اللّهُمَّ اجعَل... ما أجرى عَلى لِساني مِن لَفظَةِ فُحشٍ أو هُجرٍ... .[1]
در تبیین این فراز نورانی از دعای مکارم، اشاره شد که گاهی شیطان خصلتهای ناروایی را به قلب انسان القاء میکند که در فراز قبلیِ این بخش با تعبیر «ما يُلقِي الشَّيطانُ في رُوعي» مطرح شد؛ و گاه بر زبان انسان سخنانی را جاری میکند که در این فراز با تعبیر «ما أجرى عَلى لِساني» بیان شده است.
شیطان گناهان زیادی را بر زبان انسان جاری میکند که در این دعا به شش موردش اشاره شده است. اولین آنها فحش و ناسزاگویی بود. دومین آنها، گناه «هُجر» است.
راغب اصفهانی «هُجر» را اینگونه تعریف کرده:
الكلام القبيح المهجور لقبحه.[2]
سخن زشتى كه به خاطر زشتىاش، مهجور شده است.
در یک آیه از قرآن کریم، ریشه «هجر» در این معنا به کار رفته است:
﴿مُسْتَكْبِرِينَ بِهِ سامِراً تَهْجُرُونَ﴾.[3]
در حالى كه در برابر او [پیامبر] گردنكشى مىورزيديد و در نشستهاى شبانه بدگويى مىكرديد.
این آیه در تبیین ویژگیهای افراد مترف و خوشگذرانی است که در محافل شبنشینی، آیات قرآن را مسخره میکردند و از آن بدگویی میکردند.
برای کلمه «هُجر» ترجمههای مختلفی بیان شده است مثل: سخن زشت، هذیان، ناسزا، پریشانگویی، یاوهگویی و بدگویی. مثلا در ترجمه عبارتی که خلیفه دوم در باره پیامبر(صَلَّیاللهُعَلَیْهِوَآلِهِ) بر زبان جاری کرد، از کلمه «هذیان» استفاده میشود. طبق آنچه در منابع اهل سنت نقل شده، هنگامی که رسول خدا(صَلَّیاللهُعَلَیْهِوَآلِهِ) خواست مطالبی را برای آینده مسلمانان بنویسد، وی گفت: «إِنَّهُ يَهجُر».[4]
به هر حال، فحش و هُجر که از جهتی میتوانند به یک معنا باشند، از جمله صفات دشمنان خدا و رسول خدا(صَلَّیاللهُعَلَیْهِوَآلِهِ) است که باید از آن پرهیز کنیم.
بحث فقهیموضوع: حکم نماز و روزه کثیر السفر (6)
یادآوریبحث در باره حکم نماز و روزه کثیر السفر بود. در جلسات قبل نظریه اول آیت الله بروجردی و اشکالات وارد شده به آن را نقل کردیم. در این جلسه با مرور این نظریه و اشکالات آن به نقد و بررسی آنها میپردازیم.
خلاصه فرمایش آیت الله بروجردیآیت الله بروجردی در این باره به طور خلاصه این چند مطلب را بیان نمودند:
یک. دلیل تمام بودن نماز کسی که کار او سفر است، این است که ملاک در همه عناوینی که در روایات شیعه شمرده شده «کثرت سفر» است، نه «حرفه خاص».
دو. عناوین مذکوره در روایات، غالباً «ملازم سفر» است.
سه. تناسب حکم و موضوع ایجاب میکند که نماز مسافر به دلیل مشقتی که در سفر وجود دارد، شکسته شود، روزه هم نگیرد.
نکته: آیت الله بروجردی این سه مطلب را به عنوان دلیل جداگانه ذکر ننمود؛ بلکه برای تبیین دلیل اصلی مطرح نمود.
چهار. دلیل اصلی تمام بودن نماز این است که ضمیر در عبارت «لأنّه عَملُهم» به کلمه «سفر» بر میگردد و کلمه «عمل» نیز به معنای «کار مکرر» است نه «شغل خاص».
