باشم که در بارهشان فرمودهای:
﴿إِذا مَسَّهُمْ طائِفٌ مِنَ الشَّيْطانِ تَذَكَّرُوا فَإِذا هُمْ مُبْصِرُونَ﴾.[2]
هنگامی که وسوسهاى از جانب شيطان به آنها رسد، بى درنگ [خدا را] به ياد آورند و آن گاه، بينا شوند.
به نظر میرسد، نقطه مشترک عبارتهای گوناگونی که در پایان این فراز آمده، همان یاد خدا بودن است. مسئله این نیست که شخص، ذکر «الحمد لله» یا «شکراً لله» و امثال آن را بگوید، بلکه مهم، به یاد خدا بودن است و اینکه هر لحظه بداند در حضور اوست و نافرمانی او را نکند، مثلا در جایی که فضای فحش و ناسزاگویی فراهم است یا زمینه غیبت و شهادت دروغ مهیا است، به یاد خدا بیفتد و نفسش را کنترل کند، كسى كه با زبان ذكر مىگويد، ولى كردارش با گفتار او هماهنگ نيست، غافل است نه ذاکر.
شیخ صدوق از رسول اکرم(صَلَّیاللهُعَلَیْهِوَآلِهِ) نقل کرده که فرمود:
مَن أطاعَ اللّهَ فَقَد ذَكَرَ اللّهَ، و إن قَلَّت صَلاتُهُ و صِيامُهُ و تِلاوَتُهُ. و مَن عَصَى اللّهَ فَقَد نَسِيَ اللّهَ، و إن كَثُرَت صَلاتُهُ و صِيامُهُ و تِلاوَتُهُ لِلقُرآنِ.[3]
كسى كه از خدا اطاعت كند، در واقع او را ياد كرده است، هر چند نماز و روزه و قرآن خواندنش اندك باشد، و كسى كه خدا را نافرمانى كند، در واقع، خدا را فراموش كرده است، هر چند نماز و روزه و تلاوت قرآنش بسيار باشد.
بحث فقهیموضوع: مواقیت حج ـ دویرة الأهل (4)
یادآوریبحث در میقات «دویرة الأهل» یعنی منزل شخص بود. حضرت امام (رَحْمَةُاللهِعَلَیْهِ)، این میقات را برای سه گروه بیان نموده است:
اول: کسانی که منزلشان میان میقات و مکه قرار دارد، آنها برای احرام عمره نیاز نیست حتماً به میقات برگردند و میتوانند از خانه خود محرم شوند. (فرع اول)
دوم: اهل مکه، این گروه نیز که وظیفهشان حج قران یا افراد است، میتوانند برای احرام حج، از منزلشان محرم شوند، هر چند برای احرام عمره باید به «ادنی الحل» بروند. (فرع دوم)
سوم: مجاورینی که وظیفهشان از تمتع به قران و افراد منتقل شده است، این گروه نیز مانند گروه قبل، میتوانند برای احرام حج، از منزلشان احرام ببندند، البته حضرت امام در باره این گروه، احتیاط کرده و میفرماید: بنا بر احتیاط واجب، از «جعرانة» محرم شوند. (فرع سوم)
ادامه فرع دومدر جلسه قبل، دلیل اینکه اهل مکه نیز میقات حج آنها، منزلشان است را بیان کردیم و آن دو روایت مرسله شیخ صدوق و نیز صحیحه «معاویة بن عمار» بود که گفتیم به طریق اولی، حکم بیان شده در آنها برای مکی نیز اثبات میگردد، البته گفته شده در این باره روایت معارضی نقل شده که به زودی به بررسی آن میپردازیم.
گفتنی است، با اینکه اشاره کردیم که در این مطلب، اختلاف نظری وجود ندارد، اما آیت الله خویی در باره اهل مکه و نیز گروه سوم، یعنی مجاورین، معتقد است باید برای احرام حج مثل احرام عمره، به «جعرانه» که یکی از مناطق «ادنی الحل» است بروند. ایشان این مطلب را هم در حاشیه عروة و هم در موسوعة بیان کرده است. از این رو، پیش از بیان فرمایش آیت الله خویی، ابتدا عبارت عروة را در این باره میخوانیم.
