بحث اخلاقی
خذلان و اعراض پروردگار نتیجه نیازخواهی از دیگران
فَأَستَحِقَّ بِذلِكَ خِذلانَكَ و مَنعَكَ و إعراضَكَ، يا أرحَمَ الرّاحِمين.[1]
در آخرین جمله از این مقطع از دعای نورانی مکارم الاخلاق به نتیجه خواهش کردن و تضرع کردن برای غیر خدا اشاره شده است، میفرماید: [اگر مرا هنگام اضطرار و نیاز و ترس به نیازخواهی و خواهش و التماس از غير خودت مبتلا کنی] سزاوار يارى نرساندن تو و دريغورزى و روىگردانى تو میشوم، اى مهربانترينِ مهربانان!
در روایتی از امیر المؤمنین (علیه السّلام) نقل شده که فرمود:
مَن سَألَ غيرَ اللَّهِ استَحَقَ الحِرمانَ.[2]
هر كه از غير خدا چيزى بخواهد، سزاوار محروميت باشد.
در روایت جالب دیگری که در منابعی مثل کافی، امالی شیخ طوسی و عدة الداعی نقل شده، چنین آمده است که یکی از یاران امام صادق (علیه السّلام) به نام «محمد بن عجلان» میگوید: به تنگدستى شديدى گرفتار شدم و دوست غمخوارى هم نداشتم. قرض سنگينى بالا آوردم و طلبكارى داشتم كه مرتّب پولش را از من مىطلبيد. ناچار به سوى سراى «حسن بن زيد» ـ كه در آن وقت، امير مدينه بود و ميان ما آشنايىاى بود ـ، رهسپار شدم. «محمّد بن عبد اللَّه بن على بن الحسين» (نوه امام زين العابدين عليه السلام) كه با هم آشنايى ديرينهاى داشتيم، از حال و روز من آگاه شد. در راه، مرا ديد و دستم را گرفت و گفت: شنيدهام كه در مضيقه هستى. براى رفع گرفتارىات به چه كسى اميد بستهاى؟
گفتم: به «حسن بن زيد».
گفت: در اين صورت، حاجتت برآورده نمىشود و به خواستهات نمىرسى. نزد كسى برو كه قادر به اين كار باشد و از هر بخشندهاى بخشندهتر است. براى رفع گرفتارىات به او اميد ببند؛ چرا كه من از پسرعمويم امام صادق (علیه السّلام) شنيدم كه از پدرش و او از جدّش و او از پدرش حسين بن على (علیهما السّلام) و او از پدرش على بن ابى طالب (علیه السّلام) و او از پيامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) روايت مىكند كه فرمود:
أوحَى اللَّهُ إلى بَعضِ أنبِيائِهِ في بَعضِ وَحيِهِ إلَيهِ: و عِزَّتي و جَلالي لَأَقطَعَنَّ أمَلَ كُلِّ مُؤَمِّلٍ غَيري بِالإِياسِ، و لَأَكسُوَنَّهُ ثَوبَ المَذَلَّةِ فِي النّاسِ، و لَابعِدَنَّهُ مِن فَرَجي و فَضلي، أيُؤَمِّلُ عَبدي فِي الشَّدائِدِ غَيري؟! أو يَرجو سِوايَ؟! و أنَا الغَنِيُّ الجَوادُ، بِيَدي مَفاتيحُ الأَبوابِ و هِيَ مُغلَقَةٌ، و بابي مَفتوحٌ لِمَن دَعاني! ألَم يَعلَم أنَّهُ ما أوهَنَتهُ نائِبَةٌ لَم يَملِك كَشفَها عَنهُ غَيري؟ فَما لي أراهُ بِأَمَلِهِ مُعرِضاً عَنّي؟! قَد أعطَيتُهُ بِجودي و كَرَمي ما لَم يَسأَلني، فَأَعرَضَ عَنّي و لَم يَسأَلني و سَأَلَ في نائِبَتِهِ غَيري، و أنَا اللَّهُ أبتَدِئُ بِالعَطِيَّةِ قَبلَ المَسأَلَةِ، أفَاسأَلُ فَلا اجيبُ؟ كَلّا، أوَ لَيسَ الجُودُ وَ الكَرَمُ لي؟ أوَ لَيسَ الدُّنيا وَ الآخِرَةُ بِيَدي؟ فَلَو أنَّ أهلَ سَبعِ سَماواتٍ و أرَضينَ سَأَلوني جَميعاً فَأَعطَيتُ كُلَّ واحِدٍ مِنهُم مَسأَلَتَهُ، ما نَقَصَ ذلِكَ مِن مُلكي مِثلَ جَناحِ بَعوضَةٍ، وكَيفَ يَنقُصُ مُلكٌ أنا قَيِّمُهُ؟ فيا بُؤساً لِمَن عَصاني و لَم يُراقِبنيِ.[3]
