بحث اخلاقی
هنگام ضرورت تنها از خدا کمک خواستن (1)
امام زین العابدین (علیه السّلام) در ادامه دعای نورانی مکارم الاخلاق میفرماید:
اللّهُمَّ اجعَلني أصولُ بِكَ عِندَ الضَّرورَةِ، و أسأَلُكَ عِندَ الحاجَةِ، و أتَضَرَّعُ إلَيكَ عِندَ المَسكَنَة.[1]
خدايا! چنانم گردان كه به هنگام درماندگى، با سرعت و تمام توان سراغ تو آیم و هنگام نیازمندی، از تو درخواست كنم و به وقت بيچارگى، به درگاه تو زارى و التماس نمايم.
کلمه «اَصول» از «صولت» به معنای حمله و هجوم است. مثلا «صولت حیدری» یعنی هجوم و حمله حیدرگونه. انسان در هنگام اضطرار باید همان طور که وقتی قرار است حمله کند و یورش ببرد، با تمام توان و با سرعت به خدای سبحان پناه ببرد.
چند نکته در تبیین جمله اول این فراز قابل توجه است:
نکته اول اینکه این دعا، ریشه قرآنی دارد. در سوره مبارکه نمل میفرماید:
﴿آللَّهُ خَيْرٌ أَمَّا يُشْرِكُونَ﴾.[2]
آيا خداوند بهتر است يا آنچه [براى او] شريك مىآورند؟
سپس در سه آیه بعد میفرماید:
﴿أَمَّنْ يُجِيبُ الْمُضْطَرَّ إِذا دَعاهُ وَ يَكْشِفُ السُّوءَ﴾.[3]
[معبودان خیالی بهترند] يا آن كسى كه به درمانده، چون وى را بخواند، پاسخ مىدهد و بلا را [از او] مىگرداند؟
اگر کسی در حالِ اضطرار، دعا کند، دعای او حتما مستجاب میشود. حالِ اضطرار، همان حالِ انقطاع است، حالتی که همه درها بر روی انسان بسته شده و هیچ امیدی ندارد، در این حالت است که انسان فطرتاً از غیرِ خدا دل میبُرد و تنها به او توسل و تمسک پیدا میکند و این یکی از دلایل فطری توحید است. هر کسی، چه دیندار و چه غیر دیندار، در جایی که به هیچ چیز و هیچ کس امید ندارد، احساس میکند که کسی هست که میتواند گره از کارش باز کند. او همان خدای متعال است که اگر در این حالت او را بخواند، قطعا جوابش را میدهد.
خداوند در آیهای دیگر یکی از مصادیق اضطرار و درماندگی انسان را اینگونه توصیف نموده است:
﴿وَ إِذا غَشِيَهُمْ مَوْجٌ كَالظُّلَلِ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ﴾.
و چون موج دريا همانند ابرهاى سايهافكن آنها را فرو پوشد، خدا را مىخوانند درحالى كه اعتقاد و دعا را براى او خالص سازند.
البته در ادامه همین آیه، این نکته را یادآور میشود که معمولا انسانها ناسپاس هستند و هنگامی که از گرفتاری و اضطرار رهایی پیدا میکند، دوباره خدا را فراموش میکنند:
﴿فَلَمَّا نَجَّاهُمْ إِلَى الْبَرِّ فَمِنْهُمْ مُقْتَصِدٌ وَ ما يَجْحَدُ بِآياتِنا إِلاَّ كُلُّ خَتَّارٍ كَفُورٍ﴾.[4]
ولى همين كه آنها را به سوى ساحلنجات آورد، فقط برخى از آنان ميانهرو هستند [و در همان حال توحيدى باقىاند]. و نشانههاى ما را جز هر فريبكار ناسپاس انكار نمىكند.