فرمایش صاحب عروة
ایشان به عنوان هفتمین میقات از میقاتهای دهگانه، ابتدا اینگونه مینویسد:
السابع: دويرة الأهل، أي المنزل، و هي لمن كان منزله دون الميقات إلى مكّة، بل لأهل مكّة أيضاً على المشهور الأقوى و إن استشكل فيه بعضهم فإنّهم يحرمون لحجّ القرآن و الإفراد من مكّة.[4]
میقات هفتم: «دویرة الأهل» یعنی خانه است و آن میقات کسی است که خانهاش از طرف مکه پیش از میقات قرار گرفته باشد، بلکه بنا بر مشهور و قول قویتر، برای اهل مکه نیز چنین است، هرچند برخی از فقها در آن اشکال کردهاند، اما آنها برای حج قران و افراد از مکه محرم میشوند.
پس معلوم میشود اینکه میقات اهل مکه برای حج، منزل آنها باشد، مخالف هم دارد. ممکن است دلیل مخالفین این روایت باشد:
وَ [مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ] عَنْهُ عَنْ أَبِيهِ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِيسَى عَنْ حَرِيزٍ عَمَّنْ أَخْبَرَهُ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ: مَنْ دَخَلَ مَكَّةَ بِحَجَّةٍ عَنْ غَيْرِهِ ثُمَّ أَقَامَ سَنَةً فَهُوَ مَكِّيٌّ فَإِذَا أَرَادَ أَنْ يَحُجَّ عَنْ نَفْسِهِ أَوْ أَرَادَ أَنْ يَعْتَمِرَ بَعْدَ مَا انْصَرَفَ مِنْ عَرَفَةَ فَلَيْسَ لَهُ أَنْ يُحْرِمَ مِنْ مَكَّةَ وَ لَكِنْ يَخْرُجُ إِلَى الْوَقْتِ وَ كُلَّمَا حَوَّلَ رَجَعَ إِلَى الْوَقْتِ.[5]
«حریز بن عبدالله» در این روایت مرسل، از امام باقر (علیه السّلام) نقل کرده که فرمود:
کسی که برای انجام حج به نیابت از دیگری وارد مکه شود و یک سال در آنجا اقامت کند، او اهل مکه است، پس اگر بخواهد از طرف خودش حج انجام دهد یا پس از پایان مراسم عرفه، عمره انجام دهد، نمیتواند از مکه احرام ببندد؛ بلکه باید به میقات برود و همین طور هر گاه به مکه برود، باید به میقات برگردد.
بر اساس این روایت، شخص مکی، نمیتواند از مکه محرم شود و باید به میقات برود، در حالی که بر اساس اطلاق روایات قبلی، اهل مکه نیز مانند کسانی که منزلشان میان میقات و مکه قرار دارد، میتوانند از همان منزلشان محرم شوند.
به نظر ما این روایت توان معارضه با روایات صحیحه قبلی را ندارد، زیرا:
اولاً این روایت مخالف سایر روایاتی است که تصریح میکنند شخص نائی برای انتقال وظیفهاش به وظیفه مکی، حد اقل باید دو سال در مکه اقامت کند، ولیکن در این روایت یک سال اقامت بیان شده است.
ثانیاً سند این روایت به خاطر آمدن «عمن أخبره» ضعیف است.
ثالثاً مشهور فقها از این روایت اعراض کردهاند و کسی مطابق آن فتوا نداده است.
رابعاً متن روایت نیز مشکل دارد، زیرا صدر و ذیل آن هماهنگ نیست، صدرش دلالت میکند که کسی که یک سال در مکه اقامت داشته باشد، مکی است، پس باید حج قران یا افراد انجام دهد و در این شکی نیست که کسی که وظیفهاش قران یا افراد است، میتواند برای حج از مکه محرم شود، اما ذیل آن دلالت میکند که برای حج یا عمره باید به میقات برود.
اشکال آیت الله خوییدر این قسمت از عروة غیر از آیت الله خویی، هیچ یک از محشین حاشیه نزدهاند. ایشان پس از این جمله صاحب عروة «فإنّهم يحرمون لحجّ القرآن و الإفراد من مكّة» مینویسد:
بل يخرجون إلى الجعرّانة فيحرمون منها و كذلك المجاور مطلقا.[6]
بلکه به «جعرانة» میروند و از آنجا محرم میشوند، همچنین است حکم مجاور مطلقا [چه مجاوری که وظیفهاش منتقل شده و چه مجاوری که هنوز وظیفهاش منتقل نشده است].