خداوند، در يكى از وحىهايش به يكى از پيامبرانش فرمود: به عزّت و جلالم سوگند، آرزوى هر آن كس را كه به غير من اميد بندد، به يأس، مبدّل مىسازم و در ميان مردم، جامه خوارى بر او مىپوشانم. و از گشايش و لطف خويش، دورش مىگردانم. آيا بندهام در سختىها، يارى كسى غير مرا آرزو مىكند يا به كسى جز من، اميدوار مىشود، در حالى كه بىنياز بخشنده، منم و كليد درهاى بسته، در دست من است و درِ خانهام به روى هر كس كه مرا بخواند، باز است؟ آيا نمىداند هر مصيبتى او را از پا در آورَد، جز من، كسى نمىتواند آن مصيبت را از او برطرف سازد؟ پس چه شده است كه مىبينم آرزويش را از من، روىگردان ساخته، در حالى كه من به واسطه بخشش و كَرَم خويش، آنچه را كه از من درخواست هم نكرده است، به او عطا كردهام؟! حال از من روى گردانده و در مصيبتى كه به او رسيده، از من درخواست نمىكند و دستِ خواهش به سوى غير من دراز كرده است، در حالى كه منم خدايى كه پيش از درخواست، عطا مىكنم. پس آيا اگر از من درخواست شود، اجابت نمىكنم؟ هرگز! آيا بخشش و كَرَم، متعلّق به من نيست؟ آيا دنيا و آخرت، در دست من نيست؟ اگر اهل هفت آسمان و زمين، همگى از من بخواهند و من، درخواست يكايك آنها را برآورم، اين به قدر بال پشهاى، از مُلك من نمىكاهد. چگونه مُلكى كه من صاحب آنم، كاستى يابد؟ پس نگونبخت، كسى است كه مرا نافرمانى كند و مرا در نظر نگيرد.
گفتم: اى فرزند پيامبر خدا! اين حديث را برايم تكرار كن.
امام (علیه السّلام) نيز سه بار، آن را بازگو كرد.
گفتم: نه، به خدا! از اين پس، از هيچ كس، حاجتى نمىخواهم.
«محمد بن عجلان» میگوید: چندى نگذشت كه مرا روزى و عطايى از نزد خداوند رسيد.
بنا بر این، رفتار خداوند با کسانی که قابل تربیت هستند این گونه است که اگر سراغ غیر او بروند، کاری میکند که دیگران نیز، نتوانند مشکلش را حل کنند.
بحث فقهی
موضوع: حکم خروج از مکه بعد از عمره تمتع
یادآوری
بحث در فرع اول از مسئله دوم از مسائل صورت حج تمتع، یعنی حکم خروج از مکه بعد از عمره تمتع بود. حضرت امام فرمود: احتیاط این است که بدون حاجت، خارج نشود؛ ولی صاحب عروة فرمود: اگر علم دارد که حج از دستش نمیرود، میتواند خارج شود و اگر علم ندارد، خروج کراهت دارد.
ادامه ادله قول اول: حرمت خروج
بحث در ادله قول به حرمت خروج بود که یک روایت آن را در جلسه قبل خواندیم و اینک، بقیه روایات.
روایت دوم
وَ [مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بِإِسْنَادِهِ] عَنْهُ (مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي عُمَيْرٍ) عَنْ عُمَرَ بْنِ أُذَيْنَةَ عَنْ زُرَارَةَ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي جَعْفَرٍ ع كَيْفَ أَتَمَتَّعُ فَقَالَ تَأْتِي الْوَقْتَ فَتُلَبِّي بِالْحَجِّ فَإِذَا أَتَى مَكَّةَ طَافَ وَ سَعَى وَ أَحَلَّ مِنْ كُلِّ شَيْءٍ وَ هُوَ مُحْتَبِسٌ لَيْسَ لَهُ أَنْ يَخْرُجَ مِنْ مَكَّةَ حَتَّى يَحُجَّ.[4]
«زرارة» در این روایت صحیح السند میگوید:
به امام باقر (علیه السّلام) عرض کردم: چگونه حج تمتع به جا آورم؟ فرمود: میروی به میقات و برای حج لبیک میگویی و هنگامی که به مکه رسید، طواف و سعی به جا میآورد و هر چیزی [که به واسطه احرام بر او حرام شده بود] برایش حلال میشود و او محبوس است و نمیتوانی از مکه خارج شود تا اینکه حج تمتع را به جا آورد.