این مطالب را چند بار تکرار کردهاند، ولی در این عبارتی که میخوانیم همه آنها وجود دارد، ایشان پس از بیان این نکته که خصوصیت ارتزاق و کسب درآمد از طریق سفر، دخلی در حکم اتمام نماز ندارد، میفرماید:
هل يكون لخصوصية التحرف دخل في الحكم؟ كذلك يمكن أن يقال: بعدم دخالة خصوصية كونه ذا حرفة معينة كالمكاراة و نحوها من الصنائع و الحرف المتقومة بالسفر أيضا في ذلك، إذ بمناسبة الحكم و الموضوع يستظهر أن موجب الحكم بالإتمام في هذه الأشخاص هو كون السفر متكررا منهم و كونهم ملازمين له غالبا من غير دخالة لحيثية التحرف في ذلك. يدلّ على ذلك أنّ الظاهر رجوع الضمير في قوله: «لأنّه» إلى السفر. فيستفاد منه أن الملاك كون السفر بما هو سفر عملا لهم، و هو عبارة أخرى عن تكرر وقوعه منهم و مزاولتهم معه، لا كون الحرف الخاصة المذكورة من المكاراة و نحوهما عملا... فيرجع الأمر بالآخرة إلى أنّ الملاك في وجوب الإتمام و عدم ثبوت القصر له هو عملية السفر و تكرره و كثرته بحيث يقلّ حضره في جنب سفره، فإنّ العرف يطلق على من كان مزاولا لأمر أنّ هذا الأمر صار عملا له.[5]
آیا خصوصیت شغل خاص داشتن در این حکم دخالت دارد؟ همچنین میتوان گفت: این خصوصیت که شخص دارای یک شغل خاص مثل کرایهکشی و مانند آن از شغلهایی که با سفر کردن محقق میشوند، باشد نیز، دخالتی در این حکم ندارد، زیرا از مناسبت حکم و موضوع معلوم میشود که آنچه موجب حکم به تمام بودن نماز در این افراد شده، این است که آنها به صورت مکرر سفر میکنند و سفر غالباً ملازم آنهاست، پس نوع شغل در این حکم تأثیری ندارد. دلیل این مطلب این است که ظاهراً ضمیر در «لأنّه» به «سفر» بر میگردد، پس اینگونه برداشت میشود که ملاک این است که سفر بما هو سفر، کار و عمل آنهاست ـ به این معنا که آنها زیاد سفر میکنند و نسبت به آن ممارست دارند ـ، نه اینکه ملاک این باشد که شغل خاصی مانند کرایهکشی و مثل آن از شغلهای ذکر شده در روایت، شغل آنها باشد... بنا بر این، در نهایت باید بگوییم: ملاک در وجوب اتمام و عدم ثبوت حکم قصر برای این افراد، فعالیت و کار بودن سفر و تکرار و فراوانی آن است به گونهای که حضورش در مقابل سفرش کم باشد؛ عرفاً نیز به کسی که بر امری ممارست داشته باشد، گفته میشود: آن امر، کارِ [همیشگی] او شده است.
به هر حال، ایشان با بیان سه مقدمه، دلیل اصلی که مبتنی بر عبارت «لأنّه عَملُهم» در روایات است را توضیح میدهد.
اما اشکالاتی که به این فرمایش وارد شد:
اشکال اولاولین اشکال این بود که نمیتوان عناوین مطرح شده در روایات را به کلی نادیده گرفت، لااقل باید آنها جزء موضوع حساب کرد، یعنی برای تمام بودن نماز، علاوه بر کثرت سفر داشتن باید عناوین «مکاری»، «جمال» یا دیگر موارد مذکور در روایات نیز، بر او صدق کند.
جوابما در جواب عرض میکنیم، این اشکال در صورتی وارد است که ما مطلب بیان شده را به عنوان یک دلیل مستقل حساب کنیم؛ ولی همان طور که اشاره شد، این مطلب به عنوان مقدمه دلیل اصلی آمده است و دلیل اصلی ایشان، استفاده از تعلیل «لأنّه عَملَُهم» است که مرجع ضمیر «لأنه»، «سفر» است نه عناوین، چه اینکه اگر به عناوین بر میگشت باید از ضمیر مفرد مؤنث یا جمع استفاده میشد نه ضمیر مفرد مذکر؛ و چون «العلة تعمّم و تخصص» معلوم میشود هر کجا این دلیل صدق کند، حکم نیز جاری است، چه از عناوین مذکور باشد، چه از غیر آنها. بنا بر این، جزء الموضوع بودن عناوین معنایی ندارد.
اشکال دوممستشکل فرمود: این فرمایش آیت الله بروجردی که «عناوین مذکور، دائماً ملازم با کثرت سفر است به طوری که موجب میشود سفر آنها اکثر از حضرشان باشد»، سخن درستی نیست، زیرا ممکن است، عناوین مذکور در جایی باشد که کثرت سفر صدق کند، ولی سفر بیشتر از حضر نباشد، مثل تاجر دورهگردی که دو ماه در خانهاش است و یک ماه میرود مسافرت، در این مثال، سفر بیشتر نیست، با این حال، چون جزء عناوین مذکور است که کثرت سفر نیز دارد، نمازش تمام است.