ایشان در موسوعة پس از بیان استدلال مشهور که یکی مرسله شیخ صدوق بود و دوم آنکه «دون المیقات» شامل اهل مکه نیز میشود، به آن این طور اشکال میکند:
يرد عليه: أنه ليس في هذه الروايات ما يشمل أهل مكّة لا بعمومه و لا بإطلاقه. أمّا عنوان دون الميقات فيختص بمن كان منزله وسطاً بين مكّة و الميقات. و أمّا المرسل ففيه مضافاً إلى ضعف السند بالإرسال أن عنوان الخلف لا يشمل منازل مكّة، بيان ذلك: أن الخلف و القدام أمران إضافيان اعتباريان، فكما يمكن أن تكون مكّة خلفاً للجحفة يمكن أن تكون الجحفة خلفاً لمكّة، كما يصح أن يقال: إنّ كربلاء خلف النجف الأشرف أو بالعكس، فلا بدّ في صدق عنوان الخلفية من فرض موضعين و فرض شخص يريد الذهاب من أحدهما إلى الآخر، فإذا ذهب من هذا المكان و توجه إلى مكان آخر فالمكان الأوّل يكون خلفاً له، و لو انعكس فبالعكس فمن دخل الجحفة و ذهب منها إلى مكّة تكون الجحفة خلفه، و كذا يصدق عنوان الخلف على من كان منزله بين مكّة و الجحفة مثلًا، و أمّا من كان منزله في مكّة فلا يصدق عليه عنوان خلف الجحفة... و بالجملة: أن عنوان الخلف باعتبار الشخص المتوجه الذاهب من بلد إلى بلد آخر فالبلاد من حيث هي لا خلفية فيها حقيقة.[7]
اشکالش این است که در هیچ یک از این روایات، تعبیری که شامل اهل مکه نیز شود، وجود ندارد، نه به لحاظ عمومیت و نه به لحاظ اطلاق، زیرا عنوان «دون المیقات» که مختص به کسی است که خانهاش میان مکه و میقات باشد، مرسله شیخ صدوق نیز علاوه بر ضعف سند به خاطر ارسال، تعبیر «خلف» در آن، شامل منازل مکه نمیشود. توضیح مطلب اینکه «قبل» و «بعد» دو امر اضافی و اعتباری هستند، لذا همان طور که ممکن است مکه قبل از جحفه باشد، ممکن است جحفه نیز قبل از مکه باشد، کما اینکه وقتی جمله «کربلا پیش از نجف اشرف است»، صحیح است، عکس آن نیز صحیح است. بنا بر این، در صدق عنوان «قبل بودن یک مکان» باید علاوه بر تصور دو مکان، جایگاه شخصی که میخواهد از یکی از آنها به دیگری برود نیز تصور شود. پس اگر از این مکان به سمت مکان دیگر برود، مکان اول قبل از او قرار میگیرد و اگر رفتن او بر عکس شود، مکان دوم قبل از او قرار میگیرد. پس کسی که وارد جحفه شده و از آنجا میخواهد به مکه برود، جحفه قبل از او قرار میگیرد، همچنین عنوان «قبل» بر کسی که خانهاش بین مکه و جحفه قرار دارد نیز صادق است، اما کسی که خانهاش در خود مکه است، عنوان «قبل از جحفه بودن» بر وی صدق نخواهد کرد... خلاصه اینکه عنوان «خلف» به اعتبار شخصی که قصد دارد از شهری به شهر دیگر برود، محقق میشود، اما در شهرها به خودی خود، در حقیقت، قبل بودن معنا ندارد.
پاسخولی همان طور که قبلا بیان شد، با توجه به فهم مشهور از این روایات و داخل بودن غایت در مغیا، همچین اطلاق صحیحه «معاویة بن عمار» به نظر میرسد این اشکالات وارد نیست و روایات فوق، شامل اهل مکه نیز میگردد. در نتیجه، ما نیز مثل مشهور معتقدیم، میقات اهل مکه برای حج، منزلشان که همان شهر مکه است، میباشد.