روایت سوم
مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ مُوسَى بْنِ الْقَاسِمِ عَنْ حَمَّادٍ عَنْ حَرِيزٍ عَنْ زُرَارَةَ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ: قُلْتُ لَهُ كَيْفَ أَتَمَتَّعُ قَالَ تَأْتِي الْوَقْتَ فَتُلَبِّي إِلَى أَنْ قَالَ وَ لَيْسَ لَكَ أَنْ تَخْرُجَ مِنْ مَكَّةَ حَتَّى تَحُجَّ.[5]
«زرارة» در این روایت صحیحه میگوید:
به امام باقر (علیه السّلام) عرض کردم: چگونه عمره تمتع به جا آورم؟ فرمود: میروی به میقات و برای حج لبیک میگویی... تا آنجا که فرمود: و تو نمیتوانی از مکه خارج شوی، مگر آنکه حج تمتع را به جا آوری.
روایت چهارم
وَ [مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بِإِسْنَادِهِ] عَنْهُ (مُوسَى بْنِ الْقَاسِمِ) عَنْ صَفْوَانَ بْنِ يَحْيَى وَ حَمَّادِ بْنِ عِيسَى وَ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ وَ ابْنِ الْمُغِيرَةِ كُلِّهِمْ عَنْ مُعَاوِيَةَ بْنِ عَمَّارٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع فِي حَدِيثٍ قَالَ: تَمَتَّعْ فَهُوَ وَ اللَّهِ أَفْضَلُ ثُمَّ قَالَ إِنَّ أَهْلَ مَكَّةَ يَقُولُونَ إِنَّ عُمْرَتَهُ عِرَاقِيَّةٌ وَ حَجَّتَهُ مَكِّيَّةٌ كَذَبُوا أَ وَ لَيْسَ هُوَ مُرْتَبِطاً بِالْحَجِّ لَا يَخْرُجُ حَتَّى يَقْضِيَهُ.[6]
«معاویة بن عمار» در این روایت صحیحه از امام صادق (علیه السّلام) روایت کرده که فرمود:
حج تمتع به جا آور که آن به خدا سوگند، افضل است. سپس فرمود: اهل مکه میگویند: «عمره او عراقی است [یعنی عمره تمتع است]؛ ولی حج او مکی است [یعنی حج افراد است]»، دروغ میگویند، آیا عمره تمتع با حج پیونده نخورده؟ و این طور نیست که تا حج را انجام ندهد نباید از مکه خارج شود؟
روایت پنجم
وَ [مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ] بِإِسْنَادِهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ حَفْصِ بْنِ الْبَخْتَرِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع فِي رَجُلٍ قَضَى مُتْعَتَهُ وَ عَرَضَتْ لَهُ حَاجَةٌ أَرَادَ أَنْ يَمْضِيَ إِلَيْهَا قَالَ فَقَالَ فَلْيَغْتَسِلْ لِلْإِحْرَامِ وَ لْيُهِلَّ بِالْحَجِّ وَ لْيَمْضِ فِي حَاجَتِهِ فَإِنْ لَمْ يَقْدِرْ عَلَى الرُّجُوعِ إِلَى مَكَّةَ مَضَى إِلَى عَرَفَاتٍ.[7]
«حفص بن بختری» در این روایت صحیحه میگوید:
امام صادق (علیه السّلام) درباره کسی که عمره تمتعاش را انجام داده و برایش حاجتی پیش آمده که میخواهد برود و آن را انجام دهد، فرمود: باید برای احرام حج غسل کند و تلبیه بگوید و به دنبال نیازش برود، پس اگر نتوانسب به مکه برگردد، به عرفات برود.
روایت ششم
عَبْدُ اللَّهِ بْنُ جَعْفَرٍ الْحِمْيَرِيُّ فِي قُرْبِ الْإِسْنَادِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْحَسَنِ عَنْ جَدِّهِ عَلِيِّ بْنِ جَعْفَرٍ عَنْ أَخِيهِ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ ع قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنْ رَجُلٍ قَدِمَ مُتَمَتِّعاً ثُمَّ أَحَلَّ قَبْلَ يَوْمِ التَّرْوِيَةِ أَ لَهُ الْخُرُوجُ قَالَ لَا يَخْرُجُ حَتَّى يُحْرِمَ بِالْحَجِّ وَ لَا يُجَاوِزِ الطَّائِفَ وَ شِبْهَهَا.[8]
«حمیری» در قرب الاسناد از «علی بن جعفر» روایت کرده که میگوید:
از برادرم موسی بن جعفر (علیهما السّلام) درباره شخصی پرسیدم که به نیت حج تمتع وارد مکه شده و قبل از روز «ترویة» از احرام عمره تمتع خارج شده است، آیا میتواند از مکه خارج شود؟ فرمود: نباید خارج شود و از طائف و مشابه آن بگذرد مگر اینکه برای حج محرم شود.