بحث فقهی
موضوع: حکم طواف نساء در عمره تمتع
یادآوری
بحث در صورت اجمالی حج تمتع بود که گفتیم در اینجا این بحث را مورد بررسی قرار میدهیم که حکم طواف نساء در عمره تمتع چیست؟
مشهور فقها با استناد به دو دسته از روایات آن را واجب نمیدانند، روایاتی که صراحتاً بر عدم وجوب آن در عمره تمتع دلالت دارند و روایاتی که اعمال عمره تمتع را بیان کردهاند؛ ولی به طواف نساء اشارهای نکردهاند؛ ولی در مقابل، یک روایت وارد شده که ممکن است بر وجوب طواف نساء در عمره تمتع به آن تمسک شود و ظاهرا مدرک احتیاط مستحب حضرت امام و صاحب عروة نیز همین روایت است که میفرماید:
وَ [مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بِإِسْنَادِهِ] عَنْهُ (مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ الصَّفَّارِ) عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ سُلَيْمَانَ بْنِ حَفْصٍ الْمَرْوَزِيِّ عَنِ الْفَقِيهِ ع قَالَ: إِذَا حَجَّ الرَّجُلُ فَدَخَلَ مَكَّةَ مُتَمَتِّعاً فَطَافَ بِالْبَيْتِ وَ صَلَّى رَكْعَتَيْنِ خَلْفَ مَقَامِ إِبْرَاهِيمَ ع وَ سَعَى بَيْنَ الصَّفَا وَ الْمَرْوَةِ وَ قَصَّرَ فَقَدْ حَلَّ لَهُ كُلُّ شَيْءٍ مَا خَلَا النِّسَاءَ لِأَنَّ عَلَيْهِ لِتَحِلَّةِ النِّسَاءِ طَوَافاً وَ صَلَاةً.[5]
«سلیمان بن حفص المروزی» از فقیه، یعنی امام هادی (علیه السّلام)، نقل میکند که فرمود:
هنگامی که شخص، حج انجام دهد و برای انجام عمره تمتع وارد مکه شود و خانه [خدا] را طواف کند و دو رکعت نماز پشت مقام ابراهیم (علیه السّلام) بخواند و بین صفا و مروة سعی کند و تقصیر کند، هر چیزی [که با احرام بر او حرام شده بود] برایش حلال میشود، غیر از زنها، چرا که برای حلال شدن زنها باید یک طواف و نماز طواف دیگر به جا آورد.
اما همان طور که اشاره شد، این روایت، سنداً و دلالتاً مشکل دارد.
اشکال سندی
سند این روایت از شیخ طوسی تا «محمد بن عیسی» مشکلی ندارد؛ اما «سلیمان بن حفص المروزی» توثیق نشده است. آیت الله خویی روی مبنای اولیه خود که همه رجال کامل الزیارات را موثق میدانند، روایت را معتبر میدانند، اما همان طور که گفتیم: ایشان در اواخر عمر، فقط مشایخ بی واسطه مؤلف کامل الزیارات را موثق میدانستند، در حالی که «سلیمان بن حفص» جزء آنها نیست، بنابراین از نظر سند مشکل دارد.
اشکال دلالی
از نظر دلالت نیز در عبارت «فَدَخَلَ مَكَّةَ مُتَمَتِّعاً» دو احتمال وجود دارد، زیرا ممکن است از میقات وارد مکه شده باشد که در این صورت، اگر در ماههای حج باشد، عمره تمتع خواهد بود؛ ولی اگر بعد از وقوف در منا وارد مکه شده باشد، میشود حج تمتع و در حج تمتع نیز طواف نساء واجب است، پس طبق این احتمال، با روایات قبلی منافاتی ندارد.
جواب
احتمال دوم، قابل پذیریش نیست، زیرا کلمه «قَصَّرَ» نشان میدهد که بحث در عمره تمتع است و گرنه باید میفرمود: «حلق».
ممکن است گفته شود، مربوط به حج تمتع کسی است که بار اولش نبوده، لذا تقصیر برایش کفایت میکند؛ اما میگوییم: در این صورت نیز باید میفرمود: «حلق او قصّر».
