اللّهُمَّ اجعَل ما يُلقِي الشَّيطانُ في رُوعي مِنَ التَّمَنِّي.[1]
در تبیین این فراز نورانی اشاره شد که از جمله القاهای شیطانی که در اینجا بیان شده است، تمنا و آرزو است. طبق برخی روایات یکی از زمینهها و ریشههای آرزوهای باطل، ولایت شیطان است. در روایتی از رسول اکرم (صَلَّیاللهُعَلَیْهِوَآلِهِ) آمده است:
إذَا استَحَقَّت وِلايَةُ الشَّيطانُ وَ الشَّقاوَةُ، جاءَ الأَمَلُ بَينَ العَينَينِ و ذَهَبَ الأَجَلُ وَراءَ الظَّهرِ.[2]
هرگاه كسى مستحقّ ولايت شيطان و شقاوت (تيرهروزى) شود، آرزو پيشِ رو مىآيد و اجل، پشتِ سر مىرود.
تحت ولایت شیطان قرار گرفتن و شقاوت، همزاد هستند، یعنی کسی که ولایت شیطان را میپذیرد، همزمان مستحق شقاوت و تیرهروزی نیز خواهد بود، و این دو، زمینهساز و خواستگاه آرزو هستند و کسی که فقط آرزوها را ببیند، طبیعتا از یاد مرگ نیز غافل میشود.
اما در روایت دیگری که از امیر المؤمنین (عَلَیْهِالسَّلامِ) نقل شده است، ولایت و سلطنت شیطان، از آثار زیانبار آرزو دانسته شده است:
الأَمَلُ سُلطانُ الشَّياطينِ عَلى قُلوبِ الغافِلينَ.[3]
آرزو، سلطه شياطين بر دلهاى غافلان است.
کسی که غافل است و توجه به مبدأ و معاد ندارد، سرگرم آرزوهای باطل میشود، در این صورت، به تدریج شیطان بر او تسلط مییابد.
در جمع میان این روایات میتوان گفت: مرتبه پايينترى از سلطه شیطان، مبدأ و ريشه آرزوهاى باطل است، و مرحلهاى بالاتر از آن، معلول آرزوهاى خطرناکتر است. القائات شیطان در قلبهایی اثرگذار است که نوعی ولایت و سلطنت بر آنها داشته باشد، انسان بر اثر این ولایت اولیه شیطان که بر اثر جهل و غفلت مستحق آن شده، چيزهايى را آرزو مىكند كه نتیجهاش تسلط کامل شیطان و هلاکت اوست.
در همین رابطه، امیر المؤمنین (عَلَیْهِالسَّلامِ) ـ طبق نقل ـ به یکی از یاران خود این گونه نصیحت میکند:
تَدارَك ما بَقِيَ مِن عُمُرِكَ، و لا تَقُل غَدا أو بَعدَ غَدٍ؛ فَإِنَّما هَلَكَ مَن كانَ قَبلَكَ بِإِقامَتِهِم عَلَى الأَمانِيِّ وَ التَّسويفِ حَتّى أتاهُم أمرُ اللّهِ بَغتَةً و هُم غافِلونَ، فَنُقِلوا عَلى أعوادِهِم إلى قُبورِهِمُ المُظلِمَةِ الضَّيِّقَةِ.[4]
باقىمانده عمرت را درياب، و مگو: فردا و پس فردا؛ چرا كه مردمانِ پيش از تو، در حقيقت، به سبب تكيه كردن به آرزوها، و امروز و فردا كردن، به هلاكت در افتادند. فرمان خداوند [مرگ]، ناگهان، آن بىخبران را در رسيد و بر تابوتهايشان به سوى گورهاى تنگ و تاريكشان برده شدند.
همچنین در روایت دیگری از آن حضرت، اینچنین نقل شده است:
ما أنزَلَ المَوتَ حَقَّ مَنزِلَتِهِ مَن عَدَّ غَداً مِن أجَلِهِ.[5]
آن كه فردا را از عمر خويش بشمارد، مرگ را در جاى شايستهاش قرار نداده است.
آرزوهای باطل، فرداها را در نظر انسان قطعی میکند، لذا از یاد مرگ و اینکه شاید امروز آخرین روز زندگیاش باشد، غافل میسازد.