بنا بر این، با وجود این روایات و روایات مشابه که همه بر حرمت خروج از مکه بعد از انجام عمره، دلالت دارند، دلیل قول به حرمت روشن خواهد بود.
ادله قول دوم: کراهت خروج
دلیل اول
اولین دلیل قائلین به جواز خروج از مکه بعد از انجام عمره تمتع که بر اساس آن، روایات قبلی را بر کراهت حمل میکنند، این روایت صحیحه است که میفرماید:
وَ [مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ] عَنْهُ (عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ) عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ حَمَّادٍ عَنِ الْحَلَبِيِّ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنِ الرَّجُلِ يَتَمَتَّعُ بِالْعُمْرَةِ إِلَى الْحَجِّ يُرِيدُ الْخُرُوجَ إِلَى الطَّائِفِ قَالَ يُهِلُّ بِالْحَجِّ مِنْ مَكَّةَ وَ مَا أُحِبُّ أَنْ يَخْرُجَ مِنْهَا إِلَّا مُحْرِماً وَ لَا يَتَجَاوَزِ الطَّائِفَ إِنَّهَا قَرِيبَةٌ مِنْ مَكَّةَ.[9]
«حلبی» میگوید:
از امام صادق (علیه السّلام) درباره شخصی پرسیدم که عمره تمتع انجام داده و میخواهد [از مکه به] طائف برود؟ فرمود: از مکه برای حج محرم شود و من خوش ندارم که از مکه خارج شود مگر در حال احرام و [اگر خارج شد] دوست ندارم که از طائف بگذرد [و بیش از آن برود]، زیرا آنجا نزدیک مکه است [و میتواند برای حج بر گردد].
صاحب عروة به این روایت، این طور استدلال کرده است:
الأقوى عدم حرمة الخروج و جوازه محلّا حملًا للأخبار على الكراهة كما عن ابن إدريس و جماعة أُخرى بقرينة التعبير بلا أحبّ في بعض تلك الأخبار.
اقوا آن است که خروج از مکه حرام نیست و میتواند بدون احرام خارج شود، به دلیل حمل اخبار [دال بر منع از خروج] بر کراهت، همان طور که ابن ادریس و گروهی از فقها چنین کردهاند به قرینه تعبیر «لا احبّ» در برخی از آن روایات.
یعنی تعبیر «لا أحب» در این روایت به معنای دوست نداشتن است که ظهور در کراهت دارد نه حرمت، لذا به قرینه این روایت، همه روایات قبلی را بر کراهت حمل میکنیم.
اشکال
عبارت: «لا أحب» ظهور در کراهت ندارد؛ بلکه با توجه به کاربردهای قرآنی آن، این تعبیر ظهور در حرمت دارد، مانند این آیات که همه بر حرمت دلالت دارند:
﴿اللَّه لا يُحِبُّ الْفَسادَ﴾.[10]
﴿لا يُحِبُّ اللَّهُ الْجَهْرَ بِالسُّوءِ مِنَ الْقَوْلِ﴾.[11]
﴿إِنَّ اللَّهَ لا يُحِبُّ الْمُعْتَدِينَ﴾.[12]
﴿فَإِنَّ اللَّهَ لا يُحِبُّ الْكافِرِينَ﴾.[13]
﴿وَ اللَّهُ لا يُحِبُّ الظَّالِمِينَ﴾.[14]
در کاربردهای روایی نیز اینگونه است که تعبیر «لا احب» و «ما احب» غالبا در حرمت استفاده شده است. بر فرض هم که نگوییم این تعبیر در حرمت ظهور دارد، لا اقل، اعم از حرمت و کراهت است، لذا نمیتوان به قرینه این تعبیر، بقیه روایات را حمل بر کراهت نمود؛ بلکه باید به قرینه دیگر کاربردهای آن و نیز روایات دیگر، آن را در این روایت بر حرمت، حمل نمود.