فرع سومفرع سوم، مربوط به مجاورینی است که وظیفهشان به وظیفه مکی منتقل شده است. حضرت امام فرمود:
و كذا المجاور الذي انتقل فرضه إلى فرض أهل مكة و إن كان الأحوط إحرامه من الجعرانة، فإنهم يحرمون بحج الافراد و القران من مكة.[8]
و همچنين است مجاورى كه واجب او به واجب اهل مكه تغيير يافته است [که میقاتش منزلش است]، اگر چه احتياط آن است كه احرام بستن مجاور از «جعرانه» باشد. پس [اگر به احتیاط عمل نشود] آنها از مكه براى حج افراد و قران محرم مىشوند.
صاحب عروة نیز در ادامه مسئله قبل، میفرماید:
بل و كذا المجاور الّذي انتقل فرضه إلى فرض أهل مكّة، و إن كان الأحوط إحرامه من الجعرّانة و هي أحد مواضع أدنى الحلّ، للصحيحين الواردين فيه، المقتضي إطلاقهما عدم الفرق بين من انتقل فرضه أو لم ينتقل، و إن كان القدر المتيقّن الثاني، فلا يشمل ما نحن فيه، لكن الأحوط ما ذكرنا عملًا بإطلاقهما.[9]
بلکه همچنین است مجاوری که وظیفهاش به وظیفه اهل مکه منتقل شده است، اگرچه احوط آن است که از «جعرانة» که یکی از مناطق «ادنی الحلّ» است، محرم شود، به دلیل دو روایت صحیحه که در این باره [یعنی احرام از جعرانه] وارد شده است. اقتضای اطلاق آنها این است که فرقی میان کسی که وظیفهاش منتقل شده و آنکه منتقل نشده نیست، هرچند قدر متیقن، گروه دوم است و در نتیجه شامل ما نحن فیه [یعنی آنکه وظیفهاش منتقل شده] نمیشود؛ ولی با این حال، برای اینکه به اطلاق آنها عمل کنیم، احتیاط همان است که گفته شد.
پیش از این بحث کردیم که اگر کسی دو سال در مکه اقامت کند، هرچند نیت اقامت هم نکرده باشد، اهل مکه محسوب میشود و وظیفهاش از تمتع به قران و افراد منتقل میگردد.[10] چنین فردی از نظر حضرت امام و صاحب عروة میتواند از منزلش در مکه محرم شود، اگرچه احوط این است که به «أدنی الحلّ» برود و از آنجا محرم شود.
دلیل اینکه وی میتواند از منزلش محرم شود این است که چنین حکمی مقتضای قاعده است، زیرا اگر فرض کسی به فرض مکی منتقل شود، طبق قاعده باید مثل مکی از مکه محرم شود، چه اینکه اگر فرضش منتقل نشده باشد، یعنی کمتر از دو سال اقامت داشته باشد، باید به ادنی الحل برود. صحیحه ذیل بر این مطلب دلالت دارد:
مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ سَمَاعَةَ بْنِ مِهْرَانَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع أَنَّهُ قَالَ: مَنْ حَجَّ مُعْتَمِراً فِي شَوَّالٍ وَ مِنْ نِيَّتِهِ أَنْ يَعْتَمِرَ وَ يَرْجِعَ إِلَى بِلَادِهِ فَلَا بَأْسَ بِذَلِكَ وَ إِنْ هُوَ أَقَامَ إِلَى الْحَجِّ فَهُوَ مُتَمَتِّعٌ لِأَنَّ أَشْهُرَ الْحَجِّ شَوَّالٌ وَ ذُو الْقَعْدَةِ وَ ذُو الْحِجَّةِ فَمَنِ اعْتَمَرَ فِيهِنَّ وَ أَقَامَ إِلَى الْحَجِّ فَهِيَ مُتْعَةٌ وَ مَنْ رَجَعَ إِلَى بِلَادِهِ وَ لَمْ يُقِمْ إِلَى الْحَجِّ فَهِيَ عُمْرَةٌ وَ إِنِ اعْتَمَرَ فِي شَهْرِ رَمَضَانَ أَوْ قَبْلَهُ وَ أَقَامَ إِلَى الْحَجِّ فَلَيْسَ بِمُتَمَتِّعٍ وَ إِنَّمَا هُوَ مُجَاوِرٌ أَفْرَدَ الْعُمْرَةَ فَإِنْ هُوَ أَحَبَّ أَنْ يَتَمَتَّعَ فِي أَشْهُرِ الْحَجِّ بِالْعُمْرَةِ إِلَى الْحَجِّ فَلْيَخْرُجْ مِنْهَا حَتَّى يُجَاوِزَ ذَاتَ عِرْقٍ أَوْ يُجَاوِزَ عُسْفَانَ فَيَدْخُلَ مُتَمَتِّعاً بِالْعُمْرَةِ إِلَى الْحَجِّ فَإِنْ هُوَ أَحَبَّ أَنْ يُفْرِدَ الْحَجَّ فَلْيَخْرُجْ إِلَى الْجِعْرَانَةِ فَيُلَبِّي مِنْهَا.[11]