به عبارت دیگر، آیت الله بروجردی میخواهد با این بیان تعبیر مشهور قدما را تصحیح کند و بگوید: چون عناوین مذکور دائماً کثرت سفر دارند، پس سفرشان اکثر از حضرشان است و این همان تعبیر قدماست. اشکال این است که مصادیقی وجود دارد که کثرت سفر هست؛ ولی سفر کمتر از حضر است، پس این مطلبی که فرمودید، کلیت ندارد.
جوابدر جواب عرض میکنیم، اولاً همان طور که در عبارت آیت الله بروجردی آمده است، ایشان فرمود: غالباً ملازم سفر هستند نه دائماً، پس اشکال شما وارد نیست.
ثانیاً ایشان این مطلب را نیز از باب مقدمه برای دلیل اصلی بیان کردهاند نه به عنوان یک دلیل مستقل تا به آن اشکال شود.
ثالثاً قدما نیز که فرمودهاند: «من کان سفره اکثر من حضره» به این مطلب توجه داشتهاند و منظورشان این است که غالباً عناوین مذکور در روایات این گونه هستند که سفرشان بیش از حضرشان است و الا روشن است که اگر کرایهدهنده یا شتربان یا چوپان بر خلاف آنچه غالباً اتفاق میافتد، سفرش کمتر از حضورش شد، نمازش در سفر تمام نیست، هیچ یک از قدما چنین حکمی در باره او نمیکند. بنا بر این، مقام، مقامی است که صحبت در موارد غالبی و نوع افراد است نه همه افراد در هر زمانی، لذا این اشکال نیز وارد نیست.
اشکال سوماشکال سوم، اشکال به این سخن آیت الله بروجردی بود که فرمود: «تناسب حکم و موضوع ایجاب میکند که چنین افرادی که به خاطر کثرت سفر، کارشان سفر کردن شده، نمازشان تمام باشد و روزه هم بگیرند، زیرا قصر بودن نماز و افطار روزه برای مسافر، به خاطر مشقت داشتن سفر است، اما سفر برای این افراد عادی است و مشقتی ندارد و حتی مطلوب آنهاست، لذا سفر نکردن برای آنها بر خلاف طبع و عادتشان است».
مستشکل فرمود: «این مطلب، کلیت ندارند، زیرا گاهی مشقت سفر برای این افراد بیشتر است، مثل رانندهای که هنگام رانندگی باید حواسش جمع باشد؛ ولی مسافری که نمازش شکسته است، روی صندلی خوابیده است و سفر برایش مشقتی ندارد. پس این طور نیست که همیشه این افراد که کثیر السفر هستند و کارشان سفر است، مسافرت موافق طبعشان باشد».
جوابدر پاسخ به این اشکال، عرض میکنیم، افزون بر آنکه این مطلب نیز به عنوان دلیل مستقل ذکر نشده؛ بلکه مقدمه دلیل اصلی و تبیین «عملیة السفر» است، مطلوبیت سفر برای این افراد، حکمت تمام بودن نمازشان در سفر است و حکمت امری است «نوعی»، بله اگر این مطلب، علت حکم بود، میبایست کلیت داشته باشد؛ ولی حکمت، «نوعی» است.
نظیر قاعده «لا حرج» که از آیه شریفه ﴿ما جَعَلَ عَلَيْكُمْ فِي الدِّينِ مِنْ حَرَجٍ﴾[6] استنباط میگردد، اینکه میفرماید در تشریع احکام دین، حرج وجود ندارد، یعنی برای نوع مردم حرجی نیست؛ ولی ممکن است در تطبیق این قاعده برای برخی اشخاص ایجاد حرج کند. مثلا تشریع وجوب روزه برای نوع مردم، حرج ندارد؛ ولی ممکن است برای برخی از افراد روزه گرفتن خصوصاً در فصل تابستان، موجب حرج شود، در اینجا بر خلاف حکم کلی، نباید روزه بگیرد.
در اینجا هم آیت الله بروجردی «تناسب حکم و موضوع» را به عنوان حکمت ذکر میکند، نه به عنوان علت، علت را «عملیة السفر» میداند. بنا بر این، سفر کردن برای نوع این افراد که زیاد سفر میکنند، ملائم طبع و بدون مشقت است، هرچند ممکن است در تطبیق، برای برخی افراد بر خلاف طبعشان باشد و دارای مشقت.