دلیل دوم
دومین دلیلی که صاحب عروة برای اثبات این نظر آورده است، این روایت مرسله است که میفرماید:
مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ قَالَ: قَالَ الصَّادِقُ ع إِذَا أَرَادَ الْمُتَمَتِّعُ الْخُرُوجَ مِنْ مَكَّةَ إِلَى بَعْضِ الْمَوَاضِعِ فَلَيْسَ لَهُ ذَلِكَ لِأَنَّهُ مُرْتَبِطٌ بِالْحَجِّ حَتَّى يَقْضِيَهُ إِلَّا أَنْ يَعْلَمَ أَنَّهُ لَا يَفُوتُهُ الْحَجُّ وَ إِنْ عَلِمَ وَ خَرَجَ وَ عَادَ فِي الشَّهْرِ الَّذِي خَرَجَ فِيهِ دَخَلَ مَكَّةَ مُحِلًّا وَ إِنْ دَخَلَهَا فِي غَيْرِ ذَلِكَ الشَّهْرِ دَخَلَهَا مُحْرِماً.[15]
شیخ صدوق میفرماید:
امام صادق (علیه السّلام) فرمود: متمتّع چون قصد آن كند كه از مكّه به سوى بعضى از اماكن خارج شود، اين كار براى او روا نيست، زيرا كه او در گرو حجّ است تا آنگاه كه آن را به جا آورد، مگر آنكه بداند كه با اين خروج، حجّ از او فوت نمیشود، پس چون اين مطلب را دانست، و از مكّه خارج شد، و در همان ماه كه خارج شده بود، بازگردد، در حالت غیر احرام وارد مکه شود؛ ولی اگر در غير آن ماه داخل شد، محرم داخل میگردد.
صاحب عروة به قرینه این روایت، روایات دال بر منع از خروج را حمل بر کراهت نموده است.
اشکال
اولاً طبق مبنای برخی از فقها از جمله آیت الله خویی، این مرسله حجت نیست، لذا نمیتوان به آن استناد کرد.
گفتنی است، در مرسلات شیخ صدوق دو نظریه کلی مطرح شده است: عدهای از فقها مثل آیت الله خویی قائلند که توثیق ایشان مبتنی بر «اصالة العدالة» بوده است، یعنی همه روات عادل هستند مگر آنکه فسقشان ثابت شود. این احتمال هم وجود دارد که توثیق ایشان بر اساس مقدمات حدسیه و اجتهادیه بوده است که در هر صورت، نمیتوان به مرسلات وی اطمینان نمود.
در مقابل، عدهای از فقها مثل حضرت امام و آیت الله فاضل، معتقدند که مرسلات صدوق، حجت است، زیرا به فرموده آیت الله فاضل توثیقات وی بر اساس «اصالة العدالة» نبوده است، و الا باید در یک جایی به این مبنا اشاره میکرد، در حالی که هیچ کجا چنین سخنی نفرموده است. همچنین احتمال اینکه شیخ صدوق بر اساس، مقدمات حدسیه و اجتهادیه، قائل به حجیت خبر شده باشد نیز با شأن ایشان که رئیس المحدثین است، نمیسازد. بنا بر این، مرسلات وی قابل قبول است.
ان شاء الله پس از بررسی فرع دوم این مسئله، ما به تفصیل وارد این بحث میشویم و در آنجا مشخص میشود که کدام مبنا صحیح است؛ ولی به هر حال، این اشکال سندی، طبق یک مبنا وارد است.
ثانیاً: همان طور که آیت الله سبحانی فرموده:[16] اگر قائل به حجیت این مرسله شویم، از اینکه میفرمایید: اگر میداند که نمیتواند برگردد، نباید برود، معلوم میشود که ملاک، حفظ حج است، این ملاک، حکمت است نه علت، پس این طور نیست که هرگاه علت نباشد معلول هم نباشد، بلکه ممکن است علم به عدم فوت داشته باشد، ولی باز هم خروج حرام باشد، به تعبیر دیگر، مدلول این روایت با روایات دال بر حرمت خروج منافات ندارد.
علاوه بر آن، اگر هم علیت را بپذیریم، خواهیم گفت روایت اشعار به علیت دارند نه تصریح، پس تاب مقاومت در برابر روایات صحیحهای که بر حرمت تصریح داشت را ندارد.
