بحث اخلاقی عن مولانا الصادق قال: إِذَا أَرَادَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِعَبْدٍ خَيْراً فَأَذْنَبَ ذَنْباً تَبِعَهُ بِنَقِمَةٍ وَ يُذَكِّرُهُ الِاسْتِغْفَار وَ إِذَا أَرَادَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِعَبْدٍ شَرّاً فَأَذْنَبَ ذَنْباً تَبِعَهُ بِنِعْمَةٍ لِيُنْسِيَهُ الِاسْتِغْفَار وَ يَتَمَادَى بِهِ وَ هُوَ قَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ- سَنَسْتَدْرِجُهُمْ مِنْ حَيْثُ لا يَعْلَمُونَ بِالنِّعَمِ عِنْدَ الْمَعَاصِي.[1] یکی از سنّتهای الهی و قوانین حاکم بر جهان این است که استغفار سبب گشایش روزی، و گناه سبب گرفتگی روزی است.
این در حالی است که بسیاری از انسانها که اهل گناه و معصیت هستند، وضع زندگی خوبی دارند. آیا این مسأله، با آن سنّت منافات ندارد؟
در پاسخ باید گفت، این نیز سنّت الهی است که در قرآن و روایات، با عنوان سنّت استدراج مطرح است. یعنی ارتکاب گناه، گاهی سبب گرفتگی روزی و مشکلات زندگی میشود. و گاهی سبب گشایش روزی میشود. و آن در صورتی است که خداوند بخواهد کسی را به وسیله خوشیها گرفتار عذاب کند که این را استدراج میگویند.
در این روایت امام صادق(ع) میفرماید وقتی که خداوند عزوجل خیر کسی را بخواهد، اگر مرتکب اشتباه و گناهی شد، بلافاصله برای او گرفتاری پیش میآید. وقتی انسان گرفتار شد، متوجه اشتباه خود میشود و توبه و استغفار میکند.
بر عکس، اگر خدا خیر کسی را نخواهد، به خاطر کارهای بدی که انجام داده نعمت برای او میفرستد، برای این که استغفار از یادش برود و گناهش را ادامه بدهد، تا به تدریج او را گرفتار عذاب کند. اگر کسی گناه میکند و وضع او خوب میشود، بدانید که خدا او را گرفتار سنّت استدراج کرده است.
هارون الرشید به شکایت مردم رسیدگی می کرد. خانمی آمد، نامهای به او دادکه در آن نوشته بود:
«أتمّ الله أمرک و فرّحک بما أتاک (/آتاک) و زادک رفعة فلقد عدلت و قسطت»
خدا امر تو را کامل کند، تو را به آنچه داده شادت کند، و رفعت و بلندمرتبهای تو را افزون کند که تحقیقاً تو عدل کردی و قسط ورزیدی.
ظاهر این عبارت دعا است، همه حاضرین گفتند چه دعای خوبی برایت کرد. هارون گفت: نه بلکه نفرینم کرد. گفتند: چطور؟ گفت: «أتمّ الله أمرک» اشاره به آن شعر شاعر است که میگوید:
إذا تمّ مرء دنا نقصه
توقّع زوالاًإذا قیل تمّ
کسی که تمام شد، نقص او آغاز میشود، وقتی گفته شد تمام شد انتظار زوال را داشته باش!
اما این که گفت «فرحک بما آتاک» اشاره به آیه 44 سوره انعام است «حَتَّى إِذا فَرِحُوا بِما أُوتُوا أَخَذْناهُمْ بَغْتَةً فَإِذا هُمْ مُبْلِسُونَ» درهای نعمت را بر آنان گشودیم تا چون از داده ها دلشاد (و سرمست) شدند ناگهان ایشان را (به عذاب) گرفتیم و آنان یکباره نا امید گردیدند.
اما این که گفت «زادک رفعة» اشاره به این شعر است که:
ما طار طیرٌ و ارتفع
إلّا کما طار وقع
وقتی که پرواز خیلی اوج گرفت و بالا رفت، همانطور که بالا می رود، میافتد، فواره چون بلند شود، سرنگون شود.
