اوايل سال 1371 شمسى شنيدم آية اللَّه بهاء الدينى[1] بيمار است. ضمناً خبرهايى داشتم مبنى بر تشرّف ايشان خدمت امام عصر - ارواحنا فداه - . موضوع را با مرحوم آية اللَّه مشكينى مطرح كردم. قرار شد همراه ايشان به عيادت آية اللَّه بهاءالدينى برويم تا ضمن احوال پرسى اين خبر را نيز از خودشان سؤال كنيم.
شب جمعه بيست و هفتم فروردين ماه 1371 ش (دوازدهم شوال 1412 ق) خدمت ايشان رسيديم. پس از سلام و احوال پرسى، و پيش از آن كه سؤالى را درباره تشرّف ايشان مطرح كنيم، فرمود:
چند شب قبل، آقا امام زمان(عج) از همين در (اشاره به سمت چپ اتاقى كه در آن بوديم) آمدند و سلام پرمحتوايى كردند؛ سلامى كه تاكنون با اين محتوا نشنيده بودم، و از آن در (اشاره به در ديگر اطاق) رفتند و من چيزى نفهميدم.
سپس به دو نكته اشاره كردند:
من شصت سال است در انتظار اين معنا بودم.
احوالات كسانى كه به محضر امام عصر(عج) تشرف يافتهاند را از كتاب بحار الأنوار مىخواندم، ديدم هر كسى كه آن حضرت را ديده، در ارتباط با مسائل مادى بوده. متوجه شدم كه مردم ما هنوز لياقت حكومت امام زمان عليه السلام را ندارند.
[1] آية اللَّه سيّد رضا بهاءالدينى در 1287ش، در قم به دنيا آمد. وى از اوان كودكى به تحصيل علوم دينى پرداخت و در نوجوانى در درس آية اللَّه حاج شيخ عبد الكريم حائرى يزدى شركت كرد. به نقل خود وى ، اجازه اجتهادش در شانزده سالگى توسط سيّد محمّدتقى خوانسارى صادر گرديد. استادان اخلاق او آية اللَّه ابو القاسم قمى و شيخ على صفايى بودند. ايشان سالهاى بسيارى به تدريس فقه و اصول پرداخت و سالها با برپايى درس اخلاق، به تربيت نفوس پرداخت. سرانجام در بيست و هشتم تيرماه سال 1376ش، در شهر قم در گذشت و در حرم فاطمه معصومه عليها السلام به خاك سپرده شد.