دلیل سوم
وَ [مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بِإِسْنَادِهِ] عَنْهُ (مُوسَى بْنِ الْقَاسِمِ) عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِنَا أَنَّهُ سَأَلَ أَبَا جَعْفَرٍ ع فِي عَشْرٍ مِنْ شَوَّالٍ فَقَالَ إِنِّي أُرِيدُ أَنْ أُفْرِدَ عُمْرَةَ هَذَا الشَّهْرِ فَقَالَ أَنْتَ مُرْتَهَنٌ بِالْحَجِّ فَقَالَ لَهُ الرَّجُلُ إِنَّ الْمَدِينَةَ مَنْزِلِي وَ مَكَّةَ مَنْزِلِي وَ لِي بَيْنَهُمَا أَهْلٌ وَ بَيْنَهُمَا أَمْوَالٌ فَقَالَ لَهُ أَنْتَ مُرْتَهَنٌ بِالْحَجِّ فَقَالَ لَهُ الرَّجُلُ فَإِنَّ لِي ضِيَاعاً حَوْلَ مَكَّةَ وَ أَحْتَاجُ إِلَى الْخُرُوجِ إِلَيْهَا فَقَالَ تَخْرُجُ حَلَالًا وَ تَرْجِعُ حَلَالًا إِلَى الْحَجِّ.[17]
«موسی بن قاسم» میگوید:
یکی از اصحاب ما از امام جواد (علیه السّلام) در دهه اول ماه شوال سؤال کرد: من میخواهم در این ماه عمره انجام دهم [میتوانم؟] فرمود: تو در گروِ حج هستی. آن شخص عرض کرد: منزلم در مدینه است و در مکه نیز منزلی دارم، در میان این دو شهر نیز خانواده و اموالی دارم؟ فرمود: تو در گروِ حج هستی. آن شخص عرض کرد: من اطراف مکه باغهایی دارم و میخواهم به آنجا بروم [چه کنم؟] فرمود: بدون احرام خارج میشوی و بدون احرام نیز برای حج باز میگردی.
طبق این روایت، خروج از مکه در حال غیر احرام بدون هیچ شرطی، جایز است.
اشکال
آیت الله خویی ـ رضوان الله تعالی علیه ـ دو اشکال کرده است:[18]
اشکال اول، اشکال سندی است که چون «موسی بن قاسم» از «بعض اصحابنا» نقل کرده، پس مرسله و ضعیف است.
اشکال دوم، اشکال دلالی است. میفرماید: اگر هم از اشکال سندی چشمپوشی کنیم، این روایت دلالتی بر مدعا ندارد، زیرا مورد بحث ما عمره تمتع است؛ ولی مورد این روایت، عمره مفرده است که عملی مستقل است و ارتباطی به حج ندارد، لذا بعد از انجام آن میتواند از مکه خارج شود.
ممکن است گفته شود، تعبیر «أَنْتَ مُرْتَهَنٌ بِالْحَجِّ» دلالت بر ارتباط عمره با حج دارد، پس معلوم میشود، مراد عمره تمتع است؛ اما ایشان در جواب میفرماید: باید این عبارت را اینگونه حمل کنیم که حج بر او واجب بوده و حج او نیز حج افراد بوده است، گویا امام (علیه السّلام) به او فرموده: تو در گرو حج هستی و هر طور شده باید حج را به جا آوری، هرچند میتوانی از مکه خارج شوی؛ ولی باید برای ادای حج افراد، برگردی، خلاصه این روایت اصلا ارتباطی با بحث ما ندارد.
جواب
آیت الله فاضل در پاسخ آیت الله خویی میفرماید:[19]
اولا این حمل آیت الله خویی شاهدی ندارد، بلکه به قرینه جواب امام (علیه السّلام) که فرمود: «تو در گرو حج هستی» باید بگوییم: مراد سائل این است که آیا میتوانم عمره مفردهای را که انجام دادهام به عنوان عمره تمتع قرار دهم؟ بنا بر این، ذیل روایت که میفرماید: «تَخْرُجُ حَلَالًا وَ تَرْجِعُ حَلَالًا إِلَى الْحَجِّ» نیز مربوط به عمره تمتع است و بر جواز خروج «عند الحاجة» دلالت دارد.