بحث فقهیموضوع: حکم بازگشت به مکه بدون احرام عمره در ماه دیگر
یادآوریبحث در مسئله دوم از مسائل صورت حج تمتع بود. دو فرع از ده فرعی که قرار است در این مسئله مطرح کنیم را خواندیم.
در فرع اول گفتیم: بنا بر احتیاط واجب، بعد از انجام عمره تمتع نباید از مکه خارج شود، مگر به خاطر حاجت که در این صورت باید ابتدا برای حج تمتع محرم شود و بعد خارج شود.
در فرع دوم نیز گفتیم: اگر به هر دلیلی ـ عمداً یا اضطراراً یا جهلاً ـ بدون احرام، از مکه خارج شد، در صورتی که در همان ماهی که عمره انجام داده، باز گردد، نیازی به انجام دوباره عمره نیست؛ ولی اگر در غیر آن ماه برگردد، باید دوباره عمره تمتع را تکرار کند. و اینک فرع سوم.
فرع سوماگر بعد از انجام عمره تمتع، بدون حاجت و بدون احرام، خارج شود و در غیر ماهی که عمره انجام داده، برگردد، آیا اگر معصیت کند و دوباره عمره را انجام ندهد، بلکه برای حج محرم شود و اعمال حج را به جا آورد، حج او صحیح است یا باطل؟
حضرت امام میفرمایند:
لو خرج من غير حاجة و من غير إحرام ثم رجع و أحرم و حج صح حجه.[6]
اگر بدون نياز و بدون احرام از مكه خارج شود سپس برگردد و احرام ببندد و حج نمايد حجش صحيح است.
ممکن است گفته شود مقصود حضرت امام فرضی است که برگشتش در همان ماه انجام عمره صورت گرفته، لذا نیازی به احرام مجدد نداشته؛ ولی در پاسخ میگوییم: ظاهر فرمایش ایشان اطلاق دارد و حکم به صحت، شامل صورتی که در غیر آن ماه برگشته نیز میشود، چه اینکه صاحب عروة این مطلب را صراحتاً بیان نموده است. ایشان که انجام دوباره عمره را در صورتی که در ماهی دیگر وارد شود، ابتدا مستحب دانست و در نظر نهایی آن را مطابق احتیاط دانست، میفرماید:
على أيّ حال إذا ترك الإحرام مع الدخول في شهر آخر و لو قلنا بحرمته لا يكون موجباً لبطلان عمرته السابقة فيصحّ حجّه بعدها.[7]
به هر حال، اگر بدون احرام و در ماهی دیگر وارد شود، اگر چه قائل به حرام بودن [دخول بدون احرام] نیز باشیم، موجب بطلان عمره قبلی او نمیشود، بنا بر این، حج او بعد از همان عمره صحیح است.
تنها حاشیه عروة در این قسمت، متعلق به آیت الله خویی است که مینویسد:
تقدّم أنّ الأولى لا تكفي حينئذٍ للتمتّع.[8]
گذشت که در این صورت، عمره اول برای حج تمتع کافی نیست.
از نظر ایشان چون عمره اول برای تمتع کافی نیست، عمره مجدد را نیز ترک کرده، پس حج صحیح نمیباشد.
صاحب جواهر در این باره میفرماید:
ليس في كلامهم تعرض لما لو رجع حلالا بعد شهر و لو آثما، فهل له الإحرام بالحج بانيا على عمرته الأولى أو انها بطلت للتمتع بالخروج شهرا؟ و لكن الذي يقوى في النظر الأول، لعدم الدليل على فسادها.[9]
در کلام فقها به این مسئله پرداخته نشده که اگر بدون احرام و بعد از گذشت یک ماه برگردد، هرچند از روی معصیت چنین کرده باشد، آیا میتواند بر اساس همان عمره اولش، برای حج محرم شود یا اینکه چون یک ماه خارج شده، تمتع بودن عمرهاش باطل شده است؟ آنچه به نظر قوی میرسد، اولی است، زیرا دلیلی بر فساد عمره اول نیست.
بنا بر این، حضرت امام، صاحب عروة و صاحب جواهر قائل به صحت حج در این فرض هستند و دلیل آنها نیز عدم دلیل بر فساد عمرهای است که قبل از خروج انجام شده است؛ ولی آیت الله خویی به این نظر اشکال کردهاند.