اشکال
شیخ طوسی دو گونه این روایت را نقل کرده است، در تهذیب ـ که صاحب وسائل نیز از آن، نقل کرده ـ کلمه «قصّرَ» را آورده است؛ ولی در استبصار نیاورده است، عبارت استبصار چنین است:
مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ الصَّفَّارُ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ سُلَيْمَانَ بْنِ حَفْصٍ الْمَرْوَزِيِّ عَنِ الْفَقِيهِ ع قَالَ: إِذَا حَجَّ الرَّجُلُ فَدَخَلَ مَكَّةَ مُتَمَتِّعاً وَ طَافَ بِالْبَيْتِ وَ صَلَّى رَكْعَتَيْنِ خَلْفَ مَقَامِ إِبْرَاهِيمَ ع وَ سَعَى بَيْنَ الصَّفَا وَ الْمَرْوَةِ فَقَدْ حَلَّ لَهُ كُلُّ شَيْءٍ مَا خَلَا النِّسَاءَ لِأَنَّ عَلَيْهِ لِتَحِلَّةِ النِّسَاءِ طَوَافاً وَ صَلَاةً.[6]
در این نقل، کلمه «قصّر» وجود ندارد، پس احتمال اینکه مربوط به حج تمتع باشد، تقویت میشود، در نتیجه، منافاتی با دیگر روایات ندارد.
جواب
اگر شک کنیم که آیا نقل استبصار صحیح است و این کلمه در تهذیب اضافه شده یا اینکه نقل تهذیب صحیح است و این کلمه از استبصار کم شده است، میگوییم: اصل عدم زیادة است پس آنچه در تهذیب آمده صحیح است و نقل استبصار کاستی دارد.
اشکال
آیت الله خویی میفرمایند:
الظاهر أن كلمة «قصر» زيادة من قلمه الشريف في التهذيب، فإنّ الشيخ روى عين هذه الرواية سنداً و متناً في الاستبصار و ترك كلمة «قصر».[7]
ظاهراً کلمه «قصّر» به صورت سهو القلم از طرف شیخ در تهذیب افزوده شده، چرا که شیخ عین همین روایت را سندا و متنا در استبصار نقل کرده و در آنجا کلمه «قصر» را نیاورده است.
مؤید این فرمایش هم این است که توجیهی که شیخ، ذیل این روایت ذکر کرده است، در هر دو کتاب یکسان است و در هیچ کدام به این کلمه اشارهای نشده است، در حالی که اگر در اصل روایت، این کلمه وجود داشت، در توجیه آن نیز چیزی میفرمود. بنا بر این، متن صحیح، همان است که در استبصار آمده است.
شیخ طوسی در هر دو کتاب، پس از نقل این روایت مینویسد:
فَلَيْسَ بِمُنَافٍ لِمَا ذَكَرْنَاهُ لِأَنَّهُ لَيْسَ فِي الْخَبَرِ أَنَّ الطَّوَافَ وَ السَّعْيَ الَّذِي لَيْسَ لَهُ الْوَطْءُ بَعْدَهُ إِلَّا بَعْدَ طَوَافِ النِّسَاءِ أَنَّهُمَا لِلْعُمْرَةِ أَوْ لِلْحَجِّ وَ إِذَا لَمْ يَكُنْ فِي الْخَبَرِ ذَلِكَ حَمَلْنَاهُ عَلَى مَنْ طَافَ وَ سَعَى لِلْحَجِّ فَإِنَّهُ لَا يَجُوزُ لَهُ أَنْ يَطَأَ النِّسَاءَ وَ يَكُونُ هَذَا التَّأْوِيلُ أَوْلَى لِأَنَّ قَوْلَهُ ع فِي الْخَبَرِ عَلَى جِهَةِ التَّعْلِيلِ «لِأَنَّ عَلَيْهِ لِتَحِلَّةِ النِّسَاءِ طَوَافاً وَ صَلَاةً» يَدُلُّ عَلَى ذَلِكَ أَنَّ الْعُمْرَةَ الَّتِي يُتَمَتَّعُ بِهَا إِلَى الْحَجِّ لَا يَجِبُ فِيهَا طَوَافُ النِّسَاءِ وَ إِنَّمَا يَجِبُ طَوَافُ النِّسَاءِ فِي الْعُمْرَةِ الْمُفْرَدَةِ وَ الْحَجِّ.[8]