ثانیا سند این روایت نیز مشکلی ندارد، زیرا «موسی بن قاسم» همین روایت را در جای دیگر با سند صحیح نقل کرده است و آن ضمن روایت مفصلی است که قبلا خواندیم. در آنجا آمده بود:
مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ مُوسَى بْنِ الْقَاسِمِ عَنْ صَفْوَانَ بْنِ يَحْيَى عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ الْحَجَّاجِ وَ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ أَعْيَنَ قَالا سَأَلْنَا أَبَا الْحَسَنِ مُوسَى ع ... وَ رَأَيْتُ مَنْ سَأَلَ أَبَا جَعْفَرٍ ع وَ ذَلِكَ أَوَّلَ لَيْلَةٍ مِنْ شَهْرِ رَمَضَانَ فَقَالَ لَهُ جُعِلْتُ فِدَاكَ إِنِّي قَدْ نَوَيْتُ أَنْ أَصُومَ بِالْمَدِينَةِ قَالَ تَصُومُ إِنْ شَاءَ اللَّهُ تَعَالَى قَالَ لَهُ وَ أَرْجُو أَنْ يَكُونَ خُرُوجِي فِي عَشْرٍ مِنْ شَوَّالٍ فَقَالَ تَخْرُجُ إِنْ شَاءَ اللَّهُ فَقَالَ لَهُ قَدْ نَوَيْتُ أَنْ أَحُجَّ عَنْكَ أَوْ عَنْ أَبِيكَ فَكَيْفَ أَصْنَعُ فَقَالَ لَهُ تَمَتَّعْ فَقَالَ لَهُ إِنَّ اللَّهَ رُبَّمَا مَنَّ عَلَيَّ بِزِيَارَةِ رَسُولِهِ ص وَ زِيَارَتِكَ وَ السَّلَامِ عَلَيْكَ وَ رُبَّمَا حَجَجْتُ عَنْكَ وَ رُبَّمَا حَجَجْتُ عَنْ أَبِيكَ وَ رُبَّمَا حَجَجْتُ عَنْ بَعْضِ إِخْوَانِي أَوْ عَنْ نَفْسِي فَكَيْفَ أَصْنَعُ فَقَالَ لَهُ تَمَتَّعْ فَرَدَّ عَلَيْهِ الْقَوْلَ ثَلَاثَ مَرَّاتٍ يَقُولُ إِنِّي مُقِيمٌ بِمَكَّةَ وَ أَهْلِي بِهَا فَيَقُولُ تَمَتَّعْ فَسَأَلَهُ بَعْدَ ذَلِكَ رَجُلٌ مِنْ أَصْحَابِنَا فَقَالَ إِنِّي أُرِيدُ أَنْ أُفْرِدَ عُمْرَةَ هَذَا الشَّهْرِ يَعْنِي شَوَّالَ فَقَالَ لَهُ أَنْتَ مُرْتَهَنٌ بِالْحَجِّ فَقَالَ لَهُ الرَّجُلُ إِنَّ أَهْلِي وَ مَنْزِلِي بِالْمَدِينَةِ وَ لِي بِمَكَّةَ أَهْلٌ وَ مَنْزِلٌ وَ بَيْنَهُمَا أَهْلٌ وَ مَنَازِلُ فَقَالَ لَهُ أَنْتَ مُرْتَهَنٌ بِالْحَجِّ فَقَالَ لَهُ الرَّجُلُ فَإِنَّ لِي ضِيَاعاً حَوْلَ مَكَّةَ وَ أُرِيدُ أَنْ أَخْرُجَ حَلَالًا فَإِذَا كَانَ إِبَّانُ الْحَجِّ حَجَجْتُ.[20]
«شیخ طوسی» به اسنادش از «موسی بن قاسم» که امامی و ثقه است و او از «صفوان بن یحیی» که از مشایخ ثلاثه است و او از «عبدالرحمان بن حجاج» و نیز «عبدالرحمان بن اعین» که هر دو از اجلاء هستند، نقل نموده است. پس روایت صحیحه است. این دو روای میگویند:
از امام کاظم(علیه السّلام) در باره مردی از اهل مکه سؤال کردیم که ... و کسی را دیدم که از امام جواد(علیه السّلام) سؤال کرد و آن در شب اول ماه رمضان بود، به ایشان عرض کرد: فدایت شوم، من قصد کردم [امسال] در مدینه روزه بگیرم، فرمود: اگر خدای متعال بخواهد در آنجا روزه خواهی گرفت، عرض کرد: و امیدوارم دهه شوال برای حج خارج شوم، فرمود: اگر خدا بخواهد خارج خواهی شد. سپس پرسید: تصمیم دارم به نیابت از شما و از پدرتان حج به جا آورم، چه کار کنم؟ فرمود: حج تمتع انجام بده. عرض کرد: گاهی خدا بر من منت گذاشته و توفیق زیارت رسولش و زیارت شما و عرض سلام خدمت شما را نصیبم کرده است و گاهی به نیابت از شما به حج رفتهام، گاهی به نیابت از پدرتان و گاه به نیابت از یکی از برادرانم یا برای خودم حج انجام دادهام، اینک چگونه حجی انجام دهم؟ فرمود: حج تمتع. سه مرتبه این جمله را باز گفت که من در مکه اقامت دارم و خانوادهام در آنجا هستند، فرمود: [آری] حج تمتع به جا آور. پس از آن یکی از اصحاب ما از آن حضرت سؤال کرد: من میخواهم در این ماه ـ یعنی ماه شوال ـ عمره مفرده انجام دهم [میتوانم؟] فرمود: تو در گروِ حج هستی. آن شخص عرض کرد: خانواده و منزلم در مدینه است و در مکه نیز خانواده و منزلی دارم، در میان این دو شهر نیز خانواده و منازلی دیگر دارم؟ فرمود: تو در گروِ حج هستی. آن شخص گفت: بنا بر این، من که اطراف مکه باغهایی دارم، میتوانم بدون احرام به آنجا بروم و در موسم حج نیز حج به جا آورم.