اشکالآیت الله خویی میفرماید: بر اساس روایات، عمره اول قابلیت مرتبط شدن با حج را ندارد، بلکه عمره دوم است که عمره تمتع به شمار میآید، لذا در این فرض که عمره دوم را ترک کرده است، حج او بدون عمره تمتع انجام شده و باطل است.[10]
ایشان به دو روایت تمسک کردهاند، یکی صحیحه «حماد» است که میفرماید:
مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِيسَى عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ:مَنْ دَخَلَ مَكَّةَ مُتَمَتِّعاً فِي أَشْهُرِ الْحَجِّ لَمْ يَكُنْ لَهُ أَنْ يَخْرُجَ حَتَّى يَقْضِيَ الْحَجَّ... قُلْتُ: فَإِنْ جَهِلَ فَخَرَجَ إِلَى الْمَدِينَةِ أَوْ إِلَى نَحْوِهَا بِغَيْرِ إِحْرَامٍ ثُمَّ رَجَعَ فِي إِبَّانِ الْحَجِّ فِي أَشْهُرِ الْحَجِّ يُرِيدُ الْحَجَّ فَيَدْخُلُهَا مُحْرِماً أَوْ بِغَيْرِ إِحْرَامٍ؟ قَالَ: إِنْ رَجَعَ فِي شَهْرِهِ دَخَلَ بِغَيْرِ إِحْرَامٍ وَ إِنْ دَخَلَ فِي غَيْرِ الشَّهْرِ دَخَلَ مُحْرِماً. قُلْتُ: فَأَيُّ الْإِحْرَامَيْنِ وَ الْمُتْعَتَيْنِ مُتْعَتُهُ، الْأُولَى أَوِ الْأَخِيرَةُ؟ قَالَ: الْأَخِيرَةُ هِيَ عُمْرَتُهُ وَ هِيَ الْمُحْتَبَسُ بِهَا الَّتِي وَصَلَتْ بِحَجَّتِهِ...[11]
«حماد بن عیسی» از امام صادق (علیه السّلام) روایت کرده که فرمود:
اگر کسی در ماههای حج با عمره تمتع وارد مکه شد، نباید از آنجا بیرون رود تا اینکه حج را به جا آورد... گفتم: اگر از مسئله آگاه نبود و بدون احرام به مدینه یا شهر دیگری رفت، آنگاه در ایام حج و در ماههای آن، خواست دوباره حج نماید، آیا با احرام وارد شود یا بدون آن؟ فرمود: اگر در همان ماه بر میگردد، بدون احرام وارد میشود؛ ولی اگر در غیر آن ماه وارد شد، محرم وارد میشود. گفتم: کدام یک از دو احرام و دو عمره، عمره تمتع او محسوب میشود، اولی یا دومی؟ فرمود: دومی، عمره اوست که به آن نگه داشته شده تا به حج او وصل شود...
در این روایت، تصریح شده که عمره دوم، عمره تمتع است، در نتیجه اگر آن را ترک کند، عمره اولی برای حج تمتع کافی نیست و اگر حج انجام دهد، در واقع، حج تمتع بدون عمره انجام داده که باطل است.
علاوه بر این صحیحه، معتبره «اسحاق بن عمار» نیز میتواند بر این مطلب دلالت کند، میفرماید:
وَ [مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ] عَنْ أَبِي عَلِيٍّ الْأَشْعَرِيِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الْجَبَّارِ عَنْ صَفْوَانَ عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ عَمَّارٍ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا الْحَسَنِ ع عَنِ الْمُتَمَتِّعِ يَجِيءُ فَيَقْضِي مُتْعَتَهُ ثُمَّ تَبْدُو لَهُ الْحَاجَةُ فَيَخْرُجُ إِلَى الْمَدِينَةِ وَ إِلَى ذَاتِ عِرْقٍ أَوْ إِلَى بَعْضِ الْمَعَادِنِ قَالَ يَرْجِعُ إِلَى مَكَّةَ بِعُمْرَةٍ إِنْ كَانَ فِي غَيْرِ الشَّهْرِ الَّذِي تَمَتَّعَ فِيهِ لِأَنَّ لِكُلِّ شَهْرٍ عُمْرَةً وَ هُوَ مُرْتَهَنٌ بِالْحَجِّ...[12]
«اسحاق بن عمار» میگوید:
از امام کاظم (علیه السّلام) درباره کسی پرسیدم که وظیفهاش حج تمتع است و پس از انجام عمرهاش، حاجتی برایش پیش آمده و به مدینه یا «ذات عرق» یا برخی از معادن رفته است، [وظیفهاش چیست؟] فرمود: اگر در ماهی غیر از آن ماهی که در آن عمره انجام داده، برگشته، باید با عمرهای جدید به مکه برگردد، زیرا برای هر ماه یک عمره است و او در گرو انجام حج است...