این روایت با آنچه قبلا ذکر کردیم [که عمره تمتع طواف و نماز نساء ندارد] منافاتی ندارد، زیرا در این روایت نیامده که مراد از طواف و سعیای که جماع بعد از آن جایز نیست، مگر بعد از طواف نساء، طواف و سعی عمره است یا حج، و وقتی در روایت معلوم نشده، ما آن را بر کسی حمل میکنیم که برای حج، طواف و سعی انجام داده است که برای او نزدیکی با زنان جایز نیست [تا اینکه طواف نساء را انجام دهد]. این تأویل بهتر است، زیرا تعلیلی که در روایت آمده که «چون برای حلال شدن زنها باید یک طواف و نماز طواف دیگر به جا آورد» بر این دلالت دارد که در عمره تمتع، طواف نساء واجب نیست، بلکه در عمره مفرده و حج واجب است.
جواب
عبارت «فَقَدْ حَلَّ لَهُ كُلُّ شَيْءٍ مَا خَلَا النِّسَاءَ» دلالت دارد که کلمه «قصّر» در روایت بوده و متن صحیح همان است که در تهذیب آمده است، چون این گونه حلیت در حج، مربوط به بعد از «حلق» و قبل از طواف و سعی است، پس اگر کلمه «قصّر» نباشد و روایت را مربوط به حج بدانیم، قبل از «حلق» حلیت نساء محقق شده است.
این مطلب را آیت الله خویی فرموده و به آن پاسخ داده است. ایشان میفرماید:
ربّما يتخيل أن قوله: «فقد حلّ له كل شيء ما خلا النّساء» قرينة على ثبوت كلمة «قصر»، لأنّ الحلية في العمرة متوقفة على التقصير و أمّا الحلية في الحج فثابتة بالحلق في منى قبل الطواف و السعي، فلو لم تكن كلمة «قصر» ثابتة لكان المعنى أنه حل له كل شيء بعد الطواف و الصلاة و السعي مع أن الحلية في الحج ثابتة بالحلق قبل الطواف و السعي، فلا بدّ من إثبات كلمة «قصر» حتى يصح التعبير بقوله: «فقد حل له كل شيء»، فإذا ثبتت الكلمة يكون مورد الرواية العمرة التي يتمتّع بها و يثبت المطلوب و هو وجوب طواف النّساء في عمرة التمتّع.[9]
چه بسا این طور تصور شده که عبارت «هر چیزی [که با احرام بر او حرام شده بود] برایش حلال میشود غیر از زنان» قرینهای است بر ثبوت کلمه «قصّر»، زیرا در عمره، حلیت [این چنینی] متوقف بر تقصیر است، اما در حج، حلیت با «حلق» در منا و قبل از طواف و سعی، حاصل میشود، پس اگر کلمه «قصر» جزء روایت نباشد، معنای آن این میشود که همه چیز بعد از طواف و نماز و سعی بر او حلال میشود، در حالی که حلیت در حج، با «حلق» و قبل از طواف و سعی حاصل میشود؛ پس باید کلمه «قصر» در روایت باشد تا تعبیر «همه چیز بر او حلال میشود» صحیح باشد؛ و وقتی این کلمه جزء روایت باشد، مورد روایت نیز عمره تمتع خواهد بود [نه حج] در نتیجه مطلوب، یعنی وجوب طواف نساء در عمره تمتع، ثابت میشود.