اما این که گفت: «فلقد عدلت و قسطت» عدل و قسط از آن دسته الفاظی است که دارای دو معنای ضد هم هستند. یعنی عدول کردن از حق و قسط. مانند این آیه: أَمَّا الْقاسِطُونَ فَكانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَباً
[2]که قاسطون به معنای کسانی است که از حق عدول کرده اند.
خداوند ما را از گرفتاری به سنّت استدراج مصون بدارد.
بحث فقهی موضوع: سیره پیامبر(ص) در جمع آوری خمس
یادآوری آقای نوری فرمودند اگر بگوییم «ما غَنِمْتُمْ» شامل مطلق فواید مکتسبه میشود چند سؤال را باید پاسخ داد. یکی از سؤالها این بود که چرا پیامبر(ص) خمس ارباح مکاسب را نمیگرفت؟ در پاسخ، ایشان نمونههایی ذکرکردند که نشان می داد پیامبر(ص) نیز خمس ارباح مکاسب را می گرفتند.
سؤال بعد این بودکه آیا پیامبر(ص) مثل زکات، برای گرفتن خمس، عمّالی هم میفرستاد؟ ایشان میفرمایند: ارسال کارگزار از سوی پیامبر(ص) برای گرفتن زکات مسلّم است. حتی نام عاملان زکات از طرف پیامبر(ص) در تاریخ هم ثبت شده است. و اصولاً قرآن یکی از سهمهای زکات را برای عاملین و کارگزاران زکات قرار داده است.
[3] بعد می فرماید: اما در مورد خمس توهم شده که پیامبر عامل خمس نداشته. ایشان جواب می دهند که پیامبر(ص) کارگزار جمع آوری خمس نیز داشته. لیکن به اندازه زکات نبوده است. چون زکات یک امر همگانی و فراگیر بوده است، ولی خمس زیاد نبوده است. میفرماید:
لأنّ أکثر ثروة سکّان شبه الجزیرة العربیة کانت یوم ذاک مِن الأنعام الثلاثة و النخل و قلیلٌ مِن الزرع و من المعلوم أنّ الأنعام الثلاثة والنخل و کذلک الزرع اذا کان حنطة و شعیراً و کُرماً کان مما تتعلّق به الزکاة و أما التجارة فکانت یومذاک منحصرة بأهل مکة و بعض القبائل دون اغلبها و وجوب خمس الأرباح حیث کان مشروطاً بزیادتها عن مؤنة السنةلم یکن هذا الشرط حینئذٍ متحققاً بالنسبة الی اغلب الناس و أما المعادن فلم یکن معرفتها و إستخراجها یومذاک شایعا و معمولاً فی تلک الجزیرة أما الغوص و الکنوز فهما أمران قد یتفقان نادراً فلأجل ذلک کله لم یکن أخذ الأخماس و دفعها کأخذ الزکواة و دفعها محتاجاً الی نصب العمال و بعثهم مستقلاً و لعلّ المأمورین بأخذ الزکوات کانوا مأمورین بأخذ الأخماس ایضاً فی مواردها کما یظهر ذلک من کلامه: فقد رجع رسولکم و اعطیتم مِن الغنائم خمس الله عزّوجلّ و ما کتب علی المؤمنین مِن العشر...
[4] میفرماید اکثر تجارت آن روز منحصر بوده در دامداری و کاشت خرما و کمی هم زراعت که عمدتا گندم و جو بوده است. این موارد شامل زکات بوده، پیامبر(ص) هم کسانی را می فرستاده برای جمع آوری زکات. تجارت اندکی هم که وجود داشته فقط در اختیار اهل مکه بوده که عمدتا از مؤونه سال بیشتر نمی شده است. پس موارد شامل خمس خیلی کم بوده، شناخت و استخراج معدن هم که در جزیرة العرب آن زمان شایع و معمول نبوده است. غوص و گنج هم به ندرت اتفاق می افتد. و لذا نیاز به نصب کارگزاران مستقل برای گرفتن خمس نبوده و شاید همان کارگزاران زکات این مقدار اندک خمس را نیز جمع آوری می کردند.
در عین حال میفرماید ما مواردی داریم که دلالت میکند پیامبر(ص) برای اخذ خمس هم عامل فرستاده، که چند مورد را ذکر میکند.