در این روایت، شخصی که عمره دوم را انجام داده متصف شده به اینکه او در گرو انجام حج است و چنین وصفی از صفات عمره تمتع است، بنا بر این، معلوم میشود، عمره واقعی برای حج تمتع، عمره دوم است نه اولی.
جوابعمره دوم، وقتی عمره تمتع محسوب میشود که انجام شود؛ ولی اگر اصلا انجام نشود، عمره اول کفایت میکند و این دو روایت نیز ناظر به صورتی هستند که عمره دوم انجام شده است، بنا بر این در فرض ما که انجام نشده، همان عمره اول کافی است. این احتمال را آیت الله سبحانی بیان کردهاند[13] و قبل از ایشان نیز حضرت امام در حاشیه عروة، در مورد صحیحه «حماد» چنین مطلبی را بیان کردند. ایشان پس از نقل بخشی از این روایت مینویسد:
فهذه تدلّ على أنّ العمرة الاولى خرجت عن قابليّة لحوقها بالحجّ فيكون إنشاء العمرة بعد شهر للحوقها بالحجّ و حصول الارتباط بينهما و يحتمل أن تكون العمرة الثانية موجبة لذلك فلو لم يأت بها و لو عصياناً بقيت الأُولى عمرة له و على أيّ حال لا يجوز الدخول بعد شهر بغير إحرام في غير موارد الاستثناء و الأحوط أن يأتي بها بقصد ما في الذمّة.[14]
این [که در این روایت، عمره دوم را عمره تمتع او دانست] دلالت میکند که عمره اولی قابلیت اینکه حج تمتع به آن ملحق شود را ندارد، در نتیجه انجام دوباره عمره بعد از یک ماه، به خاطر آن است که پس از آن، حج انجام شود و میان آن دو ارتباط بر قرار شود. البته این احتمال هم وجود دارد که عمره دوم وقتی موجب چنین ارتباطی میشود که انجام شود؛ ولی اگر عمره دوم را ـ هر چند از روی عصیان ـ ترک کند، عمره اولی به عنوان عمره تمتع او باقی خواهد ماند. به هر حال، ورود به مکه بعد از یک ماه، بدون احرام در غیر از موارد استثناء [مثل حشّاش و حطّاب]، جایز نیست، و احوط آن است که عمره دوم را به قصد ما فی الذمه انجام دهد.
ولی این احتمال، خلاف ظاهر بلکه صریح روایت است. در روایت تصریح شده که عمره دوم، عمره تمتع است و در عدم کفایت عمره اول، میان انجام یا عدم انجام عمره دوم فرقی نگذاشته است، بنابراین اخلال در عمره دوم، موجب اخلال به حج است.
تتمهدر اینجا این سؤال مطرح میشود که وقتی عمره دوم، عمره تمتع به شمار آید، تکلیف عمره اول چیست؟ در پاسخ این سؤال ـ که در واقع فرع نُهم این مسئله محسوب میشود؛ ولی به جهت ارتباط با فرع قبلی ما آن را در اینجا بحث میکنیم ـ دو احتمال وجود دارد:
یک. عمره اول که به نیت تمتع انجام شده بود، خود به خود تبدیل به عمره مفرده میشود، در نتیجه باید طواف نساء نیز برایش انجام شود، زیرا فرق عمره مفرده با عمره تمتع در انجام طواف نساء است.
دو. عمره اول مُلغی میشود و مثل آن است که اصلا انجام نشده، لذا طواف نساء لازم ندارد.