اشکال
عبارت آیت الله خویی در ردّ این سخن چنین است:
يرده: أن الحلية في الحج و إن كانت تثبت بالحلق في كثير من محرمات الإحرام إلّا أن حلية كلها ما عدا النّساء إنما تكون بالطواف و السعي.[10]
این تصور مردود است، زیرا حلیت در حج، هر چند نسبت به بسیاری از محرمات احرام، با «حلق» محقق میشود؛ ولی حلال شدن همه چیز غیر از نساء، تنها بعد از طواف و سعی است.
ایشان برای اثبات این سخن، به این دو روایت صحیحه تمسک میکنند، یکی صحیحه «معاویة بن عمار» که میفرماید:
مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ مُعَاوِيَةَ بْنِ عَمَّارٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: إِذَا ذَبَحَ الرَّجُلُ وَ حَلَقَ فَقَدْ أَحَلَّ مِنْ كُلِّ شَيْءٍ أَحْرَمَ مِنْهُ إِلَّا النِّسَاءَ وَ الطِّيبَ فَإِذَا زَارَ الْبَيْتَ وَ طَافَ وَ سَعَى بَيْنَ الصَّفَا وَ الْمَرْوَةِ فَقَدْ أَحَلَّ مِنْ كُلِّ شَيْءٍ أَحْرَمَ مِنْهُ إِلَّا النِّسَاءَ وَ إِذَا طَافَ طَوَافَ النِّسَاءِ فَقَدْ أَحَلَّ مِنْ كُلِّ شَيْءٍ أَحْرَمَ مِنْهُ إِلَّا الصَّيْدَ.[11]
«معاوية بن عمّار» از امام صادق (علیه السّلام) روايت كرده است كه فرمود:
چون شخص، ذبح كند و سرش را بتراشد، هر چيزى كه بر او حرام بود به جز زنان و عطر برایش حلال مىشود، پس هنگامی که خانه خدا را زيارت كند و طواف و سعى را به جا آورد، هر چيزى كه بر او حرام بود به جز زنان برایش حلال مىشود، و هنگامی که طواف نساء را انجام دهد، همه چیزهایی كه بر او حرام بود، برایش حلال مىشود، مگر شكار.
و یکی هم صحیحه «منصور بن حازم» است که میفرماید:
مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ مُوسَى بْنِ الْقَاسِمِ عَنْ مُحَمَّدٍ عَنْ سَيْفٍ عَنْ مَنْصُورِ بْنِ حَازِمٍ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنْ رَجُلٍ رَمَى وَ حَلَقَ أَ يَأْكُلُ شَيْئاً فِيهِ صُفْرَةٌ قَالَ لَا حَتَّى يَطُوفَ بِالْبَيْتِ وَ بَيْنَ الصَّفَا وَ الْمَرْوَةِ ثُمَّ قَدْ حَلَّ لَهُ كُلُّ شَيْءٍ إِلَّا النِّسَاءَ حَتَّى يَطُوفَ بِالْبَيْتِ طَوَافاً آخَرَ ثُمَّ قَدْ حَلَّ لَهُ النِّسَاءُ.[12]
«منصور بن حازم» میگوید:
از امام صادق (علیه السّلام) درباره شخصی که رمی جمرات را انجام داده و سرش را هم تراشیده، پرسیدم که آیا میتواند مقداری زعفران بخورد؟ فرمود: نه، تا وقتی که طواف و سعی را به جا آورد، نمیتواند بخورد، پس از انجام آنها همه چیز غیر از زنان، بر او حلال میشود، تا اینکه طواف دیگری انجام دهد و پس از آن، زنان نیز بر او حلال میشود.
بنا بر این، همان طور که در این روایت آمده، با «حلق»، فی الجمله حلیت، حاصل میشود، زیرا استفاده از عطر، حلال میشود؛ اما حلیت حدّ اکثری، یعنی حلال بودن همه چیز غیر از زنان، فقط با طواف و سعی محقق میشود و این نشان میدهد که در روایت مورد بحث نیز کلمه «قصر» وجود ندارد، لذا بعد از طواف و سعی فرمود: «فَقَدْ حَلَّ لَهُ كُلُّ شَيْءٍ مَا خَلَا النِّسَاءَ» و وقتی کلمه «قصر» نباشد، احتمال اینکه مربوط به حج تمتع باشد نه عمره، تقویت میگردد، لذا با روایات قبلی تنافی نخواهد داشت.