«سماعة بن مهران» از امام صادق (علیه السّلام) روايت كرده كه فرمود:
كسى كه در ماه شوال آهنگ عمره كند و نیتش اين باشد كه عمره را به جا آورد و به شهر خود بازگردد، اشکالی در آن نيست، و اگر تا موسم حج در مکه اقامت كند، در اين صورت او متمتّع است. [يعنى بايد نیت حج تمتع كند] زيرا ماههاى حج، ماههای: شوال و ذی القعده و ذی الحجة است، پس كسى كه در اين ماهها عمره به جا آورد و تا ایام حج در مکه اقامت كند، عمرهاش عمره تمتع است، و كسى كه به شهر خود بازگردد و تا موسم حج اقامت نكند، عمرهاش عمره مفرده است، پس اگر در ماه رمضان يا قبل از آن عمره به جا آورد و تا موسم حج اقامت كند، متمتع نيست، بلكه او مجاوری است كه عمرهاى مفرده به جا آورده است، پس در صورتى كه خوش داشته باشد كه در ماههاى حج، حج تمتع به جا آورد، باید از مكه خارج شود، تا از محل «ذات عرق» يا «عُسفان» بگذرد، و آنگاه در حال عمره تمتع وارد مکه شود، ولى در صورتى كه خوش داشته باشد كه حج خود را به صورت افراد در آورد، باید به «جِعرانه» بیاید و از آنجا تلبيه بگوید.
بر اساس این روایت، مجاوری که هنوز اقامتش در مکه به دو سال نرسیده است، نمیتواند برای عمره تمتع، در مکه محرم شود، بلکه باید به «جعرانة» برود؛ و بر اساس روایت دیگر که آنها را قبلا خواندهایم، مجاوری که دو سال یا بیشتر از اقامتش بگذرد، حکم او مانند حکم مکی است که میتواند در مکه محرم شود.
البته ذیل این روایت، برای چنین شخصی که قاعدتاً هنوز وظیفهاش منتقل نشده و باید تمتع به جا آورد، میفرماید: اگر بخواهد حج افراد انجام دهد به «جعرانة» برود. در آینده خواهیم گفت که آن را بر کسی حمل کردهاند که قبلا حجة الاسلام خود را انجام داده است، لذا میتواند برای بار دوم، حج افراد انجام دهد.
به هر حال، طبق قاعده وقتی از اقامت شخص در مکه دو سال بگذرد، وظیفهاش منتقل میشود و میتواند مثل اهل مکه از همان منزلش در مکه محرم شود، در مقابل، همان طور که اشاره شد، آیت الله خویی در باره مجاور به طور مطلق، قائل شده است که نباید از مکه محرم شود، بلکه باید به «جعرانة» برود.
استدلال آیت الله خوییآیت الله خویی پس از آنکه روایات مستند مشهور، نظیر مرسله شیخ صدوق را مخصوص کسانی دانست که منزلشان میان میقات و مکه قرار دارد و شامل اهل مکه نمیشود، مینویسد:
فلا بدّ من التماس دليل آخر لمكان الإحرام لأهل مكّة، و قد ورد في روايتين معتبرتين أن إحرامهم من الجعرانة: الأُولى: صحيحة أبي الفضل.[12]
پس ناچاریم برای تعیین مکان احرام برای اهل مکه دنبال دلیل دیگری برویم، حال آنکه در دو روایت معتبر وارد شده که باید از «جعرانه» محرم شوند. روایت اول صحیحه «أبی الفضل» است.