این بحث در تحریر نیامده ولی صاحب عروة در انتهای مسئله دوم مینویسد:
إذا دخل بإحرام فهل عمرة التمتّع هي العمرة الأُولى أو الأخيرة مقتضى حسنة حمّاد أنّها الأخيرة المتّصلة بالحجّ، و عليه لا يجب فيها طواف النساء، و هل يجب حينئذٍ في الأُولى أولا؟ وجهان أقواهما نعم و الأحوط الإتيان بطواف مردّد بين كونه للأُولى أو الثانية.[15]
اگر [پس از انجام عمره تمتع از مکه خارج شود و در ماه بعد] با احرام وارد شود، آیا عمره تمتع، عمره اولی است یا دومی؟ مقتضای حسنه «حمّاد»[16] این است که عمره تمتع، عمره دوم است که متصل به حج است، بنا بر این، در این عمره، طواف نساء واجب نیست، اما آیا در عمره اول هم واجب نیست یا واجب است؟ دو احتمال است که احتمال قویتر وجوب طواف است، و بنا بر احتیاط مستحب طوافی را به صورت مردد میان اینکه برای اولی باشد یا دومی انجام دهد.
در حاشیه این قسمت، دو نفر مخالفت کردهاند، یکی آیت الله خویی است که میفرماید:
فيه إشكال، بل منع.[17]
در این [که طواف نساء برای عمره اول واجب باشد] اشکال است؛ بلکه قابل پذیرش نیست.
یکی هم آیت الله گلپایگانی است که فرموده:
بل الأقوى عدم الوجوب و إن كان الاحتياط حسناً.[18]
بلکه اقوا عدم وجوب [طواف نساء برای عمره اول است] هر چند احتیاط خوب است.
آیت الله فاضل نیز پس از طرح این بحث و نقل فرمایش صاحب عروة، دو اشکال به حکم وجوب طواف نساء برای عمره اول وارد کرده است[19] که به نظر میرسد اشکالهای قابل توجهی هستند.
یک. فرض این است که عمره اول او، عمره تمتع بوده و به صورت کامل انجام شده و پس از تقصیر، محرمات احرام از جمله زنان بر او حلال شده است؛ لذا حرام شدن زنان دلیلی ندارد تا بخواهد با طواف نساء حلال شود.
ممکن است گفته شود: اینکه از مکه خارج شده و در ماهی دیگر وارد شده، کاشف از این است که عمرهای که به نیت تمتع انجام داده بوده، در واقع عمره مفرده بوده است، پس هر چند به خاطر اینکه فکر میکرده عمره تمتع است، چه بسا بعد از تقصیر مجامعت نیز کرده باشد؛ ولی آن مجامعت حرام نبوده، چون قبل از کشف بوده، اما الآن که معلوم شده، در واقع عمره مفرده بوده است، باید برای حلال شدن همسرش، طواف نساء را انجام دهد. اما در پاسخ میفرماید: هیچ کس در اینجا احتمال کاشفیت نداده است؛ بلکه کسانی که احتمال دادهاند، همان انقلاب از تمتع به مفرده را احتمال دادهاند، نظیر آنجا که اگر کسی در ماههای حج به این نیت که تا ایام حج نمیماند و میخواهد برگردد، عمره مفرده انجام دهد؛ ولی بعداً قصد میکند که بماند، عمره مفرده او تبدیل به عمره تمتع میشود و با همان، حج تمتع را به جا میآورد.
دو. ما حتی انقلاب عمره اول به مفرده را نیز در اینجا نمیپذیریم، بلکه قائل به فساد و بطلان آن میشویم، زیرا مقتضای ظاهر صحیحه «حماد» چنین است، چرا که اگر منقلب میشد، باید امام (عَلَیْهِالسَّلامِ) آن را تذکر میداد، خصوصاً اینکه چنین انقلابی خلاف قاعده است. بنا بر این، با توجه به روایت، عمره اول باطل است و اصلا اثری بر آن مترتب نیست، لذا دلیلی بر وجوب طواف نساء وجود ندارد.
به نظر ما نیز، عمره اول نیازی به طواف نساء ندارد، حتی احتیاطاً نیز لازم نیست، بله اگر کسی آن را رجاءاً دهد، مشکلی ندارد.