آیت الله فاضل میفرماید: این روایت از سه روایت تشکیل شده که «موسی بن قاسم» آنها را با هم نقل کرده است، یعنی روایت اول را با واسطه از امام کاظم (علیه السّلام) نقل کرده و دو روایت بعدی را بدون واسطه از امام جواد (علیه السّلام) نقل کرده و ظاهر آن این است که وی وقتی آن شخص داشته از امام سؤال میکرده حاضر بوده است. همچنین روشن است که این روایت، قضیهای جدا نیست؛ بلکه همان روایت مورد بحث است، فقط فرقش این است که در اینجا سخنی از امام (علیه السّلام) مبنی بر جواز خروج نیامده؛ ولی چون خود سؤال کننده میگوید: «میتوانم بدون احرام به باغم بروم و برگردم» و امام نیز سخن وی را تقریر نموده ـ چون اگر اشتباه بود باید تذکر میداد ـ معلوم میشود که خروج از مکه جایز است.
اشکال
ما در جواب ایشان میگوییم: حتی اگر دلالت روایت را درست کنید، مرسله بودن سند قابل درست شدن نیست، زیرا در این روایت شاهدی بر حضور وی هنگام سؤال نیست؛ بلکه ممکن است آن شخص که معلوم نیست چه کسی هست، برای او سؤالش را نقل کرده باشد.
افزون بر آن، معلوم نیست این روایت که ضمن آن حدیث مفصل نقل شده، با روایت مورد بحث یکی باشد، بلکه شبیه مضمون بخش دوم آن حدیث مفصل را کلینی از وی نقل کرده است و در آنجا این ذیل اصلا نیامده است. در آنجا میفرماید:
مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ عِدَّةٍ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ مُوسَى بْنِ الْقَاسِمِ الْبَجَلِيِّ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي جَعْفَرٍ ع إِنِّي أَرْجُو أَنْ أَصُومَ بِالْمَدِينَةِ شَهْرَ رَمَضَانَ فَقَالَ تَصُومُ بِهَا إِنْ شَاءَ اللَّهُ تَعَالَى قُلْتُ وَ أَرْجُو أَنْ يَكُونَ خُرُوجُنَا فِي عَشْرٍ مِنْ شَوَّالٍ وَ قَدْ عَوَّدَ اللَّهُ زِيَارَةَ رَسُولِ اللَّهِ ص وَ زِيَارَتَكَ فَرُبَّمَا حَجَجْتُ عَنْ أَبِيكَ وَ رُبَّمَا حَجَجْتُ عَنْ أَبِي وَ رُبَّمَا حَجَجْتُ عَنِ الرَّجُلِ مِنْ إِخْوَانِي وَ رُبَّمَا حَجَجْتُ عَنْ نَفْسِي فَكَيْفَ أَصْنَعُ فَقَالَ تَمَتَّعْ فَقُلْتُ إِنِّي مُقِيمٌ بِمَكَّةَ مُنْذُ عَشْرِ سِنِينَ فَقَالَ تَمَتَّعْ.[21]
«موسی بن قاسم بجلی» میگوید: به امام جواد (علیه السّلام) گفتم: امیدوارم در ماه رمضان در مدینه روزه بگیرم. فرمود: اگر خدا بخواهد در آنجا روزه خواهی گرفت. گفتم: و امیدوارم که دهه شوال برای حج حرکت کنم. خداوند مکرر زیارت رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) و زیارت شما را نصیبم کرده است و گاهی به نیابت از پدرتان به حج رفتهام، گاهی به نیابت از پدر خودم و گاه به نیابت از یکی از برادرانم گاه برای خودم حج انجام دادهام، اینک چگونه حجی انجام دهم؟ فرمود: حج تمتع. گفتم: من از ده سال پیش تا کنون در مکه اقامت داشتهام، فرمود: [آری] حج تمتع به جا آور.
در این روایت، خود «موسی بن قاسم» از امام (علیه السّلام) سؤال میکند، ولی در آن روایت مفصل، اولا میگوید: «رَأَيْتُ مَنْ سَأَلَ أَبَا جَعْفَرٍ ع»، ثانیاً در ادامه آن، روایت مورد بحث را نمیآورد، بنا بر این، معلوم میشود، بخش سوم روایت مفصل، غیر روایت مورد بحث است در نتیجه مشکل مرسله بودن سند باقی است.
با توجه به آنچه بیان شد، تا اینجا معلوم شد، هیچ یک از ادله قائلین به جواز خروج، قابل دفاع نیست.
غفر الله لنا و لکم ان شاء الله