متن این روایت چنین است:
وَ [مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوب] عَنْ عِدَّةٍ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنْ صَفْوَانَ عَنْ أَبِي الْفَضْلِ قَالَ: كُنْتُ مُجَاوِراً بِمَكَّةَ فَسَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع مِنْ أَيْنَ أُحْرِمُ بِالْحَجِّ فَقَالَ مِنْ حَيْثُ أَحْرَمَ رَسُولُ اللَّهِ ص مِنَ الْجِعْرَانَةِ أَتَاهُ فِي ذَلِكَ الْمَكَانِ فُتُوحٌ فَتْحُ الطَّائِفِ وَ فَتْحُ خَيْبَرَ وَ الْفَتْحُ فَقُلْتُ مَتَى أَخْرُجُ قَالَ إِنْ كُنْتَ صَرُورَةً فَإِذَا مَضَى مِنْ ذِي الْحِجَّةِ يَوْمٌ فَإِذَا كُنْتَ قَدْ حَجَجْتَ قَبْلَ ذَلِكَ فَإِذَا مَضَى مِنَ الشَّهْرِ خَمْسٌ.[13]
شیخ کلینی از یکی از رُوات شیعی و او از «احمد بن محمد بن عیسی الاشعری» و او از «حسین بن سعید الأهوازی» و او از «صفوان بن یحیی» که هر سه امامی، ثقه و جلیل هستند و او از «أبی الفضل» نقل نموده است. این نام مشترک بین چند نفر است، ولی چنانکه گفته شده، وی «أبو الفضل سالم الحناط» است که در این صورت، روایت صحیحه است، چون وی نیز امامی و ثقه است. وی میگوید:
مجاور مکه بودم که از امام صادق(عَلَیْهِالسَّلامِ) پرسیدم: از کجا برای حج محرم شوم؟ فرمود: از همان جایی که رسول خدا(صَلَّیاللهُعَلَیْهِوَآلِهِ) محرم شد، یعنی «جعرانة». در آن مکان خبر فتحهایی به ایشان رسید، فتح طائف و فتح خیبر[14] و فتح [مکه]. پرسیدم: چه زمان [به قصد آنجا] خارج شوم؟ فرمود: اگر بار اولی است که حج انجام میدهی، هنگامی که یک روز از ذی الحجة گذشت و اگر قبلا حج انجام دادهای، هنگامی که پنج روز از این ماه گذشت.
آیت الله خویی در باره سند این روایت مینویسد:
عبّر عنها صاحب الحدائق بصحيح أبي الفضل سالم الحناط مع أن الموجود في الكافي أبو الفضل فقط من دون ذكر سالم الحناط و لم يكن من دأب صاحب الحدائق إضافة شيء في سند الروايات، بل إنه (رحمه اللّٰه) ملتزم بذكر ما في الكتب الأربعة على ما هي عليه من دون زيادة شيء أو نقيصته. و كيف كان، لا ريب في صحّة السند، و المراد بأبي الفضل هو سالم الحناط لقرائن منها رواية صفوان عنه كثيراً، و منها رواية أبي الفضل عن الصادق (عليه السلام).[15]
صاحب حدائق از آن به صحیحه «أبی الفضل سالم الحناط» تعبیر کرده است، در حالی که در کافی فقط «أبی الفضل» آمده است، بدون ذکر «سالم الحناط»، با اینکه دأب صاحب حدائق این نیست که چیزی در سند روایات اضافه کند، بلکه ایشان ـ رحمة الله علیه ـ ملتزم است است که آنچه در کتب اربعه آمده را بدون کم و زیاد نقل کند. به هر حال، در صحت سند این روایت شکی نیست، زیرا مقصود از «أبی الفضل» همان «سالم الحناط» است، به قرینه اینکه «صفوان» روایات زیادی از وی نقل کرده و اینکه چنین شخصی از امام صادق(عَلَیْهِالسَّلامِ) نیز روایت کرده است.