فرع چهارمتا اینجا معلوم شد که خروج از مکه پس از انجام عمره تمتع، بنا بر نظر مشهور حرام است و طبق نظر حضرت امام بنا بر احتیاط واجب حرام است و طبق نظر صاحب عروة جایز است و در برخی صور کراهت دارد. حال، سؤال این است که آیا این حرمت یا کراهت خروج، استثناء هم دارد، اگر دارد در چه مواردی جایز است؟
ظاهرا همه فقها مواردی را استثناء کردهاند و قائلند در برخی صور خروج، جایز است؛ ولی در موارد استثناء در چهار قول، اختلاف نظر دارند:
یک. خروجی که مستلزم انجام دوباره عمره نباشد، هر چند به خاطر حاجت یا ضرورت نیز خارج نشده نباشد. طبق این نظریه اگر بعد از عمره، برای حج محرم شود و تا زمان برگشت نیز محرم باشد یا بتواند در همان ماه انجام عمره، برگردد، حتی مثلا برای سیاحت یا برای خرید بخواهد برود جدّه و برگردد، میتواند خارج شود.
محقق صاحب شرائع میفرماید:
لا يجوز للمتمتع الخروج من مكة حتى يأتي بالحج لأنه صار مرتبطا به إلا على وجه لا يفتقر إلى تجديد عمرة.[20]
برای کسی که وظیفهاش حج تمتع است، تا وقتی حج را به جا نیاورده، جایز نیست از مکه خارج شود، زیرا وی [با انجام عمره تمتع] مرتبط با حج شده [و در گرو آن است] مگر در صورتی که [با خروجش] احتیاجی به انجام دوباره عمره پیدا نکند.
شهید اول در الدروس نیز میفرماید:
لا يجوز للمتمتّع بعد قضاء عمرته الخروج من مكّة بحيث يفتقر إلى استئناف إحرام، بل إمّا أن يخرج محرما، و إمّا أن يعود قبل شهر.[21]
برای کسی که وظیفهاش حج تمتع است، جایز نیست بعد از اتمام عمره تمتع به گونهای از مکه خارج شود که [برای ورود] نیاز به انجام دوباره احرام داشته باشد؛ بلکه یا در حال احرام [برای حج] خارج شود یا اینکه قبل از گذشت یک ماه، باز گردد.
با توجه به عبارت الدروس، همان طور که در مدارک[22] و جواهر[23] نیز آمده، مراد صاحب شرائع از «على وجه لا يفتقر إلى تجديد عمرة» یا خروج در حال احرام برای حج و باقی ماندن در احرام تا موقع برگشت است یا اگر بدون احرام میخواهد خارج شود، این است که در همان ماه انجام عمره برگردد.
صاحب حدائق این مطلب را دارای شهرت دانسته است، میفرماید:
الأشهر الأظهر انه لا يجوز للمتمتع بعد الإتيان بعمرته الخروج من مكة على وجه يفتقر الى استئناف إحرام، بل اما ان يخرج محرما بالحج و اما ان يعود قبل شهر.[24]
قول مشهور و اظهر این است که برای کسی که وظیفهاش حج تمتع است، جایز نیست بعد از انجام عمره تمتع به گونهای از مکه خارج شود که [برای ورود] نیاز به انجام دوباره احرام داشته باشد؛ بلکه یا در حال احرام برای حج خارج شود یا اینکه قبل از گذشت یک ماه، باز گردد.
دو. خروجی که مفوّت حج نباشد. طبق این نظریه اگر بداند که اگر خارج شود، نمیتواند تا ایام حج خود را به مکه برساند و حج از دستش میرود، جایز نیست، خارج شود؛ ولی اگر چنین علمی نداشته باشد یا اینکه بداند که میتواند برگردد، حتی بدون حاجت و ضرورت نیز میتواند خارج شود. این، نظر صاحب عروة و جمعی دیگر از فقهاست، چنانکه ممکن است از ظاهر عبارت ابن ادریس در سرائر نیز برداشت شود.[25]
دلیل این نظریه همان مرسله شیخ صدوق است که در آن آمده بود: «إِلَّا أَنْ يَعْلَمَ أَنَّهُ لَا يَفُوتُهُ الْحَجُّ»[26] .
سه. خروجی که برای انجام مطلق حاجت باشد.[27] طبق این نظریه، نه تنها در صورت وجود ضرورت، میتواند خارج شود؛ بلکه حتی اگر خروج از مکه، ضروری هم نباشد، اما برای انجام کاری، به آن نیاز داشته باشد، جایز است خارج شود، همچنین لازم نیست هنگام خروج برای حج، محرم شود.
دلیل این نظریه دو روایت است که در جلسه آینده بیان میشوند.
غفر الله لنا و لکم إن شاء الله