یکی همان موردی که قبلاً در نامه به ملوک حمیر عنوان شد.که فرستاده شما نزد من آمد و خمس غنایم و عشر زکات که فرستاده بودید را آورد. ایشان میگوید مقصود از غنایم ارباح مکاسب است.
نمونهدیگری که ذکر میکنند نامهای است که پیامبر(ص) برای اهل یمن نوشته بودند.که ضمن آن نامه به عمرو بن حزم به عنوان نماینده میفرماید:
و أمره أن یأخذ من المغانم خمس الله و ما کتب علی المؤمنین فی الصدقة[5] دستور داده که خمس غنایم را بگیرد، پس او عامل گرفتن خمس هم بوده است.
مورد دیگری که ذکر میکنند نامهمشترک دو طایفه «هذیم» و «جذام» است.
و أمرهم أن یدفعوا الصدقة و الخمس إلی رسولَیه اُبی و عنبسه أو مَن أرسلاه[6] به این دو طایفه می فرماید زکات و خمسشان را به دو فرستاده پیامبر(ص) به نام اُبی و عنبسه تحویل دهند، یا خودشان از طریق دیگری بفرستند.
نمونه دیگر این که امیرالمؤمنین(ع) را به عنوان قاضی برای یمن فرستاده بود.
بعث علیّاً عاملاً فأتی برکاز فأخذ منه الخمس و دفع بقیّته إلی صاحبه و بلغ ذلک النبی فأعجبه[7] شخصی گفت گنجی پیدا کردم، حضرت یک پنجم آن را گرفت و بقیهاش را به او بازگرداند. وقتی پیامبر(ص) این خبر را شنید، خوشحال شد.
روایت دیگر
فی الصحیح من السیرة النبی الأعظم کان رجل مِن بنی زبیر اسمه محمیّه بعثه رسول الله لأخذ الأخماس[8] درکتاب علامه جعفر مرتضی آمده است که پیامبر(ص) شخصی از بنی زبیر را به عنوان عامل اخذ خمس اعزام کرد.
بعد میفرماید:
و مِن الواضح فی المقام أنّ بعثه علیّاً و عمرو بن حزم و أبی و أنبسه و محمیة لأخذ الأخماس لم یکن من الأخذ من الغنائم الحربیة لأنّ أمور الحرب و ما یتفرع علیه قد کانت کلّها بأمره و اشرافه[9] واضح است که این افراد برای گرفتن خمس غنایم حربیه اعزام نشدند، زیرا جنگ و جهاد به امر پیامبر(ص) بوده، و پیامبر(ص) پس از جنگ، ابتدا صفّو غنایم را برمیداشت، و بعد یک پنجم آن را به عنوان خمس و بقیهاش را تقسیم میکرد.
بنابراین سه سؤال مطرح شده را جواب دادند که اولا ممکن است تاقبل از زمان صادقین(ع) روایاتی بوده که به دست ما نرسیده است. دوم این که به اخذ خمس در نامه های زیادی از پیامبر(ص) اشاره شده است. و سوم این که پیامبر(ص) عمالی را برای گرفتن خمس فرستاده است.
بعد مطلبی را از آیت الله خویی نقل و نقد میکنند.
بیان اشکال آیت الله خویی در مساله آیت الله خویی میفرماید:
نعم هنا إشکال معروفٌ قد تداول علی الألسن و لا سیّما فی الأونة الأخیرة و حاصله أنّ الآیة لو کانت مطلقة و کان هذا النوع من الخمس(خمس ارباح المکاسب) ثابتاً فی الشریعة المقدسة فلماذا لم یُعهد أخذه من صاحب الشرع؟ حیث لم ینقل، لا فی کتب الحدیث و لا التاریخ أنّ النّبی الأعظم أو أحداً من المتصدین بعده حتی وصیّه المعظّم فی زمن خلافته الظاهریة تصدّی لأخذ الأخماس من الأرباح و التجارات، کما کانوا یبعثون العمّال لجبایة الزکوات بل قد جعل سهمٌ خاص للعاملین علیها فإنّه لو کان ذلک متداولاً کالزکاة لنقل الینا بطبیعة الحال و إن تعجب فعجبٌ أنّه لم یوجد لهذا القسم من الخمس عین و لا أثر فی صدر الإسلام إلی عهد الصادقین حیث أنّ الروایات القلیلة الواردة فی المقام کلّها برزت و صدرت منذ هذا العصر أمّا قبله فلم یکن منه إسم و لا رسم بتاتاً حسبما عرفت[10] میفرمایند یک اشکال معروفی اخیراً بر سر زبانها افتاده است، حاصل آن این است که اگر آیه خمس مطلق است و شامل مطلق غنایم میشود، چرا در هیچ کتاب روایی و یا تاریخی گرفتن خمس ارباح مکاسب از طرف خود پیامبر(ص) و دیگر متصدیان بعد از ایشان، حتی امیرالمؤمنین(ع) در زمان حکومت خود، ثبت نشده است؟ همان طور که برای گرفتن زکات، عامل میفرستادند بلکه سهم خاصی برای عاملین زکات گذاشته شده بود. اگر گماشتن کارگزار برای اخذ خمس متداول بود حتما گزارشی از آن به ما می رسید. در حالی که هیچ اثر و گزارشی تا زمان صادقین(ع) وجود ندارد. تعداد کمی گزارش و روایت موجود هم، مربوط به زمان صادقین(ع) می باشد.