ایشان میفرمایند: اگر هم قبول کنیم که کلمه «قصر» در روایت وجود دارد، میگوییم: چون با روایاتی که صراحتاً طواف نساء را در عمره تمتع واجب ندانستند، در تعارض خواهد بود، از حجیت ساقط میشود. و در نهایت این طور نتیجه میگیرند:
يكفينا في الحكم بعدم الوجوب مع الغض عن النصوص المتقدّمة الشك لأصالة البراءة. هذا مضافاً إلى التسالم على عدم الوجوب، و لم ينسب القول بالوجوب إلّا إلى شخص مجهول.[13]
حتی با چشم پوشی از نصوصی که گذشت [و صراحتاً بر عدم وجوب دلالت داشت]، همین که ما [در وجوب یا عدم وجوب طواف نساء در عمره تمتع] شک میکنیم، برای حکم به عدم وجوب، کافی است، زیرا طبق اصل برائت، این عمل واجب نیست، علاوه بر آن، علما در قول به عدم وجوب اتفاق نظر دارند، چه اینکه قول به وجوب به کسی منتسب نیست، مگر یک شخصی که معلوم نیست، کیست.
به هر حال، از نظر ایشان نیز طواف نساء در حج تمتع واجب نیست، زیرا اگر بحث روایات باشد، اولا روایتی که ممکن است مستند قول به وجوب باشد، مربوط به حج تمتع است نه عمره تمتع، ثانیا بر فرض هم که بپذیریم مربوط به عمره تمتع است، چون با صریح روایات صحیحه در تعارض است، از حجیت ساقط میشود؛ و اگر هم کاری به روایات نداشته باشیم، اصل، عدم وجوب آن است.
بنا بر این، نظر آیت الله خویی در واجب نبودن طواف نساء در حج تمتع، با نظر حضرت امام و صاحب عروة تفاوتی ندارد؛ ولی در بحث احتیاط مستحب متفاوت است، زیرا حضرت امام و صاحب عروة آن را احتیاط مستحب دانستند، اما ایشان این احتیاط را نیز قبول ندارند، لذا در حاشیه عروة بعد از عبارت: «ثمّ يطوف للنساء احتياطاً» میفرمایند:
هذا الاحتياط ضعيف و لا بأس به رجاءً.[14]
این احتیاط ضعیف است، البته انجام آن به نیت رجاء و امید ثواب اشکالی ندارد.
به نظر ما نیز، احتیاط مستحب جا ندارد، زیرا اگر دلیل احتیاط مستحب، روایت «سلیمان بن حفص المروزی» باشد، این روایت علاوه بر مشکلاتی که در دلالتش بود، طبق مبنای ما از نظر سندی نیز مشکل داشت، لذا برای اثبات احتیاط نیز صلاحیت ندارد؛ و اگر دلیلش این است که بالاخره برخی از فقها ـ به هر دلیلی ـ قائل به وجوب شدهاند، پس برای اینکه با نظر آنها مخالفت نشود، قائل به احتیاط مستحب میشویم، میگوییم: با توجه به اینکه قائل قول به وجوب مشخص نیست و فقط به شخص مجهولی منتسب شده، از طرفی قول به عدم وجوب نزد فقها «متسالم علیه» است، جایی برای این احتیاط نخواهد بود، بله اگر کسی بخواهد آن را رجاءاً انجام دهد، مشکلی نیست.
نکته آخری که در این مبحث باقی میماند، بحث زمان انجام طواف نساء است که اگر کسی خواست ـ احتیاطاً یا رجاءاً ـ آن را انجام دهد، قبل از تقصیر انجام دهد یا بعد از آن؟ این بحث در جلسه آینده مطرح خواهد شد.
غفر الله لنا و لکم ان شاء الله