ایشان پس از نقل این روایت، به مناقشهای که در استدلال به آن شده، پاسخ میدهد. میفرماید:
نوقش في الاستدلال بها بأنها واردة في المجاور بمكّة و كلامنا في المتوطن. و فيه: ان المجاورة أعم من الاستيطان، و لم يؤخذ في المجاورة عنوان المؤقت و عنوان المجاورة يشمل من يريد أن يتخذ بلداً وطناً له و كذلك يشمل الإقامة المؤقتة بدون قصد الاستيطان، و قد استعمل في القرآن في غير المؤقت كقوله تعالى ﴿قِطَعٌ مُتَجٰاوِرٰاتٌ﴾ نعم لا يصدق المجاور على من كان مولوداً في بلد و يستمر في الإقامة و السكنى. و الحاصل: عنوان المجاورة لا يختص بالمقيم المؤقت بل يشمل المقيم المستوطن أيضا.[16]
در استدلال به این روایت این طور مناقشه شده که این روایت در باره مجاور در مکه وارد شده است، در حالی که بحث ما در باره شخصی است که [با اقامت دو سال] مکه را وطن خود قرار داده است. ولی اشکالش این است که عنوان «مجاور» اعم از وطن قرار دادن است و در آن، عنوان موقت اخذ نشده است، بنا بر این، هم شامل کسی میشود که شهری را به عنوان وطن [دائمی] اتخاذ کرده و هم کسی که بدون قصد استیطان، به صورت موقت در آنجا اقامت کرده است. در قرآن نیز این تعبیر در باره غیر موقت به کار رفته است، مثل این آیه که میفرماید: «[در زمين،] قطعههاى پهلوى هم قرار دارد»، بله، مجاور بر کسی که در شهری به دنیا آمده و در آنجا به صورت دائم اقامت گزیده، نمیگردد. خلاصه: عنوان مجاورت مختص مقیم موقت نیست، بلکه شامل مقیمی که جایی را به عنوان وطن انتخاب کرده نیز میشود.
بر این اساس، ایشان معتقد است، روایت فوق هم شامل مجاوری است که با اقامت دو سال یا بیشتر، وظیفهاش منتقل شده و هم کسی که کمتر از دو سال اقامت کرده و هنوز وظیفهاش منتقل نشده است.
ایشان در ادامه، فرمایش صاحب عروة راجع به این روایت را نیز مورد مناقشه قرار میدهد. همان طور که گذشت، صاحب عروة ابتدا اطلاق این روایت را پذیرفت و فرمود: «مقتضی إطلاقهما عدم الفرق بين من انتقل فرضه أو لم ينتقل»؛ ولی دو باره به آن اشکال نمود که قدر متیقن آن حالت دوم، یعنی کسی است که وظیفهاش منتقل نشده است: «و إن كان القدر المتيقّن الثاني». از این رو، احرام از جعرانة را برای مجاوری که وظیفهاش منتقل شده، احوط دانستند.
آیت الله خویی در این باره مینویسد:
و أغرب من ذلك ما في المتن من أن القدر المتيقن من إطلاق الصحيحة من لم ينتقل فرضه و لم يبق مقدار سنتين في مكّة، فإن القدر المتيقن لا يمنع عن الأخذ بالإطلاق و إلّا فلم يبق إطلاق في البين، لأنّ لكل إطلاق قدراً متيقّنا، و إذن لا مانع من الأخذ بإطلاق الصحيحة و العمل على طبقها إلّا إذا قام إجماع على الخلاف و لم يقم.[17]
ضعیفتر از مناقشه یاد شده، مطلبی است که در متن آمده که قدر متیقن از اطلاق این صحیحه، کسی است که وظیفهاش منتقل نشده و هنوز به مدت دو سال در مکه نمانده است؛ زیرا قدر متیقن مانع اخذ به اطلاق نمیشود، وگرنه اصلا اطلاقی باقی نمیماند، چرا که هر اطلاقی یک قدر متیقنی دارد. بنا بر این، هیچ مانعی برای تمسک به اطلاق این صحیحه و عمل نمودن مطابق آن نیست، مگر وجود اجماع بر خلاف آن، در حالی که چنین اجماعی وجود ندارد.
ظاهراً اشکال ایشان به صاحب عروة وارد است؛ ولی با این حال، به نظر میرسد تمسک به اطلاق صحیحه، صحیح نیست. توضیح این مطلب و نیز روایت دومی که ایشان بدان استدلال نموده است، در جلسه آینده خواهد آمد.
غفر الله لنا و لکم ان شاء الله