اشکال چهارمدلیل اصلی آیت الله بروجردی برای تمام بودن نماز مسافری که کارش، سفر کردن است، تعلیلی است که در روایات وارد شده است که فرمود: «لأنّه عَملُهم». اولاً ضمیر به سفر بر میگردد، ثانیاً عمل به معنای کار مکرر است نه شغل. بنا بر این، هر کس سفر، کار همیشگی او شد، نمازش تمام است، روزه هم باید بگیرد، فرقی ندارد که سفر، شغل او باشد یا مقدمه شغلش، همچنین برای کارش سفر کرده باشد یا مثلا برای زیارت یا تفریح.
اشکالی که به این استدلال وارد شد این بود که هرچند در زبان فارسی وقتی گفته میشود: «فلانی کارش درس خواندن است» یا «کارش خوابیدن است»، کار به معنای شغل نیست، بلکه به معنای فعلی است که زیاد آن را تکرار میکند؛ ولی در زبان عربی «عمل» به این معنا نیامده است؛ بلکه یا به معنای «مطلق فعل» است یا به معنای «مهنة و شغل» و چون در بحث ما معنای اول، قابل تفوه نیست، عمل، فقط به معنای «شغل و حرفه» خواهد بود، لذا کسی که سفر، مقوم شغلش نباشد، هر چند زیاد سفر کند، نمازش شکسته است. خلاصه اینکه اگر عمل به معنای تکرار یک فعل کاربرد داشت، استدلال شما صحیح بود، ولی در کتب لغت عربی چنین کاربردی برای عمل بیان نشده است.
جوابما عرض میکنیم: لازم نیست معنای «تکرار یک فعل» برای کلمه «عمل» در کتاب لغت بیاید ـ زیرا همان طور که خود مستشکل نیز اشاره نمود، در کتب لغت این کلمه را به معنای مطلق فعل دانستهاند ـ ؛ بلکه تکرار یا عدم تکرار فعل از قرائن معلوم میشود. لذا گاه این کلمه در مقامی استعمال میشود که با کمک قرائن معلوم میشود، مقصود تکرار آن عمل است. در بحث ما نیز با توجه به تناسب حکم و موضوع و اینکه غالباً عنواین مذکور، ملازم با کثرت سفر هستند، معلوم میشود، «عمل» در «لأنه عملهم» به معنای «کار مکرر» است نه شغل و حرفه خاص.
علاوه بر آن، چنین معنایی برای کلمه «عمل» در قرآن و روایات نیز وجود دارد. در قرآن دو بار عبارت «عملهم» آمده است و در هر دو مورد به معنای کاری است که آنها زیاد انجام دادهاند نه اینکه شغل و پیشه آنها. میفرماید:
﴿وَ الَّذِينَ آمَنُوا وَ اتَّبَعَتْهُمْ ذُرِّيَّتُهُمْ بِإِيمانٍ أَلْحَقْنا بِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ وَ ما أَلَتْناهُمْ مِنْ عَمَلِهِمْ مِنْ شَيْءٍ كُلُّ امْرِئٍ بِما كَسَبَ رَهِينٌ﴾.[7]
كسانى كه ايمان آوردند و فرزندانشان به پيروى از آنان ايمان اختيار كردند [هر چند ایمانشان ضعيفتر از ايمان پدرانشان باشد]، ما فرزندانشان را [در بهشت] به آنان ملحق مىكنيم؛ و از عملشان چيزى نمىكاهيم؛ و هر كس در گروى کرده خويش است.
«عمل» در اینجا به معنای یک کار است یا چند کار؟ با توجه به قرائن و مقام بحث، معلوم میشود، مقصود تمام اعمالی است که از اول تا آخر عمر انجام داده است.
همچنین در آیه دیگر میفرماید:
﴿كَذلِكَ زَيَّنَّا لِكُلِّ أُمَّةٍ عَمَلَهُمْ ثُمَّ إِلى رَبِّهِمْ﴾.[8]
بدينسان ما عمل هر امتى را [در ديدشان] آراستهايم.
در این آیه نیز روشن است که مقصود، زینت دادن یک عمل آنها نیست؛ بلکه زینت تمام اعمال مکرری است که آنها انجام میدهند. در جلسه آینده به برخی روایات نیز اشاره میشود که کلمه «عمل» در آنها در همین معنا به کار رفته است.