پاسخ آیت الله خویی به اشکال مطرح شده آقای خویی میفرمایند دو پاسخ میتوانیم به این اشکال بدهیم.
جواب اول با توجه به مبنای کلامی شیعه، که بر اساس این مبنا، تشریع در زمان پیامبر(ص) صورت گرفته است ولی اعلام بعضی از مسائل و احکام در زمان امامان بعدی صورت گرفته است. یعنی پیامبر(ص) تمامی احکام را تشریع نموده است، ولی بنا به مصلحت، بعضی از آنها را اعلام ننموده است. بلکه آن را در اختیار جانشینان خود قرار داده است تا در زمان مناسب، اعلام نمایند. حتی برخی از احکام در زمان ظهور حضرت حجت(عج) اعلام می شود. از همین رو وقتی حضرت ظهور می کنند، می گویند یک دین جدید آورده است. پس مشرّع خود پیامبر(ص) می باشد ولی اعلام حکم در زمانهای بعد اتفاق می افتد.
جواب دومی که میدهند:
أمّا مع الغضّ عن ذلک فبإبداءِ الفرق بین الزکات و الخمس نظراً الی أنّ الاول ملک الفقراء و حقٌّ یصرف فی المصالح المسلمین و هو(ص) مأمورٌ بالأخذ. قال تعالی «خُذْ مِنْ أَمْوالِهِمْ صَدَقَةً» فمقدمة للأخذ الواجب علیه لا محیص له(ص) من بعث العمّال لجبایة الزکوات وأمّا الخمس فهو حق له(ص) و لأقربائه فیشبه الملک الشخصی حیث لا تعود فائدته لعامّة المسلمین و من ثمّ لم یُؤمر فی مورده إلاّ بمجرّد التبلیغ کما فی سائر الأحکام من الصلاة و الصیام دون الأخذ فلم یکن ثمة باعث علی جبایته بل قد لا یناسب شأنه و جلالته کما لا یخفی فلا مجال لقیاس الخمس علی الزکاة فأنّه مع الفارغ الواضح حسبما عرفت. و بالجملة فعلی تقدیر تسلیم عدم بعث العمّال لأخذ الأخماس فهذا لا یکشف عن عدم الوجوب بوجه کیف و وجوب الخمس فی الرکاز مما أصفقت علیه العامة و رووا فیه روایاتٌ کثیرة و مع ذلک لم ینقل و لا فی مورد واحد أنّ النبی أو من بعده بعث احداً لجبایته فعدم البعث و الحثّ و الأخذ لازم اعم لعدم الوجوب فلا یکشف عنه ابداً علی أنّ العامّة قد رووا هذا الخمس عن النّبی فقد ورد فی الصحیح البخاری و الترمذی: أنّ رجلاً من بنی عبد قیس جاء الی النبی فلمّا أراد الإنصراف أمره بالصلاة و الصیام و الزکاة و اعطاء الخمس ممّا غنم... فإنّ مِن الواضح عدم ارادة الخمس من غنائم دارالحرب لعدم فرض قتال أو غزو بل المراد خمس الارباح والمتاجر کما لا یخفی
[11] می فرماید بین زکات و خمس تفاوت وجود دارد. زکات در واقع سهم و ملک فقرای جامعه می باشد و از همین جهت خداوند امر فرموده به اخذ زکات. پیامبر(ص) نیز عمالی را برای جمع آوری زکات می فرستاده است. اما خمس سهم و ملک خود پیامبر(ص) و نزدیکان ایشان است و شبیه ملک شخصی می باشد. به همین دلیل عاملی برای جمع آوری آن در نظر گرفته نشده است. تنها در حد تبلیغ و ارشاد، مانند امر به نماز و روزه، به پرداخت خمس سفارش شده است. حتی با توجه به شأن پیامبر(ص)، سزاواز نبوده است که چنین عملی صورت پذیرد. پس مقایسه زکات و خمس از این جهت قیاس مع الفارق است و صحیح نیست. و لذا این که پیامبر(ص) عاملی را برای اخذ خمس نفرستاده است، دلالت بر عدم وجوب خمس نمی کند.
بعد میفرماید در عین حال عامه نقل کرده اند که مردی از بنی قیس خدمت پیامبر رسید، وقتی خواست برگردد، پیامبر به او دستور داد به نماز و روزه و زکات و پرداخت خمس از غنیمت.
ایشان میفرماید واضح است که مراد از این غنیمت، غنایم دار الحرب نبوده است بلکه مراد خمس ارباح مکاسب و است. کما لایخفی
جمع بندی نظر آیت الله خویی و الإنصاف أنّه لم یتضح لدینا بعد ماذا کانت الحالة فی عصره(ص) بالإضافة إلی أخذ هذا النوع من الخمس و عدمه کیف و العهد بعید و الفصل طویل و قد تخلّل بیننا عصر الأمویین الذین بدّلوا الحکومة الإسلامیة حکومة جاهلیة...[12] نظر نهایی آیت الله خویی این است که چون فاصله بین زمان ما و زمان پیامبر(ص) طولانی شده و میان ما دوران امویین فاصله شده که حکومت اسلامی را به حکومت جاهلی تبدیل کرده اند و در نتیجه ما از واقعیت بی اطلاع هستیم و در واقع نمی دانیم در زمان پیامبر(ص) چه اتفاقی افتاده است.
نقد آیت الله نوری درباره کلام آیت الله خویی آقای نوری میفرمایند:
اولاً
[13] این که در کتب حدیث و تاریخ نقل نشده که پیامبر(ص) خمس ارباح مکاسب را اخذ می کرده است در غایت ضعف است. زیرا همان طور که قبلا بیان شد، نامه ها و نوشته های متعددی وجود دارد که نشان می دهد پیامبر(ص) نسبت به اخذ خمس اقدام نموه است.
ثانیاً
[14] این که بگوییم حکم خمس ارباح مکاسب در زمان پیامبر(ص) تبلیغ نشده بوده است، نادرست است. زیرا لازمه این گفتار عدم تشریع حکم خمس در زمان پیامبر(ص) است، در حالی که طبق دلالت آیه ی خمس و معنای لغوی غنیمت که شامل مطلق فایده می شود، این حکم در همان زمان پیامبر(ص) تشریع شده است و فرقی بین زمان حال با زمان گذشته ندارد. و تأخیر تبلیغ در احکامی که نیاز به گذشت زمان داشته، زمانی اتفاق افتاده است که هیچگونه بیانی از سوی پیامبر(ص) صورت نگرفته است. در حالی که در مسأله خمس، این بیان صورت گرفته است.
ثالثا
[15] فرق بین خمس و زکات در این که زکات ملک فقرا است و پیامبر(ص) امر شده که آن را اخذ کند ولی خمس ملک شخصی است و تنها امر تبلیغی در آن صورت گرفته است نیز صحیح نیست. زیرا امر در زکات نفی ماعدا نمیکند. و اینطور نیست که چون در زکات امر به اخذ شده است در نتیجه در خمس امری برای اخذ وجود ندارد. در حالی که قبلا هم اشاره شد که پیامبر(ص) افرادی را برای اخذ خمس فرستاده است. و این با شأن پیامبر(ص) نیز ناسازگاری ندارد. زیرا خمس ملک زعیم و رهبر مسلمین است و باید اخذ شود.